مجتبا صولت‌پور – محمد بیابانی ‌‌از سال‌های دهه‌ی ۴۰ حضوری جدی در شعر معاصر دارد اما تا سال ۱۳۶۹ که ۴۵ ساله می‌شود، کتابی به دست انتشار نمی‌سپرد. همین سخت‌گیریِ مفرطش در چاپ اشعار، یکی از دلایل مهجور ماندن‌ او در مقیاس کشوری‌ست.

با این همه، در طول عمر خود، سه کتاب منتشر کرد که آخرینش مجموعه شعری درخشان بود با نام «دستی پُر از بریده‌ی مهتاب» که ۱۰ سال پیش توسط نشر «نیم‌نگاه» چاپ شد؛ و حالا بعد از یک دهه، و در حالی که ۹ سال از مرگ شاعر می‌گذرد، دو مجموعه‌ی تازه از انبوه شعر‌های منتشر نشده‌اش، به دست خواننده‌ی علاقمند به این شاعر خاص‌نویس رسیده است. «به سال‌گرد تماشای آب در پاییز» یکی از این کتاب‌هاست که به بررسی آن می‌پردازیم.

ذهنِ درندشت

بیابانی دارای چند مشخصه‌ی پُر رنگ است. نخستین ویژگی برجسته، زبانِ اوست. زبانِ بیابانی، مستقل، پیچیده و چند بُعدی‌ست. زبان در سرتاسر شعر‌هایش، به یک وجه و یک سبک نیست. واژگان و فرمِ اجراییِ تصاویر در قالب کلمات نیز، نه تنها در طول چند دهه سرایش تغییر کرده است، که حتی گاهی در یک شعرِ واحد هم به‌طور آگاهانه‌ای در سطوح مختلفی به اجرا در می‌آید. بیابانی در نخستین کتابش، (حماسه‌ی درخت گلبانو، نشر مرکز) زبانی با بافت کهن را انتخاب کرده بود که با ماهیت حماسی شعرش می‌ساخت. او در ادامه به تسهیل زبان انتخابی‌اش پرداخت، آن‌گونه که در سومین دفتر شعرش، دایره‌ی واژگانی‌اش را امروزی‌تر و نوع کارکردهای زبانی را ساده‌تر کرده است.
در «به سال‌گرد…» همه‌ی این کارکرد‌ها در یک‌جا جمع شده‌اند. او هوشمندانه و بدون اینکه متن را به انشقاق بکشاند، در لحظه‌ای و بنا به ضرورتی، دست به تسهیلِ زبان و تصاویر شعری‌اش می‌زند، نمونه‌ای از آن را می‌خوانیم:
«انسان همیشه تنهاست
وقتی که از نیای خیزرانی تشویش
بی‌خویش
می‌گذرد
از شاخسارِ زیتون
با کوله‌پشتی از خار
انسان
ببر برهنه می‌طلبد از باد
گاو نمور ذائقه‌ی شورِ چلچله است
در انفجارِ شبنم و باروت
تصویر عشق
پا در عزای ابر‌‌ رها می‌کند تو را
انسان همیشه هم‌سفرِ رؤیاست.» (ص ۷۲- ۷۳)
پیچش تصاویر و حتی نوع واژ‌گان در طول چند سطر دچار تغییری خوش‌آیند می‌شود، که شعر را در وجهی تازه قرار می‌دهد. «انسان همیشه هم‌سفرِ رؤیاست» مضمونی همه‌فهم و زبانی ساده دارد، اما چند سطر پیش‌تر: «گاو نمور ذائقه‌ی شورِ چلچله است» بدون شک برای خواننده‌ی متخصص نوشته شده است.

یک گلو دریا

در کنار واژ‌گان، تصاویر هم در شعر بیابانی چند وجهی و متفاوت‌اند. شاعر تأثیر گرفته از طبیعت زادگاهش بوشهر، شعرهای دریایی می‌نویسد و رد دل‌بستگی‌های بومی‌اش را می‌توان در کتاب دید. خواننده در جریانی تند که به کمک تصویر‌سازی‌های ماهرانه ایجاد شده است، سطر به سطر با شاعر پیش می‌رود و در ‌‌نهایت چشمش به کیفیتی تازه در دید شاعرانه به دنیا باز می‌شود. این تکه از کتاب، که می‌تواند قرابتی با اکنون داشته باشد را با هم می‌خوانیم:
«عقاب می‌زند، اندام تفته بر دیوار
و مادران
سحابِ سوسنیِ صبر
برفکنده بر دوش
هراس بازپسین را
هزار لالایی
گلوی خشک مرا تَر نمی‌کند دریا
که بی‌تو از نسیم تهی‌ست» (ص ۱۳۵)
تصویر‌سازی در شعر بیابانی، توأم با تصویرگرایی نیست. او در بند تصویر نمی‌ماند و کلام خود را با اتکا بر عناصر دیگری جز تصویر هم می‌گوید.
با اینکه از تاریخ دقیق سرودن این اشعار، مطلع نیستیم اما تازگی آن‌ها در چشم خواننده‌ی جاه‌طلب برقی دارد. منظورم از خواننده‌ی جاه‌طلب، کسی‌ست که به جز روند ساده‌نویسانه‌ی شعرِ امروز، ذائقه‌اش چیز دیگری هم طلب کند. البته روند ساده‌نویسانه‌ی شعر امروز هم به‌جای خود، جذاب و تأثیرگذار است که اتفاقاً توانسته مخاطبان بیشتری را به طرف مجموعه‌های شعر بکشاند. (اتفاقی نیکو) اما این روند تا زمانی مؤثر است که کار به مُدشدگی و تقلید‌های سطحی نرسد و شاعران هر کدام در مسیری جداگانه، صاحب ذهنیت‌هایی مستقل شوند. بیابانی از آنجا که در زمانه‌ی خود به شعری منحصر رسیده بود، هنوز هم خوانش آثارش با شور و احساساتِ ‌برانگیخته همراه می‌شود.

در معبرِ گلایل و خشخاش

دریافت‌های بیابانی از بافتِ کهنِ نثر و تسلط او بر شعر کلاسیک فارسی، مرتبه‌اش را در شعرِ نو به شاعران جوان گوشزد می‌کند. شاعر جایی در کتاب‌اش از «معبرِ گلایل و خشخاش» حرف می‌زند. شعر او در کنار آثار بسیاری از شاعران دیگر، در چنین معبری به بوته‌ی نقد و آزمایش است. به‌نظر من، شعر بیابانی با همه‌ی جنبه‌های خاص‌پسندش، شعری‌ست استوار، که با وجود مشکل‌فهم بودنِ تصاویر و سطرهایی از آن، اما لذت درک و غرق در ذهنیت سراینده‌ی آن‌ها، تنها قابل‌قیاس با گونه‌ی کمال‌یافته‌ی شعر است. دو کتاب تازه‌ی محمد بیابانی، توسط نشر «داستان‌سرا» منتشر و روانه‌ی بازار کتاب شده است.
 

شناسنامه‌ی کتاب:

به سا‌لگرد تماشای آب در پاییز، محمد بیابانی، داستان‌سرا، چاپ اول: ۱۳۹۰، ۱۵۰۰ نسخه، ۲۴۰ صفحه، ۵۰۰۰ تومان.