امین بزرگیان-یک) امروز قرار است در چشمان «غیرت و ناموس» دو قطره اسید ریخته شود؛ چشمانی که به گونه‌ای پذیرفته شده، قانونی و همگانی مدام «زخم» می‌زند. سال‌هاست که فرهنگ غیرت قربانی می‌گیرد. قرار است در چشمان این جنایتکار مشروع دو قطره اسید ریخته شود. شکی نیست که کور کردن چشمان خشونت‌آمیز فرهنگ ناموس‌پرستی، خبر خوشی است.

اعتراض و دلواپسی ما برای ریختن این دو قطره، اعتراض به چیست؟ دلواپسی از چیست؟ این نکته خیلی مهمی است. اصلاً بعید نیست که در ناخودآگاه این جامعه تا عناق «غیرتی»، اعتراض به این باشد که: «چرا کسی که می‌خواهد از ناموسش محافظت کند را می‌خواهید تنبیه کنید حتماً زنه کاری کرده!» بی شک باید در کنار- و دقیقاً هم‌وزن- نقد قصاص، به مکانیزم سبعانه غیرت در درون افراد و عناصر این جامعه نیز حمله کرد.

صورت و چشمان آمنه برای ما تنها این مسئولیت را دارد که در چشمان خشونت‌آمیز غیرت و ناموس‌پرستی خیره شویم. صورت و چشمان آمنه، سیمای «زن» در ساختاری به غایت مرد‌سالار است. کافی است تنها نام آمنه را جست‌وجو کنیم تا ببینیم چه تعداد آمنه در این تکه از دنیا قربانی مردسالاری هار شده‌اند.

دو
دین که در قوانین دولت تجلی عینی یافته است، «قصاص» را به عنوان حق خانواده مقتول در نظر می‌گیرد. قصاص چیزی نیست جز شکل مشروع قتل و نقص عضو؛ قتلی که یک جامعه انجام می‌دهد. تحقیقات متعدد حقوقی و اجتماعی از قرن هجدهم بدین‌سو نشان می‌دهد که مجازات اعدام هیچ تاثیری در کاهش جرایم و خشونت‌ها نداشته است.

اعدام و قصاص، مکانیزم فرافکنی جامعه‌ای است که می‌خواهد مسئولیت جرم را به گردن چیزی غیر از خودش بیاندازد. در واقع گنهکاری را چنان اتمیزه کند که گویا قاتل ومجرم، از جایی بیرون از تمامی مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آمده است. نهاد دینی ما به این تحقیقات بی‌اعتناست. در واقع مسلمانان با قصاص، به کشتن و جنایت تداوم می‌بخشند. کشتن و جنایتی که خالی از هرگونه احساس گنهکاری است.

در این میان، قربانی، معمولاً از امکان قربانی کردن که فرهنگ، قانون و دولت به او داده است خوشحال و راضی است. نهاد دین از او، وجدان معذبش را گرفته است. این شادی نیهیلیستی را نهاد دین به او می دهد. او مطمئن است در جامعه نیز مورد شماتت قرار نمی‌گیرد چون فرهنگ عمومی برساخته این نهاد است.

اینجاست که این سئوال مطرح می‌شود که آمنه‌ها با چه میانجی‌هایی می‌توانند ببخشند؟ بخشیدن با وجود تمام ماهیت اگزیستانسیالش، اما از طریق واسطه‌هایی ممکن می‌شود. واسطه‌هایی مثل فرهنگ عمومی، دین، ارزش‌های اجتماعی، نهادهای حمایتی وغیره. کدامیک از اینها را آمنه دارد تا «تصمیم» به بخشش بگیرد؟

شاید فکر کنیم «رنج»، او را تا این حد برای انتقام گرفتن آسوده ساخته است. مشکل اساسی همین جاست: قانون دینی و فرهنگ عرفی قصاص، امکان حفظ «کینه»، نیندیشیدن به چرایی جرم و ناتوانی «بخشایش» را نه تنها برای او بلکه برای جامعه فراهم کرده است. همین اکنون سریالی که با مضمونی دینی از تلویزیون ایران پخش می‌شود، با آب و تاب و خرج فراوان (مختارنامه) انتقام را ستایش می‌کند. این فرهنگ، لبالب از انتقام است.

حکم قصاص، مانع واقعی است برای گسترش ارزش‌های انسانی در مناسبات درونی و خودآیینی فردی و اجتماعی؛ حکمی است که با تاکید بر فرد خطاکار و تبدیل ساختن او به موجودی به طور ذاتی اهریمنی، که نظم جامعه را به هم ریخته و لزوم دفع سریع او، امکان اندیشیدن فرد و جامعه به نقشش را در وقوع آن فاجعه به کل از میان می‌برد واساساً به همین دلیل است که نه تنها از وقوع جنایت نمی‌کاهد، بلکه کثافت را بازتولید می‌کند.

سه
بازگویی مناسبات ایدئولوژیک حاکم بر این وقایع تراژیک، با زیباشناختی کردن و تغزلی زیستن در متن خشونت متفاوت است؛ آشکارترين نتیجه تغزلی‌ کردن فاجعه بدون پرسش از بنيان‌های واقعی و سهم ما در ساخته شدن آن، بدل‌کردن فاجعه و خشونت به امری بديهی، عادی و فاقد هرگونه حيثيتِ هیولایی وخوف‌انگیزاست؛ يا به تعبیر هانا آرنت، «عادی‌شدن شر» يا هشداری است که فرويد در بحث درباره خودشیفتگی، از آن تحت عنوان «فقر روانی توده‌ها» یاد می‌کند؛ روندی که سرانجام ، فضای جامعه را از تفکرورزی، اخلاق و خصلت‌های انسانی تهی می‌کند.

درست به دليل «پوئتيک‌سازی» خشونت و فاجعه در خلال سروده‌ها و پیام‌های اینترنتی و جلد نشریات و آه و ناله‌های رسانه‌ای است که هيچ‌گاه تروماهای جمعی، ضمن پيچيدگی و خصلت معمایی‌شان، درک نمی‌شوند و از کانون توجه می‌گريزند تا در زمانی و مکانی ديگر در چهره‌ای ديگر رخ‌نمایی کنند.

خشونت‌ها، قتل‌ها، اعدام‌ها آنقدر عادی، تکرار، تکرار و در واقع «کالا» می‌شوند که گويا اصلاً هیچکس سيمای تابناک فاجعه را نمی‌تواند ببيند.

در همین زمینه:
 

کاهش درد آمنه، با قصاص ممکن نمی‌شود

چشم در برابر چشم

حکم قصاص اسيدپاشی برای نخستين بار در ايران اجرا می‌شود