هر ساله هنرمندان و دستاندركاران سينما، از كارگردان و بازيگر گرفته تا چهرهپرداز و ميكسكننده صدا، از سازندگان فيلمهاى كوتاه و بلند داستانى گرفته تا فيلمهاى مستند و انيميشن، در رقابتى سنگين براى ربودن ٢٤ تنديس طلائى اسكار تلاش مىكنند.
براى تماشاگر عادى سينما اما تنها هشت رشته از ٢٤ رشته موجود در رقابتهاى اسكار اهميت ويژه دارد كه معمولا اينهايند: بهترين فيلم؛ بهترين كارگردان؛ بهترين بازيگر مرد در نقش اصلى؛ بهترين بازيگر زن در نقش اصلى؛ بهترين بازيگر مرد در نقش مكمل؛ بهترين بازيگر زن در نقش مكمل؛ بهترين فيلمنامه اوريجينال و بهترين فيلمنامه اقتباسى. براى تماشاگران غيرانگليسى زبان، مثل ما ايرانىها، البته بايد بر اين هشت رشته، رشتهى بهترين فيلم غيرانگليسىزبان را نيز افزود. از اين رو مرور بر نامزدهاى اسكار امسال را به حيطهى همين ٩ رشته محدود مىكنم تا راحتتر بتوانم به آنان بپردازم (من تمام فیلمهای حاضر در این نُه رشته را دیدهام و آنچه طرح میکنم صرفا نظر شخصی است، نه جمعبند نظرات منتقدان).
اما پيش از آن میخواهم به نکتهای اشاره کنم: گاهى تعجب مىكنم كه مفسران سينمائى در رسانههاى فارسى، چه در داخل و بويژه در خارج كشور، رشتهى فيلمهاى غيرانگليسىزبان را رشتهی فيلمهاى خارجى مىنامند! و منظورشان هم از “خارجى” فيلمهاى غيرآمريكائى است. در حالیكه با کمی دقت متوجه میشوند که هرگز فیلمی از كشورهاى انگليسىزبان مثل انگلستان و ايرلند و استراليا و كانادا در این رشته شرکت ندارند هرچند آنها هم به این تعبیر محصول کشورهای خارجی هستند! ( البته در میان نامزدهای اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان امسال فیلم “تانا” محصول استرالیا حضور دارد ولی تنها به این خاطر که زبان فیلم نه به انگلیسی بلکه به زبان بومی مردم جزیره دورافتادهی “تانا”ست.)
نكته ديگرى كه به نظر مىرسد يادآوريش ضرورى باشد اين است كه فيلمهاى غيرانگليسىزبان مىتوانند در رشتههاى ديگر نيز نامزد شوند همانطور كه پنجسال پیش فيلمنامهى فيلم اصغر فرهادى “جدائى نادر از سيمين” نامزد بهترين فيلمنامه هم شده بود. يا نمونهاى روشنگرانهتر، فيلم ايتاليائى “زندگى زيباست” از “روبرتو بنينى” است كه در سال ١٩٩٧ علیرغم زبان ایتالیائیاش در هفت رشته نامزد اسكار شد. جالب این که اين فيلم در همانسال، هم نامزد بهترين فيلم، و هم نامزد بهترين فيلم غيرانگليسىزبان بود! (“بنينى” دو اسكار براى اين فيلم بدست آورد، يكى اسكار بهترين فيلم غيرانگليسىزبان و يكى اسكار بهترين بازيگر مرد در نقش اصلى).
نيست بالاتر از سياهى رنگ!؟
اعتراضات وسيع سال گذشته به كمتوجهىِ برگزاركنندگان اسكار به سينماى سياهان آمريكا كه بازتابى جهانى يافت ظاهرا در اعلام نامزدهاى جوائز اسكار امسال بىتاثير نبوده است هرچند نه آنقدر كه در مطبوعات سينمائى جلوه داده مىشود. مرورى بر فيلمهائى كه هنرمندان سياهپوست را به نامزدى اسكار رسانده، در رشتههاى مورد بررسى من نشان مىدهد كه:
از ميان نُه فيلم نامزد شده در رشته بهترين فيلم، سه فيلم “حصارها”، “مهتاب” و “عددهاى پنهان” ساختهى سينماگران سياه با بازى عمدتا سياهان و موضوعات مرتبط با مسائل سياهان آمريكاست. جالب اينكه در ميان شش نامزد ديگر این رشته تنها يك فيلم غيرامريكائى ديده مىشود؛ فيلم “شير” از استراليا. عدم حضور فيلم انگليسى بسيار زيباى “كن لوچ” با عنوان “من، دانيل بليك” نه تنها در رشته بهترين فيلم بلكه در هيچ رشتهاى، شگفتى بزرگ اسكار امسال است. اين فيلم برندهى نخل طلاى جشنواره سينمائى كن و برنده جايزه بهترین فیلم انگلیسی در رقابتهاى بفتاى انگليس است. “كن لوچ” يكى از برجستهترين سينماگران انگليس و جهان، در واكنش به عدم نامزدى فيلمش در اسكار امسال تنها توئيت كرد كه “باشه… اسكار ٢٠١٧”!
در رشتهی بهترين كارگردان، تنها نام يك كارگردان سياهپوست در ميان پنج نامزد اسكار به چشم مىخورد: “برى جنكينز” براى كارگردانى فيلم “مهتاب”. همين نسبت در رشتههاى بهترين بازيگر نقش اول مرد و زن، و بازيگر نقش مكمل مرد هم ديده مىشود: “دنزل واشينگتن” براى فيلم “حصارها” تنها نامزد سياهپوست بهترين بازيگر نقش اصلى مرد، “روث نگا” براى فيلم “لاوينگ” نامزد بهترين بازيگر زن در نقش اصلى، و “ماهرشلا على” نامزد بهترين بازيگر نقش مكمل مرد براى فيلم “مهتاب”.
از پنج نامزد بازيگر زن در نقش مكمل اما سه زن سياهپوست هستند: “ويولا دیويس” براى “حصارها”، “نائومى هريس” براى “مهتاب”، و “اوكتاويا اسپنسر” براى فيلم “اعداد پنهان”. و بالاخره در رشته بهترين فيلمنامههاى اقتباسى هر سه فيلمى كه ساختهى كارگردانان سياهپوست امريكائى در رشته بهترين فيلمها نامزد شدهاند در اين رشته هم حضور دارند. “آگوست ويلسون” براى فيلم “حصارها” و “برى جنكينز” و “تارل الوين مككارنى” براى فيلم “مهتاب” نامزدند كه هر سه سياهپوستند. از دو نويسندهى فیلمنامهی “اعداد پنهان”، “اليسون شرودر” و “تئودور ملفى”، دومى سياهپوست است كه كارگردان همين فيلم نيز هست.
عنوانهاى توجهبرانگيز
پيش از آنکه پيشتر بروم اجازه مىخواهم كمى در برگردان فارسى برخى از عناوين فيلمهاى نامزد شدهى امسال باريك شوم. طبيعى است كه عنوان بسيارى از كتابها يا فيلمها سرراست نباشند. عناوین گاهى معناى دوگانه دارند و گاهى حتى با لغات در آنان بازى شده است. از اين رو معمولا تا آدم كتاب را نخوانده يا فيلم را نديده باشد مشكل است كه بتواند عنوان آن را بدرستى ترجمه كند. اين جا اما حرف من تنها اين نيست. يك مثال مشخص: فيلم “شير” از استراليا در رقابتهاى اسكار نامزد چهار جايزه از جمله بهترين فيلم است.
اين فيلم كه بر مبناى يك ماجراى واقعى ساخته شده قصهى “سارو” يك پسرك پنجساله و فقير هندى است. “سارو” شبى كه به همراه برادر بزرگترش به ايستگاه قطار رفته او را گم مىكند و در اثر يك اشتباه به يك قطار خالى از مسافر سوار، و هزاران كيلومتر دورتر در شهر كلكته از قطار پياده مىشود. پس از سرگردانى بسيار “سارو” توسط يك موسسه خيریه به فرزندى يك زوج استراليائى درمىآيد و به استراليا فرستاده مىشود. او بيستوپنج سال بعد وقتى از ماجراى كودكىاش آگاهى مىيابد در جستجوى مادر و برادرش به هندوستان برمىگردد…
دليل تعيين عنوان “شير” براى اين فيلم را حتى تا پايان آخرين نماى فيلم هم نخواهيد فهميد. تنها پس از آن است كه در نوشتههاى پايانى توضيح داده مىشود كه تلفظ درست اسم “سارو” “شِرو” است. اما او در كودكى چون نمىتوانسته اسمش را درست تلفظ كند خودش را “سارو” معرفى كرده بوده است. “شِرو” به زبان هندى همان شير به فارسى يا “Lion” به انگليسى است!
يا “La La Land” فيلمى كه با نامزدى در چهارده رشته سروصداى زيادى به پا كرده را “عالم هپروت” ترجمه كردهاند. از آنجا كه “لالا لند” در واقع چيزى مثل اسم مستعارى است براى لسآنجلس و هاليوود، ديگر شايد نيازى به ترجمه شدن نداشته باشد. و عناوينى هم هستند كه برگردانشان براى غيرانگليسىزبانها ساده نيست مثل “Hell or High Water” كه مىشود آن را “هرچه بادا باد” ترجمه كرد. اين فيلم وسترن مدرن و پركشش و تفكربرانگيز علاوه بر نامزدى در رشته بهترين فيلم در دو رشته اصلى ديگر هم نامزد شده است. يا فيلم “Manchester By-the-Sea” كه تنها مى توان به هر زبانى آن را “منچستر باى دِ سى” ناميد چرا كه اين اسم يك شهرك ماهيگيرى است در شمال ايالت ماساچوست در آمريكا. اين فيلم هم علاوه بر نامزدى بهترين فيلم، در چهار رشته اصلى ديگر نامزد شده است. ترجمه عنوان فيلم “Loving” هم مثل فيلم قبلى به هر زبانى همان “لاوينگ” مىشود چرا كه هرچند ماجراى عاشقانهى ميان يك مرد سفيد و يك زن سياهپوست موضوع آن است و “عاشقى” میتواند ترجمه مناسبى براى عنوان آن باشد، اما چون نام فاميل اين زوج عاشق “لاوينگ” است دوپهلو بودن عنوان فيلم ترجمهپذير نيست.
و بالاخزه فیلم “Hidden Figures” که هم میتواند افراد یا چهرههای پنهان ترجمه شود و هم “اعداد پنهان” که من با توجه به قصهی فیلم دومی را ترجیح میدهم. این فیلم ماجرای واقعی سه زن سیاهپوست است که در ناسای آمریکا در آغاز دههی شصتِ قرن پیش کار میکردند وقتی که حتی توالت سیاهان و سفیدپوستان در ادرات دولتی از هم جدا بود. “کاترین”، یکی از سه زن که از کودکی هوش شگفتانگیزی در ریاضیات داشته حالا تنها کسی در ناساست که مثل کامپیوتر میتواند پیچیدهترین محاسبات لازم برای ارسال سفینه به فضا را انجام دهد و حتی اعداد پنهان میان فرمولها را بخواند. با اختراع اولین کامپیوتر آی.بی.ام و بکارگیریاش در ناسا او شغلش را در این بخش از دست میدهد و به قسمت دیگری منتقل میشود ولی وقتی آی.بی.ام در حساسترین لحظاتِ فرود یک سفینه فضائی که “جان گلن” آمریکائی را به مدار زمین برده اشتباه میکند، دوباره به هوش سرشار “کاترین” نیاز میافتد و…
رقباى اسكار بهترين فيلم ٢٠١٧
در ميان نُه فيلمى كه در اين رشته در رقابتند به پيشبينى بسيارى از منتقدان فيلم موزيكال “لالا لند” بيشترين شانس را دارد. اين را البته نه تنها بخاطر كيفيت بالاى اين فيلم موزيكال، بلكه به دليل سليقهى سابقه داورى در اسكار نيز مىدانند كه اغلب به فيلمهائى كه به هاليوود مربوط باشد بهاى بيشترى مىدهند. شايد بتوان قبول كرد كه همين ويژگى موجب شد اين فيلم جوائز اصلى گلدن گلاب را درو كند ولى بردن چند جايزه اصلى از آكادمى فيلم بريتانيا (بفتا) را مشكل بتوان به “هاليودى” بودن فيلم نسبت داد . به عقيده من در اين كه اين فيلم شايسته دريافت چندين اسكار در رشته هائى چون بهترين فيلمبردارى، بهترن مونتاژ، بهترين موزيك، بهترين ترانه براى فيلم و… هست شكى نيست. نامزدى اين فيلم در رشته هاى بهترين كارگردان و بهترين بازيگر نقش اول مرد و زن هم دور از ذهن نبوده ولى حضورش در رشته هائى مثل بهترين فيلم و بهترين فيلمنامه اوريژينال، در مقايسه با نامزدهاى ديگر امسال كمى زیادهروی به چشمم مى آید.
البته از اين زیادیرویتر – و براى من حتی تعجب آور – حضور فيلمى مثل “لبهى تيغ” ساختهى “مل گيبسون” در رشتههاى بهترين فيلم و بهترين كارگردان است. (عنوان اين فيلم “Hacksaw Ridge” “لبهى ارٓه” معنا مىدهد كه در واقع اشاره به پرتگاه مرتفعى در “اوكيناوا”ى ژاپن است كه محل درگيرى بسيار خونين ژاپنىها و آمريكائىها در جنگ دوم جهانى بوده است.)
اين فيلم كه در سكانسهاى آغازين بسيار زيباست ماجراى واقعى جوانى مذهبى و برى از خشونت را روايت مىكند كه براى دفاع از ميهن داوطلبانه به جنگ مىرود ولى حاضر نيست اسلحه بدست بگيرد و مىخواهد تنها در تيم امداد پزشكى خدمت كند. پس از مقدمهچينى زيبا و عاشقانه كه پسزمينه خانوادگى و ذهنى قهرمان قصه را مىكاود، دو سوم باقى فيلم تبديل مىشود به يك فيلم جنگى پر از كشت و كشتار با دستها و پاهاى بريده و جمجمههائى كه جلو دوربين منفجر مىشوند و خون و خون و خون و ديگر هيچ!
فيلمى كه از نگاه من هم ارزش و هم شانس دريافت اسكار بهترين فيلم را در ميان اين نُه فيلم دارد “مهتاب” است. فيلم “مهتاب” زندگى قهرمان قصهاش را در سه مقطع زمانى به تصوير مىكشد؛ كودكى، نوجوانى و بزرگى. و در اين سه دوره، شكلگيرى شخصيت يك جوان سياهپوست در حاشيه شهر ميامى آمريكا را دنبال مىكنيم؛ پسرى كه در كودكى با مادرى معتاد همواره مورد آزار همكلاسىهايش هست؛ در نوجوانى با نزديكى به يكى از دوستان پسرش لذت سكس و إحساس عاشقانه را تجربه مىكند؛ و در نهايت وقتى به يك موادفروش حرفهاى بدل شده، به ديدار دوست پسر دوره نوجوانيش مىشتابد و …
اگر هم “لالا لند”، “مهتاب” را از اسكار بهترين فيلم محروم كند باز بعيد نمىبينم “برى جنكيز” كارگردان فيلم “مهتاب” اسكار بهترين كارگردان را از چنگ “دامين چازل” كارگردان فيلم “لالا لند” در بياورد.
شگفتىهاى بازيگرى
فکر نمیکنم بازىهاى نقش اول مرد در پنج فيلمى كه در اين رشته رقابت مىكنند را ديده باشيد و بازى شگفتانگيز “دنزل واشينگتن” در فيلم “حصارها” توجهتان را جلب نكرده باشد. البته بازى روان و زيباى “رايان گازلينگ” در فيلم “لالا لند” رقيب سرسخت او خواهد بود. بازى سه كانديداى ديگر، به نظر من حتى نزديك به آنان نيست چه رسد كه رقيبشان باشد!
“دنزل واشینگتن” که کارگردان فیلم “حصارها” نیز هست در این فیلم نقش یک زبالهجمعکن شهر پیتزبورگ را در نیمه دههی پنجاه قرن گذشته بازی میکند. رابطه پیچیده او با پسر نوجوان و همسرش از یکسو، و رابطه با برادر ناقصالعقل و پسری که از همسر سابقش دارد از سوی دیگر، زندگی پرمشغلهای برایش ساخته است. این پیچیدگی وقتی به اوج میرسد که او در مییابد معشوقهای که در خفا دارد از او حامله است…!
قصه فیلم “حصارها” چنان پیچدرپیچ است که خلاصه کردنش بیش از این برایم ممکن نیست. بازیها در این فیلم تماما در اوجاند. علاوه بر “دنزل واشینگتن”، “ويولا دیويس” که نقش همسرش را بازی میکند نیز نامزد اسکار بهترین بازیگر زن در نقش حمایتی است و جایزه مشابهی هم در مراسم بفتای انگلیس برده است.
در ميان نامزدهاى اسكار بهترين بازيگر زنِ نقش اول وضع كمى متفاوت است. گرچه دو بازى درخشان از پنج نامزد اين رشته را براحتى مىتوان تشخيص داد اما نمىشود از سه بازى ديگر ننوشت. من دو رقيب اصلى را “روث نگا” براى فيلم “لاوينگ” و “نانالى پورتمن” براى فيلم “جكى” مىدانم. فيلم “لاوينگ” كه براحتى مىتوانست بجاى فيلم “لبه تيغ” در فهرست نامزدهاى اسكار بهترين فيلم باشد حالا تنها به دليل بازى زيباى “روث نگا” به اسكار راه يافته است.
قصه فیلم که برمبنای ماجرائی واقعی است در دهه پنجاه قرن گذشته در ایالت ویرجینا رخ میدهد، جائی که هنوز ازدواج سفیدان و سیاهان به دلیل پیشگیری از تداخل نژادها قانونا ممنوع است. “ریچارد لاوینگ”، یک کارگر ساختمانی سفیدپوست، پس از اینکه متوجه میشود معشوقه سیاهپوستش حامله شده تصمیم به ازدواج با او میگیرد. به دلیل ممنوعیت در ویرجینا، آن دو به واشینگتن دی.سی میروند و در آنجا رسما ازدواج میکنند و بازمیگردند. وقتی پلیس ویرجینیا از حضور آنان در خانهشان آگاه میشود دستگیرشان میکند. آنها نهایتا محکوم به بیستوپنج سال زندگی در خارج از ویرجینیا میشوند که برایشان بسیار مشکل است. درگیری آنان با پلیس بالاخره از طریق یک وکیل فعال در مبارزه برای برابری سیاهان به روزنامهها کشیده میشود. و در نهایت دادگاه عالی آمریکا قانون منع آمیزش نژادی در ویرجینیا را خلاف قانون اساسی اعلام میکند. این داستان واقعی یکی از نقاط عطف مبارزات سیاهان آمریکا برای به دست آوردن حقوق شهروندی بوده است. بازی “روث نگا” در نقش “میلدرد لاوینگ” واقعا دیدنی است.
با اینهمه باید بگویم از ديد من رقيب اصلی او “ناتالى پورتمن” در فیلم “جکی” شايد حتى بيش از او شايستهى بردن اسكار باشد چرا كه نقش شخصيتى شناخته شده را بازى كرده است: ژاكلين كندى.
از آنجا كه به وفور فيلم و تصوير از ژاكلين كندى وجود دارد و حتى نسل جوانى كه در زمان بانوى اول آمريكا بودنش هنوز بدنيا نيامده بودند هم با چهره و حركات او آشنايند بازی در نقش او و ايجاد باور در تماشاگر بسيار حساس و مشكل است. “ناتالى پورتمن” در همان دقايق اول اين باور را در تماشاگر ايجاد مىكند كه او نه يك بازيگر كه همان جكى كندى معروف است.
ناچارم به سه بازيگر ديگرى كه در همين رشته نامزد هستند هم بپردازم چرا كه يكى از آنان بازيگر توانائى است كه ركورددار اسكار بازيگرى است، يعنى “مريل استريپ”. حقيقت اين است كه عميقا مطمئنم كه اگر او بازيگر اصلى فیلم “فلورنس فوستر جنکینز” نبود هرگز اين فيلم شانس نامزدى در اسكار امسال را به دست نمیآورد. و البته اين پرسش هم برايم باقى است كه چطور او بازى در چنين فيلم بىساختارى را پذيرفته است!
در مورد “ايزابل هوپر” بازيگر فرانسوى فيلم “Elle” يا “آن زن” ناچارم نكاتى را توضیح بدهم. فيلم “آن زن” را يك كارگردان سرشناس هلندى در فرانسه ساخته است كه در مراسم گلدن گلاب امسال در رشته بهترين فيلم غيرانگليسىزبان رقيب فيلم “فروشنده” اصغر فرهادى بود و نه تنها اين جايزه را ربود بلكه “ايزابل هوپر” هم جايزه بهترين بازيگر زن را با خود به فرانسه برد. منتقدانى كه اين فيلم را نديده بودند و از طريق خلاصه قصهى منتشر شده يا تيزر فيلم به معرفى آن دست زده بودند اغلب بر شباهت موضوع فيلم “آن زن” و “فروشنده” نوشتند و گفتند كه هر دو در مورد تجاوز به يك زن است كه در اولى زن دست به انتقامگيرى بسيار خشنى از تجاورگر مىزند و در دومى بحث گذشت و بخشش تجاوزگر هستهی مركزى فيلم است. بىترديد همان منتقدان وقتى فيلم “آن زن” را ديدند به اشتباه فاحششان پى بردند. در اين فيلم هيچ تجاوزى در كار نيست. زن و مردِ بهاصطلاح تجاوزگر با هم رابطه جنسى بيمارگونهاى دارند كه فقط با خشونت بى حد و مرز از همخوابگی با هم لذت مىبرند! كارگردان مىدانست اگر تماشاگر اين نكته را بداند ديگر صحنههاى شكستن پنجره در نيمهشب توسط مردى كه سرتاپا سياه پوشيده و چهرهاش را همچون دزدان بانك پوشانده، يا كتكزدن وحشيانهى زنى تنها در خانهاش و سپس تجاوز وحشيانهتر به اين زن مجروح و ازپادرافتاده، به صحنههائى مسخره تبديل مىشوند. كارگردان در نوشتن خلاصه قصه و در تيزر فيلم سعى كرده است تماشاگر را گمراه كند تا دستكم تا اواخر فيلم مسئله تجاوز را جدى بگيرد. وگرنه صحنههاى خريد تبر و اسپرى بيهوشكننده و تمرين تيراندازى با اسلحه كمرى و شك كردن به تك تك همكاران در شركت كه مبادا متجاوز روپوشيده در ميانشان باشد از بىمعنا هم بىمعناتر مى شد و ديگر چيزى از فيلم باقى نمىماند! حالا با اين توصيفى كه از قصه كردم حق بدهيد كه مشكل است آدم بازى “ايزابل هوپر” را در نقش زنى در چنين قصه عجيبى قضاوت كند. گرچه در نهايت بايد بگويم كه از نظر من بازى قانعكننده و روان او تنها امتياز اين فيلم است. جالب است بدانيد كه فيلم “آن زن” عليرغم توفيق چشمگيرش در گلدن گلاب و چند جشنواره ديگر نامزد بهترين فيلم غيرانگليسىزبان در اسكار نشده و حتى در ليست نُه گانهى ابتدائى اين رشته نيز حضور نداشته است.
همينجا بگويم كه کشور فرانسه با انتخاب “آن زن” براى معرفى به اسكار امسال بجاى فيلم بسيار ديدنى “Divines” يا “ملكوتىها”، كارگردان بسيار خلاقی را از حضور در رقابتهاى اسكار محروم كرد. از اين فيلم که اولين ساختهی بلند “هُدا بنيامينا”ست در ادامه بيشتر خواهم نوشت.
و بالاخره از “فروشنده” و رقبايش
فيلم “ملكوتىها”، برندهى دوربين طلائى جشنواره كن فرانسه، يكى از رقباى فيلم “فروشنده” در مراسم گلدن گلاب امسال بود. “فروشنده” نیز در جشنواره كن جايزه بهترين فيلمنامه و بهترين بازيگر مرد را به دست آورده بود. البته اين هردو از دستيابى به گلدن گلاب بهترين فيلم غيرانگليسىزبان محروم شدند و همانطور که گفتم اين جايزه به “پل فرهوفن” كارگردان فيلم “آن زن” رسيد.
ملكوتىها قصهى دو دختر نوجوان مهاجر را كه در حلبىآبادى در حاشيه پاريس زندگى مىكنند به تصوير مىكشد كه چگونه براى پولدار شدن به دنياى مواد مخدر كشيده مىشوند. بازى دختركى كه نقش اصلى را بعهده دارد در يك كلام شگفتانگيز است. او چندين جايزه براى بازيش در همين فيلم از جشنوارههاى ديگر برده است. اگر اين فيلم از سوى كشور فرانسه به جاى “آن زن” به اسكار معرفى مىشد بعيد نبود حالا در كنار “فروشنده” در رشته بهترين فيلم غيرانگليسىزبان قرار مىگرفت.
حالا هم با نبود فيلمى با كيفيت “ملكوتىها” در اين رشته، باز کار فرهادى براى ربودن دومين جايزه اسكارش خيلى آسان نيست چرا كه فيلم با كيفيت ديگرى در اين رشته وجود دارد كه بعيد نمىبينم موفق به بردن اين جايزه شود؛ فيلم “مردى به نام اُوه” از كشور سوئد به كارگردانى “هانِس هُلم”.
“مردى به نام اُوه” فیلمی کمدی/تراژیک است که قصه مردی شصتساله را بازگو میکند که به تازگی همسرش را از دست داده و تنها خواستش خودکشی کردن و پیوستن به محبوب زندگیش است! او به شکلی وسواسگونه به نظم و ترتیب در خانه و مجتمع مسکونیاش پایبند است و در محله به عنوان مردی بدعنق و بهانهجو شناخته میشود. ورود یک زوج جوان با دو فرزند خردسال و سکونتشان در خانهی مقابل “اُوه” زندگی او را در بحران تازهای فرو میبرد؛ بحرانی که بر خلاف انتظارش عشق به دیگران (بجز همسر از دست رفتهاش) را در اعماق وجودش بیدار میکند. جالب است که همسر این زوج تازه، ایرانی است و گرمای رفتار او در مقابل سردی برخوردهای “اُوه” در روزهای اول، لحظات زیبائی را آفریده است.
بخش قابل ملاحظهای از فیلم، واگردهائی است به گذشتهی پرماجرای این مرد که با صحنهپردازیهای چشمگیری تصویر شده است. فیلم “مردى به نام اُوه” علاوه بر نامزدی در رشته بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان نامزد اسکار بهترین گریم و چهرهپردازی نیز هست.
از دیگر رقبای “فروشنده” باید از فیلم “سرزمین مینها” از کشور دانمارک نام ببرم. این فیلم قصه دردناک سربازان نوجوان آلمانی است که پس از شکست فاشیستها به اسارت ارتش دانمارک در آمدند و از آنان برای خنثی کردن هزاران مینی که در سرزمین دانمارک کاشته شده استفاده میکردند.
و دیگر فیلم حاضر در این رشته، “تانا”، فیلمی است عاشقانه و رومئو ژولیت مانند که در میان قبیلهای در جزیزهی دورافتادهی “تانا” در اقیانوس آرام میگذرد و به نظر من شانس بالائی برای برنده شدن ندارد.
و در نهایت فیلم “فروشنده” از اصغر فرهادی است که گرچه آن را در سطح آثار قبلیاش مثل “در باره الی” و “جدائی نادر از سیمین” نمیدانم ولی از کیفیت لازم برای بردن اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان برخوردار است. دستور بیمعنای “دونالد ترامپ” برای ممنوعیت سه ماههی ورود ایرانیانی که حتی ویزای معتبر دارند به آمریکا، و تصمیم اصغر فرهادی به نرفتن به اسکار به دلیل اعتراض به این حکم، و بویژه موجِ حمایت از سوی فیلمسازان معتبر جهانی از او، شاید شانس فیلمش را افزایش داده باشد، چرا که شرائط سیاسی روز آمریکا همواره در برگزیدن برندگان اسکار تاثیرگذار بوده است.
اگر ایده پردازی تخصصی کمالگرایانه را ضمیمه فرم جذاب عام گرایانه را دو معیار کلی در نظر بگیریم، بمنزله دو بال پرواز آرمانی، که هم زبان خواص را داراست و هم زبان عمومی را. مثلا فیلم لبه اره حداقل جلوه های ویژه جذابی دارد اما فاقد ایده قوی ست و بالعکس فیلم جکی، که ایده جالبی انتخاب کرده در پرداختن به حوادث پس از ترور تاریخی کندی و احوالات خانواده اش ، اما فرم قوی را فاقدست. بدین ترتیب فیلم لالالند اصلا در حد نامزد اسکار هم نیست که عاری از هر دو معیار ست. ( بقیه را هنوز ندیدم )
فیلم elle فرانسوی بمراتب قویتر از فیلم فروشنده ایرانی ست. ایده و تز قوی بهمراه جزییات و ریزه کاریهای زیا دش هم جالب ست و هم جذاب. انگار که همه ژانرهای سه گانه اصلی را در خود جمع کرده با درام شروع کرده از طنز گذر کرده و با حماسه تمام میکند.
بعضی فیلم ها هم بقدری ضعیف اند مثل فیلم منچستر که گاها در عقل داوران تردید حاصل میکند حداقل لالالند تلاشش را میکند که با دلقک بازی موزیکال جلب نظر کند برای کودکان.
Pasha / 18 February 2017
اما فیلم شیر lion که گوشه ای از عجایب هند عجیب و غریب را مصور کرده تا احتمالا به طمع فیلم میلیونر زاغه نشین بلکه جایزه ای ببرد اما به قوت و قدرت رقبا نیست، داستان واقعی کودکی گمشده که پس از ۲۵ سال خانواده اش را پیدا میکند، بهرحال آدم میماند که به خنگی شأن بخندد یا به بدبختی شأن بگرید. اما لقب شیر از آن جهت ست که کودک فیلمنامه غیرت خانواده دوستی و عرق کار سنگین حمل سنگ دارد و برخلاف سایر کودکان خودش را از انواع خطرات کودک ربایی و کودک آزاری رهانیده و علیرغم زندگی مرفه فرزندخواندگی استرالیایی اش و نامزد زیبایش، بازهم فیلش یاد هندوستان میکند. و روزگار وصلش را میجوید.
و اما فیلم moonlight که پیشنهاد میکند که هویت جنسی تان را شبی زیر نور ماه تست بزنید تا معلوم شود که کدام طرفی هستید. اینجا هم کودکی سیاه با معضلات کودکیش مواجه هست٬ از اعتیاد و فحشا ی مادرش تا فرار از مدرسه و بلاخره مواد فروش بزرگسالی. خب شاید از آن هشتاد هزار کودکی که سالانه در هند گم میشوند یکیش شیر میشود و بقیه مصرف کننده مواد.
Pasha / 20 February 2017