ستاره ثابتی-من به فیسبوک و تویتر اعتیاد پیدا کردهام. سر صبح خواستم در تویتر بنویسم: امروز خیلی خوشحالم؛ به فرودگاه میروم تا پسرم را از فرودگاه بیاورم… اما با مرور اخبار ایران، شادی مادرانهام به ناراحتی و اضطراب تبدیل شد. خبری که تارنمای فعالان مدافع حقوق زنان، «مدرسه فمینیستی» در فیسبوک منتشر کرده بود، مرا بهتزده کرد.
هاله سحابی، فعال سیاسی 54 ساله در گذشت. او در مراسم تدفین پدرش عزتالله سحابی؛ شخصیت شریفی که هم در زمان شاه و هم در حکومت اسلامی زندانی شده بود- بر اثر ضرب و شتم کشته شد. هاله، فعال حقوق مدنی و عضو گروه مادران صلح پس از انتخابات مناقشهبرانگیز ریاست جمهوری دستگیر و محکوم به دوسال حبس در زندان شده بود. به او مرخصی داده شده بود تا در مراسم تدفین پدرش شرکت کند.
بر اساس گزارش شاهدان عینی و تارنمای گروههای اپوزیسیون، او بر اثر ضربه ماموران لباس شخصی دچار ایست قلبی شد. در ظاهر پس از خروج عزاداران از منزل ماموران قصد ربودن جنازه عزتالله سحابی را داشتند و یک مامور قصد داشته عکس پدرش را از دست او بگیرد و در همین حین به پهلوی او ضربه میزدند.
داستانهای اسفبار و وحشتناک در ایران کم نیست. من به عنوان یک نویسنده و معتاد به فیسبوک و تویتر که بیشتر سالهای بزرگسالیام را مشغول نوشتن در مورد ایران بودهام، دیگر نباید از شنیدن خبر یک جنایت جا بخورم، اما با این حال بازهم نمیتوانم جلوی ناراحتی خود را بگیرم. من هرگر افتخار دیدن هاله یا پدرش را نداشتم، اما درست روزی که قرار است پس از یکسال فرزندم را ببینم و از این عشق و شادی مادرانه لذت ببرم، از مرگ آنها اشک میریزم.
کتک زدن یک دختر در مراسم تدفین پدرش و یا دست به یقه شدن با اقوام فرد فوت شده بهطور خاص عملی زشت و قبیح است. این رفتار مخصوصاً وقتی از کسانی سر میزند که مدعی شیعه بودن هستند، خیلی وقیحانه و شرمآور است.
آنچه مرا خشمگین میکند، آنچه مرا به گریه و زاری میاندازد ناتوانی من و سستی و از کارافتادگی جمعی ما در برابر این حکومت است. ناتوانی ما در متحد شدن، ناتوانی ما در قبول اختلاف نظرها و ناتوانی ما در جمع شدن زیر یک پرچم است. ناتوانی ما در خلق یک رهبری قابل قبول برای هماهنگ کردن نیروهای اپوزیسیون است.
آنچه مرا از این خبر ناراحت میکند، تنها وحشتناک بودن این خبر یا وضع جدید رفتار رژیم اسلامی با مردم نیست. آنچه مرا خشمگین میکند، آنچه مرا به گریه و زاری میاندازد ناتوانی من و سستی و از کارافتادگی جمعی ما در برابر این حکومت است. ناتوانی ما در متحد شدن، ناتوانی ما در قبول اختلاف نظرها و ناتوانی ما در جمع شدن زیر یک پرچم است. ناتوانی ما در خلق یک رهبری قابل قبول برای هماهنگ کردن نیروهای اپوزیسیون است. ناتوانی ما در این است که کسانی که بیشتر از ما شهامت دارند را نمیتوانیم یاری کنیم. عجز و ناتوانی ما در متحد شدن در برابر رژیم، ما را در این مرگ تراژیک مسئول میکند. من از این عجز گریه میکنم.
احساس عجز و فاصله (تبعید) فلجکننده من را از زمین مقدسی که از خون هاله و دیگران پوشیده شده، من را به گریه میاندازد.
صدایی در گوشم میگوید: رفتار وحشیانه ماموران رژیم مردم را به نقطهای میرساند تا یکبار برای همیشه قیام کنند و کار رژیم را یکسره کنند.
خوب میدانم بدون یک نیروی معترض سازماندهی شده که بتواند تمام فشارهای داخل و خارج را به رژیم معطوف کند، هرگز نمیتوانیم دادخواه خون قهرمانانمان باشیم.
تنها راهی که این مرگ میتواند ما را به یک تغییر مثبت رهنمود کند، در صورتی است که بخواهیم متحدانه خروش کنیم و یک نیروی معترض موثر تشکیل دهیم که بتواند بنیانهای نظام اسلامی را به لرزه در آورد و یکبار برای همیشه حضور مسموم این نظام را خاتمه دهیم.
امروز بیش از هر زمانی، باید یک چتر گسترده فراهم کنیم تا آرزوها و جهانبینیهای ما را پوشش دهد؛ چتری از جنس نیاز ضروری به دمکراسی و حقوق فردی.
ما باید بخواهیم که شیوه گفتوگوی پیشین خود را کنار بگذاریم. باید منازعه ایدئولوژیکی را که نسل جدید نمیفهمد کنار بگذاریم که تنها باعث سرافکندگی ماست.
ما باید آماده باشیم تا دست به دست هم بدهیم و همصدا شویم. ما باید آرامتر گام برداریم یا تندتر برویم تا با هم بتوانیم همراه بشویم. شاید این گونه نیروی استواری میشویم و میتوانیم با دشمن بیشرم، که همان جمهوری اسلامی باشد، مبارزه کنیم.
ما باید بخواهیم که شیوه گفتوگوی پیشین خود را کنار بگذاریم. باید منازعه ایدئولوژیکی را که نسل جدید نمیفهمد کنار بگذاریم که تنها باعث سرافکندگی ماست.
ما به اندازه کافی وجوه مشترک داریم. ما همه به گونهای از حکومت دمکراتیک و احترام به حقوق فردی اعتقاد داریم. بیایید بر سر همین خواسته متحد شویم؛ خواسته انتخابات عادلانه، دادگاههای عادلانه و فرصتهای برابر برای همه شهروندان.
ما میتوانیم میلیونها نفر را در کنار هم قرار دهیم. تمام رهبران و اعضای گروههای اپوزیسیونرا که معتقدم امروز شامل بیشتر نیروهای اصلاحطلب هم میشود. امروز باید به راههای تشکیل یک جبهه متحد اپوزیسیون فکر کنیم.
اگر با متصل شدن به یکدیگر و برنامهریزی برای اتحاد عزاداری نکنیم، واقعاً بر مرگ هاله سحابی عزاداری نکردهایم. او که مرگش آخرین قطره اشک، در جام لبریز از صبر و تحمل ما است.
منبع:
روزنامه هافینگتون پست، «آخرین قطره اشک،» اینجا.