در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، یکی از مهم‌ترین رخدادها در پهنه‌ی تاریخ ایران روی داده است. در طی این روز شاهنشاهی در ایران منقرض شد و عصر همان روز رژیم تازه‌ای برآمده از یک قیام مسلحانه و خونین به قدرت رسید. به این ترتیب روز ۲۲ بهمن به صورت یک لولای تاریخی درآمد که روندهای گذشته و آینده را در دو مسیر خیلی متفاوت قرار داد. آینده‌ی ایران، تا این ملک چنین نامیده می‌شود، تحت تاثیر رخداد‌های این روز خواهد بود.

حمله‌ی واحدهای تانک گارد سلطنتی به شهر تهران- ساعت ۳ صبح روز یکشنبه ۲۲ بهمن

اجازه بدهید به نیمه شب قبل از روز ۲۲ بهمن ۵۷ برگردیم. سه ساعت بعد از نیمه شب ستونی متشکل از ۳۲ دستگاه تانک از محوطه‌ی قرارگاه لشکر یک گارد سلطنتی واقع در منطقه‌ی لویزان در حومه‌ی شمال شرقی تهران خارج شد.

این ستون زرهی شامل تعدادی تانک سنگین (از نوع چیقتن شیر ایران؟) و تعدادی تانک سبک (از نوع اسکورپیون؟) بوده است. ترکیب این تانک‌های سنگین و سبک و نیز آرایش حرکتی آنها هنوز مشخص نیست. بر اساس اطلاعات موجود، این ستون زرهی را واحدهای پیاده یا هوایی پوشش نمی‌دادند. به این ترتیب، این ستون زرهی بدون پوشش زمینی یا هوایی در عبور شبانه از خیابان تهران نو که یک منطقه‌ی شهری مسکونی فشرده است، خود نقش طعمه و نه نقش شکارچی را پیدا کرد!

سرلشکر کاظم ریاحی، از امیران گارد سلطنتی، فرماندهی این ستون زرهی را به عهده داشت. در بهمن ۵۷ سرلشکر ریاحی به فرمانداری نظامی تهران مامور به خدمت بود و به این ترتیب او معاون عملیاتی سپهبد مهدی رحیمی، فرماندار نظامی تهران هم بوده است. سرلشکر ریاحی از خانواده‌ی بزرگ «ریاحی چالشتری» بود و این خانواده در اصل از شهرک چالشتر[۱]در نزدیکی شهرکرد (مرکز استان چهارمحال) برخاسته‌اند. در دوران شاه از این خانواده چندین نفر به سطح وزیری دولت و امیری ارتش رسیدند. مثلاً سرتیپ محمدتقی ریاحی که مرداد سال ۱۳۳۲ و همزمان با نخست‌وزیری مصدق، رئیس ستاد ارتش بود، متعلق به نسل قبلی همین خانواده‌ی بزرگ بوده است.

سرتیپ ریاحی در جریان کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ به مصدق وفادار ماند و به همین دلیل هم او بعد از پیروزی کودتا از کار برکنار و مدتی نیز زندانی شد.

گفته می‌شود که آن ستون زرهی گارد ابتدا قرار بوده که در نیمه شب (ساعت صفر) حرکت خود را از نقطه تماس[۲] شروع کند؛ ولی به دلیل حاضر نبودن مهمات تانک‌ها حرکت این ستون زرهی حدود سه ساعت به تاخیر می‌افتد. موضوع حاضر نبودن مهمات برای حرکت این ستون زرهی در رابطه با یک تیراندازی است که در روز ۲۰ آذر ۱۳۵۷ (مصادف با عاشورا) در ساختمان ستاد فرماندهی لشکر گارد در محوطه‌ی پادگان لویزان صورت گرفت. در این روز تعدادی (پنج نفر؟) از پرسنل وظیفه و کادر گارد سلطنتی وارد نهارخوری افسران گارد می‌شوند و افراد حاضر را به رگبار می‌بندند که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از پرسنل گارد از جمله چند امیر و افسر ارشد گارد می‌شود. به این ترتیب افسران گارد سلطنتی حتی در محوطه‌ی ستاد گارد هم تامین نداشتند. این تیراندازی سبب تغییرات عمده‌ای در رویه‌ی عملکردی گارد سلطنتی شد.

به دنبال این تیراندازی در ستاد فرماندهی لشکر گارد رویه‌ی توزیع مهمات برای عملیات تغییر می‌کند. مهمات موجود در سلاح‌ها جمع‌آوری شده و به زاغه‌های نگاهداری مهمات منتقل می‌شود و از این پس رویه این می‌شود که مهمات مورد نیاز واحدهای عملیاتی درست قبل از مرحله‌ی شروع هر عملیات بین واحدهای عمل‌کننده توزیع شود و مهمات باقیمانده بعد از پایان عملیات جمع‌آوری و زاغه‌ها بازگشت داده شود. بر طبق این رویه، تانک‌های گارد در ساعت صفر (نیمه شب قبل از ۲۲ بهمن) مهمات در اختیار نداشتند و این مهمات باید از زاغه‌ها به آن‌ها منتقل می‌شد. به این ترتیب شروع عملیات این ستون زرهی به تعویق می‌افتد و احتمالاً تانک‌ها فرصت نکردند تمامی مهمات سازمانی خود را هم تحویل بگیرند.

این نکته که آیا تانک‌های این ستون زرهی حرکت خود را با مهمات کامل شروع کردند یا نه هنوز در پرده‌ی ابهام مانده است. قرائنی در دست است که تانک‌های این ستون زرهی مهمات توپ‌های خود را به همراه نداشتند و فقط بخشی از مهمات سلاح سبک (مسلسل‌های) خود را توانستند تحویل بگیرند. این ستون زرهی پس از خروج از منطقه‌ی لویزان، از طریق تهران پارس در شرق تهران، در مسیر خیابان تهران نو (خیابان دماوند) به طرف غرب (به طرف میدان فوزیه) به حرکت خود ادامه داد. پادگان هوایی دوشان تپه- که مرکز آموزش‌های هوایی و ستاد نیروی هوایی را در برمی‌گرفت- در قسمت غربی خیابان تهران نو و در نزدیکی میدان فوزیه (امام حسین) قرار داشت.

شورشیان مسلح که از طریق شنود مخابرات از زمان خروج ستون تانک از منطقه‌ی لویزان، واحتمالاً طرح حمله و موضوع کمبود مهمات تانک‌ها مطلع شده بودند، در امتداد خیابان تهران نو به کمین نشستند. شورشیان مسلح در مسیر خیابان تهران نو با تانک‌های گارد سلطنتی درگیر شدند و توانستند در سطح این خیابان، تعدادی از تانک‌های سنگین و سبک گارد را تخریب کنند و از کار بیندازند. جزییات روش تخریب آن تانک‌ها هنوز مبهم مانده است. گفته می‌شود تخریب تانک‌های گارد توسط افرادی صورت گرفت که با عملکرد این تانک‌ها به خوبی آشنا بوده و از نقطه ضعف‌های آنها در یک جنگ شهری با خبر بوده‌اند. به نظر می‌رسد این زد و خورد بین ستون زرهی و شورشیان مسلح حوالی ساعت پنج تا شش صبح ۲۲ بهمن صورت گرفته است.

شاهدان عینی که حوالی ساعت هشت صبح روز ۲۲ بهمن از خیابان تهران نو گذاشته‌اند، از وجود تعدادی تانک سنگین و سبک از کارافتاده در امتداد خیابان تهران نو در صبح روز ۲۲ بهمن خبر داده‌اند. همان شاهدان گفته‌اند که آنها روی دیوارها فقط جای گلوله‌های سلاح سبک دیده‌اند، ولی در جایی اثری از تخریب گلوله‌ی توپ تانک ندیده بودند. مشاهده‌ی فقط جای گلوله‌ی سلاح سبک روی دیوارها آن نظریه را که تانک‌های گارد گلوله‌های توپ‌های خود را حمل نمی‌کردند تقویت می‌کند.

به نظر می‌رسد هدف این ستون تانک فقط شورشیان مستقر در پادگان دوشان تپه (مرکز آموزش‌های هوایی و ستاد نیروی هوایی) نبوده است، معدودی (چهار تانک؟) از تانک‌های گارد توانستند از پادگان هوایی دوشان تپه گذشته و خود را به میدان فوزیه برسانند. همانطور که در قسمت قبل توضیح داده شد، خیابان‌های تهران نو و شاهرضا (انقلاب) از طریق یک زیرگذر در میدان فوزیه به هم وصل هستند ولی سنگرهای خیابانی که از ظهر روز شنبه ۲۱ بهمن ۵۷ در عرض خیابان شاهرضا (انقلاب) به وجود آمده بودند در عمل ارتباط مستقیم بین زیر گذر میدان فوزیه و خیابان شاهرضا (انقلاب) را قطع کردند. این سنگرهای خیابانی در عرض خیابان شاهرضا (انقلاب) مانع از ادامه‌ی حرکت آن تانک‌ها شدند. به این ترتیب تانک‌ها در قسمت زیرگذر میدان فوزیه به دام افتادند.

مردم از روی پل میدان فوزیه روی تانک‌ها تعداد زیادی کوکتل مولوتف انداختند و به این وسیله تانک‌های به تله افتاده را به آتش کشیدند. از صحنه‌ی به آتش کشیده شدن این تانک‌های گارد یک دیداری (ویدئو) در سایت‌های اینترنتی موجود است که موضوع حمله با کوکتل مولوتف به تانک‌های به تله افتاده را تایید می‌کند. برخی جزئیات در مورد نحوه‌ی درگیری در میدان فوزیه در روزنامه‌های کیهان، اطلاعات و آیندگان آن روزها هم موجود است. تصویری از یکی از تانک‌های به آتش کشیده شده که طی روز ۲۲ بهمن همچنان در زیر گذر میدان فوزیه باقیمانده بود شدت این درگیری را نشان می‌دهد. دیده می‌شود که این تانک در تلاش برای خارج شدن از مهلکه با دیواره‌ی بتنی زیر گذر میدان فوزیه تصادف کرده و از کار افتاده است.

اطلاعات موجود مدعی است سرلشکر ریاحی فرمانده‌ی این ستون تانک در حین عملیات و در میدان فوزیه به ضرب گلوله‌ی مردم مسلح زخمی و سپس کشته شد. در مورد نحوه‌ی کشته شدن او روایت‌های متفاوتی وجود دارد و این موضوع هنوز مبهم مانده است. به نظر می‌رسد یکی از تانک‌های این ستون زرهی موفق می‌شود که محوطه‌ی میدان فوزیه را دور بزند و از طریق خیابان نظام‌آباد راه شمال تهران را در پیش گیرد. این تانک نیز در میانه‌ی خیابان نظام‌آباد توسط مردم مسلح از کار می‌افتد. شاهدان عینی یک تانک از کارآفتاده را در میانه‌ی خیابان نظام‌آباد در قبل از ظهر روز ۲۲ بهمن دیده‌اند. گفته می‌شود که تانک دیگری با دور زدن میدان فوزیه می‌تواند خود را به محوطه‌ی جلوی محوطه‌ی اداره‌ی برق ژاله برساند که در آن جا متوقف می‌شود. گفته می‌شود در نهایت هیچ یک از تانک‌های لشکر گارد سالم به پایگاه خود بازنگشتند.

برآورد می‌شود که در درگیری شبانه در طول خیابان تهران نو بیشتر از ۲۰ تانک گارد تخریب شده و از کار افتادند، به این دلیل که بر اساس اطلاعات موجود ۳۲ تانک از قرارگاه لشکر یک گارد در لویزان خارج شدند ولی حدود شش تانک توانستند خود را به حوالی میدان فوزیه برسانند. بقیه‌ی تانک‌ها طی درگیری‌های شدید در طول خیابان تهران نو تخریب و از کار افتادند. وجود این درگیری‌های شدید خیابانی بین مردم مسلح و یک ستون زرهی این نظریه را که شروع قیام بهمن ۵۷ به صورت کاملاً خود به خودی بوده است را رد می کند، ولی تعداد، ترکیب سازمانی و روش‌های مورد استفاده‌ی مردم مسلح که توانستند تانک‌های گارد را تخریب و از کار بیندازند هنوز مشخص نشده است.

در همین رابطه و هماهنگ با حرکت ستون زرهی گارد از شرق تهران، یک ستون دیگر هم، شامل تعدادی واحد پیاده- مکانیزه (به ظرفیت یک گردان پیاده؟) از پادگان قزوین به طرف غرب تهران حرکت کرد. این ستون پیاده- مکانیزه در حوالی کاروانسراسنگ در جاده‌ی کرج به تهران توسط مردم مسلح متوقف شد. افراد آن ستون نظامی بعد از یک درگیری مسلحانه خلع سلاح و پراکنده شدند. به این ترتیب ستون زرهی از شرق و ستون پیاده از غرب تهران نتوانستند به هم ملحق شوند. سه روزنامه‌ی مهم تهران (کیهان، اطلاعات و آیندگان) به تاریخ ۲۳ و ۲۴ بهمن سال ۵۷ اطلاعات پراکنده‌ای در مورد درگیری با این ستون پیاده- مکانیزه نوشته‌اند؛ بدون آن که تعداد و ترکیب افراد مسلحی که به جنگ ستون پیاده- مکانیزه رفتند و توانستند این ستون را متوقف کنند روشن کنند. در این مورد هم این فرض که حرکت‌های کاملاً خود به خودی مردمی بتوانند یک ستون پیاده- مکانیزه را در شرایط نابرابر متوقف و خلع سلاح کنند دور از ذهن به نظر می‌رسد.

ارتشبد قره‌باغی در کتاب خاطرات خود به موضوع اعزام دو ستون نظامی از شرق و غرب تهران و درگیری مردم مسلح با آن ستون‌های نظامی را نوشته است. با این که او به موضوع حرکت دو ستون نظامی به طرف تهران اشاره می‌کند، ولی در مورد جزئیات این موضوع مهم اطلاعات زیادی در اختیار نمی‌گذارد. بخشی از این نحوه‌ی برخورد قره‌باغی می‌تواند به این دلیل باشد که او به عنوان رئیس ستاد ارتش واقعا از جزئیات عملیات واحدهای نظامی که زیر فرمان فرماندار نظامی بودند خبر نداشت، ولی در عین حال او نمی‌خواهد این بی‌اطلاعی خود را هم عیان کند. بخش دیگر می‌تواند به این دلیل باشد که او سعی می‌کند بختیار را که یک غیر نظامی بود مقصر از هم پاشیدن دو ستون نظامی ارتش نشان بدهد. ارتشبد قره‌باغی در این کتاب خاطرات از ذکر جزییات دیگر در مورد رخدادهای روزهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن نیز خودداری می‌کند. در کل به نظر می‌رسد که او این کتاب خاطرات را بیشتر به این نیت نوشته است که هرگونه ایرادی در از هم پاشیدن ارتش را از دوش خود بردارد. به هر صورت او با ناگفته‌های بسیار رفت.

قراین نشان می‌دهد که انتقال ستون‌های زرهی و پیاده از دو سو بخشی از یک کودتا بوده است.

شایعه‌ای وجود دارد که این کودتا «عملیات کورتاژ» نامگذاری شده بوده است. بر مبنای این روایت، بخشی از ارتش شاه راه چاره (الترناتیو) اول یعنی کودتا را انتخاب کردند. در آن موقع ارتش شاه در چنان بی نظمی به سر می‌برد که این کودتا نمی‌توانست بسیار دقیق برنامه‌ریزی و سپس به نحو موثری اجرا شده باشد. موضوع کودتا در روز ۲۲ بهمن و عملیات کورتاژ در روزنامه‌های تهران در روز ۲۳ بهمن به بعد مورد اشاره قرار گرفته است.

احتمالاً تصرف مدرسه‌ی علوی، محل استقرار آیت‌الله خمینی در نزدیکی میدان ژاله، یکی از هدف‌های ستون تانک گارد سلطنتی بود، ولی هیچ یک از تانک‌های این ستون به مدرسه‌ی علوی نرسیدند و در عمل نتوانستند بیشتر از محوطه‌ی اطراف میدان فوزیه پیشروی کنند. تعرض آن ستون تانک گارد سلطنتی آخرین قدرت‌نمایی ارتش شاه بود. شکست این آخرین تلاش ارتش شاه، به واقع شعله‌ی مورد نیاز برای شروع آتش قیام در سحرگاه روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را به وجود آورد. به این ترتیب می‌توان درگیری و شورش در پادگان دوشان تپه را جرقه‌ی قیام و شکست ستون رزهی در سپیده دم روز ۲۲ بهمن را شعله‌ی قیام دانست.

شروع و گسترش قیام- صبح روز یکشنبه ۲۲ بهمن

پیروزی بر آخرین تانک‌های لشکر گارد در زیرگذر میدان فوزیه و ستون پیاده در جاده‌ی کرج در سپیده‌ی روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ آتش قیام را شعله‌ور کرد و این آتش در مدت یک روز به تمامی سطح تهران کشیده شد. در کمتر از یک روز ساختمان‌های اصلی ساواک، شهربانی کل، کلانتری‌ها، زندان‌ها و نیز پادگان‌های گارد و ارتش مورد حمله قرار گرفته و بسیاری از این تاسیسات به آتش کشیده شدند. منبعی موجود نیست که دقیقا نحوه‌ی گسترش دامنه‌ی قیام در طول روز ۲۲ بهمن به چهار گوشه‌ی شهر تهران را نشان بدهد. آشکارا هدف اصلی و عمده‌ی حمله‌کنندگان غارت اموال نبود، بلکه به نظر می‌رسد که مهم‌ترین هدف‌های حمله‌کنندگان به این تاسیسات امنیتی و نظامی در هم شکستن ماشین سرکوب رژیم و به دست آوردن سلاح سبک و مهمات آنها بود.

در این جا من باردیگر از همه‌ی شاهدان آن روزهای تاریخ‌ساز دعوت می‌کنم که خاطرات خود را مدون و منتشر کنند. تدوین و انتشار خاطرات فردی در مورد سه روز تاریخ‌ساز ۲۰ تا ۲۲ بهمن می‌تواند به غنای تاریخ نزدیک ایران کمک کند.

رهبران سه گروه اول که قبلا شرح داده شدند (ارتش شاه به نمایندگی ارتشبد قره‌باغی، دولت شاه به نمایندگی شاپور بختیار و دولت موقت به رهبری آیت‌الله خمینی/ مهندس بازرگان) تمایلی به از هم پاشیدن ارتش شاه نداشتند. در حالی که افراد وابسته به آن گروه چهارم از هم پاشیدن ارتش شاه و تصاحب هرچه بیشتر اسلحه‌ی سبک را در جهت منافع درازمدت خویش می‌دیدند، ولی نقش رهبران سازمان‌های آن گروه چهارم در گسترش قیام جای تعمق بسیار دارد؛ اگرچه به نظر می‌رسد آنها هم از شروع و نحوه و سرعت گسترش قیام غافلگیر شدند.

بدون شک افراد وابسته به گروه‌های سوم و چهارم در پهنه‌ی قیام روز ۲۲ بهمن و درگیری با واحدهای امنیتی/ نظامی شرکت فعال داشته‌اند. بدون شرکت فعال این افراد نمی‌توان قیام روز ۲۲ بهمن را تصور کرد؛ چون افراد وابسته به گروه اول (ارتش شاه) و گروه دوم (دولت شاه) در آن سوی خط قرار داشتند. ولی به نظر می‌رسد افراد وابسته به گروه‌های سوم و چهارم به صورت فردی/ گروهی، و نه به صورت تشکیلاتی/ سازمانی، در روند رشد و گسترش قیام در طول روز ۲۲ بهمن شرکت داشتند. به عنوان مثال، بر طبق اطلاعات به‌جا مانده، قاسم سیادتی، از اعضای مرکزیت سازمان فدایی (از گروه چهارم) در حمله‌ی نهایی به مرکز رادیو در خیابان ارک شرکت کرده و در جریان این حمله هم کشته می‌شود، ولی سازمان فدایی، به گواهی رهبران به جا مانده‌اش، وقوع قیام در روز ۲۲ بهمن به شکلی که صورت گرفت را طراحی و رهبری نکرده است. مورد مشابهی در مورد سازمان مجاهدین هم صادق به نظر می‌رسد. یعنی رهبری آن سازمان هم قیام روز ۲۲ بهمن را طراحی و سازماندهی نکرد. در مورد سازمان‌های دیگر گروه چهارم استنتاج مشابهی درست به نظر می‌رسد. ولی شاید هیچگاه نتوان به تصویر جامعی در مورد جزئیات نقش سازمان‌های متعدد آن گروه چهارم در گسترش قیام ۲۲ بهمن رسید؛ چون که بسیاری از رهبران آن سازمان‌ها در درگیری‌های بعدی با جمهوری اسلامی کشته شدند و در این مورد هم از خود یادداشت یا کتاب خاطره‌ای به جا نگذاشته‌اند.

از طرف دیگر برخی از افراد وابسته به گروه سوم (سازمان‌های مسلح مخالف شاه و طرفدار آیت‌الله خمینی) که بعدها «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را به وجود آوردند و در ساختارهای نظامی خاص جمهوری اسلامی نیز نقش پیدا کردند در نوشته‌های اینترنتی مدعی شده‌اند که آنها در طول قیام ۲۲ بهمن فعال بوده‌اند. این ادعاهای آنها رد یا اثبات نشده است. باید در نظر داشت که حتی در روز قیام (۲۲ بهمن ۵۷) هم آیت‌الله خمینی اعلامیه‌ای مبنی بر اجازه‌ی جهاد علیه ارتش شاه یا گارد سلطنتی صادر نکرد. به این ترتیب شرکت افرادی از گروه سوم در قیام ۲۲ بهمن هم بدون رهبری و به صورت فردی/ گروهی و نه به صورت تشکیلاتی/ سازمانی بوده است.

همه‌چیز حکایت می‌کند که شروع و سپس گسترش سریع قیام عمومی در صبح روز ۲۲ بهمن بدون طرح قبلی و بدون رهبری[۳] مسلط بوده است، ولی به نظر می‌رسد که ادامه‌ی قیام در طول روز ۲۲ بهمن با «هدایت»[۴] همراه بود. اختلاف رهبری و هدایت در این است که رهبری به صورت مسلط و فعال، و با برنامه‌ریزی کلان قیلی صورت می‌گیرد، در حالتی که هدایت بدون برنامه‌ریزی قبلی و به صورت موضعی و به صورت تعاملی[۵] صورت می‌گیرد. استدلال این نوشته این است که اگرچه شروع قیام بدون برنامه‌ریزی قبلی و بدون رهبری کلان شروع شده بود، ولی در ادامه‌ی این قیام بعضی از افراد و سازمان‌ها، ازجمله افراد وابسته به هر دو گروه سوم و چهارم، توانستند در روند و سرعت قیام تاثیر بگذارند که در این‌جا از عمل آنها با واژه‌ی «هدایت» یاد می‌شود. همانطوری که در بخش‌های قبل ملاحظه شد درگیری در مرکز آموزش‌های هوایی در پادگان دوشان تپه در جمعه شب ۲۰ بهمن را می‌توان عملی خود به خودی تلقی کرد، ولی اطلاق صفت خود به خودی به رخدادهای بعدی در طول روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن، از جمله درگیری با دو ستون زرهی و پیاده‌ی مکانیزه، موجه به نظر نمی‌رسد.

شروع و ادامه‌ی آن سری درگیرهای مسلحانه در طول روز شنبه ۲۱ بهمن و همین طور ادامه‌ی آن در طول روز یکشنبه ۲۲ بهمن از ساختار و سازماندهی خاص خود پیروی می‌کرده است. ۳۰ سال بعد از شورش در شرق تهران و بعد از مقایسه‌ی آن با رخدادهای سال ۱۳۸۸ اینک به نظر می‌رسد که توسعه‌ی شورش در شرق تهران نه به صورت سازماندهی عمودی (فرماندهی و کنترل[۶]) و نه به صورت کاملا خودبه‌خودی[۷] بوده است؛ بلکه سازماندهی این شورش به صورت «سازماندهی‌های درونی فعال[۸]» صورت گرفته است. نمونه‌های دیگری از این نوع سازماندهی درونی فعال خود را در شبکه‌های اجتماعی در جریان اعتراض‌های سال ۸۸ نشان می‌دهند. به این ترتیب بررسی تطبیقی رخدادها در سال ۵۷ و در سال ۸۸ و بعد از آن می‌تواند نکته‌های تازه‌ای را از هر دو جریان اجتماعی ایران روشن کند. این چنین بررسی تطبیقی در عمل می‌تواند به نگرش‌های نوینی در مورد نحوه‌ی تشکیل و عملکردهای خیزش‌های اجتماعی منجر شود. بررسی دقیق‌تر این موضوع‌ها خود نوشته‌ی مستقلی را می‌طلبد.

بخش هفتم، متمرکز بر رخدادهای صبح روز ۲۲ بهمن، در این جا تمام می‌شود. شرح تفصیلی رخدادهای عصر روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، از جمله اعلامیه‌ی بی‌طرفی ارتش در ظهر روز ۲۲ بهمن، در بخش بعدی دنبال می‌شود. بخش‌های قبلی این سری نوشته در وب‌سایت رادیو زمانه به شرح زیر قابل دسترس است:
 

بخش‌های پیشین:

بخش اول: بررسی پیش‌زمینه‌ها
 

بخش دوم: ماه پیش‌تاز – ۱۶ دی تا ۱۹ بهمن ۵۷
 

بخش سوم: آرایش نیروها پیش از رفتن شاه
 

بخش چهارم: بازآرایی نیروها پس از رفتن شاه
 

بخش پنجم: شورش در پادگان دوشان تپه
 

بخش ششم: شورش در شرق تهران

پی‌نوشت‌ها:

1-Chaleshtor
2-Rendezvous Point
3-Leadership
4- Guidance
5- Interactive
6-Command & Control – CC
7-Spontaneous
8-Pro-active Self-Organizing