ایرج ادیب‌زاده – ۶۰ سال از خاموشی صادق هدایت گذشت. صادق هدایت از پیشگامان داستان‏‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از منتقدان ایرانی و خارجی شاهکار او «بوف کور» را مشهور‌ترین و درخشان‏‌‌ترین اثر ادبیات داستانی ایران دانسته‌‏اند.

ترجمه‏‌ی فرانسوی «بوف کور» در سال ۱۹۵۳ توسط انتشارات «ژوزه‏کوتی» منتشر شد و تاکنون به چاپ نهم رسیده است. پس از انتشار «بوف کور» به زبان فرانسه، نویسندگان بزرگی مانند آندره برتون و هنری میلر این اثر را ستایش کردند.

صادق هدایت روز هفدهم فوریه‏‌ی ۱۹۰۳ در تهران در یک خانواده‌‏ی اشرافی و سنتی به‏‌‌دنیا آمد؛ زود آغاز به نوشتن کرد و در سال ۱۹۲۶، برای ادامه‏‌ی تحصیل به پاریس آمد.

هدایت پس از سفر به هند در سال ۱۹۳۶، تحت تأثیر فرهنگ هندوئیسم و بودیسم قرار گرفت، به ادبیات کهن ایران دل بست و زبان پهلوی را فراگرفت. او به‌‌عنوان نخستین نویسنده‌‏‌ی مدرن ایران، چندین کتاب داستانی و پژوهشی نوشت و همچنین آثاری از ادبیات فرانسه را ترجمه کرد.

«بوف کور»، «سه قطره خون»، «علویه‏ خانم»، «وغ‌‏وغ صاحب»، «سگ ولگرد»، «آب زندگی»، «توپ مروارید»، «حاجی‏ آقا» و «داش‌‏آکل» از معروف‌‏‌ترین داستان‏‌های هدایت هستند.

نوع زندگی، آثار او، به‏‌ویژه «بوف کور» و حتی خودکشی او، تأثیر ژرفی بر روشنفکری ایران گذاشت.
صادق هدایت پنج ماه پس از سفرش به هند در سال ۱۹۳۶، در حالی که منزوی‌‏‌تر از پیش شده بود، در اتاق اجاره‏‌ای‌‌اش در خیابان «شانپیونه» در محله‏‌ی هجدهم پاریس، با گاز خودکشی کرد. او پیش از آن، یک‏‌بار خود را به رودخانه انداخته بود، اما به‏‌طور تصادفی توسط یک قایقران نجات پیدا کرد.

نوزدهم آوریل، درست ۶۰ سال پس از درگذشت صادق هدایت، در هوای آفتابی پاریس، در آرامگاه او در گورستان پرلاشز، گروهی از ایرانیان گرد آمدند و یاد او را گرامی داشتند.

تأثیر نویسندگان ایرانی از «بوف کور»

نویسندگان ایران پس از هدایت، چقدر از بوف کور و سه قطره خون او تأثیر گرفته‌‏اند؟ این پرسش را با آقای هوشنگ معین‏‌زاده، نویسنده‏‌ی کتاب‏‌های «کمدی خدایان»، «خیام و آن دروغ دلاویز»، «وصیت‏‌نامه‏‌ی خدا»، «حکایت من و امام زمان» در میان گذاشتم. هوشنگ معین‌‌زاده در پاسخ گفت: «صادق هدایت یکی از نویسندگان برجسته‏‌ی ایرانی است که بسیاری دنباله‌‌رو اندیشه‌‌ها و شیوه‌‌ی نگارش او بوده‌‌اند و از آثارش تأثیر گرفته‌‌اند. خود من، وقتی کتاب «خیام و آن دروغ دلاویز» را می‌‌‏‏نوشتم، از کتاب «ترانه‏‌های خیام» صادق هدایت بهره بردم. علاوه بر این در دیگر نوشته‌‌هایم هم گفته‌‌ها و نوشته‌‌های صادق هدایت برایم الگو بوده. من البته تنها کسی نیستم که دنباله‏‌روی صادق هدایت هستم، بلکه بسیاری از نویسندگان راه او را در پیش گرفته‏‌اند.»

خیلی‌‏‌ها بوف کور را شاهکار صادق هدایت می‌‏‌دانند؛ چه فرانسوی‌‏‌ها که الان ترجمه‏‌ی بوف کور در فرانسه به چاپ نهم رسیده و چه ایرانی‌‏‌ها. بسیاری از نویسندگان بزرگ مانند آندره برتون هم از بوف کور به عنوان یک شاهکار یاد کرده‌‌اند. نظر شما هوشنگ معین‌‌زاده را درباره‌‌ی «بوف کور» پرسیدم. او در پاسخ گفت: «معتقدم همین‏‌طور است، ولی خود من از کتاب‏‌های دیگر صادق هدایت بیشتر استفاده کرده‏‌ام و سعی کرده‏‌ام روش او را در روشنگری، به‏‌خصوص در مورد خرافات و الهیات به‌‌کار بگیرم. اما به‏‌هرحال «بوف کور» یکی از کتاب‏‌های بی‏‌نظیری است که خوانده‏‌ام و به عقیده‏‌ی من هم اثر درخشانی‌‌ست.»

از هوشنگ معین‌‌زاده پرسیدم به‌‌نظر او چه عاملی باعث شد که صادق هدایت به خواست خودش به‌ ‌زندگی‌‌اش پایان بدهد؟ معین‌‌زاده گفت: «نمی‌‌‏توانم در این مورد قضاوت کنم. ولی به‏‌هرحال هدایت اهل فکر بود و احتمالاً با دیدن مشکلات اجتماعی و به علت حساس بودن‏‌اش، دست به چنین کاری زده است. بیش از این در این مورد چیزی نمی‌‌‏توانم بگویم.»

با این‌‌حال جای صادق هدایت خالی‌‌ست. هوشنگ معین‌‌زاده می‌‌گوید: «جای او خالی است و با این‌‌حال چندان خالی هم نیست. برای این‏‌که آثارش همیشه در دسترس نسل‏‌های آینده خواهد بود و او بی‌‌تردید یکی از چهره‏‌های بسیار شاخص ادبیات ایران است.»
 

هدایت‌‌خوانی در گورستان پرلاشز

در این مراسم گلناز برومند و حمید جاودان فرازهایی از آثار صادق هدایت را خواندند. گلنار برومند بخشی از «بوف کور» را خواند. به این بخش با صدای گلنار برومند گوش می‌‌دهیم:

«…حالا می‌‏‌خواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشه‌‏ی انگور در دستم بفشارم و عصاره‏‌ی آن را، نه شراب آن را، قطره قطره در گلوی خشک سایه‏‌ام، مثل آب تربت بچکانم. فقط می‌‌‏خواهم پیش از آن‌‏‌که بروم، دردهایی که مرا مانند خوره خورده، روی کاغذ بیاورم. چون به این وسیله، بهتر می‌‌‏توانم افکار خودم را مرتب و منظم بکنم.

آیا مقصودم نوشتن وصیت‏‌نامه است؟ هرگز! چون نه مال دارم که دیوان بخورد و نه دین دارم که شیطان ببرد. وانگهی چه چیزی روی زمین می‌‌‏تواند برای‏‌ام کوچک‏‌‌ترین ارزش را داشته باشد؟ آن‏‌چه که زندگی بوده است، از دست داده‏‌ام. گذاشته‏‌ام و خواسته‏‌ام که از دستم برود و بعد از آن‏‌که رفتم، به درک! می‌‌‏خواهد کسی کاغذپاره‏‌های مرا بخواند، می‌‌‏خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند. من فقط برای احتیاج به نوشتن که عجالتاً برایم ضروری شده است، می‌‌‏نویسم…»
 

سپس حمید جاودان در ادامه‌ی این مراسم «قضیه‌‌ی مرثیه‌‌ی شاعر» از آثار هجوآمیز هدایت را خواند. گوش می‌‌دهیم به «قضیه‌‌ی مرثیه‌‌ی شاعر»:

«قضیه‌‏ی مرثیه‏‌ی شاعر!
یک شاعر عالی‌قدر بود در کمپانی
که از او صادر می‌‌‏شد اشعار بی‏‌معنی.
آمد یک قضیه‌‏ی اخلاقی و اجتماعی
تو شعر دربیاورد،
اما سکته کرد ناگاهی.
اول او کردش سکته‏‌ی ملیح،
بعد سکته‌‏ی وقیح و پس قبیح.
بالاخره جان به جان‏‌آفرین سپرد،
از این دنیای دون رختش را برداشت و برد…»
[…]
رفت و با ملایک مشهور گردید
افسوس که از رفقایش دور گردید.
اگر او بود، دست ما را از پشت می‌‌‏بست،
راه ترقی را به روی ما‌ها می‌‌‏بست.
از این جهت بهتر شد که او مرد،
گورش را گم کرد و زود تشریفاتش را برد.
اما حالا از او قدردانی می‌‌‏کنیم،
برای‏‌اش مرثیه‌‏خوانی می‌‏‌کنیم،
تا زنده‏‌‌ها بدانند که ما‌ها قدردانیم،
قدر اسیران خاک را ما خوب می‌‏‌دانیم.
اگر زنده بود فحشش می‌‏‌دادیم،
تو مجامع خودمان راهش نمی‌‏‌دادیم،
اما چون تصمیم داریم ترقی کنیم،
این است که از مردن‌‏اش اظهار تأسف می‌‌‏کنیم.»