محمود خوشنام – نتیجه‌ای که از چند بررسی پیش به‌دست می‌آید، این است که موسیقی ایران، دست‌کم در یک‌صد سال گذشته ( از مشروطیت به این سو) هیچگاه از اعتراض خالی نبوده است. ترانه‌پردازان نیز ناهنجاری‌های ناشی از خودکامگی را حس می‌کرده‌اند و همیشه در پی یافتن راهی برای بیان درون خود بودند که غالباً بیان درون جامعه نیز بوده است.

جنبشی مردمی و موزیکال

دیدیم که از عارف تا شجریان، همه زودتر یا دیرتر این راه را یافته‌اند، و با توجه به «وضعیت زمانه» به شکلی اعتراض خود را بیان کرده‌اند. ولی آن‌چه در این سی سال (از انقلاب اسلامی یا جنبش سبز) ابراز شده از نظر کمیت و کیفیت، متناسب با بعد فاجعه‌ای نبود که دامنگیر جامعه ایران شده است. همه مانده بودند که چه بگویند! برای کی و چگونه بگویند. برای کدام آرمان شکست ناخورده؟ برای کدام قدیس پرهیزکار باقی‌مانده؟ گاه حتی نسیمی نمی‌وزید که امید توفان را در دل‌ها بکارد. باید سی سال می‌گذشت تا از درون جبر تاریخ- و با تکیه بر کوشش‌های پراکنده پیشین، جنبشی سربرآورد خودجوش، بی‌سازمان و بی‌رهبر. جنبش سبز، جنبشی بود- و هست؟- یگانه و شگفت‌انگیز در تاریخ ایران. جنبشی فراگیر، بدون پشتوانه مالی یا وابستگی سازمانی و عقیدتی، جنبشی مردمی و موزیکال!

جنبش که سر برآورد، باران ترانه، ترانه‌های اعتراض و مقاومت، باریدن گرفت. رسانه‌ها، همه ترانه باران شدند. این همه ترانه کی و در کجا ساخته و پرداخته شده بود؟ حیرت‌آور بود به‌ویژه که بیشتر آن‌ها از ارزش کیفی نیز برخوردار بودند.

«بگذارید هواری بزنم!»

این ترانه‌ها، با ترانه‌های هیچ جنبش دیگری قابل مقایسه نبود، نه با ترانه‌های مشروطیت و نه با سرود- ترانه‌های انقلاب اسلامی. همه گروه‌های موسیقی دست به‌کار شده بودند.

سنتی‌ها، پاپ‌ها، درونمرزی‌ها، برونمرزی‌ها… که این امید را در دل می‌پرورانید که همه، از هر مسلک و مکتبی تنها برای رهائی از استبداد و خودکامگی وارد میدان شده و فریاد آزادی سر داده‌اند.

آهنگ‌هائی هم که آهنگسازان بر روی شعر شاعران معاصر می‌گذاشتند، آن‌ها را تاثیرگذارتر می‌ساخت. سایه و کسرائی و شاملو و مشیری، انگار پریروز، حرف جوانان امروز را زده‌اند! از قدیمی‌ها، شجریان «فریاد» دیروز مشیری را امروزی می‌کرد:

«مشت می‌کوبم بر در

پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها

من دچار خفقانم، خفقان!

من به تنگ آمده‌ام از همه چیز

بگذارید، هواری بزنم

آی!… با شما هستم

این درها را باز کنید!»

شکیلا «مژده آزادی» سایه را در رسانه‌ها می‌پراکند و «داریوش» جوانان را با متنی از «مینا اسدی» به برخاستن و پیوستن به جنبش ترغیب می‌کرد:

«آهای جوون آهای جوون

تو می‌تونی یه شعر تازه‌تر بگی

از درد و رنج آدما

از شهر پر خطر بگی

از شور و شوق باغ‌ها

از شعله‌های پر شرر

از دیده‌های تر بگی

هو کن، ها کن

شورش کن، غوغا کن!

ها کن هو کن

دنیارو زیر و رو کن

هو کن، ها کن

قیامتی به پا کن

ها کن، هو کن

دنیارو زیر و روکن!…

شور شو، شرر شو

موج شو، خزر شو

فریاد خشم مردم

جنبش پر ثمر شو!

سرو شو، چمن شو

مشعل بت‌شکن شو

داس شو، درو کن

زمین و زیر و رو کن»

و گوگوش خواننده همیشه تازه، از مادری یاد می‌کرد که نامش ایران است و چشم به راه بازگشت فرزندان خویش است:

منو از یاد نبرین، می‌دونم ویرانم

ضجه‌هامو می‌شنوین، من همون ایرانم

من همون ایرانم

خسته از بوسه شلاق

چیزی از تنم نمونده

یک قفس شبیه گربه، پیکر منو پوشونده

از همون روزی که رفتین، من یه روز خوش ندیدم

بچه‌ها با من نبودین تا ببینین چی کشیدم..

جنبش در معرض خطر

نمونه‌هائی که آوردیم، بیشتر از آن «حرفه‌ای»‌ها بود. کسانی که در کار ترانه‌پردازی تجربه اندوخته بودند ولی تأثیر جنبش از این‌ها فراتر رفت و «آماتورها» و جوانانی را که تا به حال حتی یک ترانه نسروده بودند، به میدان آزمایش درآورد. از جمله «رعنا فرهان» خواننده جوان پاپ که در جست‌وجوی جای پایی در عرصه پاپ جهانی است، در اعتراض به کشتار مردم سرود:

الله اکبر!

دنیا دارن تماشات می‌کنن

الله اکبر!

مردم تو خیابون

با صداشون

با چهره‌هاشون

می‌خوان که بشنوی

وقتت به سر رسیده

حتی با سکوت‌شون

می‌خوان بشنوی

وقتت به سر رسیده

نمی‌تونی جلوی رودخونه‌رو بگیری

تبدیل به دریا می‌شه

تردید مکن

از چی می‌ترسی

دنیا دارن تماشات می‌کنن!…»

«اشکان» خواننده دیگر پاپ شعر شاعران جوان دیگری را با موسیقی در آمیخت و یاوه گوئی «رئیس جمهور محترم» را پاسخ داد:

«خس و خاشاک توئی

پست‌تر از خاک توئی

نور منم، شور منم

عاشق رنجور منم

زور توئی، کور توئی

هاله بی نور توئی

دلیر بی باک منم

مالک این خاک منم!….»

اگر چه جای بحثش این جا نیست، ولی به اشاره باید گفت که جنبشی چنین فارغ از پیرایه‌های سیاسی، حتی بیش از جنبش‌های عقیدتی، در معرض تغییر و تبدیل و انحراف قرار می‌گیرد. جنبش اگر «بی‌رهبر» و «سازمان» و خودجوش پدید آمد ولی برای حفظ موجودیت و پیشبرد هدف‌های خود نیاز به سازماندهی و رهبری دارد. در این تردید نیست. ولی به شرط آن که آنان که بر مسند رهبری می‌نشینند، خود به جوهر اصلی جنبش که همان استقلال فراعقیدتی باشد، پای‌بند بمانند. نه آن‌که با پیش کشیدن مسائل عقیدتی، وحدت فراگیر- یعنی برجسته‌ترین ویژگی جنبش را از میان بردارند و آن را از تأثیر بیندازند. اگر چنین شود- که متأسفانه نشانه‌هائی از آن در دست است- ترانه اعتراضی از نو برخاسته و به مردم پیوسته، نیز از نو به زیر خاکستر خواهد رفت!

ترانه امروز: ایران، با صدای گوگوش را می توانید از طریق پلیر بشنوید