چهارم ژوئن ۲۰۱۱، شانزده سال پس از یک جنایت جنگی در بوسنی، راتکو ملادیچ در دادگاه لاهه است؛ برای پاسخگویی به اتهاماتی که در گزارشی سی و هفت صفحهای به او تفهیم شده است.
روز گذشته بسیاری از شبکههای خبری جهانی، همزمان با برگزاری دادگاه، برنامههای عادی خود را قطع کردند و به شکل زنده، روند دادگاه لاهه را پوشش دادند. این دادگاه در سال ۲۰۰۲ نیز محاکمهء میلوسویچ، یکی دیگر از متهمان جنایت علیه بشریت در یوگسلاوی پیشین را آغاز کرده بود؛ دادگاهی که با مرگ اسلوبودان میلوسویچ در زندان ناتمام ماند.
افشین الیان، استاد حقوق دانشگاه لیدن در هلند به «رادیو زمانه» میگوید: «شیوهای که ملادیچ وارد دادگاه شد، بسیار تفاوت دارد با شیوهای که مثلاً رییس جمهور پیشین یوگسلاوی، میلوسویچ وارد شده بود؛ میلوسویچ مانند یک پیکارگر وارد شد و نخستین جملهای هم که گفت این بود که «این دادگاه، قانونی نیست و شما حق ندارید مرا محاکمه کنید».
افشین الیان میافزاید: «ژنرال ملادیچ مانند یک آدم مریض وارد دادگاه شد. شاید هم مریض باشد، من این را نمیدانم، باید توسط دادگاه تشخیص داده بشود. همچنین حالت مظلومانهای داشت، گویی آدمی است که اصلاً نمیفهمد برای چه در آنجاست!
ولی بعد از اینکه اتهامنامه علیه او در مورد جنایت علیه بشریت، نسل کشی و… خوانده شد، یکباره میبینیم که عصبانی میشود و دوباره آن چهرهی ژنرالیاش برمیگردد و میگوید که «اینها مسائل خیلی وحشتناکی هستند؟ اینها چیست؟ من هیچوقت چنین چیزهایی را نشنیدهام…»
رییس دادگاه، آقای اوری، هلندی است و پیشتر قاضی دادگاه عالی هلند بود. او فرد بسیار دقیقی است؛ میداند که برخورد با ملادیچ چقدر حساس است و اگر او به عنوان قاضی حرف اشتباهی بزند، چه مشکلات حقوقیای میتواند ایجاد کند. آقای ملادیچ از این بابت، بدشانسی آورده است.
آقای ملادیچ در دادگاه گفتند که گزارش ۳۷ صفحهای را که به ایشان دادهاند، نخواندهاند و اتهاماتشان را هم همانطور که در بخشی از صحبتهایتان اشاره کردید، «نفرتانگیز» ارزیابی کردند و منکر آن شدند. فکر میکنید این واکنش ایشان از کجا سرچشمه میگیرد؟
خُب این موضوع عجیبی است. سالهای ۱۹۹۰ همه شاهد بودیم که چه جنگ وحشتناکی در یوگسلاوی در جریان بود. پس از جنگ جهانی دوم، این نخستین باری بود که چنین جنگی در اروپا رخ میداد. دستکم، هفت هزار نفر به فرمان آقای ملادیچ کشته شدهاند.
امروز از نظرسیاسی، روزنامهنگاری و اخلاقی این حقیقتیابی صورت گرفته و اثبات شده است که ایشان فرمان داده بود که این آدمها را بکشند. اکنون تنها باید از نظر حقوقی اثبات بشود.
این موضوع برای اروپا یک شوک جدی بوده است که بعد از جنگ جهانی دوم، در خاک اروپا چنین جنایت عظیمی رخ بدهد. در چنین بستر تاریخی، این ژنرال به دادگاه میآید و در واقع درک هم نمیکند. اکثر کسانی که در یوگسلاوی پیکار میکردند، درک نمیکردند که جهان و بهویژه اروپا، چگونه به آنها نگاه میکند.
به همین دلیل، وقتی اتهامنامه برایاش خوانده میشود، میگوید «این حرفهای وحشتناک چیست؟ من اینها را هیچوقت نشنیدهام.» چون پیرامون ایشان، مانند همهی سلاطین زورگو آدمهای زیادی بودند که تملق میکردند و هرروز میگفتند: رهبر فرزانه، ژنرال با صلابت، مقتدر، قهرمان ملی… اتفاقاً برای کسانی که الان دارند در ایران حکومت میکنند، مهم است که به سرنوشت آقای ملادیچ توجه کنند.
آنها اینقدر از این حرفها میشنیدند که خارج از آن چهارچوب محدودی که در آن زندگی میکردند، نمیفهمیدند حقیقت چیست. جالب است که عین این مشکل را در خاورمیانه، در بین نیروهای نظامی و رهبران سیاسی و افرادی که مستبد و آدمکش هستند هم میتوان دید. بهنظر من ملادیچ دروغ نمیگوید، واقعاً صادقانه میگوید «این حرفها چیست؟ من هیچوقت آنها را نشنیدهام!». واقعاً هم نمیشنیده است. دوروبرش تنها کسانی بودهاند که از او تعریف و تمجید میکردند.
به لحاظ قضایی، واکنشی که ایشان نشان دادند، چه تأثیری در روند دادگاه خواهد گذاشت؟
اثبات جنایت علیه بشریت و نسلکشی در ارتباط با ژنرال ملادیچ به چند دلیل اصلاً مشکل نیست. نخست آنکه، بسیاری از این مسائل در پروندههای دیگر ثابت شده است. یعنی در ارتباط با افراد دیگری که پیش از آقای ملادیچ محاکمه و محکوم شدهاند، بخشهایی از حوادثی که امروز به ایشان هم اتهام زده شده، اثبات شده است.
دوم اینکه دادگاه در طول این چند سال، زمان زیادی برای گردآوری اسناد داشته است، با افراد گوناگون گفتوگو کردهاند. سوم اینکه در محاکمهی میلوسویچ نیز مسائل سربرنیتسا، سارایوو و جنایاتی که در آنجا رخ داد، بررسی شد.
در نتیجه، برای دادستان بلژیکی دادگاه لاهه زیاد مشکل نیست که جنایاتی را که به رهبری ملادیچ انجام شده، ثابت کند. منتها یک مطلب است و آن هم اینکه چون این افراد مسن هستند و فرد مسن نیز یا قندش بالاست، یا ناراحتی قلبی دارد و… تاکتیکشان این است که از امراض خودشان استفاده کنند که بمیرند و هیچ حکمی در موردشان صادر نشود.
این دقیقاً اتفاقی بود که در پروندهی آقای میلوسویچ هم افتاد. فکر میکنید در مورد آقای ملادیچ هم ممکن است سرنوشت پرونده به چنین راهی بیافتد؟
آرزوی او همین است. برای اینکه بین حقیقت روزنامهنگاری، حقیقت فلسفی، حقیقت اخلاقی یا سیاسی و حقیقت حقوقی تفاوت بزرگی وجود دارد. در حقیقت حقوقی، هیچکسی نمیتواند تردید کند.
اگر این دادگاه رأی بدهد که ایشان علیه بشریت جنایت کرده، او به هیچ عنوان نمیتواند این مطلب را رد کند. مگر اینکه دادگاه دیگری تشکیل بدهد که بتواند خلاف آن را اثبات کند که چنین چیزی هم وجود ندارد.
برای همین است که اینها میخواهند بهصورت «خاکستری» باقی بمانند. یعنی فضایی باشد که گفته شود خُب حالا روزنامهنگارها گفتهاند، ولی شاید اینطوری نبوده، شاید کمتر یا بیشتر بوده!… ولی زمانی که دادگاه حکم بدهد که آقای میلوسویچ اینکارها را کرده و به این دلایل، محکوم هستید، دیگر نام این آدم جزو جانیها خواهد ماند. دیگر کسی نمیتواند بیاید دوباره تاریخ را بنویسد.
دادگاه نورنبرگ هم در زمان محاکمهی نازیها با این مشکل مواجهه شده بود. اکثر نازیها نیز میخواستند خودکشی کنند و حرفی نزنند که کسی نتواند در مورد آنها حکمی صادر کند.
همچنین فراموش نکنیم که جنگ داخلی در یوگسلاوی، با بمبارانهای آقای کلینتون تمام شد. این جنگ همینجوری تمام نشده، اینطوری نبوده که طرفین بگویند از امروز ما برادر و رفیق هستیم. نه! بمبارانهای شدیدی که آمریکا روی نیروهای میلوسویچ انجام داد، آنها را مجبور کرد که سر میزه مذاکره بنشینند و با همدیگر صلح بکنند. در نتیجه، آن ریشههای نفرت و کینه هنوز وجود دارد.
اکنون صربستان در تلاش است که به عضویت اتحادیهی اروپا دربیاید و در این بین گفته شده که یکی از شرایطی که برای پذیرش این درخواست و یا دستکم برای بررسی درخواست گذاشته شده، معرفی آقای ملادیچ به دادگاه بوده است. از سویی، بعضی از بازماندگان اشاره کردهاند که دولت صربستان پیش از این هم از محل زندگی آقای ملادیچ آگاه بوده، ولی آن را افشا نمیکرده است. شما تا چه حد این ادعا را واقعی میدانید؟
هیچکدام از این ادعاها را نمیشود ثابت کرد. اینها همه، همانطوری که شما نیز به درستی گفتید، «ادعا» هستند. تنها چه در مورد آقای ملادیچ و چه در مورد اسامه بنلادن، رهبر القاعده، یک امر واضح است. اینکه این افراد نمیتوانند در دنیایی که ماهوارده و این همه جاسوس و مأموران امنیتی و … وجود دارد، مخفی در جایی زندگی کنند در حالی که تمام دنیا بهدنبالشان هستند.
در ابتدای امر هم قطعاً ایالات متحده، اروپا و ناتو علاقهای به دستگیری نه میلوسیویچ، نه ملادیچ و نه کراچیچ داشتند. به علت اینکه آن صلح شکنندهای که پدید آمده بود، میتوانست از بین برود. پس از اینکه صلح مستحکمتر شد و توانستند همهی اسلحهها را جمع کنند، دیگر برایشان فرق نداشت که این افراد دستگیر بشوند.
در این مرحلهی دوم، ژنرالها و افراد اطلاعاتی و امنیتی خود یوگسلاوی و خود صربها علاقهای نداشتند که این افراد دستگیر بشوند. برای اینکه دستگیری آنها، نوعی توهین ملی به آنها محسوب میشد. حتی رییس جمهوری صرب که ترور شد و بسیار هم فرد باهوش و شاگرد یورگن هامبرماس، فیلسوف معروف آلمانی نیز بود، به خاطر همین برنامهاش و تعقیب میلوسویچ ترور شد.
یکی از مشکلات بزرگ یوگسلاوی سابق یا صربستان امروز این است که تنها نیروهای امنیتی پیشین مشکلساز نیستند، مافیا هم دارند. نوعی همکاری غیررسمی وجود دارد بین مافیا، آدمکشها و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی سابق. حالا دیگر، تصمیمی که رییس جمهور کنونی صربستان گرفت تا ملادیچ را تحویل دادگاه لاهه داد، گامی بسیار جدی به طرف اتحادیهی اروپاست که باید جدی گرفته بشود و به رهبری سیاسی صربها هم احترام گذاشته بشود.
علیرغم تصمیمی که دولت صربستان در این مورد گرفته، ولی در این چند روزه شاهد بودیم که جمعیت قابل توجهی در داخل صربستان گردهمآییها و تظاهراتی در پشتیبانی از آقای ملادیچ برگزار کردند. فکر میکنید واکنشی که از داخل صربستان و از سوی جمعیت قابل توجهی از مردم این کشور میآید، چه تأثیری در بررسی درخواست این کشور برای عضویت در اتحادیهی اروپا خواهد داشت؟
هیچ تأثیری نخواهد داشت، به غیر از تأثیر مثبت. هرچقدر هواداران ملادیچ تظاهرات کنند، اتحادیهی اروپا قاطعانهتر در مورد کمک به دولت کنونی صربها تصمیم خواهد گرفت. دلیل آن هم ساده است. اتحادیهی اروپا از صربستان خواسته جنایتکاران را تحویل بدهد تا مذاکرات را برای عضویت این کشور در اتحادیهی اروپا آغاز کنند. آنها هم جنایتکاران را تحویل دادهاند.
سیاستمداران کنونی صربستان هم دایما تبلیغ کردهاند که اگر ما این جنایتکاران را تحویل بدهیم و یک راه دمکراتیک را انتخاب کنیم، میتوانیم عضو اتحادیهی اروپا باشیم و وضع اقتصادیمان بهتر میشود.
حالا آنها باید بتوانند به وعدهای که به مردم دادهاند، عمل کنند و هرچه آنها بهتر بتوانند به این وعده عمل کنند، هوادارهای ژنرال ملادیچ و غیره منزویتر میشوند. فراموش هم نکنیم که آنها بیشتر آدمهایی هستند که بین۶۰ تا۸۰ سال سن دارند.
من گزارشی هم در تلویزیون هلند از جوانهای ۱۷-۱۸ ساله دیدم که اصلاً نمیدانند ملادیچ کیست و خیلی هم خوشحالاند که این قضایا دارد تمام میشود. آنها خود را اروپایی میدانند و اصلاً هم علاقهای نه به آن گذشته و جنگ داخلی دارند و نه به آن ارزشها. در نتیجه، این تفاوت بین نسلها هم وجود دارد.
اگر به دههی ۱۹۹۰ برگردیم، یکی از مسائلی که در آن زمان بسیار جنجالبرانگیز شد، این بود که گفته میشد تعداد زیادی از نیروهای صلح سازمان ملل در منطقهی بوسنی که هلندی بودند، در برابر یکی از حملههای بزرگ صربها به مردمی که در مقر سازمان ملل پناه گرفته بودند، سکوت کردهاند و تنها نظارهگر این جریان بودند. شما این موضوع را چگونه میبینید؟
این یکی از دردناکترین موضوعات تاریخ هلند است. خوب در این باره پژوهش شد. شاید چهار، پنج ماه تحقیقات بزرگی صورت گرفت. نتیجهی همهء این مطالعات و تحقیقات، یک سری مسائل را روشن کرد که هم برای هلند و هم برای سازمان ملل و عملیاتهای صلح در آینده، مهم هستند.
اولاً اینگونه نیست که دولت هلند یا ارتش هلند علاقهای داشتهاند که مسلمانها کشته شوند. دولت و ارتش هلند تمام تلاششان را کردند که مسلمانها را محافظت کنند. این مطلب خیلی مهم است ولی در آن روزهای حساسی که سربرنیستا در حال سقوط بود آنها نتوانستند کار مهمی را برای مردم انجام بدهند. بعد هم با حالتی احمقانه و کودکانه فکر میکردند آنهایی را که در کمپ سازمان ملل هستند، تفکیک میکنند، ابتدا زنها با اتوبوس به سارایوو میروند و مردها هم پس از اینکه تفتیش شدند که اسلحه ندارند، رها میکنند و آنها میتوانند بعداً خودشان بیایند. تصور خیلی کودکانهای بود.
در هیچ سندی پیدا نشده که کسی، نه تنها ارتش هلند و ارتش سازمان ملل، حتی اطرافیان ملادیچ هم لحظهای به این فکر میکردند که پس از خارج شدن هلند، یک روز پس از آن، اینها این همه آدم را در جنگلها خواهند کشت. برای همین، یکی از پرسشهای اساسی تاریخی که پروفسور بلوم هم چند روز پیش در رسانههای هلند مطرح کرد این بود که آیا این جنایت برنامهریزی شده بوده یا نه. او میگوید بر مبنای تمام اسنادی که تاکنون مطالعه کرده، هیچ برنامهای در این زمینه ریخته نشده بود، بلکه تصمیمی بود که پس از رفتن هلند، توسط ملادیچ و بعد کراچیچ، رییس جمهور آن زمانِ صربهای بوسنی گرفته شد.
اینکه آیا این مطلب حقیقت دارد یا نه، پرفسور بلوم بهدرستی میگوید که این مسئله در دادگاه ملادیچ روشن خواهد شد. اگر ملادیچ آماده باشد با دادگاه همکاری کند، میتوانیم سردر بیاوریم که چرا بعد از رفتن هلند، او این تصمیم را گرفت.
ولی چه درسهایی را هلند و سازمان ملل از این مسئله گرفتند. شما نمیتوانید اُملت درست کنید و تخممرغ را نشکنید! شما نمیتوانید صلح را حفظ کنید، در جایی که همه اسلحه دارند و به هم شلیک میکنند بدون اینکه جرأت داشته باشید با اف۱۶ بمباران کنید.
این یکی از درسهای مهمی است که نه تنها هلند گرفت، بلکه سازمان ملل هم گرفت. یعنی هرجا میروی برای عملیات صلح، باید از راه هوا مورد محافظت قرار بگیری، از روی زمین سلاحهای خوب داشته باشی و سیستم فرماندهی روشنی هم باید باشد. مثلاً فرماندهی هلند در سربرنیتسا سه بار از فرماندهی کل نیروهای سازمان ملل در یوگسلاوی سابق که یک ژنرال فرانسوی بود، درخواست کمک هوایی کرد، برای بمباران ملادیچ. او در پیامهای خود مرتب مینوشت که اگر کاری نکنند، ملادیچ دهکدهی اینجا را میگیرد و مینوشت: «ما سلاحی نداریم، سلاحهای ما، سلاحهایی است که پلیسهای دنیا دارند و نه سلاحهای جنگی. من اصلاً امکان آن را ندارم که از کسی محافظت کنم. مواد غذایی و سوخت ما نیامده و در نتیجه ما نیز در وضعیت دشواری قرار داریم. اینها را بمباران کنید که نتوانند به شهر حمله کنند».
متأسفانه پاسخ هر سه بار «نه» بود و فرماندهی کل سازمان ملل تصمیم به بمباران نگرفت. این تصمیم غلطی بود. اگر بمباران کرده بودند، هفت هزار انسان نجات پیدا کرده بودند. علت اینکه آنها نتوانستند این تصمیم را بگیرند این است که هر تصمیمی که فرماندهی کل نیروهای سازمان ملل میگرفت، نخست باید از دیپلماتها سئوال میکرد، سپس به نیویورک میرفت و بعد به شورای امنیت سازمان ملل! این است که سه ماه طول میکشید تا تصمیمی گرفته شود.
این وضعیت هم عوض شده است. امروز هلند حاضر نیست در هیچ عملیات صُلحی شرکت کند، مگر اینکه هواپیماهای نظامی خودش را برای دفاع از نیروهایش و برای اجرای وظایفی که به او داده شده، ببرد.
ولی ویدئوهایی وجود دارد که تعداد زیادی از بازماندگان، اعتراض و گلایه از نیروهای هلندی حافظ صلح سازمان ملل دارند و به این نکته هم اشاره میشود که حتی بعد از کشتاری که در آنجا رخ داده، بعضی از نیروهای هلندی در منطقهای که اقامت داشتند، شبهنگام به مشروب خوردن یا تفریح پرداختهاند. نیروهای هلندی هم از این بابت، بسیار متأسف بودند. شما این جریان را چطور میبینید؟
اینها همه ناشی از حماقتهای اینهاست. فراموش نکنید که هلند کشور کوچکی است و کشوری است که تجارب زیادی در این عرصهها ندارد. روزی که این نیروها از سربرنیستا خارج و وارد سارایوو میشوند، حتی ولیعهد هلند هم به آنجا میرود، با آنها میخندد و همه خیلی خوشحالاند. برای اینکه دو ماه بوده که مواد غذایی و سوخت به این نیروها نمیرسیده است.
همانطوری هم که گفتم، اینها در این تصور بودند که آقای ملادیچ کاری نمیکند. زنها که خارج شدهاند، مردها هم را کنترل میکند که اسلحه نداشته باشند و بعد میگذارد بروند. در نتیجه، زمانی که نیروهای هلندی جشن میگرفتند، با این تصور نبوده که ملادیچ هفتهزار انسان را در جنگلهای سربرنیستا قتلعام میکند.
با اینحال، هم کمیسیون پارلمان هلند و هم تحلیلگران گفتهاند که کار این نیروها کار بسیار زشتی بود. آنجا در شرایط جنگی، جای جشن گرفتن نبود و این کار احمقانهای است. مسابقهی فوتبال نیست! در شرایط جنگی، هر عقبنشینی که صورت میگیرد، بههرحال تلفات خواهد داشت. حال ممکن است در آن لحظه ندانی، بعدها خواهی دید که تلفات داشته است.
این انتقاد سنگینی بود که همه داشتند. هلندیها فکر کردهاند مسابقه آژاکس است، نشستهاند آبجو میخورند و میخندند. اینها مردم شادی هستند و نمیتوانستند تصور کنند که آدمی مانند ملادیچ هفتهزار انسان را میخواهد بکشد.
_____ ایمیل تهیهکننده: [email protected]
با درود , بنظرمن تیتر مصاحبه درست و قابل فهم و ساده است منظور ایشان
به عاقبت کسانی است که خود رای , خود محور و اهل قلع و قمع هستند
حالا فرقی نمیکنه سی هزار نفر یا صد هزار نفر را بکشند ,زمان جنگ باشه یا صلح
مسلمان یا غیر مسلمان, نفس آدم کشی که شیوه دیکتاتور ها ست مورد نظر است
از زمان روی روی کار آمدن جمهوری اسلامی تا کنون تعداد بیشماری از مجاهدین
,فدائیان خلق ,دموکرات ها,روشنفکرها, نویسنده ها ,روزنامه نگار واین اخیرا
هواداران جنبش سبز , بهاییان , مسیحیان توسط جمهوری اسلامی فله ای
بقتل رسیده و ترور شده اند و در هیچ دادگاهی رژیم ایران پاسخگو نبوده ,
در مجموع مصاحبه مفیدی است با احترام به کلیه دوستان ,رضا
reza / 08 June 2011
رژیم برخاسته از افکار و احکام ضد انسانی قبائل …هزاران سال پیش بسیار جنایتکارتر از آن بوده که در افکار انسانهای متمدن قرن 21 قابل درک باشه. خمینی با کشتارهای متعددد از بدو سرقت انقلاب ملت ایران – ترکمن صحرا، کردستان، قتل عام وحشیانه تابستان 1367، و قتل مسیحیان، بهائیان و مسلمانان شیعه و سنی و دراویش، ضدیت خود با بشریت مدرن رابنمایش گذاشت. هم اکنون نیز با خیزبرداشتن برای دستیابی به بمب اتمی، ضدیت خویش با روند جهانی نحو تسلیحات کشتار جمعی را بوضوح نشان میدهد. دخالتهای بی شمار در کشورهای بخصوص همسایه و برپا کردن و حمایت از گروههای تروریستی نیز از اهداف گسترش نظام ارتجاعی خود به جهان نشانگر ضدیت به صلح جهانی است. تنها راه نجات ایران و بشریت از رژیمی که مایه ننگ بشریت است، همکاری با ملت ایران برای سرنگونی نظام فاشیستی-مذهبی حاکم و برقراری آزادی و دمکراسی و صلح و زندگی مسالمت آمیز و همکاری با جهان متمدن است.
آرش / 08 June 2011
اقای اکبر زاده
تیتر مصاحبه خوب شما نه با موضوع مصاحبه و نه با رفتار و کردار مسئولین ج.ا.ا. مرتبط است.
ملادیچ دست به کشتار مسلمانان زده است.اما هیچ یک از مسئولین در ایران تا به امروز، اقدام به کشتن پیروان ادیان دیگر نکرده اند.لذا بهتر است انحراف سیاسی و کج فهمی خود را در بوجود امدن دادگاه لاهه، اصلاح فرمائید.این دادگاه برای افرادی تشکیل میشود که دست به جنایت علیه بشریت زده و یا اقدام به نسل کشی کرده باشند.ضمنا بدانید که این دادگاه نیز چون سازمان ملل دستورات پنهانی امریکا را احترام و مد نظر دارد و جنایتکاران جنگی امریکا نیز از مصونیت خاصی در مقابل این دادگاه برخوردارند.
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 05 June 2011
ببخشید ج ا ا دست به کشتار بهاپیان نزد پس اعدامهای سال ۶۰ تا ۶۷ ۱۸۰ بهاپی در ایران را فراموش کردید آنها انسان نبودند یا شاید چون مسلمان نبودند جزو آدم محسوب نمیشوند
کاربر مهمان / 05 June 2011
اقای اکبرزاده
اگر شما شخصا چنین پاسخی را بعد از درج نظر من انعکاس داده اید،برایتان متاسفم.
اولا کشتار دهه ٦٠ ارتباط با نسل کشی ندارد.دوما در زمان جنگ هر جنایتی که صورت گرفته است را باید برسی و بعد در باره اش نظر داد و تصمیم گرفت.سوما اگر کشتار سربازان،بسیجیان و سپاهیان درست بوده است،قبول بفرمائید که کشتار سیاسیون درگیر با ج.ا.ا هم عکس العمل طرفداران و دولتمردان وقت بوده است.اینجا نه بنده و نه جناب عالی،هیچ کدام حق نداریم که به عنوان قاضی حکم صادر کنیم.ضمنا در دهه ٦٠ رفسنجانی و موسوی و کروبی و خاتمی که اکنون شمایان انان را رهبران جنبش سبز میدانید،سهم قابل ملاحظه ای در کشتار ان جوانان داشته اند.ولی اکثر وزرای کنونی و احمدینژاد شاگردان این اقایان بوده اند…..
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 06 June 2011
“این انتقاد سنگینی بود که همه داشتند. هلندیها فکر کردهاند مسابقه آژاکس است، نشستهاند آبجو میخورند و میخندند. اینها مردم شادی هستند و نمیتوانستند تصور کنند که آدمی مانند ملادیچ هفتهزار انسان را میخواهد بکشد.”
از نظر اروپایی ها مسلمان ها آدم نیستند!
خودتان را به خریت نزنید
کاربر مهمان / 04 June 2011