شهرنوش پارسیپور – ما داریم گام به گام در یی جینگ پیش میرویم. البته این مطلوب همه نیست، اما بسیاری نیز این کتاب را دوست میدارند. اینک این شما و این شش خطی چهارم.
منگ= خامی جوانی
سه خطی بالا: کهان: در سکون، کوهستان
سه خطی پائین: کا ان: وحشتناک، آب
در این شش خطی ما رودررو با جوانی و خامی در دو شکل مختلف هستیم (البته واژهی خام در اینجا نه به معنای ابله و نادان، بلکه به معنای بیتجربگی دوران نوجوانیست). انگارهی سهخطی بالا، کهان، کوهستان، و سهخطی پائین، کا ان به معنای آب است. پس چشمهای که در کوهپایه از زمین میجوشد نشانهی جوان بدون تجربه است. سکون، ویژگی سهخطی بالا، و خطر، ویژگی سهخطی پائین است. گیج و حیرتزده در لبهی پرتگاه خطرناک ایستادن نماد حماقتهای جوانیست. اگرچه که دو سهخطی در عین حال نمایشگر غلبه کردن بر خامیهای دوران جوانیست. آب چیزیست که ضرورتاً جاریست. هنگامی که چشمه جوشان و جاریست در آغاز نمیتواند بداند که به کدامین سو خواهد رفت. اما جاری مدام آن گودیها را پر میکند و کم کم از حرکت باز میماند، و موفقیت به دست میآید.
داوری
خامی جوانی توأم با موفقیت است.
این من نیستم که احمق جوان را جستوجو میکنم
این احمق جوان است که مرا جستوجو میکند.
در نخستین پرسش تفألی، او را آگاه میکنم.
اما اگر دو یا سه بار بپرسد پافشاری بیجا خواهد بود.
اگر پافشاری کند هیچ خبری به او نخواهم داد.
پایداری بیشتر.
در زمان جوانی حماقت یک حالت موجد شر نیست. انسان ممکن است بهرغم آن در کارها موفق شود، مشروط بر اینکه راهنمای با تجربهای پیدا کند و با او سرراست باشد. این پیش از هرچیز نشان میدهد که جوان خود باید به بیتجربگی خویش آگاه بوده و به جهت پیدا کردن مربی و راهنما کوشش کند. بدون داشتن این فروتنی و این علاقه هیچ تضمینی وجود ندارد که او ضرورت پذیرفتن را حس کرده باشد که این خود را در پذیرش توأم با احترام حضور مربی جلوهگر میکند. به همین دلیل است که مربی نباید به جستوجوی شاگرد برود، بلکه این شاگرد است که باید در جستوجوی مربی باشد. تنها در چنین حالتیست که آموزش در زمان درست و راه درست میسر خواهد شد.
پاسخ مربی به شاگرد باید به همان نحو که از یک پرسش تفألی انتظار میرود روشن و دقیق باشد. تنها به این ترتیب است که میتواند و بایستی بهعنوان کلیدی برای حل شک و شبهه و بهعنوان مبنای تصمیمگیری مورد پذیرش قرار گیرد. اگر پرسشهای شاگرد هوشیارانه و یا از سر اعتماد نباشد صرفاً معلم را بیحوصله خواهد کرد. پس معلم، همانند پاسخگو به پرسش تفألی، که تنها یک پاسخ میدهد، ساکن سکوت خواهد شد، و از اینکه با پرسشهای موجد شک و تردید اغوا شود جلوگیری به عمل خواهد آورد.
علاوه برآن موفقیت حقیقی زمانی به دست میآید که کار را با پشتکاری کاهشناپذیر انجام داده و تا رسیدن به مطلوب و آموخته شدن با جزئیات آن، دنبال کنیم. پس این ششخطی شاگرد را همان قدر اندرز میدهد که معلم و مربی را.
انگاره
چشمهای در کوهپایه میجوشد:
این انگاره جوانیست.
از این قرار مرد برتر با کمالگرائی در هر کاری که انجام میدهد
شخصیت خود را پرورش میدهد
یک چشمه همیشه جاریست و با پر کردن تمام خالیهای سرراهش از از رکود جلوگیری به عمل میآورد. به همین نحو شخصیت انسان نیز، نه با جست و خیز، بلکه همانند آب جاری، به مرور کمال یافته و با نظم و پایداری تمامی رخنههای وجود را پر میکند.
خط ها
شش در آغاز یعنی:
برای آنکه جوان خام را پرورش دهیم
البته که باید دیسیپلین داشت.
بایست غل و زنجیر را برداشت
اگر غل و زنجیر را به کار گیریم اسباب حقارت خواهد شد.
شهرنوش پارسیپور: تنبیه هرگز به خود تنبیه ختم نمیشود، بلکه صرفاً در خدمت ابقای نظم است.
قانون آغاز آموزش است. جوان در بیتجربگی خود در آغاز راه هر چیز را بدون احتیاط و از سر تفنن به کار میگیرد. باید جدی بودن زندگی را به جوان نشان داد. داشتن دیسیپلین سخت برای تسلط پیدا کردن بر شخص کار درستیست. آن کس که با زندگی بازی میکند هرگز به چیزی نخواهد رسید. اما دیسیپلین نباید به متهی حفاری تبدیل شود. فشار آوردن زیاد تأثیر حقارتباری خواهد داشت و توان انسان را فلج خواهد کرد.
نه در خط دوم یعنی:
با انسان خام به مهربانی رفتار کردن باعث خوشاقبالی خواهد شد.
دانستن اینکه چگونه میتوان زن گرفت
باعث خوشاقبالی خواهد بود.
پسر این توانایی را دارد که مسئولیت خانه را بر عهده بگیرد.
این خطها نمایشگر مردی هستند که قدرت بیرونی ندارد، اما در ذهن خود آنقدر قوی هست که میتواند بار مسئولیت را بر دوش بگیرد. او دارای آن برتری درونی و توانمندیست که برایش این فرصت را فراهم میکند تا با مهربانی کمبودهای ناشی از حماقت انسانی را تحمل کند. همین نگرش در مورد زنان که جنس ضعیفتر هستند صدق میکند. شخص باید آنها را با روحیهای سلحشورانه مورد ملاحظه و احترام قرار دهد. تنها با ترکیب قدرت درونی و خودداری بیرونیست که شخص توان پذیرش مسئولیت ادارهی بدنهی اجتماعی گستردهتری را با موفقیت حقیقی پیدا میکند.
شش در خط سوم یعنی:
با دوشیزهای که در برخورد با مرد برنزی،
خودداری خود را از دست میدهد، ازدواج نکنید.
چیزی در پیش رو وجود ندارد.
یک انسان ضعیف و بیتجربه که برای عروج تقلا میکند، هنگامی که کورکورانه از شخصیتی که در موقعیت برتری قرار دارد تقلید کند به سادگی فردیت خود را گم خواهد کرد. او همانند دختریست که وقتی مردی قوی را میبیند اختیار خود را از دست میدهد. چنین حالت نوکرمآبی را نباید تشویق کرد، چرا که این حالت هم برای معلم و هم برای فرد جوان بد است. اینکه شخص خود را پیشکش کند در هر دو حالت غیر متین است، و پذیرش چنین پیشکشی عاقبت خوشی نخواهد داشت.
شش در خط چهارم یعنی:
حماقت پیچ اندر پیچ باعث حقارت خواهد شد.
برای جوان خام ناامیدکنندهترین چیزها این است که درگیر تخیلات صرف بشود. جوان هرچه بیشتر غرق در این خیالبافیهای غیر واقعی بشود امکان تحقیر شدن او بسیار بیشتر خواهد بود.
مربی اغلب در برخورد با چنین تخیلات احمقانهای چارهای ندارد جز آنکه انسان خام را برای مدتی به حال خودش واگذارد، و بابت حقارتی که پیآمد چنین رفتاری ست سرزنشش نکند. این اغلب تنها راه رهاییست.
شش در خط پنجم یعنی:
حماقتهای کودکانه باعث خوشاقبالی خواهد شد.
انسان بیتجربهای که با حالتی کودکانه و بیادعا در جستوجوی آموزش است در راه درست گام برمیدارد، چرا که با اطمینان میتوان گفت انسان خالی از تکبری که خود را در اختیار مربیاش قرار میدهد کمک دریافت خواهد کرد.
نه در خط بالایی یعنی:
با تنبیه کردن انسان خام
میتوان جلوی خطا کردن را گرفت.
تنها راه جلوگیری از خطا
جلوگیری از خطا کردن است
گاهی اوقات یک احمق غیر قابل اصلاح باید تنبیه شود. باید آن کس را که بیتوجه است، واداشت تا شرایط را حس کند. این تنبیه با آنچه که پیش از این گفته آمد متفاوت است. اما در حالت خشم نباید تنبیه کرد. تنبیه باید محدود به یک مراقبت عینی علیه زیادهرویهای ناموجه باشد. تنبیه هرگز به خود تنبیه ختم نمیشود، بلکه صرفاً در خدمت ابقای نظم است.
این تنها در ارتباط با آموزش دادن نیست، بلکه در عین حال به روشی که حکومت در قبال تودهی مردم خاطی و خطاکار اتخاذ میکند نیز مربوط میشود. دخالتهای حکومتی همیشه باید پیشگیرانه باشد، و تنها هدف آن بایستی استقرار امنیت و صلح برای همگان باشد.