این هفته سالگرد برنامه انقلاب فرهنگی اول است که در آخر فروردین سال ۱۳۵۹ با یک اخطار سه‌روزه شروع شد. انقلاب فرهنگی اول، کوتاه زمانی بعد، به تعطیلی تمامی دانشگاه‌های ایران برای مدتی بیشتر از دو تا سه سال منجر شد. در مدت این تعطیلی چندساله تمامی ساختار دانشگاهی در ایران از بالا تا پایین تصفیه شد، نیروهای دگراندیش از دانشگاههای ایران اخراج شدند و ساختارهای حکومتی بر دانشگاه‌ها مسلط شدند.

پیروزی حکومت به دنبال انقلاب فرهنگی سال ۵۹ و سرکوب دانشگاه‌ها پایدار نبود. حکومت بعد از ۳۰ سال هنوز مدعی است که دانشگاه‌های ایران هنوز به حد کافی اسلامی نشده‌اند و دانشجویان دانشگاه های ایران مجدداً طلایه‌دار نیروهای آزادیخواه شده‌اند. حکومت در طول سال‌های ۱۳۸۸و ۱۳۸۹ مجدداً اقدام‌هایی با عنوان انقلاب فرهنگی دوم برای اسلامی کردن دانشگاه‌ها شروع شده است، ولی انقلاب فرهنگی دوم با وجود تمام سعی حاکمیت تاکنون به سرعت و نحو مطلوب آن پیش نرفته است. اخطار برای شروع انقلاب فرهنگی اول در سال ۵۹ فقط سه روز طول کشید و بعد از آن سرکوبی شدید شروع شد که به تعطیلی کامل تمام دانشگاه‌ها منجر شد. وضعیت انقلاب فرهنگی دوم، بعد از دوسال از شروع آن، هنوز نهایی نیست و کش و قوس ادامه دارد.

انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه موضوعی چندبعدی است که هنوز مورد مطالعه کامل قرار نگرفته است؛ اگرچه بعد از ۳۰ سال دوباره‌‌‌ همان موضوع انقلاب فرهنگی اول از نو مطرح شده است. موضوع هردو انقلاب فرهنگی را می‌توان حداقل از سه منظر متفاوت بررسی کرد: منظر اول در پیوند با تقابل نگرش‌های اسلامی با نگرش‌های دانشگاهی است. منظر دوم موضوع اخراج کامل افراد (دانشجو یا استاد) مستقل از نظرگاه‌های دولتی از ساختار‌های دانشگاهی است و منظر سوم متمرکز بر درگیری‌های جناحی درون ساختار قدرت است.

ساختار حاکمیت در سال ۵۹ به طور موقتی در هر سه مورد موفق شد؛ اگرچه این موفقیت پایدار نبود. ساختار حاکمیت در سال ۸۹ در هیچکدام با موفقیت کامل نبوده است. تفاوت این عملکردهای مشابه و نتیجه‌های متفاوت در فاصله فقط یک نسل بسیار جالب توجه است.

در سال ۵۹ در پیوند با اولین سطح، تمامی ساختارهای آموزشی دانشگاهی تصفیه شد و تمامی درس‌ها و تحقیقات از فیلتر تفکرات اسلامی و حوزه‌ای گذشت. در سطح دوم تعداد بسیار زیادی از دانشجویان و استادان مستقل خارج از حلقه تفکری حاکمیت از دانشگاه‌ها تصفیه شدند. بیشتر از چند صد نفر از استادان ناخودی از تدریس در دانشگاه‌های کنار گذاشته شدند و تعدادی نیز جلای وطن کردند. چندین هزار دانشجوی غیر خودی هم اخراج شدند.

انقلاب فرهنگی در سطح سوم در پیوند با درگیری جناح‌ها در ساختار قدرت بود. در آن زمان درگیری بین دو جناح حکومتی بر سر تسلط بر ساختار قدرت در جریان بود. انقلاب فرهنگی اول در زمان درگیری نهایی در ساختار قدرت، که در بهار سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد، به تسلط جناح حزب جمهوری بر کل جامعه کمک بسیار کرد.

نگرش‌های دانشگاهی که ریشه در رنسانس اروپایی دارند، در تقابل با ساختارهای تفکری بینانگذاران حکومت اسلامی بوده‌اند، که ریشه در تفکرات سنتی ساختارهای آموزشی اسلامی داشتند. این موضوع تقابل اندیشه‌ای منحصر به افراد معمم نبود. حتی متفکران کلاهی حکومت اسلامی هم همان رویه تفکری تقابل با اندیشه‌های دانشگاهی را دنبال می‌کردند. برای مثال ابوالحسن بنی‌صدر در کتاب «اصول پایه و ضابطه‌های حکومت اسلامی» منتشر شده در سال۱۳۵۴، در مورد موقعیت دانشگاه در حکومت اسلامی آینده نوشت: «… علم را در چهارچوب توقعات سلطه مهار نمی‌کنیم، بلکه با توقعات توحید دمسازش می‌کنیم… معماری اسلامی تدریسش، فنش، آموزشش غیر از این معماری است که تدریس می‌شود.»

نمونه دیگر از تقابل بین مبانی تفکری حکومت اسلامی با مبانی تفکری دانشگاهی را می‌توان در مصاحبه عبدالکریم سروش در رابطه با تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی، که در سال ۵۹ صورت گرفت، مشاهده کرد. سروش برنامه انقلاب فرهنگی اول را با این گفته‌ها تشریح کرد. «دانشگاه‌ها می‌باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند. و این گلستان یک گلستان معطری باشد که هر‌گاه کسی یا جوینده‌ای وارد آن می‌شود از‌‌ همان ابتدا مشامش به این بوی دلنواز عِطر آگین بشود…{ما باید} در هر چه اسلامی کردن فضای دانشگاه و پی‌افکن کردن بنیان الهی بکوشیم.»

در این گفتار به تاکید بر تلفظ واژه عِطر توجه می‌فرمایید. برای شنیدن نقطه نظرهای عبدالکریم سروش در توجیه انقلاب فرهنگی اول در سال ۵۹ اینجا را کلیک کنید.
 

عبدالکریم سروش، در مصاحبه دیگری، گزارشی از عملکرد تک تک اعضای ستاد انقلاب فرهنگی اول را ارائه می‌دهد. برای دسترسی به این فایل اینجا را کلیک کنید.
 

عبدالکریم سروش به تازگی گفته است که ستاد انقلاب فرهنگی در بهار سال ۵۹ تشکیل شده بود تا دانشگاه‌ها را «بازگشایی و به‌گشایی» کند، نه این که دانشگاه‌ها را ببندند. او ادامه داد که مردم ایران باید در این مورد که دانشگاه‌ها به مدت ۲۰ سال بسته نماندند از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی متشکر باشند. قضاوت در این مورد را به شما وامی‌گذارم. برای دسترسی به این فایل اینجا را کلیک کنید.
 

۳۰ سال بعد

در سال‌های ۸۸ و ۸۹ به بعد همان موضوع‌های سه‌گانه انقلاب فرهنگی سال ۵۹ دوباره مطرح شده است. در سطح اول اعتراص حاکمیت این است که ساختار‌های اندیشه‌ای دانشگاه‌های ایران هنوز به اندازه کافی اسلامی نشده‌اند و هنوز تحت ناثیر ساختارهای اندیشه‌ای دانشگاه‌های غربی هستند، ولی در این مدت ۳۰ سال حوزه‌های علمیه با وجود تمامی منابعی که در اختیار داشته‌اند نتوانسته‌اند ساختارهای اندیشه بدیل مطلوب حاکمیت برای دانشگاه‌های ایران را تدوین کنند. در سطح دوم هدف اخراج داشجویان و استادانی است که با ساختار‌ها و سازمان‌های سیاسی و اجتماعی حاکمیت فعلی همراهی کامل نمی‌کنند. با وجود آن که ۳۰ سال بوده است که سازمان‌های سیاسی و امنیتی دولتی بر ساختارهای اندیشه‌ای دانشگاهی مسلط بوده است نسل نویی از دانشجویان سر برآورده است که آرمان‌های دانشجویان معترض و مستقل سال ۵۹ را دوباره برپا می‌کنند.

در سطح سوم ما باز هم شاهد تنش و رقابت در درون ساختار های حاکمیت و قدرت در ایران بوده‌ایم و این روندی است که تاکنون به درگیری‌های جناحی نیز منجر شده است. رقابت در ساختار قدرت در سال‌های ۸۸ و ۸۹ بسیار گسترده‌تر از رقابت دو جناح در سال ۵۹ بوده است. در سال ۵۹ رقابت‌ در داخل ساختار قدرت، در عمل به صورت یک دوئل بین دو نفر صورت می‌گرفت: آیت‌الله بهشتی (رهبر حزب جمهوری اسلامی) و ابوالحسن بنی‌صدر. در آن زمان آن دو نفر در یک رقابت شدید بر سر تسلط در ساختار قدرت در حال تقابل با هم بودند. این تقابل بک سال بعد ابتدا به انفجار در ساختار قدرت و پس از آن به تصفیه‌ای خونین منجر شد. در حالی که در سال های ۸۸ و ۸۹ رقابت‌ در تمامی سطح‌های ساختار قدرت دیده می‌شود. خوشبختانه در سال ۸۹، برخلاف سال ۵۹، پهلوان پنیه‌های سیاسی، با وجود سعی خود، هنوز نتوانسته‌اند خیزش‌های دانشجویی و مردمی را ناشی از افکار داهیانه و کاربرد روش‌های بی‌بدیل یا اندیشه راهنمای انحصاری خود اعلام کنند؛ اگر چه در این جهت بسیار سعی کرده‌اند.

تفاوت‌ها

با وجود بعضی مشابهت‌ها بین رخدادهای سال‌های ۵۹ و ۶۰ از یک طرف با سال‌های ۸۸ و ۸۹ در طرف دیگر، بین این دو نسل تفاوت‌های عمده‌ای هم به وجود آمده است. پیروزی در انقلاب سال ۵۷ با استفاده از شبکه‌های احتماعی فعال و بر پایه توسعه روابط دموکراسی و آزادی صورت گرفت، ولی تقریباً تمامی سازمان‌ها اجتماعی و سیاسی ایران در دوران بعد از انقلاب (به خصوص در سال‌های ۵۸ و ۵۹) نگرش‌هایی مکانیکی به روندهای اجتماعی و تاریخی اتخاذ کردند. در آن دوران سازمان‌های سیاسی و اجتماعی ایران کمتر به دنبال دموکراسی همه‌جانبه بودند. تقریباً تمامی آن سازمان‌ها به دنبال آن بودند که دو دامنه دموکراسی وجود دارد: همه دموکراسی فقط برای افرادی هم‌آوا با تفکر من (خودی‌ها) و هیچ دموکراسی برای دیگران (ناخودی‌ها).

اولین گروهی که توانست این نظریه دو نوع دموکراسی در سطح جامعه را اجرایی کنند دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان بود که پایه‌های اجرایی طبقه‌بندی اجتماعی معروف به «خودی‌ها» و «ناخودی‌ها» و حصار اجتماعی در این رابطه را گذاشت. «خودی‌ها» حکومت می‌کنند و بقیه از دستورات حکومتی پیروی می‌کنند. بازرگان به عنوان نخست وزیر کشور (و نه به عنوان رهبر یک سازمان سیاسی) در همان زمان از نیروهای مستقل و غیر دولتی با عنوان تحقیرآمیز دو درصدی‌ها استفاده می‌کرد که خود اشاره به نتایج اولین رفراندم مهندسی شده در ۱۰ فروردن ۱۳۵۸ داشت. خودی‌های دولتی، بر آن مبنا، همه امکانات را و نیروهای مستقل از نظرات حکومتی دولت تنها دو درصد از امکانات را داشتند. جالب بود که خود دولت بازرگان هم شش‌ماه بعد به همین رویه از قدرت ساقط شد و از آن پس با او هم همچون «ناخودی» برخورد کردند. بازرگان که عمری را برای تشکیل دولت بر پایه نظام اسلامی گذاشته بود، دولتش در این نظام مستعجل بود!

شگفت‌آور بود؛ نسلی که توانست عملکردی همچون انقلاب سال ۵۷ را رقم بزند آن چنان از درک خلاق پدیده‌ها در دوران پس انقلاب واماند. این نازایی اندیشه در سال‌های بعد از انقلاب ایران را می توان در چند بخش بررسی کرد. شاید بخشی از این نازایی اندیشه‌ای ناشی از توجه مفرط پیشتازان آن نسل در انتهای دهه ۱۳۴۰ به عمل و کمی توجه آنها به بررسی‌های عمیق اجتماعی بود. نسل بر آمده از زمستان کودتای مرداد ۳۲ بدون بررسی عمیق شکست نسل قبل دست به عمل سیاسی- نظامی زد؛ نسلی که خود را ناگزیر می‌دید با صدای مسلسل فریاد خود را به گوش جامعه برساند، در غوغای شلیک و انفجار، امکانی نیافت که به اندیشه خلاق بپردازد. آن‌ها که برای گسترش اندیشه خود در سطح جامعه مسلسل به دست گرفتند، رفتند و فرصتی نیافتند تا در ژرفای اندیشه خود، در بطن جامعه فرو روند. شناخت این کمبود از آن گروه به هیچ وجه به آن معنی نیست که آن‌ها که در خلوت (در ایران یا در فرنگ) به تکرار صحبت‌های سترون ادامه دادند بیشنر موفق شدند. تاثیر هر دو رویه ناکارا را می‌توان به راحتی در شکست‌های سال‌های بعد از انقلاب مشاهده کرد. بخشی از مشکل نسل قبل را می‌توان به صورت زیر خلاصه کرد: کمبود اندیشه خلاق، عدم بررسی عمیق شکست نسل قبل از آن و درک سطحی از پدیده‌های اجتماعی ایران.

تعبیر دیگری هم وجود دارد که انقلاب مردمی ایران در سال ۵۷ پیچیده‌تر از آن بود که نظریه‌ها و نگرش‌های آن زمان توان تبیین آن را داشته باشند. نظریه‌های اجتماعی موجود در ایران در انتهای دهه ۱۳۵۰، به تبعیت از ساختارهای فکری غرب در دهه ۱۹۷۰ میلادی، به دنبال ساختارهای هرمی و تبیین روابط خطی بین پدیده‌ها بودند. انقلاب ایران در سال ۵۷ بر مبنای ساختار شبکه‌های اجتماعی فعال صورت گرفت و در سال‌های آخر دهه ۵۰ نظریه‌ای برای درک چنین پدیده‌ای هنوز تدوین نشده بود. عملکردهای اجتماعی در ساختارهای هرمی نیازمند فرماندهی و فرمانبری هستند. در ساختارهای شبکه‌ای- اجتماعی فعال عملکردها بر پایه انتخاب آگاهانه افراد و شرکت فعال آن‌ها در سازمان‌های اجتماعی صورت می‌گیرد.

دموکراسی فراگیر نقش کلیدی در عملکرد سازمان‌های اجتماعی فعال دارد. باید توجه داشت که در عین حال سازمان و سازماندهی مناسب در ساختارهای شبکه‌های اجتماعی نقشی کلیدی دارند، ولی این ساختار یا سازمان به صورت هرمی نیست؛ بلکه به صورت شبکه‌ای است. درک این موضوع بدان معنی نیست که شبکه‌های اجتماعی فعال به صورت خود به خودی عمل می‌کنند. حتی آن چه به عنوان شورش کور، الوات و غوغا نیز مورد اشاره قرار می‌گیرد هم دارای ساختارهای عملکرد خاص خود هستند که بررسی‌کننده یا نتوانسته آن ساختار را درک کند یا آن که آن خواسته آن ساختار یا سازمان را تحقیر و بی ارزش کند. در ساختار شیکه‌های اجتماعی فعال چیزی به نام حرکت خود به خودی Spontaneous دیده نمی‌شود.

نسل نو

از سال ۸۸ نسل نویی از جوانان ایران ظهور کرده است که بار دیگر با استفاده از شبکه‌های اجتماعی فعال هدایت روند‌های اجتماعی را به دست گرفته است. ظهور تکنولوژی‌های ارتباطی مدرن (از قبیل اینترنت، توییتر، فیس‌بوک و غیره) که خود بر پایه عملکرد شبکه‌های اجتماعی فعال استوارند ابزارهای جدیدی در اختیار نسل نو گذاشته است که قبلاً وجود نداشت. رنگ و بو و شعار‌های معترضان نسل نو، «ایرانی» است. انتخاب شعار‌های ایرانی توسط این نسل نشانه‌ دگرگونی‌هایی در آگاهی آن است. در عین حال ماهیت اعتراض‌ها و آرمان های نسل نو بسیار به دانشجویان معترض در سال ۵۹ شبیه است.

نقش بارز دختران دانشجو موضوع مهم دیگر در مقایسه تظاهرات دانشجویی سال‌های ۵۹ و ۸۹ است. در تظاهرات دانشجویی سال ۸۹ دختران دانشجو نقشی بسیار فعال‌تر و روشن‌تر از دختران دانشجوی سال ۵۹ داشته‌اند. بخشی از این تفاوت ناشی ار عوامل کمی و بخشی نیز ناشی از عوامل کیفی است. در بخش کمی شمار دختران دانشجو اینک بیشتر از ۶۰ درصد کل تعداد دانشجویان ایران را تشکیل می‌دهند و به ترتیب اینک در بیشتر دانشگاه های ایران دختران دانشجو در اکثریت عددی هستند؛ در حالی در سال ۵۹ عکس این موضوع بود و در تعدادی از رشته‌ها مثل مهندسی و فنی تعداد دانشجویان دختر حتی گاهی کمتر از پنج درصد کل بود.

نقش دختران دانشجو در اعتراض‌ها از نظر کیفی هم تفاوت کرده است. این تفاوت کیفی می‌تواند علت‌های متفاوتی داشته باشد. بخشی از آن ناشی از تنش‌های اجتماعی است که ظرف این مدت ۳۰ ساله زنان میهن ما با آن روبه‌رو بوده‌اند، ولی در کنار آن باید بخشی از نقش بارز زنان ایران را در درایت‌ خاص آنان جست‌وجو کرد. این درایت خاص زنان ایران را می‌توان در عرصه‌های دیگری مثل مدیریت نیز مشاهده کرد. زنان ایران توانسته‌اند سقف‌ها را بشکنند و چهره‌هایی نو به عملکردهای مدیریتی بدهند. درایت خاص زنان ایرانی ناشی از سه دهه چالش حتی در مقیاس جهانی نیز تاثیر خود را نشان داده است. 

گذشته چراغ راه آینده

برخی استدلال کرده‌اند که در شرابط حال ایران بررسی دوران اول انقلاب مثل نقد عملکردهای دولت موقت نامناسب است؛ آن‌هم با این ادعا که اگر بقیه گروه‌ها هم در سال ۱۳۵۷ قدرت را به دست می‌گرفتند راه دیگری را نمی‌رفتند. در این ادعا ممکن است نکاتی مستتر باشد، ولی از آنان که چنین استدلال می‌کنند می‌توان پرسید: آیا زمان آن نرسیده است که دامنه نقد انقلاب به یکی دو سال اخیر محدود نشود؟ نسل نو باید به یک بررسی کلان در تمامی طول زمانی، از انقلاب تا حال و در پهنه تمامی عملکرد گروه‌ها و جریان‌ها (اعم از خودی یا خودی)، اقدام کند. از قدیم گفته‌اند آن ها که از تاریخ درس نمی‌آموزند، خود محکوم به تکرار آن هستند.

نسل نو ایران، در ادامه راه، می‌نواند از دو منظر متفاوت آینده را نظاره کند. نسل نو می‌تواند، با مطالعه و بهره‌گیری از تمامی اشتباهات نسل قبل، از بلندای شانه‌های نسل پیشین اقق‌های دوره آینده را نگاه کند؛ یا آن که نسل نو می‌تواند، بدون بررسی خلاق اشتباه‌های نسل گذشته، فقط از ارتفاع جنازه نسل قبل، آینده را ببیند.

توضیح تصاویر:

تصویر اول: تظاهرات دانشجویان در سال ۸۸ – نسل دوم با آرمان‌های نسل اول

تصویر دوم: نقش بارز دختران دانشجو در تظاهرات سال های اخیر