ایرج ادیبزاده – بر اساس یک سنت هر ساله نقاشان بزرگ در فرانسه، در یک یا چند روز در اوایل تابستان و اواخر پاییز، درهای آتلیهها یا کارگاههای خودشان را به روی مردم باز میکنند.
بر اساس این سنت، در محلهی چهاردهم پاریس چهار نقاش بزرگ و نامآور دههی ۷۰ ایران که البته به دههی درخشان هنر، نقاشی، ادبیات و سینما معروف است، درهای آتلیههای خودشان را گشودند و آثار باارزشی را که برخی هنوز در هیچ نمایشگاهی دیده نشدهاند، به تماشا گذاشتند. این چهار هنرمند در آن سالها از پایهگذاران جنبش مدرنیسم در نقاشی ایران بودند.
در طی گشودن در آتلیهها که در فرانسه به Porte Ouverte معروف است، بیش از ۵۰ تابلو از کارهای چهار نقاش ایرانی به تماشای عموم مردم گذاشته شد که با استقبال فراوان، بهویژه از سوی فرانسویها و گروهی از ایرانیان مقیم پاریس روبرو شده است.
در این رویداد هنری و فرهنگی که دو روز به طول انجامید، کارهای قاسم حاجیزاده که بیشتر روی اسطورههای مردمی و عکسهای تاریخی و گاه مقایسهای بین رؤیا و واقعیت کار میکند و تاریخ ایران را از طریق عکسهای تاریخی زنده کرده است، همراه آثاری از درخشانی که همین کار را با تاریخ ایران باستان انجام داده و نقاش فرهنگ و تمدن ایران باستان است، همچنین ایوب امدادیان که نقاش طبیعتگرا است و اینبار صخرههای دریا را مقابل چشمان تماشاگر قرار داده است و سرانجام نقاشیهای بهمن بروجنی، نقاش فیگوراتیو که تابلوهای مشهوری، از جمله «صحرای محشر» دارد، به نمایش عمومی درآمدهاند.
نکتهی مهم این است که هر چهار نقاش ایرانی شرکت کننده در این Porte 0uverte کارشان را با هم از هنرستان و دانشکدهی هنرهای زیبا در ایران آغاز کردهاند و هر چهار نفر بیش از ۲۰ سال است که در پاریس به کار هنری ادامه میدهند.
با هم سری به این رویداد هنری میزنیم و نخست از قاسم حاجیزاده دربارهی هدف این Porte Ouverteیا «روزهای درهای باز آتلیه» میپرسم:
قاسم حاجیزاده – این یک سنت است. یعنی رسمی هر ساله است که آرتیستهای محلهی چهاردهم پاریس درهای آتلیهها را باز میکنند. امسال من از این سه دوست، یعنی آقایان امدادیان، درخشانی و بروجنی دعوت کردم، آنها نیز قبول کردند و ما کارهایمان را در اینجا عرضه کردیم.
آیا شما نقطهی مشترکی در کار نقاشی با هم دارید؟
بله همان نقاشی و دیگر انسانیت!
آقای امدادیان، شما بفرمایید که چه نقطهی مشترکی بین شما هست که در کنار هم این نمایشگاه را گذاشتهاید؟
ایوب امدادیان: یکی دوستی و محبتی است که سالها با هم داریم و با همدیگر با هنرمان زندگی کردهایم. یعنی تنها نقطهی مشترک بزرگمان همین نقاشیمان است که همیشه با هم بودهایم و ادامه خواهیم داد. امیدوارم!
خود شما بیشتر روی چه موضوعهایی که کار میکنید؟
تمی که در این نمایشگاه انتخاب کردهام، تم طبیعت، صخرهها و دریاست. تم فعلی من این است.
ولی سوژههای شما همیشه با طبیعت بوده است.
تقریباً بله. نمیدانم چرا؟… ولی اینطور بوده.
چرا شما همیشه به طبیعت نگاه میکنید؟
برای اینکه فکر میکنم بهترین چیزها را به من میدهد. هرچه بخواهم میتوانم از طبیعت بگیرم. حال زمانی این مطلب خیلی سمبلیک برایم مطرح میشود. مانند همین صخرهها که بعضی از آنها خیلی سمبلیک هستند.
چقدر این تابلوهای شما مورد توجه فرانسویها قرار میگیرد؟
نمیتوانم بگویم… خیلی سخت است…
بههرحال واکنش منتقدان هنری…
مسلم است، خیلی… برای همین هم است که تاکنون ادامه دادهام. برای اینکه مشوق داشتهام. یعنی مردم بودهاند که آمدهاند دیدهاند و تشویقم کردهاند. به همین جهت است که ادامه میدهم.
چند سال است که در فرانسه کار میکنید؟
از سال ۱۹۸۴ در اینجا هستم. یعنی حدود ۲۷ سال است.
همیشه هم کار نقاشی کردهاید؟
بله همیشه.
نظرتان راجع به کارهای آقای حاجیزاده چیست؟
آقای حاجیزاده استاد ما هستند. من کارهایشان را خیلی دوست دارم و برای همین، این برای من یک شانس است که الان با ایشان در اینجا یک نمایشگاه گذاشتهام.
آخرین بار که نمایشگاه گذاشتهاید و یا در یک نمایشگاه دستهجمعی شرکت کردهاید، کی بود؟
حدود یک ماه پیش بود. آن نمایشگاه را هم با چند نقاش ایرانی برپا کردیم. با چند تن از استادهای خوب من که متأسفانه فوت کردهاند. استاد کاظمی، برادرم داوود امدادیان، آقای سعیدی و… بههرحال استادانی بودند که نمایش آثارم همراه آنان مایهی افتخار من بود.
آقای درخشانی، ممکن است شما نیز توضیحی در بارهی این نمایشگاه چهار نفرهتان بدهید؟
نستور درخشانی– جای خوشبختی است که چهار تا از دانشآموزان هنرهای زیبای پسران در گذشته، امروز دور هم جمع شدهاند و یادآور دوران خوش آموزش نقاشی و آفرینش هنری شدهاند. خوشبختی اینجاست که دارد ادامه پیدا میکند. این گردهمایی یادآور گذشته است و چشماندازی نیز به آینده دارد.
کارهایی را که در اینجا به نمایش گذاشتهاید، بیشتر روی چه موضوعهایی متمرکز است؟
من روی ایران باستان کار میکنم. ایران باستانی که تا به امروز هویت ما را نشان میدهد و به زبان فردوسی که به قول آقای ساعدی، ستون فقرات فرهنگ این ملت بوده، صحبت میکنیم و در این چهارچوب است که ایران باستان میتواند همیشه برای ما الگویی باشد که بتوانیم برگردیم به خودمان و از شر بیماری اسکیزوفرنیای که ۱۵۰۰ سال است بر ما حاکم شده، راحت شویم.
بیشتر به چه جنبههایی توجه میکنید؟
روح سرگشته … من دارم در مناظر؛ سنگ نوشتهها و آثار باستانیای که در ایران، قبل از این تهاجم، وجود داشته میگردم که ببینم این روح سرگردان کجاست و چطور توانسته این قدرت و خاصیت را داشته باشد که تا به امروز، این ملت را برپا نگه بدارد. حال چگونه میشود به این رمز دست یافت، دیگر آن به کار بستگی دارد و اینکه چگونه کار کنم و تا کجا پیش بروم. بههرحال منتظر معجزه در کار هستم.
تابلوهای ایران باستان شما مورد توجه فرانسویان هم قرار میگیرد؟ آنهایی که تاریخ و تمدن ایران را دوست دارند؟
قطعاً! اگر دوست داشته باشند که صحبت میکنند، میپرسند و سعی میکنند نزدیکتر بشوند.
از بهمن بروجنی، عقیدهاش را در بارهی این رویداد هنری میپرسم:
بهمن بروجنی– نظر من خیلی مثبت است. برای خود من خیلی جالب بود. ما چهار نفری هستیم که از نظر روحی و شاید بشود گفت معنوی هم ارتباط خوبی با هم داریم.
آقای درخشانی گفتند که شما چهار نفر نقاشی را با هم شروع کردهاید.
بله؛ از دانشکدهی هنر و هنرستان، از آن ریشه هستیم. این هم خود شانسی است که توانستهایم مجدداً همدیگر را پیدا کنیم.
چند سال است که در پاریس بهسر میبرید؟
حدود ۲۰ سال است که در پاریس هستم. من در ایران هم نمایشگاه زیاد میگذاشتم. البته خودم هم یک گالری به نام «گالری بروجنی» در چهار راه ولیعصر تهران داشتم که ۱۰ سالی فعال بود و پاتوق هنرمندان و روشنفکران بود. از جمله سهراب سپهری، آل احمد، تختی، الخاص، ژیرار (فرانسوی) و… به آنجا رفت و آمد میکردند. نمایشگاههای گروهی و انفرادی موفقی هم داشتیم.
شما همیشه روی موضوع خاصی کار میکنید؟
در نقاشی، تکیهی من روی همان هنر نقاشی است، ولی همهی زوایای آن را تجربه کردهام و میکنم. نقاشی ترکیب و تشکیل شده است از سه اصل مهم که مهمترین آن طراحی است، بعد رنگ است و بعد ترکیب این دو با هم. چون کار من تدریس هنر بود و ۲۰ سال در دانشگاه درس دادم، متوجه شدم که کسی که جویندهی این راه است باید اینها را جدا جدا و با عشق و علاقه پیگیری کند و منتظر یک نتیجهی سریع هم نباشد. در کار آن را پیدا میکند. بعد از آن خود بهخود چند سال یکبار به یک مرحله میرسد که میبیند در این مرحله، مثلاً گرایشاش به طرح است یا گرایشاش به هنر آبستره است، یا گرایش به ترکیبی از این دوتا دارد. یا اینکه یک کار از نظر رنگ غنی میشود و احتیاج به طرح اولیه ندارد.
در کارهای شما، هویت ایرانی کارتان مشخص است یا نه؟
من به آن صورت عقیدهای ندارم که کار هویت ایرانی دارد یا فرانسوی. وقتی هنرمند بر اساس این سه اصل که مبنای کار هر هنرمندی باید باشد، کار میکند، در هر کجا که هست، اینها را باید پیگیری کند و عین ریاضیات، به نتیجهی نهایی برسد. البته محیط کار و مسائل فکری میتواند تأثیر داشته باشد. مثلاً من وقتی روی طرح خیلی تکیه میکنم، چون خط هم کار کردهام، میبینم کار من بیشتر با نوعی خوشنویسی نستعلیق شکسته ارتباط پیدا میکند. مثلاً در این دو کار (که در این گفتوگو دیده نمیشوند) طوری شده که اینها خود بهخود با هم عجین شدهاند. یعنی از طریق خط و طرح باز رسیدهایم به خود خوشنویسی. یعنی حرکت دست طوری میشود که وقتی شما دستتان را از مچ حرکت میدهید، میرسید به خط شکسته، وقتی دوایر بزرگتر میشوند، حالت رقص و ریتم به صورت قشنگی در کار پدیدار میشوند.
شما با نقاشان امروز ایران هم ارتباطی دارید؟ میدانید وضعیت نقاشی در ایران چگونه است؟
من تقریباً هر سال کارهای نمایشگاهی به ایران میفرستم، چه به صورت انفرادی و چه گروهی. امسال هم با نقاشان ایرانی آقای سعیدی، کاظمی و… نمایشگاهی داشتیم. آقای امدادیان هم در آن شرکت داشتند. بههرحال با نقاشان ایرانی در ارتباط هستیم.
نقاشان نسل جدید را چطور میبینید؟
چون ۱۰ سال است به ایران نرفتهام (ولی خیال دارم سفری بروم) خیلی از نسل جدید خبر ندارم. ولی میدانم که در آنجا بچههای خوبی هستند. مثلاً کسانی مانند آقای وکیلی، اسکندری، نقاشان خوبی هستند که الان در ایران فعالیت میکنند.
در دههی ۷۰ در ایران، نقاشان بسیار مهمی پیدا شدند که خود شما یکی از آنان بودید. کسان دیگری بودند، زندهرودی بود…
بله زندهرودی بود. من با مرحوم پیلارام ، همینطور زندهرودی و عربشاهی و… همدوره بودم. ولی یک چیز ناگهانی نبود. این یک دورهی خاص است که همه عقیدهشان بر همین است. من فکر میکنم تأثیرپذیری از همدیگر و فضای گرم و صمیمیتی که بوده، این حالت را بهوجود آورده است. در حقیقت، شاید مدیون اساتید گذشته هم بودیم. رمز پیشرفتمان در کار، شاید تداومش است. خیلیها آمدند نقاشی، طراحی و… را شروع کردند، اما بعد از چند سالی کار، آن را رها کردند. اما گروهی که از آن اسم بردید، عمرشان را روی این کار گذاشتند و حقشان است که در تاریخ بمانند.
دلتان برای آن دوره تنگ نشده؟
این چیزی نیست که من بگویم زمان میتواند آن را خراب کند. نه! مثل الان میدانم. گذشته و آینده مانند یک زمان حال میماند.
آقای حاجیزاده، فکر میکنید بازهم این نمایشگاههای دستهجمعی شما ادامه پیدا کند؟
قاسم حاجیزاده – بله حتماً! و دلام میخواهد تعداد نقاشهایاش هم بیشتر بشود. دارم این فکر را میکنم که نمایشگاه دستهجمعی از ۲۰ آرتیست ایرانی و یا حتی بیشتر برگزار کنیم. فعلاً همین تم ایران و نقاشی ایرانی برای ما خیلی جالب است و خواستار بیشتری هم دارد.
شما خودتان دستاندرکار یک تابلوی خیلی بزرگ هستید. ممکن است راجع به آن هم توضیحی بدهید؟
چون هنوز شروع نکردهام، نمیتوانم توضیح بدهم. ولی اندازهاش ۶ متر در ۴ متر است و بالاخره روزی شروع میکنم.
چرا این اندازه؟
به همین اندازه، تابلویی در موزهی اورسه Musée d’orsay در آتلیهی آرتیستی به اسم کوربه – Gustave courbet وجود دارد. دلم میخواهد در همان اندازه – که فعلاً چهارچوب بوم آن را درست کردهام – یک نقاشی برای آتلیهی خودم بکشم.
ولی با موضوعی که خودتان دنبال میکنید. چون تابلوی کوربه موضوع اروتیک دارد.
بله دقیقاً. من موضوع خودم را میکشم .
یعنی تاریخ ایران را نقاشی میکنید؟
دلم میخواهد اینکار را بکنم. حال اینکه چه در بیاید، خدا میداند!
ایرج ادیبزاده- حرف آخر اینکه کارهای تمام شده و یا نشدهی این چهار نقاش نامی ایران، ارزش زیباشناختی ناب دارند و بازتابی از فرهنگ و هنر ایراناند. آثاری پر از رمز و راز و ارزشهایی که به خاطر آنها، انسان این جهان هستی را پر از عشق و محبت میکند.
عکسها: ایرج ادیبزاده