بابک مستوفی – «به امید دیدار» با روایت زندگی یک وکیل که ممنوعالکار شده است، میخواهد تصویری از جامعه ملتهب امروز ایران را ارائه کند.
این زن وکیل تنها که باردار هم هست، شوهر روزنامهنگاری دارد که به دلیل مقالاتش تحت تعقیب قرار میگیرد. این زن که فعالیتهایی در جهت حق و حقوق زنان داشته، حالا قصد دارد به هر نحو ممکن با گرفتن ویزا از کشور خارج شود. او با دلال ویزا درگیر است و کم کم دچار مشکلات مالی هم میشود، در حالیکه خانه آنها مورد تفتیش قرار میگیرد و سرانجام شوهر او را هم دستگیر میکنند. او بالاخره ویزا میگیرد اما شب پیش از پرواز اتفاق دیگری میافتد.
تردیدی نیست در دعوای بین رسولاف و حکومت، هر آدم آزادهای طرفدار فیلمسازی است که بیجهت دستگیر شده و بهخاطر فیلمسازی، با یک حکم بسیار سنگین روبرو شده است. از سویی شرکت این فیلم در جشنواره کن و جایزهی بهترین کارگردان بخش «نوعی نگاه» برای رسولاف، مایه خوشحالی برای سینمای ایران است و شاید هم حتی تلنگری به حکومت باشد، اما از این بحثهای حاشیهای که بگذریم و به خود فیلم تنها بهعنوان یک اثر هنری نگاه کنیم، «به امید دیدار»، فیلم خوبی در کارنامه رسولاف نیست.
سی و ششمین جشنواره فیلم تورنتو در سال ۲۰۱۱ میزبان پنج فیلم ایرانیست.این جشنواره یکشنبه ۲۷ شهریور (۱۸سپتامبر) به پایان میرسد. به این مناسبت در طی سه روز نگاهی داریم به پنج فیلم ایرانی که در سی و ششمین جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمدند. (عکس: نمایی از «به امید دیدار»)
این فیلمساز که با دو فیلم «جزیره آهنی» و «کشتزارهای سپید» مورد توجه واقع شد، در «به امید دیدار» بیش و پیش از بیان هنری، به بیانی سیاسی و شعاری متوسل میشود.
فیلم محمد رسولاف واکنش یک فیلمساز است به شرایط و ظلمی که بر او گذشته. از این جهت کاملاً قابل درک هم هست، چرا که زمانی که یک حکومت یک هنرمند را به دلیل فعالیت هنری خود دستگیر میکند و بعد با یک حکم سنگین، روح و روان او را میآزارد، طبیعتاً فیلمساز در اولین فرصت میخواهد غیظ خود را به نمایش بگذارد. «به امید دیدار» نتیجهی روشن این غیظ است (همانطور که فیلمساز بزرگی چون بهرام بیضایی در اثر آخرش به نمایش این غیظ علیه شرایط حاکم بر سینمای ایران بسنده کرد و در نتیجه از بیان هنری فاصله گرفت و ضعیفترین فیلمش را ساخت.)
به همین دلیل «به امید دیدار» بیش از آنکه به بیان هنری نزدیک شود، میخواهد فیلمی جشنوارهپسند باشد که در آن به «توضیح» شرایط حاکم بر جامعه ایران میپردازد. در نتیجه بیش از آنکه به «سینما» بیندیشد، میخواهد به تماشاگر خارجی توضیح دهد. به همین دلیل بسیاری از صحنههای آن به ارائه اطلاعات واضحی میپردازد که برای تماشاگر ایرانی توضیح واضحات و شعاری به نظر میرسد.
در این راه برای یک تماشاگر ایرانی آشنا به اوضاع و احوال ایران، همه چیز غیر طبیعی جلوه میکند و شخصیت اصلی فیلم که یک وکیل باردار است، کاملاً ناشناخته میماند. تماشاگر فرصت همذاتپنداری با او را پیدا نمیکند و بسیاری از اعمال او بدون توضیح و غیر قابلدرکاند. در توضیح تنهایی او اغراق میشود، تا آنجا که این سؤال اولیه و اساسی به ذهن خطور میکند که این شخصیت با این ویژگیها چطور حتی یک دوست ندارد که بتواند شب آخر را بهجای سر کردن در هتل، با او بماند.
از سویی او چطور وکیل و فعال حقوق زنانی است که در برخورد با دلال ویزا اینقدر منفعل است و حتی در برخورد با شوهرش هم هیچ شخصیت و رفتار قابل دفاعی از خود نشان نمیدهد. شوهر او بهعنوان یک روزنامهنگار کاملاً ناشناخته باقی میماند و قابل همذاتپنداری نیست. از طرفی ظاهراً این مرد با زن دیگری رابطه دارد که معلوم نیست در میانه این قصه سیاسی، وجود این رابطه چه کمکی به فضای قصه میکند جز اینکه این زن وکیل مدرن را بیش از پیش منفعل و غیر قابل درک نشان دهد.
بابک مستوفی: محمد رسولاف در «به امید دیدار» با یک تناقض روبروست: در عین تلاش برای واقعی بودن میخواهد نمادگرا هم باشد و با تمثیلها و نشانهها، با تماشاگرش حرف بزند.
فیلم در راستای روایت قصهاش میخواهد با نماهای طولانی و عدم قطع و دوربین ثابت تصویری واقعی ارائه دهد، اما این ساختار پیش از آنکه بتواند به واقعیت نزدیک شود، کُند و کسالتبار است و نماهای زائد و طولانی فراوانی را رو در روی تماشاگرش قرار میدهد. یعنی فیلمساز بهجای دقت در روایت «واقعی» قصهاش و باورپذیر کردن آن با جزئیات، سعی دارد تنها با ساختار تکنیکی به واقعگرایی نزدیک شود، غافل از اینکه قصه به دلیل عدم تمرکز بر جزئیات و نوع نگاه حاکم بر آن، همذاتپنداری تماشاگر را برنمیانگیزد و از سویی ساختار بصری فیلم تماشاگر را خسته میکند.
در عین حال فیلمساز با یک تناقض روبروست: در عین تلاش برای واقعی بودن میخواهد نمادگرا هم باشد و با تمثیلها و نشانهها، با تماشاگرش حرف بزند. نشانهی روشن این نوع نگاه وجود یک لاکپشت در فیلم است که دقایقی بسیار طولانی را به خود اختصاص میدهد تا فیلمساز با بیانی نمادین اما سطحی، درباره حرکت کند اما ممتد به سمت آزادی و قید و بندهای اطراف آن حرف بزند. دوربین رسولاف چندین بار در طول فیلم در نماهای طولانی ثابت میایستد تا حرکت لاکپشت را نشان دهد، بیآنکه این بیان استعاری جایی در ساختار فیلم داشته باشد و بتواند با واقعگرایی صحنههای دیگر ارتباطی برقرار کند.
علاقه رسولاف به نماهای طولانی با دوربین ثابت هرچند گاه کارکرد خاص خود را دارد و در نمایش جبر حاکم موفق است و شاید میخواهد نظارهگر بودن فیلمساز را تداعی کند، اماگاه طول نماها نیاز به تدوین مجدد و حذف بخشهایی از آنها را دارد. برای مثال صحنهای که نیروهای امنیتی به خانه این وکیل هجوم میآورند، دوربین ثابت شخصیت پیدا میکند و با کز کردن در گوشهای، عجز این زن را به نمایش میگذارد که در این صحنه و اتفاقی که در آن در حال وقوع است، کاملاً همخوانی دارد، اما متأسفانه این نما طولانیتر از حدی است که فیلم به آن نیاز دارد و خیلی زود خستهکننده میشود، بیآنکه نکته تازهای را به تماشاگر ارائه کند.
تعداد این نماها با همین ساختار در فیلم کم نیست. به همین دلیل شاید یک تدوینگر بیرحمتر بتواند زمان فیلم را در حد نیم ساعت کم کند، تا با حذف نماهای طولانی زائد (از جمله تمام نماهای مربوط به لاکپشت) و کم کردن طول برخی دیگر از آنها، همینطور حذف دیالوگهای توضیحی سطحی، با فیلم قابل دفاعتری روبرو باشیم.
(این مقاله پیش از این به مناسبت نمایش «به امید دیدار» در جشنواره فیلم کن در رادیو زمانه منتشر شده بود. )
فیلمهای ایرانی در جشنواره فیلم تورنتو در رادیو زمانه:
::مرغ و خورش آلو، ساخته مرجان ساتراپی::
نماهایی از «به امید دیدار» ساخته محمد رسول اف
من هم برای اقای رسول اف، مواضع درست سیاسی و اجتماعی اش و تلاش اش برای تصویر کشیدن موقعیت مخالفین و فعالان حقوق بشر در ایران بسیار احترام قائلم اما مطالب مطرح شده در نقد آقای مستوفی را بسیار درست و به جا می دانم. شخصیت پردازی کاراکتر زن فیلم به عنوان وکیلی که به خاطر فعالیت های حقوق بشری ممنوع الکار شده یکسره با کنش ها و واکنش های اش در طول فیلم ناهمخوان است. ای کاش رسول اف زن را همسر خانه دار و غیرسیاسی یک فعال سیاسی نشان می داد که می خواهد از تبعات زندگی پر استرس با شوهرش بگریزد و خود را نجات دهد آن وقت شاید بسیاری از اعمال و تصمیماتش قابل قبول تر جلوه می کرد. آیا واقعا حقوقدانی زبده و در عین حال سیاسی برای رسیدن به کشوری اروپایی نیاز به کمک کارچاق کن کذایی دارد؟ آیا با چنین شرایط، واقعا نیاز به باردار شدن دارد تا در صورت رسیدن به آن طرف آب، پناهندگی بگیرد؟ یا چطور ممکن است یک قانوندان این قانون ساده و البته ناعادلانه را نداند که هتل های ایران اتاق به زن تنها نمی دهند و نیاز به نامه اماکن است؟ و بسیاری سووالهای دیگر از این دست. ظاهرا فقط قرار بوده بروشوری از مجموعه مشکلات سیاسی و اجتماعی با ربط و بی ربط حال حاضر ایران به بینندگان غربی ارائه شود بی این که رشته ای استوار و منطقی این دانه ها را به هم وصل کند. در ضمن سمبلیسم فیلم- لاکپشت، هواپیماهای در حال گذر در پسزمینه خانه و …- همانطور که آقای مستوفی اشاره کردند، برای مخاطبین امروزی بسیار خام و رو است. امیدوارم رسول اف در فیلم های بعدی دغدغه هایش را در قالبی اندیشیده تر و هنرمندانه تر ارائه کند.
مانا نیستانی / 17 September 2011