پس از بازگشت محمود احمدینژاد به دفتر کارش، بعد از ۱۱ روز قهر در اعتراض به دخالت رهبری جمهوری اسلامی در ماجرای عزل یا بقای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، برخی گمان میکردند که موضوع پایان یافته است.
اخبار تکمیلی اما، بهویژه عدم تأیید حضور وزیر مستعفی در جلسه هیئت دولت، بر ابهامات افزود و حالا اظهارات مرتضی آقاتهرانی، استاد اخلاق هیئت دولت، پرده از بخش دیگری از کشمکش میان رهبر و رئیس جمهور برداشته است.
آقای آقاتهرانی در بخشی از سخنان خود از محمود احمدینژاد چنین نقل کرده است: «پریشب ایشان [محمود احمدینژاد] گفت که من [با آیتالله علی خامنهای] صحبتی کردم که بالاخره وزیر از اختیارات من هست یا نیست که بردارم یا برندارم. حالا خب! ممکن است به نظر شما خوب باشد. من به هردلیل میگذارم، به هر دلیل برمیدارم. نمایندگان مجلس که حق دخالت در این امر ندارند. این انتخاب من است؛ حالا یا درست یا غلط. انتخاب رئیسجمهور، برمیدارم یا میگذارم.
بله؛ حضرت آقا هم نظر مبارکشان را باید بدهند. نظرشان هم مطاع است، باید هم عنایت بشود. خب آقا هم یا موافقت میکنند یا مخالفت. از این دو حال که بیرون نیست. آمدیم مخالفت کردند، اگر موافقت کردند که هیچ؛ طرف میرود. اگر مخالفت کردند، من چه وظیفهای دارم؟
من صریحاً به حضرت آقا گفتم، گفتم آقا! اگر ببینم نظر شما هست که باشد، ولی من نمیتوانم با او کار کنم، آیا من حق انتقاد و گفتن دارم؟ گفتند: بله؛ حتی به من هم دارید. گفتم: حق دارم، اجازه به من میدهید، اگر نتوانستم حتی استعفا بدهم؟ گفتند: بله اگر خواستی استعفا بده.
گفت (احمدینژاد) آقا به من زمانی دادند که فکر کنم. من تا آن زمان یا استعفا میدهم، یا میپذیرم، یا نمیپذیرم. آقا هرچه تدبیر کرد. این ضد ولایت فقیه است؟ این حرفی است که خود ایشان (احمدینژاد) به من گفت.»
از محمدجواد اکبرین، روزنامهنگار در پاریس پرسیدهام: بر پایه اظهارات آقای آقاتهرانی، در ظاهر رهبر حکومت روی موضع خود سخت ایستاده و حتی محتمل است موضوع تا استعفای رئیسجمهور هم پیش برود. چرا آیتالله خامنهای تا این حد روی موضع خود پافشاری میکند؟
محمدجواد اکبرین: نکته اول این است که اگر بسیاری از کشورهای توسعهیافته دنیا بر دو پایه وزارت کشور و وزارت خارجه در هیئت دولت اداره میشوند، کشور ما بر دو پایه وزارت اطلاعات و وزارت دفاع اداره میشود.
به همین خاطر، نقش وزارت اطلاعات و سازمان و ثبات این وزارتخانه، برای رهبر جمهوری اسلامی که اقتدارش را مرهون و مدیون اقتدار وزارت اطلاعات است، بسیار مهم است و در این مورد، با کسی شوخی و تعارف ندارد.
کنار گذاشتن ناگهانی آقای محسنی اژهای از وزارت اطلاعات، ضربهای به ثبات و اقتدار این وزارتخانه بود. قاعدتاً این تشکیلات، تحمل اینکه بار دیگر آقای مصلحی به عنوان وزیر اطلاعات، به دلیل سلایق رئیس دولت، ناگهان کنار گذاشته شود را ندارد. این را آقای خامنهای فهمیده بود و اسم آن را گذاشته بود: «غفلت از یک مصلحت بزرگ»! به همین خاطر از حرفش پایین نیامد و اصرار داشت که وزیر اطلاعات باید برگردد.
نکته دومی که در پاسخ به پرسش شما باید بگویم این است که آقای خامنهای از جایگاه خود و برتری جایگاه خود نسبت به رئیس دولت کاملاً مطمئن است. من میخواهم این ماجرا را به یک دوره از تاریخ جمهوری اسلامی تشبیه کنم.
در صدر جمهوری اسلامی، آقای بنیصدر در میان آن ۱۱ میلیون رأیی که داشت، گویا از نقطهای غفلت کرده بود؛ بر اساس شواهد تاریخی و آن این بود که آقای بنیصدر غفلت کرده بود از اینکه ۱۱ میلیونی که به او رأی دادهاند، اکثریتشان او را بر آیتالله خمینی ترجیح نمیدهند. کاریزمای آیتالله خمینی در صدر جمهوری اسلامی، برتر از اعتبار آقای بنیصدر بود.
امروز محمود احمدینژاد دچار این توهم است که آرای بالایی که دارد، به او توان مانور در برابر رهبری را میدهد، اما اشتباه میکند. بهخاطر اینکه کماکان آقای احمدینژاد در بین طرفدارانش اعتباری دارد که آن اعتبار در ذیل اعتبار رهبر جمهوری اسلامی است، نه در صدر اعتبار او.
بین این دو شاهد تاریخی یک تفاوت وجود دارد و آن این است که آقای بنیصدر واقعاً ۱۱ میلیون رأی داشت, اما آمار رأی آقای احمدینژاد، یک آمار ساختگی است و به اعتقاد ما، محصول یک کودتای انتخاباتی است و در نتیجه، او دوچندان دچار توهم است.
بههرحال این بحران نزدیک سه هفته است که ادامه پیدا کرده است. پیشبینی شما نسبت به این بحران چیست؟ آیا فارغ از اینکه یک طرف کوتاه بیاید و طرف دیگر کوتاه نیاید، راهحل سومی هم ممکن است وجود داشته باشد؟
چشمانداز این ماجرا روشن است. به گمانم، آقای احمدینژاد به هیچوجه قدرت مانور در مقابل رهبری را نخواهد داشت. فشاری که این مدت از طرف هوادارانش، یعنی از جنس همانهایی که پای صحبت آقای مرتضی آقاتهرانی نشسته بودند، به او آمده، به ایشان نشان داد که اعتبار او در ذیل اعتبار رهبری است و او امکان این را ندارد که مانوری بیش از این، در مقابل اقتدار رهبری داشته باشد. در نتیجه، از حالا چشمانداز تسلیم رئیس دولت در برابر ولایت مطلقه جمهوری اسلامی روشن است.
اما به لحاظ تبلیغاتی، آقای خامنهای مایل نیست این داستان بیشتر کش پیدا کند و قاعدتاً از جایی به بعد باید مهار شود. دقت کنید! اینکه میگویم از جایی به بعد باید مهار شود، به خاطر این است که به نظر میرسد رهبری بدش نمیآید تا جایی از داستان آن معلوم باشد. یک هیجان خبری ایجاد میکند که این هیجان خبری، قدرت اخبار جنبش سبز و تأثیری که بر کشور دارد را ممکن است تحت تأثیر قرار بدهد و اندکی اذهان را متوجه رأس حکومت کند.
به این معنا که اگر جنبش سبز نیست، اپوزیسیونی هم در داخل حکومت وجود دارد؛ از جنس داستان آقای مشایی و اختلاف سلایق احمدینژاد با رهبری و…؛ و کسی دنبال حذف رقیب، حذف اپوزیسیون و انتقادهایی از این جنس نباشد. ما خودمان اپوزیسیون داریم، خودمان رقیب داریم و خودمان هم اداره میکنیم. این هم شاهد آن؛ این هم اختلافات آن.
اما اینکه میگویم از جایی به بعد، نباید کش داده شود، به خاطر این است که اسرار درون پرده نباید چندان بیرون بریزد. سخنان آقای مرتضی آقاتهرانی، بر اساس شناختی که از فضای صحبت ایشان دارم، بنا نبود که منتشر بشود. آنجایی که ایشان صحبت کرد، «هیدت فاطمیون» در قم است. جایی که مجموعه هواداران و مطیعان رهبر جمهوری اسلامی دور هم جمع میشوند و نسبتشان با رهبری، اساساً یک ولایت عرفانی است، نه لزوماً ولایت سیاسی.
این سخنان در میان آنان گفته شده و گمان نمیرفت که این سخنان در سطح وسیع رسانهای بشود و حالا سوژه مصاحبهی من و شما قرار بگیرد. این است که حکومت ترجیح میدهد این اطلاعات تا حدی در پس پرده نهان بماند.
نقش اصلاحطلبان و جنبش سبز را در این تعارضی که حالا کشدار هم شده، چه میدانید؟ آیا جنبش سبز همچنان باید به عنوان یک نظارهگر باقی بماند؟ یا حامی یکی از دو طرف این کشمکش یا همچنان مخالف هردو طرف باشد؟
دغدغه جنبش سبز، دمکراسی در ایران و صلح در جهان است. کجای این اختلاف بین آقای احمدینژاد و دوستان ایشان با حلقه رهبری جمهوری اسلامی و گاهی اختلافات اینها با سپاه، نسبتی با دمکراسی در ایران یا صلح در جهان دارد؟!
در واقع، دعوا در آنجا این است که این اقتدار ولایی در کشور، از آن کی باشد؟ آقای خامنهای و سپاه ترجیح میدهند که این اقتدار ولایی در حوزه و حیطه قدرت خودشان باشد. آقای احمدینژاد، مشایی و بیتشان هم ترجیح میدهند که این اقتدار ولایی از حیطه قدرت آنها خارج نشود. این دعوا هیچ نسبتی با دمکراسی در ایران و صلح در جهان ندارد.
به نظر من، جنبش سبز تا حد اطلاعرسانی به مردم حرکت کند. برای اینکه معلوم شود پایههای قدرت در جمهوری اسلامی، چه در داخل و چه در رابطهاش با جامعه بینالمللی سست است. لازم است فقط این اخبار منتشر شود؛ در حد آگاهیرسانی. ما نباید در این بازی شریک بشویم.
علیرغم تاکیداتی آقای آقاتهرانی، به نظر میرسد کشمکش جدی است و بخش اندکی پشت سر آقای احمدینژاد باقی ماندهاند و بیشتر نیروهای سیاسی، بهویژه اصولگرا از موضع رهبری حمایت کردهاند. فکر میکنید آقای احمدینژاد با تکیه بر چه چیزی، همچنان روی حرف خود ایستاده است و علیرغم تهدیدها و صحبتهایی که فرماندهان سپاه و ائمه جمعه کردهاند، همچنان به روش خود ادامه میدهد؟
کسانی که دو سال قبل قصه رؤیایی رأی ۲۵ میلیونی محمود احمدینژاد را تعریف کردند، باید فکر امروز را میکردند. آنها این قصه را تعریف کردند، تا پایان قصه، به سود بقای قدرت مطلقه رهبر جمهوری اسلامی تمام بشود و به حذف کامل اصلاحطلبان و همه نیروهای خواهان تغییر، فراتر از اصلاحطلبان، در داخل و خارج از کشور، ختم بشود.
اما از قضا، «سرکنگبین صفرا فزود»! داستان اینجور نشد و انتهای قصه نه به حذف اصلاحطلبان و نیروهای خواهان تغییر تمام شد و نه به سود قدرت مطلقه جمهوری اسلامی.
در نتیجه، فکر میکنم اگر میخواهند این داستان را اندکی مهار کنند، باید رئیس دولت را از توهم رأی ۲۵ میلیونی بیرون بیاورند. اگر واقعیت را نمیداند، به او بگویند تا بداند تا چه اندازه اعتبار دارد و جایگاه واقعی خود را در رأی واقعی خود بداند و متوجه بشود که تا چه اندازه، همان رأی اندکی هم که دارد، مرهون اعتبار و حمایت رهبر جمهوری اسلامی است.
آقای اکبرین گفته اند که "بین این دو شاهد تاریخی یک تفاوت وجود دارد و آن این است که آقای بنیصدر واقعاً ۱۱ میلیون رأی داشت" این هم یکی از داستان های تاریخ اخیر ایران است. رای اقای بنی صدر همان قدر واقعی بود که رفراندم اول جمهوری اسلامی که 98% موافق جمهوری و 2 بقیه هستنند. اقایان سبز های می خواهند بگویند که انتخابات در جمهوری اسلامی همه ازاد بود به غیر از اخری. شاید هم که در سال 58 زمان اقای اکبرین بچه بوده اند و این قصه ها را از دهان همان ها که قبلا در حکومت بودند و حالا نیستند شنیده اند.
کاربر مهمان / 08 May 2011
اقای اکبرین، با توجه به مطالب فوق میان دولت و بیت رهبری اختلافی وجود ندارد و این درگیریها که حیثیت نظام و وزرا را زیر سئوال میبرد،فقط سیاسی کاری است.متاسفانه این چنین نیست و بیت رهبری در حال غربال کردن کاندیداهای مختلف است که اعتماد رهبر،دفتر رهبری و سازمان امنیت را جلب کند و لیبرال باشد.ضمنا بخش اعظم اصلاح طلبان فعال و سیاسی اصلأ تمایل به ایجاد دمکراسی در ایران و یا ایجاد صلح در جهان ندارند.کدام مجاهد،کمونیست،سلطنت طلب میفهمد که دمکراسی چیست؟کدام طرفدار صلح شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران را میدهد؟با توجه به اینکه حامیان و تحریک کنندگان اصلی جنبش سبز،امریکا،دوّل غربی(مخصوصأ استعارگر پیر) و رژیم صهونیستی بوده و هستند و در لبنان و هم در فلسطین بدترین جنایات و جنگ افروزی را کرده اند و عامل جنگ و جنایت در دیگر نقاط کره زمین هم هستند.
سوء تفاهم نشود،مسئولین جمهوری اسلامی هم صلح جو و عاری از اعمال زشت و جنایتکارانه نیستند.
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 08 May 2011
احمدینژاد، محصول یک اتاق فکری امنیتی- سپاهی با حمایت دفتر رهبری و بخشی از منفورترین روحانیون حاکمیت بوده، هواداران پراکنده و بسیار کمی دارد،از دوراندیشی سیاسی بدور است، نزدیکان و معاونین او در شبکههای شبه مافیایی- سپاهی و فساد مالی با شیوخ عرب و ترکهای سرمایه گذار نقش چشمگیری دارند و…. او نمونه و سمبل مکتبیهای تولید شده و پس افتاده در اوائل انقلاب است، مانند اکثر حزب اللهایها و بسیجیها که ظاهراً دچار سؤتغذیهاند، رفتار مهربان، مصنوعی و تعارفی که گویا از ملائک جبرییل تقلید میکنند و تقیه و تزویر در کلام که جزلاینفک مرام سیاسی- مذهبی آنهاست. در دوران ریاست جمهوری او، شاهد ضعف سازماندهی و مدیریتی همراه با عزل و نصب وزیران و مسولان،دروغهای آماری،هوچیگری انرژی هستهای، گندهگوییها در مورد سیاست جهانی و عدالتپروری، یکهتازی نظامیان در عرصه اقتصادی، بستن روزنامهها و زندان و شکنجه برای معترضین در ج.ا. بودیم. از طرف دیگر دفتر رهبری که مرکز مدیریت سیاسی- امنیتی- نظامی ایران است، با شکست پروژه امام شدن، حجتالسلام خامنهای که از افرادی چون حسن عباسی (تئورسین خشونت دائم) تبلیغ میشد و افشا نقش مجتبی خامنهای بعنوان ولیعهد در قدرت و عامل اجرایی فرامین پدر در پشت صحنه،تقلب در انتخابات ریاست جمهوری و… به یک افتضاح سیاسی- مذهبی (سناریو دفتر ریاست جمهوری) دیگر هم کشیده شد و آن سی-دی "زمان ظهور نزدیک است" بود که اعتراض آیات عظام هم درامد و زنگ خطری از یک نوع بدعت و فرقهسازی در مذهب شیعه را بصدا دراورد. اختلافات عمیقتری مابین لاریجانیهای متولد عراق و شبکه احمدینژاد- مشایی وجود دارد که دفتر رهبری هم حتّی نمیتواند آنها را به تفاهم وادارد. احمدینژاد ناتوان از لشکرکشی هواداران متشکل، بدون استعداد اعتمادسازی در میان مردم و به صحنه آوردن آنها، یک جوکر سیاسی در میان سیاستگذاران پشت پرده ایران است. اکنون، تنها راهی که نام او را در تاریخ ایران بعنوان یک فرد مستقل و وطنخواه تثبیت میکند استعفا است.
ایراندوست / 09 May 2011
به به آقای یا خانم کابر مهمان
آقای اکبرین مسلمان است و در پی برپایی یک حکومت دینی دیگر! آقای بنی صدر هم همینطور آقای بنی صدر هنوز هم در امضا های خودش می نویسد « معتمد شما» یا « رییس جمهور منتخب شما» ابوالحسن بنی صدر. آقای بنی صدر و یا آقای اکبرین و یا هر مسلمان دیگری و خصوصا هر شیعه ی دیگری تمامی قتلها و سربریدن های علی و پیامبر و مسلمانان و امام حسین را قبول دارند، حتا امام حین هم که سیدالشهد ست خود مورخین شیعه و خود آخوندان بر قدرت نوشته و می نویسند، گفته و می گویند که امام حسین تا بیضه های ذوالجناح اسبش را خون بگیرد آدم کشت، البته آنها می گویند کافران را کشت بنا بر این کافران آدم نیستند. البته آنها حق دارند هر چه دلشان می خواهد بگویند، اما ما مردم هم حق داریم بگوییم ما اصلا و ابدا این اسلام نحس را نمی خواهیم. مردم ایران حتا اگر می خواهند با ایمان هم باشند باید دست از این دین آدمکشام که از رهبرانشان گرفته از محمد و علی همه ی امامان تا خمینی و خامنه ای همشان از دم آدنکش بوده اند، شما در تاریخ بشریت سراغ ندارید که یک دین و مذهب و حتا یک مسلک و مرام سیاسی اینقدر آدمکش باشد و این آدنکشی را با صورت گشاده تقدیس و تبلغ کند. شما فکرش را بکنید که تازه قرار است مصلح مسلح به شمیر ظهور کند و دوباره همچون جدش تا خایه های اسبش را خون بگیرد در جهان آدم بکشد تا آنوقت جهان را پر از عدل و داد کند. این مسلمانان در کنه و عمق و ژرفنای وجودشان آدمکشی موج می زند. اگر مسلمانی آدمکش نباشد و خصوصا شیع، دیگر نه مسلمان است و نه شیعه. شما اگر بروید سری بزنید به نوشته های بنی صدر خواهید دید که او در پی برپایی یک جمهوری اسلامی اسلامی تر است. او حتا هنوز هم متنبه نشده و در لندن در هر حال در اروپا انقلاب اسلامی در هجرت تولید می کند. این مسئله ی هجرت هم جالب است زیراپیامبر در برگشت از هجرتش بود که آدمکشیش را تب و تابی دیگر داد. در هر حال تاریخ به ما ایرانیها پندها و پیشنهادها داده و می دهد، اما آیا ما را گوشی و هوشی و چشمی هست؟؟!! پاسخ به این موضوع حتما می تواند ما را یاری دهد. مسلمانا و نامسلمان جواب دهید.
از کرج / 09 May 2011
این بازی سیاسی است اپوزسیون سازی ست توطئه پشت توطئه . این نحوه ی تحلیل که به تحلیلهای دایی جان ناپلئونی و حزب توده ای معروف است از سال 32 در ایران باب شده است که توسط اصلاح طلبان آن روزی و امروزی بکار می رود . این همانقدر توطئه است که طرفداران پنج شرط اجرای قانون اساسی و … آقای خاتمی و موسوی و کروبی توطئه است اگر احمدی نژاد ولی فقیه مورد نظر خودش را می خواهد او نیز می گوید من ولی فقیهی می خواهم که بنابر قانون اساسی تصمیمات رئیس جمهور را وتو نکند و جایگاه رئیس جمهور و ولی فقیه مطابق قانون تعیین شده است و اجرای قانون و دفاع از قانون اساسی نیز جزء وظلئف رئیس جمهور است حتی ولی فقیه هم به بهانه ی مصلحت نمی تواند قانون را زیر پا بگذارد . این کجایش با نظرات جنبش سبز شما مغایرت دارد این کجایش بازی نیست که اینها بازی می کنند و شما نمی کنید ؟ در کجا نظرات شما با احمدی نژاد اختلاف دارد ؟ در کجای حرف احمدی نژاد مصادره ی جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران وجود دارد که بیش از سی سال است در جریان بوده و حتی شما سالها در سرکوبش نقش داشته اید ؟ یکی از خصائل خمینی در برخورد با مسائل فرار به جلو بود و ما میبینیم که جنبش سبزی ها هم اینرا حداقل از او خوب یاد گرفته اند .
اما فراتر از موضوع واقعی طرفداران خامنه ای در این روزها سعی کرده اند میئله را ایدئولوژیک کنند و همه جا موضوع مشروعیت مردمی و مشروعیت الهی را در مقابل مشروعیت مردمی رئیس جمهور و مشروعیت الهی ولی فقیه قرار می دهند . طرفداران آقای خامنه ای باید بدانند که احمدی نژاد همان روزی خامنه ای را مشروع ندانست که ولی فقیه برای او دست به تقلب انتخاباتی زد و در اصول شریعه هم کسی که عادل نیست نمی تواند ولی فقیه باشد به همین دلیل احمدی نژاد از واژه ی دولت امام زمانی یاد کرد . نکته ی دوم اینکه در اسلام ما موضوعی بنام بیعت داریم که ولی فقیه مشروعیتش را از بیعت می گیرد نه آنطور که آخوندهای درباری مانند یزدی و جنتی و مصباح می گویند مشروعیت مردمی معنا ندارد . و با توجه باینکه صدر اسلام بیعت گرفتن بصورت مستقیم و انتخاب ولی مسلمین با بیعت مستقیم صورت می گرفت نه با انتخاب خبرگان . اما در جمهوری اسلامی ابتدا شورای نگهبان چند نفر را انتخاب می کنند که از باند های خودی هستند و مردم باید به همین تعداد رای بدهند در واقع اینها منتصبین شورای نگهبان هستند شورای نگهبانی که خودش منتصب فردی ست که قرار است انتخاب شود در حقیقت رای مردم و بیعت مردم با ولی فقیه فرمایشی ست و ضرورتا بیعت محسوب نمی شود از اینرو روش انتخاب ولی فقیه در ایران نشان می دهد که مردم هیچ بیعتی را مشروع نمی دانند . و از همینروست که نقص بیعت مستقیم توسط اخوندهای درباری با ماوراءالطبیعه کردن انتخاب قرار است جبران شود . و حتی ما نحوه ی انتخاب پیامبر در قرآن را شاهد هستیم که تاکید دارد که ما پیامبران را از میان شما برگزیدیم یعنی اهل وحی هم زمانی برگزیده شده اند که در میان مردم و با مردم باشند و تنها به این شرط است که برگزیده می شوند چه رسد به فردی که خود را در پشت بده بستانهای آقای رفسنجانی به این مقام رسانده است و به دلائل دیگر بسیاری ست که از نظر متون دینی هم جمهوری اسلامی نمی تواند ولی فقیه مطابق بر آن متون معرفی کند . و با توجه باینکه بسیاری از آیت الله ها هم او را قبول نداشته و بر غیر اسلامی بودن شرایط فعلی اذعان کرده اند .
اما جالب اینست که آقایان جنبش سبز که سالهاست مطالعات دینی و مذهبی دارند و بسیاری از آنها حتی درجه های اجتهاد و مرجعیت دارند باید نویسنده و افشا کننده ی جمهوری اسلامی باشند اما دریغ . چه شده است که آقایان حاضر نیستند این مسائل را شفاف کنند ؟ توده های عقب مانده بر اساس فرم ظاهری قضاوت دارند و زمانی که گفته می شود بدون اذن ولی فقیه زنانتان بر شما حرام می شود چرا شما لب به سخن نمی گشایید ؟ فریبکاری تا کجا ؟
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 09 May 2011
آقای بنی صدر هم همینطور آقای بنی صدر هنوز هم در امضا های خودش می نویسد « معتمد شما» یا « رییس جمهور منتخب شما» ابوالحسن بنی صدر.
……………………………………….
بنی صدر کجا اینها را نوشته است؟
و آقای گفته است:
"شما اگر بروید سری بزنید به نوشته های بنی صدر خواهید دید که او در پی برپایی یک جمهوری اسلامی اسلامی تر است. او حتا هنوز هم متنبه نشده و در لندن در هر حال در اروپا انقلاب اسلامی در هجرت تولید می کند. "
……………………………………….
این آقا از قرار اصلا گفتگوها و مقالات بنی صدر را نخوانده است یا اینکه می داند و خود را به نادانی می زند به ایشان باید عرض کرد که:
بنی صدر مسلمان است و معتقد به "لاییسیته, استقلال, آزادی و جمهوریت", او به عنوان یک اندیشمند اولین مسلمان ایرانی است که درباره لزوم بی طرفی دولت نسبت به دین از بیش از 20 سال قبل مقاله تحقیقی و سخنرانی دارد:
جدایی دین از سیاست یا جدایی بنیاد دینی از بنیاد دولتی(سال ۱۳۷۵)
http://www.4s.io/video/e1Hb9wvQ
نرم افزار پخش سایت مزبور این ویدیو را بدون صدا پخش می کند آنرا دانلود کنید و با نرم افزار کامپیوتر خود پخش کنید.
………………………………………………………………………..
درباره لاییسیته
ارائه شده به فستیوال صلح و جنگ..2007 در ایتالیا
http://www.banisadr.com.fr/Articles/html/ass685.html
………………………………………………………………………..
بنی صدر:هم بنیاد های دینی و مرامی باید از دولت جدا باشند و هم خود دین و مرام از دولت, یعنی دولت باید کاملا بیطرف باشد…..8 مرداد 1389
http://www.4s.io/audio/yK-F1vhy
……………………………………………………………………….
نشست "گذار از جمهوری اسلامی و جدایی دین و دولت در ایران "…..22 بهمن 1389
ضمن بنی صدر کسی است که از بیش از دو دهه قبل بر لزوم انقلاب و ناکارآمدی اصلاحات این رژیم تاکید کرده و می کند. وی در کوششهای نظری خود بعلاوه لزوم بی طرفی دولت نسبت به دین و مرام(لاییک بودن دولت) همچنین معتقد به نوسازی و انقلاب در اسلام است تا حیات مردمسالاری توسط بنیادگرایی تهدید نشود و دموکراسی رو به رشدی را شاهد باشیم
کاربر مهمان / 09 May 2011
دوستان کامنت گذار ما از آقای بنی صدر دفاع کرده اند به همین دلیل اثر جاودانی لائیسیته ی ایشان را با تمام گرفتاریها خواندم . به نظر می رسد دوستان مدافع انرا به دقت نخوانده اند و یا به درستی درک نکرده اند اگر چه باید بگویم شاید عدم درک شما از موضوع مربوط به خودتان نباشد زیرا آقای بنی صدر به زبان آدمیزاد مطلب نمی نویسند و ادبیات مخصوص به خودشان را دارند . مقاله ی لائیسیته ی ایشان در واقع نه تبلیغ سکولاریزم و جدائی دین و سیاست که خواهان آشتی دین و سیاست است . ایشان فقط موافق جدائی دین از سیاست امثال خمینی خامنه ای و بن لادن یعنی ادیان قدرت طلب و استبدادی هستند زیرا خواهان دخالت دین بنی صدری در سیاستند که البته مانند بانک داری اسلامی اش مورد استقبال بانکداران هم بخصوص در انگلستان قرار گرفته است زیرا بانکها درآمدهای خود را از پول خرد اکثریت مردم به جیب می زنند و با توجه باینکه بهره ی کمتری می پردازند سود بانکداران افزایش می یابد . دین در عصر رنسانس ابزار ایدئولوژیک نظام سنتی فئودالی بود و دشمن آزادی و مردم و در خدمت شاهان و سرداران و اربابان و مالکین زمین بود از اینرو دشمن رنسانس . مدرنیزم برای آنکه آنرا از میدان بدر کند متکی بر ایدئولوژی انقلابی سرمایه ی صنعتی یعنی آته ایسم ( که آقای بنی صدر آنرا لائیسیته می نامد ) بود و در دستور کارش مقابله ی به مثل کردن بود . از اینرو آته ایسم تا قبل از رسیدن انقلاب کبیر فرانسه ایدئولوژی مسلط بر افکار رنسانس است . این ایده تا دوران هگل باقی ماند که با پایان فلسفه ی کلاسیک آلمان هگل جهان بینی سرمایه داری را تئوریزه می نماید از این پس ما شاهد آن هستیم که در برخورد سیاسی با دین روش سرمایه نیز تغییر می کند و سیاست سکولاریزم جای دشمنی را گرفته و تنها دین را به کلیسا می فرستند . این موضوع در ایران چگونه شبیه سازی می شود ؟ مثلا در دین اسلام ما ولایت فقیه داریم قانون قصاص داریم قوانین اقتصادی داریم و …. که همه ی آنها مانند دوران رنسانس در مقابل مدرنیزم ایستاده اند و با خواستهای آزادیخواهانه ی مردم دشمنی می کنند . شما چاره ای ندارید برای استقرار دموکراسی و آزادی باید دین را نقد کنید و برای نقد آن شما باید ولایت فقیه قانون قصاص و … را بصورت علمی ثابت کنید که مردودند یا مورد قبول شما هستند از اینرو شما یا مجبور هستید آنرا بپذیرید و مانند آن دشمن دموکراسی و آزادی شوید و یا باید نپذیرید و دشمن دین شوید و این دشمنی تا زمانی ادامه یابد که شما بتوانید دموکراسی و آزادی را حاکم کنید و دین را به گوشه ی مساجد برانید و از مرحله ی مبارزات آته ایستی به مرحله ی سکولاریزم برسید . اما نه تنها آقای بنی صدر حتی سکولارها نیز با پرده پوشی و برخوردهای سازشکارانه با جمهوری اسلامی همین الان مردم را فریب می دهند . آقای بنی صدر در حال تبلیغ دینی ست که ارتجاع آینده ی ایران محسوب می شود او دینی را تبلیغ می کند که مورد قبول ارتجاعی ترین محافل سرمایه دارزی محافظه کار او دین امثال آقای جرج بوش و سرکوزی را تبلیغ می کند دینی که سازش با جمهوری اسلامی و رفرمیستی ست . بنی صدر تاریخ را آنگونه تفسیر کرده است که مطلوب خودش و غارتگران مردم است . او چه تضمینی دارد که دین او که در اصول تفاوتی با هم کیشان خودش ندارد و بقول خودش برای هر مسئله ای جواب دارد استبداد آفرین نیست ؟
اما آزادی خواهان و دموکراسی طلبان واقعی از زاویه ی دیگری نیز به موضوع برخور کرده اند دین در هر زمینه ای اصول و چهارچوبهای از پیش تعیین شده و ثابت دارد چهارچوبهایی الهی که تغییر ناپذیرند و این تغییر ناپذیری خودش استبداد و دشمنی با آزادی و دموکراسی ست و سکولارها از این جنبه است که خواهان جدایی دین از دولت و بطور کلی سیاست هستند و به همین دلیل هم هست که محافل و احزاب محافظه کار در دنیا برای فریب مردم و ممانعت از پیشرفت جامعه همیشه دین را علم کرده و بر اذهان عقب مانده ترین اقشار جامعه حکومت می کنند . اگر طالب آزادی هستید رادیکالترین و انقلابی ترین روش آته ایسم و اگر اهل مسامحه هستید سکولار باشید و اگر هم خواهان توقف و در جا زدن جامعه هستید دین دار بمانید تفاوتی ندارد از نوع بن لادن و جمهوری اسلامی اش باشید یا از نوع بنی صدری آن .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 10 May 2011