مسیحا- امین بزرگیان در چند نوشته اخیر خود، مباحثی را در پیوند با «مسئولیت جمعی و گناه جمعی» و نسبت آن با قضیه اسیدپاشی به صورت آمنه بهرامینوا مطرح کرده است. او «مسئولیت جمعی» را در گرو «گناه جمعی» فرض کرده و با پنداشتن این نسبت، دست به تحلیلهای فوق زده است.
آقای بزرگیان در نوشته خود تحت عنوان «غسل تعمید جمعی»، برای روشن شدن موضوع به نوشت آقای مینا در مورد ۱۱ سپتامبر میپردازد و به گونهای بحث«گناه دینی» – که البته ترجمهای نادرست از عبارت Collective Guilt در زبان انگلیسی است- وارد مسئله «اسیدپاشی به صورت آمنه» میکنند که این خود مسئله را به نوعی پیچیدهتر میکند.
در ابتدا باید تاکید کنم که تفاوتی جدی میان تعریفهای «مسئولیت جمعی» و«گناه جمعی» وجود دارد؛ تفاوتی که در ظاهر در بحث نویسنده یادشده به آن توجه نمیشود و به همین سبب موضوعات به هم گره میخورند و معضلی عجیب را در فهم پایههای تئوریک بحث ایجاد میکنند.
در قسمت اول این نوشته، به تفاوت کارکرد این دو مفهوم میپردازم و در بخش دوم، نکاتی را در پیوند با مفهوم «ناموس» در چهارچوب فرهنگ مردسالار ایران و نیز مسئله کماکان حلنشده «اسیدپاشی به صورت آمنه» مطرح میکنم.
یکم- مبحث را با تعریف مختصر و مفیدی از «مسئولیت جمعی» شروع میکنم. «مسئولیت جمعی» دکترینی است که مطابق با آن، «فرد» مسئول عمل فرد یا افرادی شناخته میشود که این مسئولیت به واسطه انکار، بیتوجهی و یا حتی تحمل آنها بر او بار میشود. بر پایه این دکترین، هر فرد میتواند مسئول عملی شناخته شود که حتی روحش هم از انجام آن توسط دیگری، خبر نداشته باشد.
چرا فرد مسئول است؟ خوب واضح است. به خاطر اینکه ما موجوداتی هستیم «اجتماعی» و هر آنچه در یک اجتماع اتفاق بیفتد یک سرش به ما هم وصل میشود. از این رو، ما همیشه، همهجا و در هر وضعیت، میتوانیم مسئول همهچیز باشیم.
به عنوان مثال، در موضوع آشنای «اسیدپاشی به صورت آمنه» ما همه مسئولیم. چرا؟ چون یک پدیده یا «مسئله اجتماعی» به واسطه بستهای اجتماعی به ما مربوط میشود که آقای بزرگیان بهطور مفصل در مورد آن توضیح داده است. اما آنجایی که او در توضیح ایده خود مثالی را از آقای مینا میآورد درگیر همان «مسئولیت جمعی» در قبال «گناه جمعی» میشود.
«گناه جمعی»، «مسئولیت جمعی» میطلبد؛ اما هر آنچه «مسئولیت جمعی» را مطالبه کند، الزاماً «گناه جمعی» نیست.
«گناه جمعی» از آنجایی در اندیشه کسانی چون یاسپرس و آرنت جان گرفت که تصور بر آن بود که عده زیادی از پشت میزنشینها خود را «وظیفهشناس» خطاب میکردند و نه مسئول در فاجعه هولوکوست؛ کسانی که «مسئولیت مستقیمی» در گذاشتن بدنهای یهودیان در کورههای آدمسوزی نداشتند.
یاسپرس ایمان داشت جرمی که علیه یهودیان لهستان صورت گرفته است، فقط آلمانیها را متهم نمیکند، بلکه کل انسانها، در مقام محکوم قرار میگیرند.(یاسپرس ۱۹۶۱: ۶۰) آرنت از این نیز یک قدم فراتر گذاشت و از اعلام جرم علیه «انسانیت» نام برد و کل مردم دنیا را نسبت به این مسئله مسئول دانست. او از این سخن گفت که گناه دستاندرکاران هولوکوست، فراتر از جرم است.(آرنت و یاسپرس ۱۹۹۲: ۵۴)
زمانی که آدمکشی در سطح کلان صورت گرفت، تفکیک گناهکار از بیگناه، کاری سخت و بیهوده است. آرنت در ادامه از خاستگاه کانتی آرایش میگوید که بشر «مسئول» هر آن چیزی است که، بشر مجرم آن است، او برای گناه، هیچ «انحصاری» را مفروض نمیشود و همگی بشریت را دست اندر کار یهودیستیزی و قتل آنان میداند. (آرنت، ۱۹۹۴: ۱۳۲)
تا اینجا مشخص شد که آرنت و یاسپرس هر دو از «مسئولیت جمعی» در مقابل «گناه جمعی» صحبت میکنند. به این نکته از این جهت پرداختم چون به این نکته واقفم که «گناه جمعی»، «مسئولیت جمعی» میطلبد؛ اما هر آنچه «مسئولیت جمعی» را مطالبه کند، الزاماً «گناه جمعی» نیست.
شاید اینجا نظر شما خواننده به صحبت آرنت جلب شود و بگویید خوب واضح است: ما مجرم هر آن چیزی هستیم که برادرانمان کردهاند. خواهرمان آرنت، در مواجهه تاریخی سعی در محکوم کردن اروپاییها داشت که به طور غیرمستقیم، (در خیلی از مواقع هم مستقیم) مسیر را برای اقدام علیه یهودیان باز گذاشتند و به یهودیستیزی دامن زدند. ندیدم جایی به فرض او قبایل وحشی آمازوننشین که رنگ شهر را نیز حتی به خودشان ندیدهاند «گناهکار» بداند. اگر بخواهیم اینگونه فرض کنیم، گفته ایشان بیشتر شبیه به جک میماند تا بحث فلسفه اجتماعی و اخلاق. گناه جمعی یک اخطار اخلاقی برای مسئله انتشار یافته اجتماعی است که با مقوله دینی یا غیر دینی، نسبتی مشخص دارد.
لازم به ذکر میدانم که گذاشتن پسوند «دینی» برای گناه، کاربرد آن را در علوم اجتماعی و فلسفه محدود و به شدت غلط میکند. اگرچه «گناه جمعی» کاملاً بازتولید تفکر دینی مربوط به گناه است، ولی در متون علوم اجتماعی همردیف «شرم جمعی» نیز قرار میگیرد و برای تحلیل جامعهشناختی مفاهیمی چون نژادپرستی، استعمارگرایی و غیره نیز به کار برده میشود که لزوماً خاستگاه دینی ندارند.
در ادامه، برای روشنتر شدن موضوع، مثالی میآورم: زمانی که ما از «گناه سفید» صحبت میکنیم، منظورمان همه سفیدپوستان عالم نیست. اگرچه داریم از کلمه «سفید» استفاده میکنیم، ولی منظور سفیدپوستان مقیم کشورهای انگلیس، فرانسه، پرتغال و اسپانیا است که دست به استعمار کشورهای چون هند و غیره زدند.
پس من دانشجو، زمانی که در متن با واژه «گناه سفید» برمیخورم سریع به پشتوانه «مفهومی» مسئله برمیگردم. اگر جز این باشد که دچار ناراستی در امر پژوهش میشوم.(لویس و میلز ۲۰۰۳:۷)
برگردیم به موضوع اخیر «آمنه و اسیدپاشی»، من هم به عنوان انسان و شهروند ایرانی مسئولم؛ همانطور که شما را هم مسئول میدانم اگر کسی به خانه پدری من دستبرد بزند.
اگرچه «گناه جمعی» کاملاً بازتولید تفکر دینی مربوط به گناه است، ولی در متون علوم اجتماعی همردیف «شرم جمعی» نیز قرار میگیرد و برای تحلیل جامعهشناختی مفاهیمی چون نژادپرستی، استعمارگرایی و غیره نیز به کار برده میشود که لزوماً خاستگاه دینی ندارند.
نقد من به آقای بزرگیان اینجا است: ما مسئول هستیم، ولی مسئول گناه فردی نیستیم که دست به ارتکاب این جرم زده است. این آن تفکیک اساسی است که آقای بزرگیان در رابطه با «مسئولیت جمعی» و «گناه جمعی» قائل نیست.
گناه جمعی، مسئولیت جمعی میطلبد؛ ولی هر ناهنجاری اجتماعی «گناه جمعی» نیست. برای روشنتر شدن صحبت، مثالی میآورم: ما یک سری ناهنجاری در اجتماع داریم که هیچوقت به صورت «نهاد» در نمیآیند، چون به شدت در چشم عاملان اجتماعی نکوهیده است. برای نمونه قتلهای زنجیرهای در طی سالیان ممکن است بارها اتفاق بیفتد ولی امری «نهادینه» نیست. همانطور که اسیدپاشی نمیتواند «امری نهادینه» باشد. آیا این ناهنجاری «گناه جمعی» است؟ خیر. آیا مسئولیت جمعی میطلبد؟ بلی.
دوم- آقای بزرگیان در ادامه تحلیل خود پیرامون مفهوم «ناموس» و «فرهنگ مردسالارانه» نوشته است. او اسیدپاشی را امری ساخته نظام مردسالار و نشانی از حق حاکمیت بر تن زنانه میداند. در این بخش از یادداشت مایلم به این موضوع نیز بپردازم و نقدی هم از این منظر به آرای آقای بزرگیان داشته باشم.
اسیدپاشی نه تاییدشده جامعه مردسالار ایران است و نه نشئت گرفته از آن. چرا؟ به علت اینکه اگر پدر شما با مادر شما دعوایش شود، نمیرود اسید بخرد و به صورت او بپاشد. خیلی از مردان ایران با این موضوع ممکن است از طریق صفحه حوادث روزنامهها هر چندسال یکبار با خبر شوند، ولی این هم دلیل قانع کننده نیست. چرا تجاوز به زنان امری مرد سالارانه شناخته میشود، ولی اسیدپاشی را نمیتوان ذیل آن قرار داد؟ به علت عدم تکرار و استمرار در داخل چهارچوب گفتمانی آن.
آقای بزرگیان از مفهوم «ناموس» در تحلیل خودشان استفاده کردهاند. ناموس(honour) که در متون جامعهشناختی و مطالعات زنان از آن در مقابل «شرم» یاد میشود، به حفظ ارزشهای زنانگی از جمله بکارت، ازدواج مناسب و غیره… زن یا دختر اطلاق میشود که با توجه به مناسبات خانوادگی به حفظ آبروی خانواده به ویژه مردان خانواده منتهی میشود.(آلخلی: ۲۰۰۲، ژوزف: ۱۹۹۹)
«خانواده» مخصوصاً در جوامع خاورمیانهای به واسطه عملکرد دختر تحت تاثیر مفاهیم «شرم» و «افتخار» قرار میگیرد. در این فرهنگها، بخش جدی آبروی خانواده از داشتن دختری سر به راه، داشتن شوهر مطلوب و در بعضی مورد بهایی که داماد برای عروس میپردازد حفظ میشود.
سئوال اینجا پیش میآید که قتلهای ناموسی چرا اتفاق میافتند؟ قتلهای ناموسی زمانی اتفاق میافتند که اعضای مرد خانواده به این نتیجه میرسند که با کشتن دختر یا زن خانواده، «آبروی رفتهشان» به آنان بازمیگردد.
در واقع دختر خانواده با انجام کاری به ظاهر نامشروع، آبروی خانواده را جریحهدار میکند یا حتی بعضی اوقات خانواده دست به قتل دخترش میزند؛ دختری که خود قربانی تجاوز بوده است. در اینجا نیز با اینکه دختر مقصر نیست ولی در هر حال برای خانواده به گونهای «شرمآور» است.
در همین مورد اخیر و آشنا، سئوال محوری این است که مجید چگونه میپنداشت که آمنه «ناموس» او است؟ «ناموس» درچهارچوب «مناسبات خانوادگی» معنی میدهد نه خارج از آن. به عنوان مثال، اگر دختری را در خیابان نیشگون بگیرند، گفته میشود آقا مگه خودت ناموس نداری؟ که منظور داشتن همسر، خواهر یا مادری است.(ابو عده، ۱۹۹۳: ۲۹)
پس اگر ما از مفهوم «ناموسپرستی» در پیوند با عمل مجید صحبت کنیم به جد خطا کردیم. شاید این سئوال در ذهن خواننده ایجاد شود که یک پسر ایرانی، دوست دخترش را نیز «ناموس» خود میپندارد، پس کاربرد این مفهوم نسبی است!
در پاسخ باید گفت که حس «تعلق»، کاملاً روانشناختی/ جامعهشناختی و در همه نقاط دنیا کم و بیش مشابه است. مفهوم ناموس و ناموسپرستی نیز در دامنه مناسبتهای خانوادگی تعریف میشود و بسط آن به سایر انواع متفاوت «حس تعلق» نادرست است.
اگر ما اسیدپاشی را امری نشئت گرفته از ساختار مردسالارانه جامعه بپنداریم، به سختی دچار گمراهی شدهایم. چرا؟ چون امر مردسالارانه (patriarchal) امری نهادینه است که در جامعه تمرین (practice) و تکرار میشود. مانند ضرب و شتم زن یا دختر خانواده برای فرمانبری.
آیا تا به حال دیدهاید، خواندهاید یا یافتهاید که در جریان دعوای پدر و دختری، مادرتان و همکاران مردش، یک جا اسید از جیبشان درآورند و دست به پاشیدن آن روی صورت ایشان کنند. ما نمیتوانیم و اجازه نداریم که بعضی از مفاهیم جامعهشناختی و فلسفی را به تمام گونههای اجتماعی بسط دهیم.
سوم- «صورت» تنها چیزی است که جوامع اسلامی در فرم پوشش مشهود است. در این جوامع، صورت تنها جایی از بدن است که بالاترین قابلیت فریبندگی مرد را در فضای خیابان و حوزه عمومی دارد. بنابرین صورت آمنه از آنجا مورد حمله قرار گرفت که بعد از مجید کسی شیفته آن نشود. در اینجا صورت آمنه «سوژه گناه» است؛ چیزی است که میتواند بفریبد و این چیزی بود که مجید نمیخواست شاهد آن باشد. همانطور که سالها پیش خانمی به صورت داریوش اقبالی خواننده شناختهشده ایرانی اسید پاشید.
در پایان نکاتی که شرح دادم را این گونه خلاصه میکنم: ما در قبال گناه امثالی نظیر مجید احساس «گناه» یا «شرم جمعی» نمیکنیم، ولی نسبت به این پدیدههای اجتماعی مسئولیم. اسیدپاشی در ایران، امری قابل تحلیل در چهارچوب فرهنگ مسلط مردسالاری نیست. ولی به عنوان یک پدیده اجتماعی مستقل قابل بحث و تامل.
منابع
Abu Odeh، Lama (۱۹۹۳) post-colonial feminism and the veil: thinking of difference، Feminist Reader (۴۳)، pp. ۲۶-۳۷.
Arendt، Hannah (۱۹۹۴) Essays in Understanding، Harcourt Brace، New York.
Arendt، Hannah and Jaspers، Karl (۱۹۹۲) Hannah Arendt/Karl Jaspers: correspondence
(ed. Lotte Kohler and Han Saner)، Harcourt Brace، New York. ۱۹۲۶–۱۹۶۹
در همین زمینه:
انتقام و بخشش از سه زاویه و نیم
باسلام. طاهای عزیز هر انچه را من با ترس و لرز وبا صد لفافه سعی کردم بگویم شما راحت فرمودید ! این فمنیستهای جدید چنان مرد ستیز شده اند که از انطرف افتادند ! گویا خانمها فرشته های معصومی هستند که در چنگال خون اشامها گرفتار شده اند و این سایت (زمانه) پناهی شده که هم دق دل خالی کنند …. مشکل من با سایت(زمانه) است . خانم زمانه ! همه گرفتاریهای دنیا ومشکلات ان حل شده و مانده مشکل فمنیستی شما ؟؟! خشکسالی وجنگ و دربدری و مادران و اسهال مرگ اور بچه ها وتجاوز گروهی به دختران و مادران بکنار خانم گرفتار مشکل فمینستی شده ! سر کار خانم اگر کمی کوتاه بیائید؟! از مردان دست بریده و یکپا شده و خانواده از دست داده هم با شما سخنی خواهم گفت ! از مردانی که برای حفظ سیانت خانواده سر به دار دادند ! ….راستی ؟ فمنیست یعنی چه ؟؟؟!
کاربر نادر / 08 July 2011
نادر عزیز، چه زیبا نوشتی چقدر قشنگ…نادر جان من مطالعات جنسیت یکی از حوزههای علایقم…و یکی از شاخههای تحصیلیم هم هست…مطالعات جنسیت هم به درد مردها میرسه و هم زنها، من به عنوان یک چپ کاملا ایمان دارم که علائق فمینیستی تغییر کرده و کاملا متوجه صحبت تو هم شده…همینه که این شاخهٔ جدید میاد فمینیست رو پوشش میده…نادر جان تا به حال سریع به نوشتههای باتلر زدی؟که متاسفانه ما ترجمه کار هاش رو در ایران نداریم، باتلر به عنوان یه فرنچ فمینیست میاد میگه که ما اصلا تفاوت بین مرد و زن رو انکار نمیکنیم و حتا وظایفی مثل شیر دادن به بچهرو که تو گفتی در وظایف زنانه جای میدان…ولی دوست عزیز اینکه باسن بچهرو کی تمیز بکنه و کی تمیز نکنه مسئولیت طبیعی و ذاتی زن نیست..اینجاست که جامعهشناسی وارد میشه و میگه این کار جامعه پذیری و فرهنگ پذیری است..اینکه فوکو میاد میگه به عنوان یک جامعه شناس میاد قدم فراتر میذاره و میگه حتا جنسیت ما هم امری اجتماعی ایست…
مسیحا / 09 July 2011
ممنون از نقد مسیحا.یکی دونکته دارم برای نقدایشان.از همه مهمتر وعجیب برای من اینکه در هیچ جا از نوشته ام درباره مساله آمنه به گناه جمعی اشاره نکرده ام و اساسا مساله من مسوولیت جمعی بود. هیچ عنایتی من به بحث گناه جمعی نداشتم. دوم اینکه دال ناموس در ایران گستره و کارکرد کاملا متفاوتی با مترادف این کلمه در جهان غرب دارد.ناموس چیزی افزوده در فرهنگ مادارد که بر نوعی تملک بر بدن زن اشاره می کند.مساله دیگر اینکه تعدد اشکال وحشیانه خشونت بر علیه زنان آن را از فرم اتفاق خارج ساخته و بایدبه آن حساس بود.همانگونه که اشاره کرده بودم اسیدپاشی شکل اکستریم طیف خشونت فرهنگ غیرت است که وقتی تا این حد نمایان می شود حداقل باید مسولیت ما را نسبت به فرهنگمان برانگیزاند
امین بزرگیان / 09 July 2011
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین! // هوا بس ناجوانمردانه سرداست…ای…// دمت گرم وسرت خوش باد! // سلامم را تو پاسخ گوی . در بگشای ! ( م. امید ) مسیحای مهربان اگر فمنیست اینست که تو گفتی ؟! پس منهم بدون انکه خود بدانم فمنیست هستم !! منهم دلم برای یک خانه پر از مهربانی غنچ میرود! برای یک لقمه نان وعشق پرپرمیزند!! از اینکه شب زفاف اورا خون الود کردم دلم پر از خون است ! از اینکه ماهی یکبار مجروح میشود وخود را ازمن پنهان میکندشرمنده میشوم! از اینکه نه ماه بار مرا حمل میکند ومن هیچ کمکی نمیتوانم بکنم عذاب دارم! از درد زایمانش ! از شیر ترکیده در پستانش و……. ولی گناه من چیست ؟؟!! این خلقت است! این طبیعت !ست ! چرا من بدهکار شدم؟! وظیفه منهم بس سنگین بود ! توی دهان شیر رفتم و یک لقمه نان اوردم! جلوی هر متجاوزی حریم تورا که مورد تجاوز قرار بدهد سینه سپر کردم وخون من ریخت به هر کوی برزن ! چرا حالا ساز نا مهربانی میزنی؟؟! اگر حالا تو فمنیست شده ای؟ من سالهاست برای حرمت وابروی تو به زانو نشسته ام ! طبیعت به روش خودش تفکیک مسئولیت کرده. اگر من مرد شدم اختیار من نبود وهمینطور تو!! لطفا شما وارد این بازی بی عاقبت نشوید! اگر هر کدام از ما بدرستی انجام وظیفه کنیم دنیا بهشتی است که خدا هم حسرت انرا بدل ذارد .
کاربر نادر / 09 July 2011
امین جان، من نوشتم در چند نوشتهٔ اخیر خود، این همچنین برمیگرد به جواب تو به خواهر آمنه که در اون با کلام گناه من گناه تو به صورت مستقیم مسئولیت رو در مقابل گناه قرار میدی، در ضمن تعریفی که از ناموس من اوردم کاملا بر طب…ق فرهنگ خاور میانه، جهان عرب و نیز مسلمان نه غرب.متاسفانه صاحب صفحه در زمان منابع کامل رو چاپ نکرده…ولی من میتونم قاطع آنه بگم که تعریف من کاملا علمی و مال تو کاملا غیر منطقی و دور از تحقیقات جامعه شناختی در منطقه و ایران است.
مسیحا / 09 July 2011
والا آگه دنیا دست فمنیست های افراطی بیفته آقایون بابت زنده بودن و موندنشون هم باید جواب پس بدهند درسته که خیلی از مسائل اجتماعی و مشکلات اون ریشه در فرهنگ مردسالارانه داره ولی این موضوع حد و حدودی داره و بدون یک استدلال منطقی نمیشه هم چیز از اسید پاشی تا سقوط ارزش سهام و قیمت جهانی نفت رو هم با یک مشت کلامات […] فاقد پایه و اساس به مردسالاری گره زد و از قبل اون کل یک جامعه رو تویک اقدام جنون آمیز فردی دخیل دونست ممکنه توی فوتبال بهترین راه دفاع حمله باشه ولی تو دنیای جدی و واقعی لازم و منطقی نیست که برای احقاق حقوق یک قسمت از جامعه نیم دیگه اون را دائما زیر رگبار اتهامات واهی گرفت
طاها / 06 July 2011
از دید روانشناسی اجتماعی اگر بخواهیم به این پدیده نگاه کنیم اسیدپاشی می تواند نشانه دگر آزاری، سادیسم وحتی پارانویای اجتماعی باشد. ناهنجاریهای اجتماعی که در اثر خشونت، تحقیر در دوسطح خانواده و جامعه افراد جامعه را تبدیل به انسانهای خودآزار ، دگر آزار با پایین ترین سطح اعتماد به نفس که در برابر جواب منفی یک دختر با پاشیدن اسید می خواهد صورت مسئله را پاک کند ودر نهایت خودخواهی و بی رحمی که نشانه جوامع متوهم و دچار فروپاشی از واحد خانواده است با نابود کردن زیبایی دختر عقده های روانی خود را ارضا می کند که به قول همین جامعه بیمار: دیگی که برای من نمی جوشد سر سگ در آن بجوشد.
پرسیکال / 06 July 2011
با سلام. قبل از هر چیز یک جوالدوز بخودم بزنم !!یک سوزن هم به سایت محترم (زمانه) از جوالدوز همین بس که مشتری شما شده ایم ! واما سوزن ؟! این سایت زمانه ظاهرا حیات خلوت خانمهائی شده که …دیواری کوتاهتر از دیوار مردان نمی بینند . خانم محترم جنایت و خباثت به هر شکل ان زشت و شرم اور است. از اسید پاشی تا کودک ازاری و…حرفی از جنس زمان بزنید از دوست داشتن و مهربانی و(کسی که باد میکارد حتما طوفان درو میکند).
کاربر نادر / 07 July 2011
متن بسیار خوبی بود، آگر چه من نوشتهٔ آقای بزرگیان رو نخوندم ولی کاملا تفکیک این دو مفهوم و ارتباط یشون در تحلیل مسائل رو متوجه شدم. از این جهت کار ارزشمندی بود.ممنون
کاربر مهمان / 07 July 2011
متاسفانه همینطور هست که دوستان کامنت گذاشتند..ما هر پدیدهٔ اجتماعی رو نمیتونیم مربوط کنیم به مرد سالاری…دوست عزیز نادر ,ما موظفیم درست تولید دانش کنیم بعضی از نوشتهها حتا چهره یه عدالت خواهی که مطلوب همهٔ زنان دنیاست رو خدشه دار میکنه…اگر به نادرست مردها رو محکوم کنیم هیچ وقت نمیتونیم در جای صحیحش حقمون رو طلب کنیم و این کاریه که متاسفانه در کار آقای بزرگیان به وضوح دیده میشه…
در ضمن دوست عزیز فمینستها چیز زیادی نمیخوان، میخوان حقوقشون در پوزیشن یکسان کمتر از مردها نباشه، میخوان از حوزههای عمومی رانده نشن، میخوان که نامشون و رنگشون در تولید دانش در طول تاریخ واضح تر باشه…میخوان که اونا نباشن که فقط موظف باشن که بچه تمیز کنند…و در آخر سوژه نباشن…چیز زیادی نیست..اگر چه تحقیقات تاریخی نشون میده که خیلی زمانها زنها خودشون در ایجاد عقب ماندگیشون در تناسب با مردها نقش مؤثری داشتن و فمینیستها این رو انکار نمیکنن…
مسیحا / 09 July 2011
علوم انسانی بدون مشخص کردن و پایبندی به مرزهای مفاهیم، تمام امکان خود را از دست میدهد. این مطلب به خوبی اهمیت این مساله را در قالب یک نقد انجام نشان داده است.
رضا / 09 July 2011