یکم- آمنه در«خیابان» در حال قدم زدن است که ناگهان مجید از پشت، نامش را صدا میکند. او فرصتی به آمنه برای پاسخ گفتن نمیدهد. اسید را میپاشد. مجید چیزی از صورت آمنه باقی نمیگذارد. هر آنچه بر جای مانده، گوشت و پوست بیشکل «یکسان شده» است. گویی دیگر هیچ ویژگیای از«آمنه بودن» در این صورت نمیتوان یافت.
دوم- تحلیلهای بسیاری از این حادثه منتشر شده است. ناقدین بر اساس زاویه دید خود تحلیلی اجتماعی، فرهنگی، روانشناختی و … از آن ارائه دادهاند. در انبوه نوشتهها اما، کمتر نقدی پیدا میشود که تقصیر را بر گردن «خیابان» بیاندازد.
گویی خیابان تنها ظرفی است خنثی و بیاثر که صرفاً وقایع در آن رخ میدهند. از این رو غالب این تبیینها، حادثه را به ساختار اجتماعی، فرهنگ مردسالاری و عقدههای روانشناختی تقلیل میدهند، اما هدف من در اینجا پررنگ کردن سهم خیابان در این جنایت است. میخواهم نشان دهم چگونه مکان/ فضا در پیوندی ناگسستنی با ساختار اجتماعی و پدیده فرهنگی- تاریخی تبدیل به صحنه جرم میشود.
سوم- اسیدپاشی پدیدهای به تمامی مردسالارانه است. در فرهنگ پدرسالارانه، استقلال زن پذیرفته نخواهد بود. زن موجودی سراسر وابسته به مرد در نظر گرفته میشود. آنان بخشی از مایملک مردان هستند. این مرد است که باید برای زن تصمیم بگیرد. از این رو حق تعیین سرنوشت برای زن به رسمیت شناخته نمیشود. آمنه میخواست خودش آيندهاش را انتخاب کند. آمنه میخواست «خود»ی داشته باشد. مجید نپذیرفت.
چهارم- متناسب با هر پدیده اجتماعی- فرهنگی میتوان از مکانی جغرافیایی سخن گفت. این مکان، همان تجسد مادی پدیده اجتماعی- فرهنگی است که به محض تجسد یافتن، بر خود پدیده نیز اثر میگذارد. بنابراین باید از رابطهای دیالکتیکی میان مکان جغرافیایی و امر اجتماعی سخن گفت. در تاریخ ما٬ آشکارترین مکان فرهنگ پدرسالارانه، اندرونی و بیرونی خانهها است. اندرونی، جایی است برای کنترل زنان توسط مردان. مردان از این طریق قدرت خود را بر زنان مستولی میکردند. زنان حق نداشتند از اندرونی به بیرونی پای بگذارند؛ مبادا که چشم نامحرم بدانها بیافتد. بنابراین «چگونگی زیستن» زنان توسط مردان و به کمک دوگانه اندرونی/ بیرونی تعیین میشد.[ ۱]
پنجم- در دوران جدید اگرچه معماری خانهها تغیر یافت و دیگر خبری از اندرونی/ بیرونی نبود، اما فرهنگ پدرسالارانه همچنان مصرانه در زیر پوست شهر به حرکت خود ادامه داد تا این که در نهایت خود را در قالب دوگانه خانه/ خیابان متجلی کرد. خانه همان اندرونی سابق شد؛ مکانی برای زنان. به همین طریق زن نجیب نیز مترادف با زن خانهدار فهمیده شد.
او در خانه از چشم ناپاک مردان نیز در امان بود. این پیوند متقابل میان پدیده اجتماعی و مکان جغرافیایی، خود را در روند پرسرعت تغییرات ناشی از مدرنیزاسیون نیز بازتولید کرد. هرچه برجهای مرتفع جای خانههای یک طبقه و دو طبقه را بیشتر میگرفت، ارتفاع دیوارها و ضخامت پردهها نیز بیشتر میشد. گویی همان اصل رویتناپذیر ماندن زنان خود را در پس صفحههای تاریخ تکرار میکرد.
ششم- عمیق شدن نتایج مدرنیزاسیون تا حدی، بندِ نقشهای سنتی را از دستان زنان گشود. نسل آمنه دیگر حاضر به خانهنشینی نبود، اما از آن سو فرهنگ پدرسالارانه نیز مصرانه در نسل مجید مقاومت میکرد. دیگر دوگانه خانه/ خیابان برای کنترل آمنه کافی نبود. گویی «مکانیسمهای جدیدتر کنترل» ضروری مینمود.
نظامهای انقیاد و کنترل همپای حرکت زنان سیال شدند. آن چیزی که زمانی اندرونی نام داشت و بعد به خانه نقل مکان کرد، این بار جامه چادر و روسری بر سر کرد. چادر همان دیوارهای بلند خانه بود که بر سر زنان کشیده شد تا از دید نامحرم در امان باشند. زنانِ به خیابان آمده، همگی باید«یکسان» میشدند، تا مبادا «تفاوتی» میان آنان ایجاد شود که جلب توجه کند.
سیاه رنگ مناسبی بود برای «یکسانسازی» و «رويت ناپذیری» آنان.
حال مجید میتوانست خاطرجمع باشد که اگر آمنه در خیابان قدم میزند، کسی متوجه او نیست. چرا که اساساً آن کسی که در خیابان قدم میزند دیگر آمنه نیست. آنان اجسام یکسان شدهای هستند به نام زن، بی هیچ اسم کوچک و فامیلی، بیهیچ هویتی، بیهیچ «خود»ی. آنان باید همچنان در ققس اندرونی مجید محبوس باشند.
هفتم- اما آمنه دیگر به این نظام پدرسالارانه باور نداشت. میخواست مانند هر پسری با نام خود در خیابان آزادانه قدم بزند. به خیابان میرود. در «خیابان» مشغول قدم زدن است که کسی از پشت صدایش میکند. فرصتی برای پاسخ گفتن پیدا نمیکند. اسید تمام صورتش را در چنگ گرفته. خاصیت اسید «یکسانسازی» است. اسید تفاوت چشم و بینی را از بین میبرد. همه را به شکل حجمی گوشت صاف در میآورد. اسید «تفاوتها»را از بین میبرد.
پینوشت:
۱. رجوع شود به «فضای عمومی در حصار»، مسرت امیرابراهیمی٬ مجله معماری و شهرسازی٬ شماره ۶۴- ۶۵
یکی از مستشرقین در سفرنامه خود در مورد زنان ایرانی مینویسد :
زنی که شوهرش او را با پارافین به آتش کشیده و کشته بود هیچ کس را برنمیاتگیخت و حتی ناراحت نمیکرد زیرا که مردم میگفتند این زن همسر مرد بوده و او حق داشته که با مالِ خود هر کاری بکند !
وتا به امروز همچنان نظام مردسالاری با همه نهادها و دستگاه های خود کوتاه نمی آید و همچنان مقاومت میکند و زنان نیز در قالب نقش های سنتی و و تعیین شده نمی گنجند و در حال تلاش و مبارزه روزانه و مستمر هستند….
کاربر مهمان / 06 November 2011
به نظر من فرهنگ مرد سالاری تو تمام سلولهای مردای این مملکت وجود داره.هیچ ارتباطی هم به میزان تحصیلاتشون نداره.چون با این فرهنگ تربیت شدن…و سالها باید بگذره تا تو نسلهای بعدی شاید اوضاع بهتر شه
شیدا / 29 August 2011
طاها جان بحث اصلا درباره کمیت این اتفاق نیست. یک پدیده اجتماعی تنها از آن جهت اجتماعی نیست که تعداد زیادی بدان مبتلا هستند. بعضی اوقات یک پدیده چنان وجدان جامعه را به خود درگیر میکند که تبدیل به امری اجتماعی میشود. اساسا مفهوم برساخت اجتماعی نیز به همین ویژگی اشاره میکند. دو مثال در اینجا فکر میکنم راهگشا باشد. اول حادثه هولوکاست است. کسانی مثل احمدی نژاد استدلالشان دقیقا همین است که تعداد یهودیانی که قربانی این حادثه شدند اصلا زیاد نبود و خیلی کمتر از اون چیزی است که معمولا گفته میشود. دوم میزان خودکشی است. بهتر از من میدانید که مقیاس آمار خودکشی صد هزار نفر است. یعنی وقتی گفته میشود در ایلام آمار خودکشی ده است یعنی از هر صدهزار نفر ده نفر خودکشی میکنند. حال خود قضاوت کنید. آیا کمیت پایین این حوادث باید ما را از پرداختن به عمق آن باز دارد؟ حدس میزنم پاسخ شما هم خیر می باشد. اما نکته اصلی بحث این است که چرا اسیدپاشی ( که احتمالا آماری بمراتب پایین تر از خودکشی دارد) پدیده ای مردسالارانه معرفی شده. بنظرم علت اصلی این است که تا به حال دختری به روی پسری اسید نپاشیده است ( یا حداقل من با آن مواجه نشده ام) . سوال این است: آیا این تصادفی است؟ یا نشان از ریشه هایی در عمق جامعه دارد؟
ایمان / 28 May 2011
جناب ایمان واقفی نمی دونم که در داخل ایران هستید و یا اگر نیستید چند ساله که از جامعه داخل ایران بی خبرید و یا تا چه حدی از اون اطلاع دارید این رو گفتم شاید شما از زمان فیلم های فردینی به بعد این جامعه رو از نزدیک ندیدید ویا در اون زندگی نکرده اید این جمله که فرهنگ مردسالاری هنوز هم در ایران وجود داره خالی از حقیقت نیست ولی حداقل رفتارهای بیرونی اون تغییر کرده و با هیچ معیاری نمیشه اسید پاشی رو رفتار نرم جامعه ایرانی دونست تا بر اساس اون یک تحلیل اجتماعی تعریف کرد من به شخصه آماری از اسید پاشی در کشور و استانهای مختلف ندارم ولی نباید بیش از هر چند سال یکبار (اون هم شاید) باشه اگرچه حتی یکبار اون هم تاسف آور (چندش آور و ….)و برای فرد مصدوم و اطرافیانش یک فاجعه جبران ناپذیر هست ولی اینکه بخواهیم کل یک جامعه رو براساس رفتار معدودی احتمالا بیمار روانی ویا تحت تاثیر استفاده از داروهای روان گردان در باره اش قضاوت کرد با توجه به نرسیدن به تعدادی که براساس اون بشه قاعده درآورد (نه اینکه بگم بیشتر بشه تا به قاعده برسیم) منطقا در یک بحث جدی و غیر احساسی به هیچ نتیجه خاصی نخواهیم رسید ولی در آمار طلاق تصادفات و مواردی از این قبیل در صورت داشتن اطلاعات کافی از آمار تفکیک شده با ذکر دلایل ممکنه گزاره های شما رو بشه حتی تائید کرد ولی بقول معرف بالای سر این قبری که شما داری گریه می کنی مرده ای وجود نداره اگرچه این مملکت گل و بلبل هزاران مشکل داره ولی بعید می دونم بشه از روی یک حادثه (هرچند شوم و بشدت ناراحت کننده) تقریبا نادر بشه به چیز خاصی بجز مشکل روانی و یا تربیتی فاعل اینکار رسید.
طاها / 23 May 2011
به این میگن آسمون به زمین ربط دادن. در کشورهای غربی که پدرسالاری وجود نداره هم هرازگاهی خبر یک انتقام گیری عشقی به مطبوعات کشیده میشه. (کافیست در اینترنت جستجو کنید) ضمنأ بعضی از انتقام گیری ها از جانب زن اتفاق میفته. اون تقصیر کیه؟ مادرسالاری؟
کاربر مهمان / 23 May 2011
ایا جرمی وجود دارد که شما نتوانید یک تحلیل فمینیستی ابگوشتی از آن درآورید؟
کاربر مهمان / 23 May 2011
پس لطفن سری به بیمارستان ها بزنید و از پزشکان شروع کنید همین الان تنها در یک بیمارستان گزارش 16 مورد اسیدپاشی هست و هیچ جای دنیا چنین شیوه ای رو انتقام عاشقانه نمی دانند مگر در ایران که می خواهیم همیشه از بار اجتماعی مسائل بکاهیم تا از راه حل های آن ذهنمان را در امان نگه داریم و آنها را فردی کنیم همین طوری بوده که اعتیاد، خودکشی و کودک آزاری به بحران رسیدند چون تا پیش از آن فکر می کردیم صرفا زاییده آدم های بیمار هستند حالا وقتی این حقایق رو به عنوان امری اجتماعی می بینیم که دیگه برای راه حل اجتماعی دادن هم شاید خیلی دیر باشه
کاربر مهمان / 24 May 2011
همه چیز تقصیر پدرسالاری است. زلزله در اندونزی،،سیل در اوگاندا، باختن تیم منچستر و مرگ عمه مرحوم بنده
کاربر مهمان / 24 May 2011
واقعا!
این رادیو زمانه شده رادیو ضد مرد و ضد فارس.
هر کی بیاد ۲ تا فحش بده به مردها یا یه جوری بند کنه به مردسالاری، یا یه چرندی بنویش درباره زبان مادری حتما میتونه بیاد توی رادیو زمانه یه کرسی بگیره واسه خودش.
درسته همه این موضوعها قابل بحث اند اما احمقانهترین و مفت ترینش رو توی رادیو زمانه میتونی پیدا کنی.
من که بش میگم پورنو زمانه!
کاربر مهمان / 25 May 2011
با سلام
16 مورد اسید پاشی تنها در یک بیمارستان اونوقت کدوم بیمارستان کدوم شهر و در چه بازه زمانی(یک هفته یک ماه یک سال طول تاریخ از زمان ماقبل تاریخ یک هزارم ثانیه بعد از بیگ بنگ تا حالا به هرجهت کی تا کی)؟ این افراد (قربانیان)اسم هم دارند ؟ اگه مشت رو نمونه خروار بگیریم فکر کنم کل تولید اسید دنیا دچار کمبود بشه (فقط خدا کنه چینی ها خبر نشن والا برای ایران اسید پاش خودکار می سازن و صادر می کنن تا سر خیابونها 3 تا 1000 تومان بفروشن) نکنه کسائی که تو خونه تکونی عید دچار آسیب دیدگی ناشی از سوء مصرف وایتکس رو جزء قربانیان اسید پاشی محسوب کرده اید
جدا باید این ادعا رو باور کرد؟ فکر کنم بیماری احمدی نژادی (ارائه آمارهای خارق العاده و بشدت عجیب) بشدت در حال گسترش هست خدا این مملکت رو نجات بده در اینکه در این مملکت مشکلات فراوانی وجود داره ولی راه حل اون اغراق در مورد موارد خاص نیست (البته اگه این عزیز گوینده آمار مستندات خودشون رو ارائه بدن خوشحال می شیم شاید ما بی خبریم چون اگه این کار اینقدر شایه بود (16 مورد اون هم تنها تو یک بیمارستان) مورد آمنه بنده خدا که اینقدر جنجالی نمی شد اگه ا ن رو مسخره می کنیم حق این هست که خودمون برای اثبات حرف هامون به همون روشها متوسل نشیم و حرفهایمون مستند و منطقی باشه نه صرفا احساساتی و از سر خشم کار اسید پاش حتی یک مورد در کل تاریخ به اندازه کافی نفرت انگیز هست ولی نمیشه نیمی از جامعه رو بابت یک مورد مقصر دونست حالا اگه یک خانوم اسید پاشیده بود و یا بپاشه باید کمپین مبارزه با مرد آزاری تشکیل بشه جدا میشه اینقدر بی منطق بود ؟
طاها / 27 May 2011
عجب نمردیم و ماندیم. تا بشنویم : کمیت در قتل عامها مهم نیست.ان هم کشتار جمعی هولکوس!!پس چرا پسوند عام و جمعی دارند.اصلأ دعوای احمد نژاد با دنیای غرب مگر سر همین کمیت نیست؟! یک اسید پاشی رخ داد.مساوی شد با هولکوست!!!، و با همین استدلال هم همه مردان ایران زمین شدند رهبر نازی!!!.آن متهم نگونبخت اعتراف کرده بود که ایده را از مهاجرین همسایه گرفته.که ظاهرأ یک هفته پیش در همان کشور جواری ما خبرنگاریی «مرد« ایرانی هم اسید پاشی شده.(هیس… صدایشرو در نیاورد.همه زنان ایرانی هم که ماشاالله مادر ترزا هستند. ) این مردان پدرسالار (بخوان زن زلیل،فرزند زلیل،) ایرانی هم گله گله بخاطر مهریه، بزرگترین گروه زندانیان در زندان را تشکیل میدهند.(کسی هم براشان کمپینگ وامضا جمع نمیکند.) و یا در خیابانها چهار شیفته کار میکنند، تا لقمه از دهان شیر در آورند که مثلأ : « برای آسایش زن و بچه ام» وقتی تو خانه اش مروید می بینی چهار پیر دختر بین ٢٨ تا٣٨ نشستن پای ماهوار و مادره هی قر میزنه:
«بابای بچه های ما بی عرضه است، اگه یه زیر پله خریده بود تو بازار!،یه زیر پله!….»
باباه هم کة ساعت پنج علی الطلوع از خونه زده بیرون، خورد و خمیر، گیج ومنگ،ساعت حدو١١-١٢ برمیگرده، گوشه اتاق کز میکنه، ته مانده غذا رو جلوش میزارن،بدبخت از ترس، اول جیب هاش رو خای میکنة پولها رو میده به زنش . غذا خورده نخورده همان جا رو موزائیک ها خواب میره . دخترش که بعد از١٠-١٢سال من که رفته بودم بابای ٧٥ سالش رو(دائم) رو ببینم با تحقیرمگه: «همیشه(اون،باباش) این جوریه. » گفتم : «کانال و عوض کن بزن ایران .»
کاربر مهمان / 19 February 2012
عجب نمردیم و ماندیم. تا بشنویم : کمیت در قتل عامها مهم نیست.ان هم کشتار جمعی هولکوس!!پس چرا پسوند عام و جمعی دارند.اصلأ دعوای احمد نژاد با دنیای غرب مگر سر همین کمیت نیست؟! یک اسید پاشی رخ داد.مساوی شد با هولکوست!!!، و با همین استدلال هم همه مردان ایران زمین شدند رهبر نازی!!!.آن متهم نگونبخت اعتراف کرده بود که ایده را از مهاجرین همسایه گرفته.که ظاهرأ یک هفته پیش در همان کشور جواری ما خبرنگاریی «مرد« ایرانی هم اسید پاشی شده.(هیس… صدایشرو در نیاورد.همه زنان ایرانی هم که ماشاالله مادر ترزا هستند. ) این مردان پدرسالار (بخوان زن زلیل،فرزند زلیل،) ایرانی هم گله گله بخاطر مهریه، بزرگترین گروه زندانیان در زندان را تشکیل میدهند.(کسی هم براشان کمپینگ وامضا جمع نمیکند.) و یا در خیابانها چهار شیفته کار میکنند، تا لقمه از دهان شیر در آورند که مثلأ : « برای آسایش زن و بچه ام» وقتی تو خانه اش مروید می بینی چهار پیر دختر بین ٢٨ تا٣٨ نشستن پای ماهوار و مادره هی قر میزنه:
«بابای بچه های ما بی عرضه است، اگه یه زیر پله خریده بود تو بازار!،یه زیر پله!….»
باباه هم کة ساعت پنج علی الطلوع از خونه زده بیرون، خورد و خمیر، گیج ومنگ،ساعت حدو١١-١٢ برمیگرده، گوشه اتاق کز میکنه، ته مانده غذا رو جلوش میزارن،بدبخت از ترس، اول جیب هاش رو خای میکنة پولها رو میده به زنش . غذا خورده نخورده همان جا رو موزائیک ها خواب میره . دخترش که بعد از١٠-١٢سال من که رفته بودم بابای ٧٥ سالش رو(دائم) رو ببینم با تحقیرمگه: «همیشه(اون،باباش) این جوریه. » گفتم : «کانال و عوض کن بزن ایران .»
کاربر مهمان / 19 February 2012
إیمان می گو ید : « اسیدپاشی پدیدهای به تمامی مردسالارانه است» از کجا به این ایمان رسیدی. مگر داریوش اقبالی خوانندةء مشهور ایرانی،قبل از انقلاب توسط یک زن، یک مادر بر صوررتش اسیدپاشیده نشد؟ مگر bbcفارسی ننوشت که هفته گذشته یک خبرنگار مرد ایراانی درافغاننستان از ناحیه صورت اسید پاشی شد، توسط افراد ناشناس! قابل توجه خانم های فمنیست خردگرا، مگویند:« اگر می خواهید عقیده ای را بکوبید بده افراد ناشی تبلیغ اش کنند،»
کاربر مهمان / 19 February 2012
اوووه ببین مردسالارها زیر این مطلب چه کولاکی کردند.مجلس روضه خوانی و سینه زنی. الم نکشیدید؟!!! زن ها کجا هستند پس؟ معلومه دیگه. زن ها این طور مواقع جلوی آینه دارند خودشون رو رنگ می کنند تا مورد پسند این طور مردها واقع بشن!!!
زیر یک مطلب راجع به اسید پاشی و باز هم داستان تکراری مردان: مهریه.فعلا همه چی را باید رها کنیم تا مشکل مردان حل شود! بعد به ضعیفه ها بپردازیم! انگاری که زنها تفنگ گذاشتند زیر گلوی این مردان تا مهریه بگیرند!! مردان عاقل! و زن های احساسی!! واقعا وقاحت مرد ایران حدی نداره.و خودخواهیش که همه مشکلات تاریخی زنان رو بی اهمیت می دونه و مسخره می کنه و چسبیده به مهریه. این قدر خودخواهه که حتی برای خواهرش هم نگران نیست فقط خودش مهمه و منافع شخصیش. و خودخواهانه می خواد همه چی بر وفق خودش باشه فقط .
و چه ادبیات تهوع آوری …پیر دختر… چرا پیر پسر نه؟ پیرپسرهایی که دوست دختره هم قالشون گذاشته و حالا عقده ای شدند و هر جا پای زن و مشکلاتش وسطه می پرند وسط و عقده گشایی می کنند…
داستان اشک آور سربازی رو هم فراموش کردند تازه!!!
واقعن که این مملکت حالاحالاها کار داره تا یه کشور مدرن و درست و درمان بشه. نسل ها باید بگذره . نه چشم امیدی به این مردان می توان داشت و نه به آن زنهای منفعل جلوی آینه …
مینا / 29 April 2012