مهدی محموديان، روزنامهنگار زندانی در ايران، طی نامهای به آيتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، وضعيت زندانهای ايران را «اسفبار» توصيف کرده است.
اين نامه که تاريخ آن شهريور ۱۳۸۹ است، امروز دوشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۰ در تارنمای جنبش راه سبز (جرس) منتشر شده است.
این روزنامهنگار سال گذشته به اتهام «تبانی علیه نظام» به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد و هماکنون در زندان به سر میبرد.
محموديان در اين نامه، از رواج داشتن عمل «لواط» (تجاوز جنسی مرد به مرد) در زندانهای ايران خبر داده و افزوده: «در بندهای مختلف زندان رجايیشهر، عمل لواط بهصورت امری معمولی و قابل پذيرش در آمده است و ظاهراً مسئولين زندان برای کمتر شدن آلودگیهای آن، وسائل بهداشتی مورد لزوم افراد را آزادانه در اختيار زندانيان قرار میدهند.»
اين روزنامهنگار نوشته است: «در اين زندان هر کسی که کمی زيبايی در چهره داشته باشد و احياناً زوری در بازو نداشته باشد و يا پول خوبی در حسابش نداشته باشد که باج بدهد به ديگران، به زور در سالنهای مختلف و هر شب در يک اتاق گردانده میشود و هر مفعولی صاحبی دارد و از اين بابت پولی بهدست میآورد و بعد از چند وقت هم او را به ديگری میفروشد.»
به گفته مهدی محموديان «طبق مشاهده يک زندانی سياسی، به يک جوان در طول يک شب هفت مرتبه تجاوز شده است و وقتی (وی) صبح به زندانبان شکايت میکند به انفرادی منتقل میشود بدون اينکه هيچکدام از متجاوزين حتی مورد سوال واقع شوند.»
اين روزنامهنگار همچنين از «به کار بردن الفاظ رکيک، فحاشی، تحقيرهای لفظی، تحقيرهای روحی و جنسی، لخت کردن زندانیان، ضرب و شتم و جرح و دخالت در حريم خصوص متهمين و ايجاد درگيریهای خانوادگی» به عنوان رفتارهای بازجويان عليه زندانيان سياسی نام برده است.
مهدی محمودیان خطاب به آیتالله خامنهای: در حکومت شما زندانيان به بيگاریهای بدون حقوق و يا حقوق اندک، کارگری در سالنهای سرويس بهداشتی و محوطه زندان گمارده میشوند و زندانها به شهر مردگان میماند که بايد به هر طريقی فقط از آن خارج شد
وی خطاب به آيتالله خامنهای افزوده: «با جشمان خودم ديدم که در بند ۲۰۹ جوان بيست و چند ساله به خاطر تماسهای مکرر بازجويان با مادر تنهايش چند بار اقدام به خودکشی کرد.»
اين روزنامهنگار نوشته است: «در حکومت شما زندانيان به بيگاریهای بدون حقوق و يا حقوق اندک، کارگری در سالنهای سرويس بهداشتی و محوطه زندان گمارده میشوند و زندانها به شهر مردگان میماند که بايد به هر طريقی فقط از آن خارج شد.»
مهدی محموديان افزوده: «نمیدانم بعد از انتشار اين نامه چه سرنوشتی پيدا خواهم کرد، نمیدانم شايد در دادگاههای عادلانه سربازان گمنامت با زير پا گذاشتن شرافت و انسانيت، حرفها و نوشتههايم را تکذيب کنم و اعتراف کنم در اين مدت که در زندان بودم توسط رژيم صهيونيستی و عوامل استکبار تحريک شدهام تا نسبت به نظام مقدس شما توطئه کنم و يا نمیدانم شايد اعتراف کنم سفير انگلستان و فرانسه و رابط سازمانهای جاسوسی غربی، اين حرفها را به من آموزش دادهاند.»
وی ادامه داده است: «اما امروز در سلامت و آزادی کامل به خدای بزرگ و ائمه اطهار و همين طور به خون تمام شهدای راه آزادی بهخصوص شهدای يک سال اخير سوگند ياد میکنم و اعلام میکنم ضمن اينکه اين مطالب عين واقعيت رخ داده در زندانهای تحت امر شماست، هيچ هدفی جز تلاشی در راه اصلاح امور همين طور انجام فريضه امر به معروف و نهی از منکر و نصيحتالملوک نداشته و ندارم.»
اين روزنامهنگار در انتهای نامه نوشته است: «جناب آقای آيتالله، کاش حاکمان صدای ملت خود را قبل از آنکه دير شود، میشنيدند تا لازم نبود ملتها برای رساندن صدايشان به حاکمان شيشهها را بشکنند.»
در دو دههای که آيتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران بوده است، چندين نامه سرگشاده و انتقادی خطاب به وی منتشر شده است.
تاکنون قوه قضائيه و نهادهای امنيتی ايران با نويسندگان چنين نامههايی برخوردهای شديدی داشتهاند.
به خدا سوگند نخواهم مرد تا انتقامی از آخوندیسم بگیرم ……..که مرغان اسمان از ترس فرار کنند.
برادر / 09 May 2011
من نميدانم خانم عبادي برنده جايزه نوبل در رابطه با حقوق بشر بچه کاري مشغولند؟ بهتر نيست بجاي مصاحبه مشترک با لابي هاي طرفدار ج ا به مطرح کردن اين جنايات بشري در مصاحبه ها بپردازد؟
حميد - تورنتو / 09 May 2011
با سلام و تشکر از اقای محمودیان و شما به خاطز نصب این جوابیه
این سری که شما از آن پرده برداشته اید به شکل مشابهی در تمام مدارس علمیه برای سالها بر قرار بوده و هست. اگر از نظر علم روانشناسی به این پدیده بنگریم میبینیم که رواج این پدیده در جوامعی که ارتباط بین زن و مرد را محدود یا حرام میکنند بیشتر است. در مدارس علمیه ایران با آن حجره های کوچک که هرکدام ده وازده نفر طلبه را در خود جا میدهد این امر یک واقعیت تلخ است که متاسفانه به صورت روزمره اتفاق می افتد. تا طلبه ای نو وارد میشود انان که پیش کسوتند یا زورز و نفوذی دارند در صدد تصاحب وی بر میآیند و با پیش کشیدن حرف های شوخی و رکیک به وی بند میکنند تا سرانجام طرف بشکند. بعد هم که لواط با یکی اتفاق افتد دیگر آن فرد شکسته شده و دیگران هم برای گرفتن سهم خود وارد میشوند. در واقع لواط تبلور حس کنترل افراد تازه وارد توسط مسن تر هاست که در جامعه ایران در به خاطر آموزه های دینی-آخوندی به صورت مخفیانه تقریبا در همه سصوح اتفاق میافتد. اینکه میبینیم اینگونه تجاوزها در زندانها رواج یافته خود حکایت از وجود و قبول این پدیده شوم توسط حاکمان ایران است که خود به نوعی فاعل یا مفعول ان بوده اند.
اینکه سربازان گمنام امام چهاردهم در روز روشن و در ملاء عام دست به حتاکی میزنند و رهبر هم آنها را "خوب و مومن" خطاب میکند ریشه در همین قبول تلویحی استفاده ازلواط و فحاشی برای کنترل افراد دارد. برای همین هم هست که یکی از همین آیت الشیاطین در سوالی راجع به عمل تجاوز حنسی در مورد زندانیان آنرا حلال و مباح دانسته است. بازهم از نظر علم روانشناسی این حرف جناب آیت الله نشان میدهد که این سوال و این موضوع نه تنها برای ایشان قبحی ندارد که وی را به حد اقل انکار و یا هاشیه روی وادار کند بلکه حرف این جناب نشان میدهد که خود وی نیز در چنین اعمالی شرکت داشته است.
به همین منوال هم پدیده لواط در سطح مدارس ایران به شدت رایج است و دست اندر کاران تربیت و تعلیم چه بسا که در میان افراد خود کسانی هم دارند که با چشم ناپاک به کودکان مینگرند. در بین بچه های مدرسه هم همین مشکل به طور وسیعی برقرار است و عموما به شکل مخفیانه و شرم آلودی هر روز صدها بار اتفاق می افتد. دوستی ماجرایی را چنین تعریف میکرد: {یک روز در نزدیکی تعطیل مدارس مجبور شدم اتوبوس سوار شوم. در صندلی دست راست ردیف اول نشسته بودم که عده ای دانش آموز پسر سوار شدند و اتوبوس به ورای ظرفیت خود رسید. دقیقه ای بعد متوجه شدم که نوجوانی از همین بجه ها رفت و روی پای مردی مسن که در صندلی پشت راننده نشسته بودنشست و با کمال تعجب و ناباوری دیدم که دستهای آن مرد دارد ران آن پسربچه را میفشرد. وقتی از پسر بچه که سرش به طرف من بود پرسیدم که آیا آن مرد پدر بزرگ وی است و او تکذیب کرد متوجه شدم که حتما ان مرد یکی از همین همچنس بازهاست و خدسم درست بود. به مچرد اینکه به آن مرد اعتراض کردم و خواستم توضیح بدهد بدوا تکذیب و سپس با سر افکندگی از اتوبوس پیاده شد و در رفت. خوب به یاد ادرم که آقایی با دخترخردسالش که دوسه تا صتدلی عقبتر دشسته بود از پیش کشیدن این حرفها در ملاء عام خوشحال نبود و میخواست در بحث بسته شود که البته تا حدودی حق هم داشت چون نمیخواست دختربچه اش شاهد اینگونه بحث ها باشد.} اما همین خفاکاری بزرگترها خود زمینه ساز آن عملی است که میبینیم در زندانها و در مدارس و در سطح اجتماع هرروزه اتفاق می افتد و کسی هم حاضر به قبول مسیولیت نیست.
درپایان، که بر آن پایانی هم متصور نیست، این پدیده از ذهن بیمار عده ای روانپریش نشات گرفته و در عمق اجتماع ایران رخنه کرده است. تنها را مبارزه با آن برملا کردن آنست و مداوای بیمارانی که اینگونه اعمال غیر انسانی را در قالب آموزه های دینی و مذهبی توجیه و ترویج میکنند. باید برایشان دها کنیم تا خداوند آنها را به راه راست هدایت کند.
به امید بیداری مردم ایران
کاربر مهمان / 09 May 2011
چقدر دلیری می خواهد که آدم زندان باشد و حقیقت رو در مقابل سلطان جائر بگوید. برای آقای محمودیان آرزوی رهایی دارم
ممدآقا / 10 May 2011