حمید دباشی، منتقد سیاسی، جامعهشناس و متخصص در زمینه فرهنگ و پژوهشهای اسلامی، نگاهی متفاوت به وضعیت امروزین جنبش سبز و حرکتهای اعتراضی مردم ایران دارد.
او که ازیازدهم ماه مه سال جاری، به مدت سه روز در آمستردام بود و در دانشگاهها و مراکز فرهنگی- اجتماعی مختلف سخنرانی کرد، روز دوازدهم در جلسهای به زبان فارسی و فقط برای ایرانیان مقیم هلند، در مورد جنبش سبز و دستاوردهای آن سخن گفت که چکیده سخنان او را در زیر میخوانید.
لازم است بگویم آقای دباشی، استاد دانشگاه کلمبیا، رئیس دانشکده مطالعات خاورمیانه و آسیا و نیز مدیر مطالعات کارشناسی ارشد در مرکز مطالعات ادبیات تطبیقی و جامعه در دانشگاه کلمبیای نیویورک است.
حمید دباشی: همه ما به دلیل شکلگیری جنبش سبز به هیجان آمدهایم و کارهایی نیز انجام میدهیم و به قول نیما یوشیج جنبش سبز آب در خوابگاه مورچگان ریخته است. لابد به همین دلیل ما هم از جایمان بیرون آمدهایم. پس به شما مژده میدهم که جنبش سبز موفق شده است.
حمید دباشی: جنبشهای اجتماعی آمیزهای از تخیل و تحرک هستند. در بخش زیادی از جنبشهای اجتماعی تخیل بوده، اما تحرک وجود نداشته است و بعضی موقعها هم در تحرک میافتد و ما یعنی آن مرغها از ترس و هول تخیلمان را از دست میدهیم. در حالی که معتقدم باید روند ثابتی در جنبشهای اجتماعی باشد که آمیزهای از تخیل و تحرک باشد.
داشتم به جنبش سبز فکر میکردم که یاد ترجمه رسالهای از این سینا افتادم که سهروردی آن را به زبان فارسی نوشته است: «رسالةالطیر» داستان چند مرغ است که میآیند و در تلهای به دام میافتند و بعد فرار میکنند، درحالیکه هنوز قسمتی از این دام رویشان مانده است. مرغها در همان شرایط میروند سر کوه قاف و حالا کاری با بقیه قصه ندارم. یک قسمت از این داستان ولی مهم است و آن این که وقتی سهرودی این داستان را تعریف میکند، میگوید عدهای مرغان میآمدند و من با مرغان بودم. پس از این در ادامه داستان میگوید وقتی ما رفتیم نوک کوه قاف و پادشاه را دیدیم، او به ما گفت: نه؛ من نمیتوانم بند از پای شما بردارم. باید برگردید نزد همان کسی که این بند را گذاشته تا او بند را بردارد. من اما رسولی را میفرستم که به او بگوید این بندها را باید از پای شما بردارد. آخرین جملهاش این است: «و ما اکنون در حال بازگشتیم و آن سفیر با ماست.»
سهروردی زمانی که قصه را تمام میکند، میگوید: وقتی من این قصه را برای رفقایم تعریف میکردم، اینها به من میگفتند حالت خوب نیست. نکند صفرا کردهای، مریضی؟ مرغ چیه، آدم که پرواز نمیکند. یعنی یکی از مهمترین جنبههای این قصه این است که یکبار صدای سهروردی میشود صدای مرغ و یکبار میشود صدای خود سهروردی و این مرتب در حال نوسان است.
این مثال را به این دلیل گفتم که، بگویم جنبشهای اجتماعی آمیزهای از تخیل و تحرک هستند. در بخش زیادی از جنبشهای اجتماعی تخیل بوده، اما تحرک وجود نداشته است و بعضی موقعها هم در تحرک میافتد و ما یعنی آن مرغها از ترس و هول تخیلمان را از دست میدهیم. در حالی که معتقدم باید روند ثابتی در جنبشهای اجتماعی باشد که آمیزهای از تخیل و تحرک باشد.
جنبش سبز موفق شده است
حالا چرا میگویم که جنبش سبز موفق شده است؟ پیش از جنبش سبز همه ما در کلاف خودمان بودیم و زندگی خودمان را میکردیم. یکی دانشجو است، یکی استاد است، یکی خانهدار است و… حالا ما از درونمان بیرون آمدهایم و جمعی را درست کردهایم و این جمع مشغول ساختن مهمترین رکن هر جنبش اجتماعی یعنی خرد جمعی است. در ساختن این خرد جمعی سوءتفاهمها و سوءتعبیرهای بسیاری هست. من معتقدم ما زبان مشترک و تحمل و رواداری را پیدا کردهایم و این را که بتوانیم به حرفهای یکدیگر گوش بدهیم.
همچنین معتقدم قدرت ما، یا قدرت شما در همین شهر از قدرت سفیر جمهوری اسلامی بیشتر است. آنهم در نمایندگی از فرهنگمان، در نمایندگی از تاریخمان، در بیان اتفاقهایی که در کشورمان افتاده است. ما الان داریم از تمامیت ارضیمان دفاع میکنیم، مبارزه با تحریم را هم ادامه میدهیم.
حمید دباشی: این نامههایی که میان خانم شمس و همسرش، یا میان خانم محتشمیپور و همسرش رد و بدل شده است، یعنی آزادی. اصلاً ما سابقه چنین زبان زیبای عاشقانهای را در ملاءعام نداریم.
ممکن است شما بگویید پس این زندانها چیست؟ روزنامهنگاران ما در زندانند. فعالان سیاسی ما در زندانند. آقای موسوی و آقای کروبی در نوعی زندان هستند و غیره و ذلک. من فکر میکنم شما موافق این نکته باشید که آقای موسوی هیچ وقت آن قدر در تمام طول زندگیاش گویا نبوده که الان گویاست. آقای تاجزاده، آقای نوریزاد، همه و هرکسی که در زندان است. یعنی صرف زندان رفتن در حال حاضر نوعی بیان است.
این نامههایی که میان خانم شمس و همسرش، یا میان خانم محتشمیپور و همسرش رد و بدل شده است، یعنی آزادی. اصلاً ما سابقه چنین زبان زیبای عاشقانهای را در ملاءعام نداریم. فقط چند نمونه مثلاً مقاله «شوهرم جلال» سیمین دانشور سابقه آن است یا شعرهای فروغ فرخزاد.
شما مناظرات تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری قبلی تا حالا را ببینید. در ملاء عام آقای موسوی و آقای احمدینژاد میگویند که در زمان آن دیگری آزادی مطبوعات نبوده است. کشتار دستهجمعی، انقلابهای فرهنگی، تصفیههای دانشگاهی و همه اینها الان رو آمده و مردم در ملاء عام راجع به آنها بحث میکنند. اینها یعنی پلههای اول و آن آجرهایی که قرار است با آنها جامعه آیندهمان را در ایران بسازیم، الان داریم میسازیم.
شما ممکن است بگویید: پس این اعدامها چیست؟ شما نگاه کنید به اعدام فرزاد کمانگر و ببینید ما چه کارهایی در ایران و خارج از آن کردیم و چقدر در سطح رسانههای جهانی جلب توجه کردیم. مقایسهاش کنید با اعدامهای دستهجمعی سالهای ۶۰. در خفا انجام دادند و کشتند و در خاوران خاک کردند و اصلاً هیچ خبری نبود و هنوزهم نمیخواهند آن را بپذیرند.
حالا حضور ما، توانایی ما و قدرت ما که من میخواهم اسم آن را بگذارم موفقیت جنبش سبز، از آنها بیشتر است. مردم ریختند توی خیابان و با رقص و آواز و سرود گفتند: «رأی ما کو؟» اینها هم چون دزد و دروغگو و دغلبازند، و تنها با مخدوش کردن فرهنگ سیاسی ما و خلق بحرانهای مکرر سرکار ماندهاند، زود ترسیدند و با توپ و تفنگ، تمام شهر را تبدیل به یک پادگان کردند.
الان فرصتی است که ما داریم سره را از ناسره تشخیص میدهیم. الان ما با طمانینه پیش میرویم. این طمانینه اجتماعی، فرهنگی و فکری را ما در بهمن ۵۷ نداشتیم. جنبش سبز همیشه من را یاد قصهای میاندازد. وقتی ما بچه بودیم، در کتابهای فارسی، پادشاهی بود که از یکجایی رد میشد. تشنهاش بود. به بچهای گفت به من آب بده. بچه رفت یک کاسه آب برایش آورد، منتهی توی کاسه خار ریخت. این پادشاه آب را خورد، ولی گفت چرا توی آب خار ریخته بودی. گفت آخر تو خیلی تشنهات بود. اگر آب را یکدفعه میخوردی، دل درد میگرفتی. این خار را گذاشتم که تو یواش یواش بخوری و دل درد نگیری.
این جنبش سبز هم چنین حالتی را دارد. ماییم که فعال مایشاییم. ابتکار عمل دست ماست. جهان پیرامون جمهوری اسلامی دست ماست. آمدن ما بیرون از این سیهچالهایی که در ذهنمان درست کرده بودیم، از برکت جنبش سبز صورت گرفته است. آیا هنوز راهی جلومان هست که باید برویم و مملکتمان را آباد و آزاد بسازیم؟ معلوم است که هست و شروع آن، یعنی تغییر ذهنیت و زبانمان برای حرف زدن با همدیگر، به نظر من صورت گرفته و به همین دلیل است که جنبش سبز موفق شده است. به شما تبریک میگویم.
قسم خوردن را باور کنیم یا دم خروس را فکر کنم هنوز فیلم سخنرانی جواد ظریف و حمید دباشی رو یوتیوب باشه
Reza / 20 June 2011
… عجب مرد هنرمندی!
Ali کاربر / 19 June 2011
چرا دروغ می نویسید؟ حمید دباشی هر چه هست جامعه شناس نیست.
کاربر مهمان / 21 June 2011
Debashi apparently did not think in these terms “آیا هنوز راهی جلومان هست که باید برویم و مملکتمان را آباد و آزاد بسازیم؟ معلوم است که هست و شروع آن، یعنی تغییر ذهنیت و زبانمان برای حرف زدن با همدیگر، به نظر من صورت گرفته و به همین دلیل است” when he wrote a response to Aramesh Dost’tar.
rahgozar / 21 June 2011
یا من خیلی بد بین شما یا ایشون خیلی شنگوله و خوش بین…. به هر حال
کاربر مهمان / 20 June 2011
خانم محترم سارا چرا سانسور می کنید!!!
کاربر مهمان / 20 June 2011
دباشي جامعه شناس نيست، دباشي اين گونه فكر نمي كرد، دباشي اين گونه در يوتيوپ گفته است، دباشي…
خوب بعدش كه چي؟ دباشي هر كسي كه هست و نيست داره كارشو مي كنه و پيشنهاد ميده. شماها كه فقط دارين نق مي زنين چيكار ديگه اي مي تونين انجام بديد؟
محمد / 21 June 2011
حرفهای آقای دباشی عالی بود.دست مریزاد
مازیار / 22 June 2011
من با آقای دباشی موافقم که جنبشهای موفق روندیاند آمیخته از تخیل و تحرک. اما توازن بین این دو است که موفقیت یک جنبش را تضمین میکند. به نظرم در مورد خود ایشان و تحلیلهاشان، تخیل (و تئوری) بر تحرک میچربد (دردی که همیشه روشنفکر چپ ما دچارش بوده). به عنوان مثال وقتی ایشان میگوید «در بند بودن خود نوعی بیان است»، این یعنی شعر (آنهم از نوع قرن ۱۹). این حرف بیش از هر چیز توجیه عدم تحرک است، و نبود بیانی پویا و محرک در جنبش سبز تا ایجاد نوعی همذاتپنداری بین گروههای مختلف را موجب شود. پس اگر ایشان میگوید که جنبش زبانی مشترک پیدا کرده توهم است، مگر در آنچه مشترکاً نفی کردهاست (که بازهم در همینش هم توافقی عملی نیست). البته تا آنجا که هنوز عملی همهگیر رخ نداده است، همیشه ابتکار عمل (یا بهتر است بگویم تخیل عمل) در دست جنبش خواهد بود.
کاربر مهمان / 22 June 2011