سحاب سپهری – تمامی ساختار قدرت در نیمه آبان ١٣٥٨ در شورای انقلاب متمرکز شد تا درگیری قدرت بین جناحهای محتلف دولت و شورای انقلاب از بین برود، ولی این تمرکز قدرت در شورای انقلاب زمینه یک رقابت جدید را به وجود آورد. نیمه دوم سال ۵۸ شاهد شروع جناحبندیهای تازه در شورای انقلاب بود که خیلی زود به شروع یک دوئل در ساختار قدرت انجامید. رقابت برای کسب قدرت از آن پس تشدید شد و در نهایت به انفجار در ساختار قدرت در تابستان ۱٣۶٠منجر شد.
جناحبندیهای تازه در ساختار قدرت- نیمه آبان ۵۸
دو ساختار دولت و شورای انقلاب از ۲۳ بهمن ۱۶٥٧تا نیمه آبان ۵۸ نماد دو جناح رقیب در داخل ساختار قدرت بودند. اگرچه در همان زمان دولت و شورای انقلاب هم کاملاً یکدست نبودند؛ بلکه در داخل دولت و شورای انقلاب جناحهای داخلی وجود داشت. مثلاً دولت موقت خود از دو زیرمجموعه نهضت آزادی و جبهه ملی تشکیل میشد که اکثریت عددی با نهضت آزادی بود. جبهه ملی هم زیر مجموعههای کوچک خاص خود را داشت.
شورای انقلاب، در همان زمان، از چند بخش متفاوت تشکیل میشد. حزب جمهوری اسلامی، در آن میان، نقش غالب را داشت. حزب جمهوری اسلامی در آخر اسفند ۵۷ تشکیل شده بود و اعضای مرکزی آن عبارت بودند از آقایان: سیدمحمد حسینی بهشتی (آیتالله بهشتی)، عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدجواد باهنر و علی خامنهای. این گروه معمم که همگی عضو شورای انقلاب بودند نقشی بسیار فعال در این حلقه قدرت داشتند. به این ترتیب حزب جمهوری معمولاً رای اکثریت را در شورای انقلاب در اختیار داشت. در این زمان آیتالله بهشتی که رئیس حزب جمهوری بود، همزمان رهبر جناح اکثریت در شورای انقلاب، در عمل دبیر اجرایی شورای انقلاب، نایب رئیس مجلس خبرگان و مسئول قوه قضاییه هم بود.
رقابت در عرصه قدرت، به دنبال جذب دولت در نیمه آبان ۵۸، در داخل شورای انقلاب متمرکز شد. عضویت مهندس بازرگان در شورای انقلاب بعد از نیمه آبان سال ۵۸ بدون تصدی پست وزارتی بود؛ در حالی که همزمان ابوالحسن بنیصدر، علاوه بر عضویت در شورای انقلاب دو پست وزارت امور خارجه و وزارت دارایی را هم به دست آورد. در همین دوران بنیصدر عضو مجلس خبرگان قانون اساسی هم بود. به این ترتیب او که همزمان چهار پست کلیدی دولتی را به دست آورده بود، در درون ساختار قدرت به صورت رقیبی برای آیتالله بهشتی در آمد. رقابت بین این دو نفر از پاییز ۱۳۵۸ تا تابستان ۱۳۶۰ ادامه یافت.
رقابت بین آیتالله بهشتی (با سه پست دولتی و نیز رئیس حزب جمهوری اسلامی) و بنیصدر (با چهار پست دولتی) در حالی صورت میگرفت که آیتالله خمینی با فاصلهای زیاد در بالای سر و در راس این ساختار قدرت قرار داشت. به این شکل هیچ یک از اعضای شورای انقلاب، حتی آن دو رقیب، از نظر عملکرد قابل مقایسه با سطح و تراز عملکرد آیتالله خمینی نبود و این وضعیت تا سالهای بعد هم ادامه یافت. بنیصدر نحوه تعیین و نیز رویه عملکرد اعضای شورای انقلاب را در کتاب «درس تجربه»، به طور خیلی روشن بیان کرده است. ذکر بخشی از نوشته او در اینجا مناسب است: «او {آقای خمینی} عدهای را تعیین کرده بود و عمدتاً از کسانی که اهل چون و چرا نباشند. در بسیاری از موارد مینشستیم و تصمیمات میگرفتیم و بعد آقای خمینی میزد توی دهن شورا. میرفتیم آنجا که به ایستیم جلوش، در آنجا همشون تسلیم میشدند و اصلا جرئت نمیکردند بگویند کاری که ما کردیم صحیح است… بله در واقع شورای انقلاب این طوری بود.» (کتاب درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنیصدر، صفحه ۱۸۴ نسخه کاغذی یا صفحه ۷۶ نسخه دیجیتال)
نحوه عضویت آقای بنیصدر در شورای انقلاب از طرف آیتالله خمینی (به شرح بالا)، رشد نجومی او درون ساختار قدرت و عملکردهای رقابتی او با آیتالله بهشتی در حالی صورت میگرفت که در زنجیره سخنرانیهای تبلیغاتیای که از بهمن ۵۷ شروع کرده بود، خود را داعی و تنها مثابه آزادی و دموکراسی در ایران اعلام میکرد و همگان دیگر را به پیجویی زور و سلطه و پیروی از تفکر قدرتمدار متهم میکرد؛ رویهای که تا به امروز هم دوام یافته است. به همین رویه هم تاکنون هرگاه کسی سعی در بررسی عملکرد گذشته او در داخل ساختار قدرت، به خصوص در دورانی که او عضو شورای انقلاب بود، داشته است به داشتن «عقل قدرتمدار» متهم شده است.
عضویت تمامی اعضای شورای انقلاب، از جمله بهشتی و بنیصدر، با تعیین و نصب شخص آیتالله خمینی صورت گرفته بود؛ به شرح قبل. آیتالله خمینی، همانطور که در متن حکم/ فرمان تشکیل شورای انقلاب تصریح کرده بود، این کار (حکم تشکیل شورای انقلاب) را بر مبنای حق شرعی، از آن خود میدانست. تعیین اعضای شورای انقلاب هم بر همین پایه حق شرعی صورت گرفته بود. موضوع نحوه تشکیل، توسعه و عملکرد شورای انقلاب در بخش مستقلی بررسی خواهد شد.
مجموعه این شرایط امکاناتی را در اختیار آیتالله خمینی قرار میداد تا او بتواند با فاصلهای زیاد در بالای سر همه در این ساختار قدرت قرار گیرد. به این ترتیب نوشتههایی که نقش بنیصدر را در کلاس و در رده عملکردی آیتالله خمینی وانمود کردهاند، پایه و محمل تاریخی ندارند. به همین رو برخی نوشتههای دیگر مبنی بر اینکه بنیصدر و آیتالله خمینی سر و ته یک کرباس بودند هم ادعایی ناوارد است، چون ابوالحسن بنیصدر و آیتالله خمینی در یک تراز و قابل مقایسه نبودند که بتوانند سر و ته یک کرباس باشند.
رفراندم قانون اساسی- ۱۰ آذر ۵۸
مجلس خبرگان روز ۲۸ مرداد ۵۸ کار خود را شروع کرده بود، ولی روند حرکتی آن تا نیمه آبان ۵۸ کند پیش میرفت. به دنبال شروع گروگانگیری و سقوط دولت بازرگان در نیمه آبان ۵۸، مجلس خبرگان سرعت گرفت و بقیه بندهای قانون اساسی را هم خیلی سریع تصویب کرد. به این ترتیب بقیه کار ظرف مدت کمتر از یک هفته به اتمام رسید. تدوین قانون اساسی در روز ۲۴ آبان ۵۸ به انتها رسید. متن کلی قانون اساسی، برای تسریع کار، به رای عمومی اعضای مجلس خبرگان گذاشته نشد. آیتالله بهشتی، که مجلس خبرگان را اداره میکرد، استدلال کرد چون برای هریک از بندهای قانون اساسی جداگانه رای گرفته شده و تک تک بندها قبلاً تصویب شده است، رایگیری برای متن کلی آن لازم نیست. به این ترتیب معلوم نشد حتی در میان همان گروه خبرگان خودی چه تعدادی با کل آن متن موافق نیستند.
متن قانون اساسی جدید در روز ۱۰ آذر ۵۸ به رفراندم گذاشته شد. گروههای مستقل از دولت در رفراندم قانون اساسی شرکت نکردند. مجاهدین، برخلاف رفراندم اول، از شرکت در رفراندم دوم خودداری کردند. نتیجه رسمی رفراندم دوم ۵ / ۹۹ درصد رای موافق اعلام شد.
دوئل در ساختار قدرت –پاییز ۵۸
ستاره اقبال بنیصدر، به دنبال افول ستاره بازرگان، رو به اوج رفت. بنیصدر و بهشتی، به دنبال سقوط دولت موقت و حذف جناح کلاهی، از این دوران به بعد بر سر تسلط بر ساختار قدرت چشم در چشم هم داشتند و این رقابت قدرتی از آذر ۵۸ به بعد شکل یک دوئل دونفره را به خود گرفت. رقابت قدرتی بین این دو نفر، از این تاریخ به بعد، مرحله به مرحله تشدید شد.
اگر به عقب برگردیم به خوبی دیده میشود که از پاییز ۵۸ تا تابستان ۱٣۶٠، رقابت بین بنیصدر و بهشتی بر تمامی این دوران سایه افکنده است. این دوئل قدرت یک مجموعه عملکرد را همچون حلقههای یک زنجیر، به هم وصل کرده بود. روند رقابت در عرصه قدرت، مثل رشتهای ناگسستنی، رخدادهای ایران بین پاییز ۵۸ تا تابستان سال ۶۰ را به هم دوخته است. این زنجیره پیوسته از حلقههای رقابت در عرصه کسب قدرت در مرحله نهایی به خلع ابوالحسن بنیصدر از منصب رئیس جمهوری در ۳۱ خرداد ۶۰، کشته شدن آیتالله بهشتی در روز هفتم تیر و فرار بنیصدر از ایران در روز هفتم مرداد همان سال منتهی شد.
آیتالله بهشتی فرصت آن را نیافت تا کتاب خاطرات خود را بنویسد و به این ترتیب امکان بررسی دقیق روشهای فکری و عملکردی او ممکن نیست. در حالی که آقای ابوالحسن بنیصدر ظرف ۳۰ سال گذشته تاکنون چندینبار کتابهای خاطرات خود را نونویسی کرده است. به این ترتیب منابع بیشتری در مورد روشهای فکری و عملکردی بنیصدر موجود است. مجموعه نوشته حاضر، به دلیل وجود همین منابع خاطراتی، امکان یافته است تا بررسیهای دقیقتری از عملکرد بنیصدر، در مقایسه با بررسی عملکرد آیتالله بهشتی، ارائه دهد. بدون شک اگر آیتالله بهشتی فرصت کرده بود که خاطرات خود را منتشر کند، در آن صورت امکان مقایسه بهتری فراهم میآمد.
دو گروه بسیار متمایز عمده نوشتههای موجود در مورد بررسی دوئل قدرت در فاصله پاییز ۵۸ تا تابستان ۶۰ را به وجود آوردهاند. گروه اول را پیروان آیتالله خمینی مقیم ایران تشکیل میدهند. این گروه نقشهایی بسیار مثبت از آیتالله خمینی و آیتالله بهشتی و نقشی بسیار منفی از آقای بنیصدر ارائه میدهند؛ بدون آنکه به بررسی ریشهای فرایند این درگیری بپردازند. گروه دیگر را بنیصدر تشکیل میدهد. این گروه کوچک نقشی بسیار مثبت از بنیصدر و نقشهایی بسیار منفی از آیتالله خمینی و آیتالله بهشتی ارائه میدهد. این گروه نیز به بررسی ریشهای این درگیری رقابتی در ساختار قدرت ایران در فاصله سالهای پاییز ۵۸ تا تابستان۶۰ نپرداخته است.
نوشتههای بنیصدر سعی کردهاند که درگیری در ساختار قدرت، در فاصله اولین دوره انتخابات رئیس جمهوری در زمستان ۵۸ تا انفجار در ساختار قدرت در تابستان ۱۳۶۰ را به صورت یک نبرد حماسی بین بنیصدر و آیتالله خمینی نشان بدهند. بر مبنای این نوشتهها، آن نبرد حماسی بین دو نگرش صورت میگرفت: اولی به دنبال دموکراسی و آزادی و دومی به دنبال دیکتاتوری و زور بود. اولی مجهز به پیشرفتهترین دستگاه مطالعاتی زمان موسوم به «اندیشه راهنما» بود و دومی که عقل قدرتمدار داشت در پی سلطه بود. باید اذعان کرد که منابع تاریخی به جا مانده از آن دوران رویکردهای گروه اول یا گروه دوم در بررسی فرایند درگیری در ساختار قدرت را تایید نمیکنند.
منابع تاریخی این دوران نشان میدهند که درگیری در درون ساختار قدرت به قصد کنترل پستهای کلیدی حکومتی صورت میگرفته و ادامه داشته است. رقابت شدید بین دو جناح حکومتی موضوع مسلط از پاییز ۵۸ تا تابستان ۶۰ بود که در عمل به شکل یک دوئل قدرت بین بنیصدر و بهشتی درآمد. این درگیریها معمولاً در پشت پرده صورت میگرفت؛ ولی جلوههای آن خود را به صورت سخنرانیهای تبلیغاتی، گاهی با چاشنی آزادی و حقوق مردم نشان میدادند. سخنرانیهای علنی و ادعاهای آزادیخواهانه هر دو طرف در آن دوران بخش جنگ روانی همان درگیری قدرتی بود که اصل آن در پشت صحنه عمومی اجرا میشد. مهمترین کاربرد این جنگ روانی هم تبلیغات بود. اگر کسی از اعضای شورای انقلاب به آزادی و دموکراسی به طور واقعی اعتقادی داشت، اولین سئوالی که باید جواب میداد عملکرد خود او در درون شورایی بود که نه از طرف مردم انتخاب شده بود و نه به مردم گزارشی میداد.
از طرف دیگر، هیچ یک از اعضای ساختار قدرت، حتی آن دو رقیب، در سطح و تراز عملکردی آیتالله خمینی نبود. این نکته در تمام دوران از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی تا زمان فوت آیتالله خمینی صادق است. همین رویه حتی پس از انحلال شورای انقلاب و تشکیل اولین مجلس اسلامی هم ادامه یافت. در آن دوران هم آیتالله خمینی همچنان در راس ساختار قدرت و با فاصله زیاد از سران سه قوه حکومتی، قرار داشت. در ضمن سران سه قوه حکومتی، شامل آقایان بنیصدر، بهشتی، هاشمی و موسوی اردبیلی، خود اعضای قبلی شورای انقلاب بودند که همگی از طرف آیتالله خمینی تعیین شده بودند. هر چهار نفر از عضویت در شورای انقلاب به عنوان نردبانی برای صعود در ساختار قدرت استفاده کرده بودند. موضوع رویه انتخابات در مورد کسب پست رئیس جمهوری یا رئیس مجلس هم تغییری در این واقعیتهای تاریخی نمیدهد.
نحوه تعیین اعضای شورای انقلاب توسط آیتالله خمینی و شرح روش عملکردهای کلی اعضای شورای انقلاب در برابر رویهها و عملکرد آیتالله خمینی در بندهای قبلی این بخش مرور شد. به این ترتیب حتی بعد از انحلال شورای انقلاب هم سران سه قوه حکومتی به وضوح در سطح عملکردی آیتالله خمینی نبودند. تکرار ادعاهای بیپایه در مورد عملکرد افرادی در سطح عملکرد آیتالله خمینی در قبل یا بعد از انحلال شورای انقلاب هم نمیتواند این واقعیتهای تاریخی را مخدوش کند.
همانطوری که در بخش قبلی این مجموعه نوشته و بررسی شد، باید رخدادهای تاریخی را با صراحت بررسی کرد. آیتالله خمینی سیاستمداری بسیار زیرک بود. با توجه به آنکه او از جوانی به زیر و بم سیاست آشنا بود، ابایی نداشت که مکنونات نظری خود را تا آخرین لحظه عیان نکند. به قول فرنگیها او در بازی کارتهایش را همیشه بسته نگاه میداشت. او این رویه را حتی در برخورد با اعضای شورای انقلاب هم به کار میبرد و در تصمیمهای نهایی خود حتی آنها را هم به شگفتی میآورد. ذکر این نکته بدان معنی نیست که او هیچگاه هیچ تصمیم اشتباهی اتخاذ نکرد یا آنکه تصمیمهای زیرکانه او در جهت منافع عمومی یا حاکمیت ملی بود. ولی باید اذعان کرد هیچ یک از معاصران او در دوران انقلاب در کلاس زیرکی سیاسی او عمل نکردند. در نتیجه آیتالله خمینی تا اخر عمر همیشه در راس ساختار قدرت و با فاصلهای بسیار زیاد از بقیه مدیران حکومتی قرار داشت.
برخی نوشتهها حتی سعی کردهاند که آن دوئل در داخل ساختار قدرت ایران در فاصله پاییز ۵۸ تا تابستان ۶۰ را تکرار رقابت تاریخی بین علی ابن ابیطالب و معاویه ابن ابوسفیان در دهه چهارم بعد از هجرت نمایش بدهند. آن حادثه تاریخی، به تعبیر این گروه، هم به صورت یک نبرد حماسی بین دو نظرگاه متفاوت صورت گرفت. به تعبیر این گروه علی ابن ابیطالب در پی دموکراسی و آزادی و معاویه ابن ابوسفیان به دنبال دیکتاتوری و سلطه بود. به وضوح چنین نوشتههایی در جهت تدوین یک بررسی تاریخی نبودهاند، بلکه در جهت توجیه عملکردهای سیاسی جناحی خاص در دوران پس انقلاب صورت گرفتهاند.
مشابهسازی حوادث تاریخ اولیه اسلام (در دهههای اول بعد از هجرت) و رخدادهای سالهای بعد از انقلاب به قصد بهرهبرداریهای خاص سیاسی از همان زمان انقلاب شروع شد و تاکنون نیز ادامه یافته است. مشابه سازی بین عملکردهای علی ابن ابیطالب (با نام کنیه ابوالحسن) و ابوالحسن بنیصدر هم بخش دیگری از این ترفندهای تبلیغاتی بوده است. همان رویههای مشابهسازی تاریخی بین حوادث صدر اسلام و رخدادهای سالهای اخیر، با عنوان فتنه، هم به شکلهای دیگر تکرار شده است.
تصویر کلی سال ۱۳۵۸
در مورد شرایط کلی سال ۱۳۵۸ایران بسیار نوشته شده است؛ ولی تصویر زیر شاید مناسبترین بیانگر شرایط در سال ۵۸ باشد. تاریخ تهیه این تصویر، با اشاره به قسمت راست و پائین آن، مربوط به زمانی است که گوشت آزاد کیلویی ۶۰ تومان بوده است!
بخش سیزدهم این مجموعه در این جا به پایان میرسد. بخش بعدی این مجموعه در پیوند با انتخابات رئیس جمهوری خواهد بود.
پینوشت:
بخشهای قبلی این سری نوشته در وبسایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:
سه روز تاریخساز – بخش اول: بررسی پیش زمینهها
بخش دوم: ماه پیشتاز – نیمه دی تا نیمه بهمن ۵۷
بخش سوم: آرایش نیروها پیش از رفتن شاه – نیمه دی ۵۷
بخش چهارم: بازآرایی نیروها پس از رفتن شاه – نیمه بهمن ۵۷
بخش پنجم: شورش در پادگان دوشان تپه – ۲۰ بهمن ۵۷
بخش ششم: شورش در شرق تهران – ۲۱ بهمن ۵۷
بخش هفتم: قیام مسلحانه در تهران – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش هشتم: اعلام بیطرفی ارتش – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش نهم: دیدار دیرهنگام – ۲۲ بهمن ۵۷
بخش دهم: آغاز مرحله پسانقلاب – اسفند ۵۷
اقایی که دلخواسته این جا متن های تکراری می نویسد بدون ان که جرئت کند اسم خود را بگذارد. این حرف ها که فقط تکرار صحبت های مرشد است . این روش دلخواسته شما محمود نیست. صدر بنی حسن
Anonymous / 05 December 2011
دوستان در جایی خواندم که مباحثات سیاسی در ایران هیاهوی ذهنهای آشفته و رشد نیافته است. اگر شما نمایندگان مجلس شورای ملی ایران باشید به این سبک بحث خواهید کرد؟ چرا از نقد مودبانه نقاط ضعف نوشته آقای سپهری ناتوان هستید؟ مگر گفتگو نباید روند تکاملی داشته باشد. از نقطه ای آغاز شود و در آستانه پایان گرفتن به نقطه اوج خود رسیده باشد؟ دوستانی که نظر داده اند آیا ضرورت تکامل گفتمان را رعایت کرده اند و یا صرفا به کسی که نظراتش را معیوب یا ناقص یا حتی خارج از موضع بی طرفی دانسته اند ناسزا گفته اند. آیا این روند نشان دهنده این نیست که اگر ایران دچار استبداد نباشد قطعا دچار آنارشی می شود و روی آزادی را نمی بیند و زمانی این آنارشیسم به پایان می رسد که استبداد همه چیز را تحت کنترل در آورد و سپس زمانی استبداد می شکند که دوره دیگری از آنارشیسم آغاز شود. چرا نباید بتوانید حتی در فضای مجازی مثل انسانهای بالغ با هم گفتگو کنید؟ چرا کارتان به این آسانی به نزاع می کشد؟
Anonymous / 19 August 2011
ای وال به جماعت بنی صدری فقط زمانی متحد میشن که یکی به مرادشون یه چیزی میگه. اگه شما تو این ۳۰ سال سر مسائل دیگه هم اینقدر اتحاد داشتید الان وضعتون این نبود که کل طرفدارای بنیصدر فامیلش باشن. یه نفر پیدا شده داره بعد از ۳۰ سال دروغ گویی از طرف بنی صدر حقیقتو میگه همتون آتیش گرفتید!!! بنیصدر هرگز یه قهرمان ملی نبود و نخواهد بود و صرفاً یه سیاستمدار شکست خورده در جنگ قدرت با حزب جمهوری اسلامی هست. راستی همیشه بنیصدر کلی داستان سرایی کرده راجع به بوسیدن دست امامش که مریض بدو … خوب شد فیلمه در اومد . جمش کنید حوصله ندارید. یه فرقه بدتر از فرقه رجوی
Anonymous / 11 June 2011
من واقعا از مدیران رادیو زمانه شکایت دارم که چرا اجازه می دهند چنین متن هایی منتشر شود. این ها شونات مملکت ما را خدشه دار می کند. کسی حق ندارد به اولین رئیس جمهور توهین کند، حتی اگر او دیگر رئیس جمهور نباشد. اگر سپهری جرات دارد با استاد بنی صدر یک بحث ازاد کند تا معلوم شود هر کسی چی می گوید. تازه فرض کنیم که حرف های این سپهری درست است ولی او نباید هر چه به کله اش می رسد را بنویسد. ممکن است خارجی ها این ها را بخوانند و ان وقت آن ها در باره مملکت ما چه خواهند گفت؟ یعنی شما می خواهید بگویید که بنی صدر حریف یک ناقابل بهشتی نبود؟ بهشتی کی بود؟ هیچ کی! اگر بنی صدر نبود همان خمینی هم مانده بود توی فرودگاه پاریس. خمینی که در نجف زندگی کرده بود که حتی بلد نبود سوار مترو ی پاریس شود. خمینی هر چه داشت از این بنی صدر بود. پس کی او را از فرودگاه به خانه برد. بنی صدر. یعنی شما می گویید خودش بلد بود؟ خمینی قدر نشناخت و خودش و بنی صدر را به ان روز انداخت. اگر خمینی در تهران هم مثل پاریس از بنی صدر حرف شنوی داشت هم وضع مابهتر می شد هم وضع بنی صدر و همینطور وضع خود خمینی. ولی خمینی قدرنشناس بود و حالا این سپهری اون را توی طاقچه بالا می گذارد. اصلا خمینی کی بود؟ خودش که گفت هی چی. رفت ایران چهار تا اخوند دورش را گرفتند و او فکر کرد کسی هست. نه خیر او کسی نبود. بنی صدر در پاریس خمینی را کسی کرد.
Anonymous / 16 May 2011
در تائید نظر نویسنده ای که نوشتند “ولی در عین حال نباید از مردم ایران تصویر گوسفندان از خود بیخود شده ای را جلوه داد که به هر ساز خمینی می رقصیدند.” باید گفت که ایشان کاملا درست می گوید. این تصور که همه ان ها گوسفند بودند اصلا درست نیست. مثلا گوسفند ها را وقتی می برید روی میدان مین و اولی پایش را گذاشت و رفت هوا، بقیه گوسفند ها انقدر شعور دارند که جلو نروند. شما چی فکر می کنید؟
Anonymous / 16 May 2011
سردبیر محترم: دیدگاه دوم و پنجم تکراری است. اگر صلاح می دانید اصلاح کنید. این نوشته دیدگاه جدید نیست.
Anonymous / 16 May 2011
اقای سپهر: شما مدعی هستید که اعضای شورای انقلاب را خمینی سرکار گذاشته است. شما برای این حرفتان مدرکی هم دارید؟ چرا حرف بی مدرک می زنید. همه می دانند که اعضای شورای انقلاب را اقای مطهری انتخاب می کرد و گروه فرقان هم او را کشتند. بعدا معلوم شد که دعوای فرقانی ها با مطهری هم سر همان شورای انقلاب بوده است چون او حاضر نشد از فرقانی ها در شورای انقلاب بگذارد. شما حتی برای این حرفتان که خمینی اعضای شورای انقلاب را سرکار می گذاشته حتی یک مدرک هم نیاورده اید. بی خود نیست که بقیه هم به شما می گویند در این نوشته شما حتی یک رفرانس و مرجع ندارد. شما که مرجع ندارید چه حق دارید تاریخ بنویسید. شما اول باید بروید سال ها تقلید کنید تا بتوانید مرجع بشوید. اصلا مرجع شما کی هست که به شما اجازه داده کتاب بنویسید.
Anonymous / 17 May 2011
در مسابقه و رقابت سیاسی بین بهشتی و بنیصدر، ۱- بهشتی، با ایجاد حزب جمهوری اسلامی متشکل شد ولی بنیصدر از آزادی و عدالت اسلامی میگفت و از تشکیلات دوری میکرد.۲- بهشتی، مدبر بود ولی بنیصدر سخنران. ۳- از دیدگاه امام راحل، بهشتی، مورد احترام و سازماندهنده قشر روحانیت در ارکان قدرت بود ولی بنیصدر مورد علاقه و عامل کمکی در فاز اول (اقامت در پاریس و مصاحبهها و سخنرانیها)و فاز دوم (پاکسازی عناصر غیر اسلامی از دولت، تدوین و تصویب قانون اساسی ج.ا.)برای رسیدن به قدرت نهایی. ۴- بهشتی داخلی بود با شبکههای گسترده ملایان ولی بنیصدر از خارج آمده بود با یزدی و قطبزاده. درهر صورت بازی سیاسی بین این دو رجل سیاسی انقلاب اسلامی بدلیل فوت یکی از بازیگران ناتمام ماند. شاید بتوان گفت که نتیجه بازی ۴-۱ بود و آن یک امتیاز هم حیات و مبارزه سیاسی بنیصدر تا کنون است. آیندهگان خود بهترین داورآنند! نظرنگار: ایراندوست
Anonymous / 12 May 2011
نوشته آقای سحاب سپهری از بسیاری جهات بسیار نامید کننده است. اول اینکه این تحقیق از آنجا که هیچ سندی ارائه نمی دهد و بسیاری از ظن های خود را امر واقع می داند از ارزش تحقیقی بسیار پایینی بر خوردار است.
ضعف مقالات ایشان از آغاز معلوم بود ولی انگار این تنها در رابطه با بنی صدر است که تعصبات شدید ضد بنی صدری ایشان سبب شده که سعی ظاهری در بیطرفی عرضه امور را کاملا از دست بدهند و خود واقعی را همانگونه که می باشد بروز دهند. در این که اولین رئیس جمهور اشتباهات بسیاری مرتکب شد هیچ شکی نیست و به نظر من مادر اشتباهات بنی صدر این بود که به خمینی عشق و اعتمادی کامل داشت و تنها این در هفته های آخر بود که هم توانست خود واقعی و مستبد خمینی را ببیند و هم شهامت در برابر او ایستادن و این در حالیست که اکثریت رهبران حتی آزادیخواه در برابر خمینی سر خم و حتی توبه کرده بودند. اگر این ضعف بزرگ در بنی صدر وجود نمی داشت می توانست مرتکب اشتباهات بزرگ دیگری نشود.
در هر حال این انتقادها از بنی صدر یک چیز است و تهمتهایی که آقای سپهری بدون ارائه کوچکترین سندی مطرح می کنند چیز دیگری می باشد. منظورم اینست که ایشان هیچ انتقاد مستندی از بنی صدر نکرده اند بلکه تهمت زده اند و آن از طریق ظن خود را عین حقیقت پنداشتن است. برای اینکه مثل ایشان رفتار نکرده باشم به این گفته های ایشان دقت کنیم. در مورد بنی صدر می گوید:
” سخنرانیهای تبلیغاتیای که از بهمن ۵۷ شروع کرده بود، خود را داعی و تنها مثابه آزادی و دموکراسی در ایران اعلام میکرد و همگان دیگر را به پیجویی زور و سلطه و پیروی از تفکر قدرتمدار متهم میکرد؛ رویهای که تا به امروز هم دوام یافته است. به همین رویه هم تاکنون هرگاه کسی سعی در بررسی عملکرد گذشته او در داخل ساختار قدرت، به خصوص در دورانی که او عضو شورای انقلاب بود، داشته است به داشتن «عقل قدرتمدار» متهم شده است”
خوب این ادعا یا بی اخلاقی و یا بی اطلاعی و یا ترکیبی از این دو را در ایشان می رساند. ایشان حتی اگر یک سند و مدرک عرضه کنند که بنی صدر خود را تنها مثابه آزادی و دموکراسی در ایران اعلام کرده است من از ایشان معذرت خواهم خواست. ولی به عنوان کسی که در آن سالها شب و روز مشغول فعالیت و مطالعه بوده می دانم که بنی صدر هیچوقت چنین حرفی را نزده است. آخر در زمانی که آیت الله طالقانی و آیت الله زنجانی و مهندس بازرگان که عمری را برای دموکراسی مبارزه کرده بودند و دو نفر اولی از همفکران نزدیک او محسوب می شدند ، چگونه می توانست چنین ادعای ناشایستی را بکند؟ دیگر اینکه می گویید بنی صدر خود را مدافع آزادیها و بهشتی را سلطه گر می دانسته است. خب کجای این نظر غلط است که شما آنرا به تمسخر گرفته اید؟ مگر این آقای بهشتی نبود که در آن زمان سخن از ” استبداد صلحا” و ” استبداد ملی” گفته بود؟ مگر این آقای بهشتی نبود که در 18 خرداد شصت با چرخش یک قلم دستور بستن بیش از بیست روزنامه را داد؟ مگر مستبد و سلطه گر بودن شاخ و دم دارد که آقای بهشتی نداشت؟ مگر اعدامهای در دادگاه های چند دقیقه ای در زمان آقای بهشتی که قوه قضاییه در اختیارشان بود شروع نشده بود؟ در نقطه مقابل آن شما اگر یک سند معرفی کنید که بنی صدر چنین سخنانی گفته و چنین اعمالی را مرتکب شده است آنگاه حق دارید که او را متهم کنید. همین جا خبر بدی را به شما بدهم و آن اینکه شما حتی یک مورد را پیدا نخواهید کرد که بنی صدر چنین سخن و عملی را انجام داده باشد. بر عکس شما به بیشمار سند از او دست خواهید یافت که در آن سخن از آزادیها و اینکه از دست رفتن آزادیها به معنی انحراف انقلاب است، موجود است. و چه سندی بالا تر از این که رئیس جمهوری که می توانسته قدرت بیشتری را نیز در اختیار خود داشته باشد ولی به قیمت چشم پوشیدن بر از بین بردن آزادیها ، حاضر نشد که دفاع از آزادیها را با قدرت استبدادی معاوضه کند. مگر بنی صدر دیوانه بود که با حزب جمهوری و خمینی و اعوان و انصارشان در بیافتد و دفاع از آزادیها را یکی از اصلی ترین وظائفش به عنوان رئیسی جمهور عنوان کند؟ آقای خمینی که او را فرزند معنوی خودش که بر قلبها حکومت می کند اعلام کرده بود. چرا با این وجود برای دفاع از آزادیها در مقابل خمینی ایستاد؟
پیشنهاد می کنم که در همین رادیو زمانه مصاحبه آقای کشتگر که از رهبران فداییان خلق بودند و در سالهای اول انقلاب از مخالفان سر سخت بنی صدر را بخوانید. ایشان همین یکی دو هفته پیش در این مصاحبه گفتند که باید این را اذعان کرد که بنی صدر مدافع آزاد یها بود و اگر او پیروز شده بود ایران سرنوشت دیگری داشت. آقای کشتگر بعد از سالها مخالفت این صداقت و شجاعت را در خود یافته که حقیقت را بگوید و شما از طریق ظن و حدس و تعصب به خوانندگانتان آدرس عوضی می دهید؟
در جای دیگر درجه تنفر و انزجار خود را از بنی صدر با اشاره به مقاله سرتاپا دروغ آقای اکبر گنجی نشان داده و حتی از او هم در بی اخلاقی جلوتر می روید:
” به این ترتیب نوشتههایی که نقش بنیصدر را در کلاس و در رده عملکردی آیتالله خمینی وانمود کردهاند، پایه و محمل تاریخی ندارند. به همین رو برخی نوشتههای دیگر مبنی بر اینکه بنیصدر و آیتالله خمینی سر و ته یک کرباس بودند هم ادعایی ناوارد است، چون ابوالحسن بنیصدر و آیتالله خمینی در یک تراز و قابل مقایسه نبودند که بتوانند سر و ته یک کرباس باشند.”
این درست است که آقای خمینی در موقعیتی قرار داشت که همانگونه که انقلاب را به سمت استبدادی بس وحشتناک راند، می توانست به تعهدات خود در پاریس وفادار مانده و مردمسالاری را در وطن نهادینه کند. ولی در عین حال نباید از مردم ایران تصویر گوسفندان از خود بیخود شده ای را جلوه داد که به هر ساز خمینی می رقصیدند. اتفاقا سنجش افکار در آن زمان نشان از آن دارد که هر قدر که جامعه به ماهیت مستبد آقای خمینی پی می برد از محبوبیتش در جامعه کاسته و به محبوبیت بنی صدر افزوده می شد. به همین علت بود که وقتی بنی صدر با استفاده از حق قانونی خود خواستار رفراندم شد، آقای خمینی در دو نوبت در تلویزیون ( فکر کنم 5 و 25 خرداد 1360 بود) گفت که اگر همه آری بگویند من می گویم نه و بار دیگر صریحا گفت که اگر 35 میلیون نفر بگویند آری من می گویم نه. حال از شما سوال می کنم که اگر آقای خمینی مطمئن بود که از چنین رفراندمی حزب استبدادی جمهوری حامی او پیروز بیرون خواهد آمد، به چه علت اینگونه صحبت کرد؟ مگر ایشان همان کسی نبود که دو سال قبل از آن گفته بود که میزان رای ملت است؟ حال چه اتفاقی رخ داده بود که دیگر این رای برایش پشیزی ارزش نداشت؟ اتفاق جز این نمی توانست باشد که می دانست که در چنین رفراندمی بنی صدر به پیروزی قاطعی دست خواهد یافت.
خلاصه اینکه حیف است که اینهمه وقت و انرژی صرف کر ده اید که روایتی بس نادرست و تعصب آلود به خورد نسل جوان بدهید. چرا مرتکب چنین بی عدالتی در حق خود و مردم شده اید؟
Anonymous / 12 May 2011
تاریخ نویسی و ذهنیت نویسی دو امر مجزا هست. از نوشته های متعدد نویسنده پر واضح است که مخالف شدید آقای بنی صدر است و هر آنچه در ذهنش می گذرد بعنوان تاریخ میخواهد تحویل دهد. افسوس که هنوز در نیافته است که تاریخ را همانطور که هست باید دید و خواسته و ذهنیات خود را باید تا میتوان بکنار گذاشت.
Anonymous / 13 May 2011
آقای سپهری این تصویری که در سال ۵۸ تهیه شده است کجا و در چه تاریخی به چاپ رسیده است؟ اگر ممکن است بفرماید منبع شما در " مشابه سازی بین عملکردهای علی ابن ابیطالب (با نام کنیه ابوالحسن) و ابوالحسن بنیصدر" چیست . من تابحال چنین مقایسه ای نادیده بودم.
Anonymous / 13 May 2011
چپ ( حتا مدرن آمریکایی ان مثل چامسکی ) حامی بن لادن ، صدام ، قذافی است .
چپ حامی اسد ، لوکاشنکو ، روسیه پوتینی است .
چپ از حرکت های تروریستی طالبانی ، القاعده علیه امریکا دفاع زمینی میکند .
چپ از اینکه هر فاسد و دیکتاتور و تروریستی به امریکا و منافع غرب حمله کند استقبال میکند .
چپ ایرانی که ساخت روسیه است عقب مانده ترین ، متحجر ترین ، ارتدکس ترین چپ دنیا است .
چپ ایرانی دشمن خونی لیبرال ها ، دموکراسی ، ملیون ، دگر اندیشان ، سلطنت طلبان ، مشروطه خواهان است . تا جایی که هم کاسه شریعتمداری ، علی لاریجانی ، مطهری ، توکلی میشود.
چپ ایرانی برای کوبیدن لیبرال ها و لیبرال دموکراسی ابتدا از آنها یک چهره صد در صد وارونه میسازد بعد ان چهره وارونه را میکوبد !
صد هزار رحمت به شریعتمداری ، حسینیان ، بازجویان اوین ، سعید امامی ، مرتضوی . اینها وقتی بازرگان را میکوبند میگویند او ضد خط امام بود ، استخوان در گلوی امام بود ، از اول به اسلام و ولایت فقیه اعتقاد نداشت ، دنبال حکومت لیبرال هودار غرب بر اساس ایرانیت بود . اسلام را برای ایران میخواست ، ….. تمامی ادعاهای فوق صد در صد صحیح است . اتفاقا سند برائت بازرگان و نهضت آزادی همین اتهاماتی است که کارگزاران ج ا به بازرگان و هوداران او میزنند .
آنوقت فراماسونری مارکسیست های روسی دو تا عضو مشکوک که هیچ سابقه تاریخی مبارزاتی ندارند ، سواد سیاسی آنها هم صفر است را میفرستد نفوذی در رادیو فردا و در رادیو زمانه علیه این چهره ها دروغ پراکنی تا حد بی شرفی و بالادست استالین بکنند .
مجید نیو یورکی دلقک در رادیو فردا میگوید بازرگان طرفدار حمله به سفارت امریکا بود !
در زمانه فردی مجعول الهوویه مدعی میشود که بازرگان این رژیم ج ا ولایت فقیهی را میخواست ! اخه احمق پس خمینی به کی تشر زد گفت نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد ؟ پس مجلس موسسان در مقابل خبرگان برای چی بود ؟ توده ایها از خبرگان حمایت کردند ! چه کسی میخواست خبرگان را منحل کند ؟ در برابر اعدامها ی سران رژیم پس کی با خمینی درگیر شد ؟ توده ایها حامی خلخالی بودند . اشغال سفارت امریکا طرح ک گ ب بود ، تمام چپ ها از ان حمایت کردند .
شما تاریخ معاصر را میخواهید دستکاری کنید ؟
شما حالا که در دعوای احمدی با اصو ل گرایانی مثل مصباح ، شریعتمداری ، مداحان ، طائب ، علی لاریجانی ، …. هم صدا شده اید ( فقط به خاطر اینکه احمدی میخواست با امریکا رابطه برقرار کند وگرنه کجای این اصول گرایان با احمدی نژاد فرق دارد ؟) و بزرگترین گاف تاریخی چپ را دادید ، برای گمراه کردن افکار عمومی از ساخت و پاخت استراتژیک شما با اسلام طالبانی ، به اسلام لیبرال بازرگان حمله میکنید ؟
کثیف ترین نیروی ارتجاعی در کشور ما که همیشه یار استبداد متکی به روس بوده شما مارکسیست ها هستید .
Anonymous / 14 May 2011
نوشته آقای سحاب سپهری از بسیاری جهات بسیار نامید کننده است. اول اینکه این تحقیق از آنجا که هیچ سندی ارائه نمی دهد و بسیاری از ظن های خود را امر واقع می داند از ارزش تحقیقی بسیار پایینی بر خوردار است.
ضعف مقالات ایشان از آغاز معلوم بود ولی انگار این تنها در رابطه با بنی صدر است که تعصبات شدید ضد بنی صدری ایشان سبب شده که سعی ظاهری در بیطرفی عرضه امور را کاملا از دست بدهند و خود واقعی را همانگونه که می باشد بروز دهند. در این که اولین رئیس جمهور اشتباهات بسیاری مرتکب شد هیچ شکی نیست و به نظر من مادر اشتباهات بنی صدر این بود که به خمینی عشق و اعتمادی کامل داشت و تنها این در هفته های آخر بود که هم توانست خود واقعی و مستبد خمینی را ببیند و هم شهامت در برابر او ایستادن و این در حالیست که اکثریت رهبران حتی آزادیخواه در برابر خمینی سر خم و حتی توبه کرده بودند. اگر این ضعف بزرگ در بنی صدر وجود نمی داشت می توانست مرتکب اشتباهات بزرگ دیگری نشود.
در هر حال این انتقادها از بنی صدر یک چیز است و تهمتهایی که آقای سپهری بدون ارائه کوچکترین سندی مطرح می کنند چیز دیگری می باشد. منظورم اینست که ایشان هیچ انتقاد مستندی از بنی صدر نکرده اند بلکه تهمت زده اند و آن از طریق ظن خود را عین حقیقت پنداشتن است. برای اینکه مثل ایشان رفتار نکرده باشم به این گفته های ایشان دقت کنیم. در مورد بنی صدر می گوید:
" سخنرانیهای تبلیغاتیای که از بهمن ۵۷ شروع کرده بود، خود را داعی و تنها مثابه آزادی و دموکراسی در ایران اعلام میکرد و همگان دیگر را به پیجویی زور و سلطه و پیروی از تفکر قدرتمدار متهم میکرد؛ رویهای که تا به امروز هم دوام یافته است. به همین رویه هم تاکنون هرگاه کسی سعی در بررسی عملکرد گذشته او در داخل ساختار قدرت، به خصوص در دورانی که او عضو شورای انقلاب بود، داشته است به داشتن «عقل قدرتمدار» متهم شده است"
خوب این ادعا یا بی اخلاقی و یا بی اطلاعی و یا ترکیبی از این دو را در ایشان می رساند. ایشان حتی اگر یک سند و مدرک عرضه کنند که بنی صدر خود را تنها مثابه آزادی و دموکراسی در ایران اعلام کرده است من از ایشان معذرت خواهم خواست. ولی به عنوان کسی که در آن سالها شب و روز مشغول فعالیت و مطالعه بوده می دانم که بنی صدر هیچوقت چنین حرفی را نزده است. آخر در زمانی که آیت الله طالقانی و آیت الله زنجانی و مهندس بازرگان که عمری را برای دموکراسی مبارزه کرده بودند و دو نفر اولی از همفکران نزدیک او محسوب می شدند ، چگونه می توانست چنین ادعای ناشایستی را بکند؟ دیگر اینکه می گویید بنی صدر خود را مدافع آزادیها و بهشتی را سلطه گر می دانسته است. خب کجای این نظر غلط است که شما آنرا به تمسخر گرفته اید؟ مگر این آقای بهشتی نبود که در آن زمان سخن از " استبداد صلحا" و " استبداد ملی" گفته بود؟ مگر این آقای بهشتی نبود که در 18 خرداد شصت با چرخش یک قلم دستور بستن بیش از بیست روزنامه را داد؟ مگر مستبد و سلطه گر بودن شاخ و دم دارد که آقای بهشتی نداشت؟ مگر اعدامهای در دادگاه های چند دقیقه ای در زمان آقای بهشتی که قوه قضاییه در اختیارشان بود شروع نشده بود؟ در نقطه مقابل آن شما اگر یک سند معرفی کنید که بنی صدر چنین سخنانی گفته و چنین اعمالی را مرتکب شده است آنگاه حق دارید که او را متهم کنید. همین جا خبر بدی را به شما بدهم و آن اینکه شما حتی یک مورد را پیدا نخواهید کرد که بنی صدر چنین سخن و عملی را انجام داده باشد. بر عکس شما به بیشمار سند از او دست خواهید یافت که در آن سخن از آزادیها و اینکه از دست رفتن آزادیها به معنی انحراف انقلاب است، موجود است. و چه سندی بالا تر از این که رئیس جمهوری که می توانسته قدرت بیشتری را نیز در اختیار خود داشته باشد ولی به قیمت چشم پوشیدن بر از بین بردن آزادیها ، حاضر نشد که دفاع از آزادیها را با قدرت استبدادی معاوضه کند. مگر بنی صدر دیوانه بود که با حزب جمهوری و خمینی و اعوان و انصارشان در بیافتد و دفاع از آزادیها را یکی از اصلی ترین وظائفش به عنوان رئیسی جمهور عنوان کند؟ آقای خمینی که او را فرزند معنوی خودش که بر قلبها حکومت می کند اعلام کرده بود. چرا با این وجود برای دفاع از آزادیها در مقابل خمینی ایستاد؟
پیشنهاد می کنم که در همین رادیو زمانه مصاحبه آقای کشتگر که از رهبران فداییان خلق بودند و در سالهای اول انقلاب از مخالفان سر سخت بنی صدر را بخوانید. ایشان همین یکی دو هفته پیش در این مصاحبه گفتند که باید این را اذعان کرد که بنی صدر مدافع آزاد یها بود و اگر او پیروز شده بود ایران سرنوشت دیگری داشت. آقای کشتگر بعد از سالها مخالفت این صداقت و شجاعت را در خود یافته که حقیقت را بگوید و شما از طریق ظن و حدس و تعصب به خوانندگانتان آدرس عوضی می دهید؟
در جای دیگر درجه تنفر و انزجار خود را از بنی صدر با اشاره به مقاله سرتاپا دروغ آقای اکبر گنجی نشان داده و حتی از او هم در بی اخلاقی جلوتر می روید:
" به این ترتیب نوشتههایی که نقش بنیصدر را در کلاس و در رده عملکردی آیتالله خمینی وانمود کردهاند، پایه و محمل تاریخی ندارند. به همین رو برخی نوشتههای دیگر مبنی بر اینکه بنیصدر و آیتالله خمینی سر و ته یک کرباس بودند هم ادعایی ناوارد است، چون ابوالحسن بنیصدر و آیتالله خمینی در یک تراز و قابل مقایسه نبودند که بتوانند سر و ته یک کرباس باشند."
این درست است که آقای خمینی در موقعیتی قرار داشت که همانگونه که انقلاب را به سمت استبدادی بس وحشتناک راند، می توانست به تعهدات خود در پاریس وفادار مانده و مردمسالاری را در وطن نهادینه کند. ولی در عین حال نباید از مردم ایران تصویر گوسفندان از خود بیخود شده ای را جلوه داد که به هر ساز خمینی می رقصیدند. اتفاقا سنجش افکار در آن زمان نشان از آن دارد که هر قدر که جامعه به ماهیت مستبد آقای خمینی پی می برد از محبوبیتش در جامعه کاسته و به محبوبیت بنی صدر افزوده می شد. به همین علت بود که وقتی بنی صدر با استفاده از حق قانونی خود خواستار رفراندم شد، آقای خمینی در دو نوبت در تلویزیون ( فکر کنم 5 و 25 خرداد 1360 بود) گفت که اگر همه آری بگویند من می گویم نه و بار دیگر صریحا گفت که اگر 35 میلیون نفر بگویند آری من می گویم نه. حال از شما سوال می کنم که اگر آقای خمینی مطمئن بود که از چنین رفراندمی حزب استبدادی جمهوری حامی او پیروز بیرون خواهد آمد، به چه علت اینگونه صحبت کرد؟ مگر ایشان همان کسی نبود که دو سال قبل از آن گفته بود که میزان رای ملت است؟ حال چه اتفاقی رخ داده بود که دیگر این رای برایش پشیزی ارزش نداشت؟ اتفاق جز این نمی توانست باشد که می دانست که در چنین رفراندمی بنی صدر به پیروزی قاطعی دست خواهد یافت.
خلاصه اینکه حیف است که اینهمه وقت و انرژی صرف کر ده اید که روایتی بس نادرست و تعصب آلود به خورد نسل جوان بدهید. چرا مرتکب چنین بی عدالتی در حق خود و مردم شده اید؟
Anonymous / 14 May 2011
نویسنده می گوید:
اولی مجهز به پیشرفتهترین دستگاه مطالعاتی زمان موسوم به «اندیشه راهنما» بود و دومی که عقل قدرتمدار داشت در پی سلطه بود.
……………………………………………………………………..
همین یک جمله مشخص می کند که نویسنده چقدر سواد دارد, نویسنده حتی معنای "اندیشه راهنما" را نمی داند, مفهوم ترم های عقل آزاد و عقل قدرتمدار(توجیه گر) که بنی صدر به کار می برد را نمی داند یعنی اینکه حتی یک بار کتاب "عقل آزاد" بنی صدر را نخوانده است, خب می رفتید کمی مطالعه می کردید کسب سواد می کردید بعد تحقیق تاریخی منتشر می کردید(من که این جمله را اول بار در این نوشتار خواندم خنده ام گرفت)
در ضمن تحقیق شما فاقد ارزش است چون حتی یک رفرنس هم ندارد, حتی یک!
Anonymous / 14 May 2011
نویسنده دنیا را از پشت عینک "قدرت" تماشا می کند و وجود تفکر و جهان بینی دیگر را نه درک می کند و نه قبول دارد. سیاست را در بی اخلاقی می داند و در این مورد از نظرات ماکیاول پیروی می کند، می نویسد" آیتالله خمینی سیاستمداری بسیار زیرک بود. با توجه به آنکه او از جوانی به زیر و بم سیاست آشنا بود، ابایی نداشت که مکنونات نظری خود را تا آخرین لحظه عیان نکند".
نوشته هدف داراست و به این دلیل پراز تناقض و غیرواقعی است. می نویسد " بنیصدر و بهشتی، به دنبال سقوط دولت موقت و حذف جناح کلاهی،…" می خواهد مانند "توده ای ها" القاء کند که بنی صدر هم "آخوند" است. جملات بی پایه و اساس فراوان در نوشته دیده می شود. مثلا می نویسد " آیتالله بهشتی فرصت آن را نیافت تا کتاب خاطرات خود را بنویسد و به این ترتیب امکان بررسی دقیق روشهای فکری و عملکردی او ممکن نیست". گوئی بررسی روش های فکری و عملکرد را باید از درون کتاب خاطرات بیرون آورد! شاید هم نویسنده محترم بسیار جوان است و تجربه کافی دراین مورد نداشته باشد. اما از آن جائی که هدف اصلی نوشته بزرگ کردن خمینی ( بزرگ-از دید خود نویسنده) و بی گناه جلوه دادن بهشتی است (که کاری بس مشکل است) نوشته را به چنین حالتی درآورده باشد؟ به هرحال، نوشته را می توان چنین خلاصه کرد که خمینی و بنی صدر هردو تشنه قدرت بودند که در این میان خمینی پیروز شد و بنی صدر شکست خورد. به نظر من بیشتر به داستانی کودکانه شبیه است.
Anonymous / 14 May 2011
اوه اوه این دوست لیبرال اسلامیستمون چقدر عصبانیه.
خوبه من نه مارکسیستم نه علاقەایی هم به انتقاد از بازرگان و نهضت آزادیش و نه مصدق وجبهە ملیش دارم، وگرنه مجبور می شدم خود خوری کنم از دستت.
;)
در کل مارکسیست از نوع ارتدکس، ساختارگرا، لنینیستی، اگزیستانسیالیستی، ایدەآلیستی، هگل گرا، انتقادی، اسلامی، روسی، انقلابی… و لیبرال از نوع اسلامی، نئو، دمکرات، هانا آرنتی، پوپری ….ناسیونالیست از نوع معتدل، نازیستی، فاشیستی… فعال از نوع روزنامەنگار،حقوق بشر، زنان، کودکان، خونەدار، بچەدار تو ایران… همه یه جورایی قاطی هستیم به خدا.
من اول همەتون. قاطی هستیم دیگه، نیستیم؟؟؟ ولله هستیم….
Anonymous / 15 May 2011
تحلیل ارائه شده ، خود شهادت میدهد که نویسنده از شرایط ان روزها کاریکاتوری در قالب کلمات به تصویر کشیده که منطبق بر واقعیات تاریخی نیست . حتی شک دارم که تصویر درج شده هم در ان زمان تهیه شده باشد . با گذشت زمان زندگی و اطلاعات تکمیل شده به ما کمک میکنند که حتی اگر ابهامی نیز در درک یک تحول سیاسی وجود داشته است اصلاح شود . اما در این نوشته ” تحلیل گر ” اصرار دارد به برداشت های غلط گذشته خود جان دوباره ببخشد .
حزب جمهوری اسلامی و گروه های شریک که افراد ان قدرت همچنان در دست خود دارند ، از آغاز در انحصار طلبی حد نمیشناختند ، و بتدریج تمام احزاب و گروهای غیر خودی را از صحنه حذف کردند ، و مردم را از حداقل امکانات برای اعمال حاکمیت خود محروم ساختند ، احزابی چون حزب توده هم آنها را در مراحل اول یاری دادند. رهبران حزب جمهوری اسلامی از آغاز، تمام اسناد باقی مانده از زمان شاه و پس آن را در اختیار انحصاری خود نگاه داشتند و به آن اعترافات حاصل از شکنجه را افزودند و با بهره گیری از امکانات تبلیغاتی دولتی به تحریف تاریخ پرداختند . اما مردان و زنان آزاده ایران با حداقل امکانات و با جان و زندگی خود و ایستادگی در برابر سانسور و بیداد از حقوق فردی و ملی ایرانیان دفاع کردند. از انصاف و بیطرفی علمی بدور است ، که پس از گذشت ۳۲ سال کسی این تقابل نابرابر حاکمین و ملت را نادیده بگیرد ، و برای کوشش در بی اعتبار کردن آقای بنی صدر ، بنویسد ، جنگ قدرت بود بین بنی صدر و بهشتی ، و بر مظلومیت بهشتی دل بسوزاند و بنویسد :
“آیتالله بهشتی فرصت آن را نیافت تا کتاب خاطرات خود را بنویسد و به این ترتیب امکان بررسی دقیق روشهای فکری و عملکردی او ممکن نیست. در حالی که آقای ابوالحسن بنیصدر ظرف ۳۰ سال گذشته تاکنون چندینبار کتابهای خاطرات خود را نونویسی کرده است”
. گویی خامنه ای ، رفسنجانی ، ری شهری ، رضایی ، …..در اتفاقات هیچ گونه نقشی نداشته اند و از گفتها و عملکرد آنها چیزی در دست نیست !!
مگرنمیدانید آقای خمینی از بنی صدر خواست از گروه های غیر دولتی حمایت نکند و راه سرکوب آنها را باز گذارد تا همچنان رییس جمهور و فرمانده کل قوا بماند ، و او رضایت نداد ، در این مورد لازم نیست به ” خاطرات نو شده بنی صدر ” مراجه کنید ، حد اقل از خاطرات رفسنجانی بهره بگیرید .
Anonymous / 15 May 2011
آقا تو رو خدا به این داداشمون که داره بگین بگرده از قسمت یک تا 9 دوباره بخونه! ببینین اونجا چه توپ نوشته. ولی الان دیگه داره بی هدف می نویسه. خدایی این متن رو یه با دیگه قبل از ارسال روی وب باید می خوندین!
Anonymous / 15 May 2011
ان آفاها یی که زحمت کشیدند و دیدگاه خوب نوشتند: دستتان درد نکند. ناز شست. بزنید ناکارش کنید تا بفهمد ضربه یعنی چه. این جا شهر هرت نیست که هر کسی دلش خواست به رئیس جمهور ما توهین کند. چرا اجازه می دهند چنین چیزهایی نوشته شود. این بخش سیزدهم است. چرا باید این همه صبر کرد؟ پس ان حرکت های خوش جوش کجا است که به میدان بیایند و به این نویسنده نشان بدهند که ضربه بنی صدری یعنی چه؟ این حتی از احمد کسروی هم بدتر است.
Anonymous / 16 May 2011