بختیار علی− فیلسوف آمریکایی فرانسیس فوکویاما در درآمد فصل اول کتاب “پایان انسان” به دو رمان معروف اشاره میکند، “۱۹۸۴” نوشتهی جورج ارول و” دنیای قشنگ نو” از آلدوس هاکسلی. از نظر فوکویاما تحولات علمی پیشبینی شده در این دو رمان تا حد ترسناکی به حقیقت پیوستهاند. اما او همزمان یادآور میشود که پیشبینیهای سیاسی جورج اورول در رمان ۱۹۸۴ درست از آب درنیامدهاند.
به نظر فوکویاما، تکنولوژی مدرن بیش از آنکه به سلاحی در دست برادر بزرگ – سلطه − به منظور کنترل مردم بدل شود، به سلاحی در دست مردم برای نظارت بر برادر بزرگ تبدیل شده است.
در رمان اورول، سلطه از طریق دستگاهی به نام تلاسکرین میتواند به گونهای همیشگی ما را تحتنظر بگیرد، نظارهمان کند، برایمان هشدار و پیام بفرستد و یادآور شود که میبیند: کنترل و هشدار مداوم.
دیدگاه فوکویاما قدری از حقیقت در خود دارد، چون بدیهی است که اگرچه تکنولوژی مدرن قدرتی عظیم به برادربزرگ بخشیده است، اما در مقابل انبوهی امکان و سلاح ناشناخته در دست مردم نیز قرار دادهاست. توانایی سیستم برای نظارت افزایش یافته، اما در مقابل امکان بیشتری برای نظارت متقابل مردم بر سیستم نیز ایجاد شده است.
پس از انتشار اسناد ویکیلیکس، مسئلهی نسبت تکنولوژی و انقلاب در فضای فکری غرب دوباره به میان کشیده شد. عدهی زیادی از متفکران بر این نظراند که صرف آشکارساختن حقیقت ضرورتآً حامل دلالتی انقلابی نیست اگر نیروهایی اجتماعی برای تحقق و بهکارگیری این حقایق در حوزهی عمل موجود نباشند.
بر همین مبنا، حتی فیلسوف بزرگی چون ژیژک، که میتوان او را بزرگترین مدافع ایدهی انقلاب در فلسفهی معاصر دانست، در یکی از نوشتههایش در” لندن رویو بوکس”، ضمن اذعان به اهمیت اسناد ویکیلیکس، ارزش رهاییبخش چندانی در این اسناد نمیبیند. ژیژک مینویسد: «اشتباه است فکر کنیم انگار آشکارساختن این همه اسرار رستگارمان میکند. حقیقت رستگارمان میکند، اما نه اینگونه حقایق.»
البته دغدغهی ژیژک که واقعی نیز هست، این است که سیستم چگونه دوباره این ایده را از نو به خدمت میگیرد؛ یا چنان که خود او میگوید، در بازار به مقدار فراوانی مادهی خام، کتاب و اسناد ضدسرمایهداری موجود است و مسئله این نیست که نمیدانیم سرمایهداری یا برادبزرگها چگونه رفتار میکنند، بلکه مسئله این است که بعداً با این دانش چه کنیم.
اکنون سلطه مخالف نقد نیست، بلکه ماهیتاً با نقد چون بخشی از سیستم رفتار میشود، یعنی چون بُعدی از بازی سیستم «لیبرال دموکراسی»، بدین معنا که تو حق نقد نظام سرمایهداری را داری، اما اجازه نداری کل نظام را در تقابل با آلترناتیوی رادیکال قرار دهی.
آنچه با ویکیلیکس دیدیم و ژیژک نیز آن را تصدیق میکند، نه آشکارساختن، بلکه بازی با قوانینی است که سیستم نمیخواهد با آنها بازی شود، یا به تعبیری دیگر، بازی با قوانینی است که سیستم نمیخواهد از مسیرهایی که خود آنها را مجاز نمیداند با آنها بازی یا در قواعد بنیادین بازی مداخله شود.
علیرغم ابعاد خلاقهی این نگرش و ورای ریزهکاریهای مقالهی مذکور از ژیژک، این نگرش چیزی از تقلیل ارزش انقلابی تکنولوژی مدرن در خود دارد. البته توانایی استفاده از این پتانسیل در جوامع مختلف متفاوت است و در ایران و آلمان و افغانستان به یک گونه نخواهد بود، اما آنچه مشخص است، این واقعیت است که سیاست اکنون در شکل و معنای کلاسیکش در هر نقطهای با چالش روبهروست. هر کجا ماهیت رابطهی آدمیان با یکدیگر تغییر یافت، سیاست نیز دستخوش تحولات بنیادی خواهد شد.
در رمانهای اورول و هاکسلی نیز شاهد تغییر فرم یا شکل ارتباط فرد و سلطه هستیم. در شکل کلاسیک انقلاب مشکل حاد برقراری رابطه میان گروه کارگزار انقلاب بود. قبل از جنبشهای کنونی در منطقه و از جمله جنبش سبز در ایران، تمامی انقلابهای تجربهشده در شرق انقلاب مخفی بودهاند، تدارک و ارتباطگیری، انتشارات، رادیو و تجمعات مخفی و زیرزمینی الگوی کار بوده، و وظیفهی دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نیز کشف فعالیتهای زیرزمینی و مخفی. با جنبشهای معاصر، شاید نخستین بار است که درکنار ظهور پتانسیل مهیب تکنولوژی مدرن در دست نیروهای کودتاچی، سویهای نوین واقعیت موجود را میشکافد، سویهای که قبلا بیرون از تصور ما قرار داشت: این واقعیت که ابزارهایی مانند فیسبوک و تویتر تنها برای دلدادن و قلوهستاندن و نمایش احساسات و عواطف نیستند، بلکه ابزارهایی مهم برای انقلاباند.
توانایی فیسبوک و تویتر و یوتوب به مثابهی ابزاری مهم در دست مردم معترض در تونس به صورتی مشخصتر خود را نشان داد. بر همین اساس نیز عجیب نیست که همزمان با شروع انقلاب در مصر، اولین واکنش دولت قطع شبکهی اینترنت بود و باز دور از انتظار نیست که میلیاردر معروف مصری نجیب سایروس ، صاحب شبکهی اینترنت و موبایل مصر، در صف اول تظاهرکنندگان میدان آزادی قاهره قرار داشت و خود سرپرستی رادیوی میدان آزادی قاهره را به عهده گرفته بود.
این دو حالت خود اشارهای هستند به وضعیت نمادین نوینی که در دنیای معاصر شکل گرفتهاست. مقایسهی موضع سایروس با موضع چندی از روشنفکران جالب است. برای مثال روشنفکر معروف و جدی مصری، دکتر جابر عصفور، که من به شخصه سالهاست خوانندهی نوشتههایش هستم و برای آنها ارزش بسیاری قایلم، در چنین موقعیتی مسند وزیر فرهنگ سیستمی نخنما را قبول کرده و در رأس کسانی قرار میگیرد که از جوانان میخواهند «به خانههایشان برگردند». البته چنین مواضعی جای تاسف دارد، اما آنچه باید به یاد داشت این نکته است که روشنفکران ضرورتاً روح عصر خویش را درک نخواهند کرد و بسیاری اوقات ناخواسته در دام تفاسیر رایج و کلاسیک زندگی گرفتار میآیند، تفاسیری که نسل و پدیدههای نوین از آنها فراتر رفتهاند.
اما چه چیزی به یوتیوب، فیسبوک، تویتر و ابزارهایی از این دست محتوایی انقلابی تزریق میکند؟ آیا صرف ایجاد ارتباط سریع و آزاد و خلق کانالی خبری ورای کانالهای رسمی کافی است؟ بیشک چنین پاسخی کافی نیست و جوابی که در این حوزه محدود شود در سطحیگری گرفتار خواهد ماند.
انقلاب و قیام در وهلهی اول نیاز به روحی جمعی دارند، به لحظهای که در آن خواست کلی جامعه حول یک موضوع یا امید جمع میشود، لمحهای که در آن افراد جرأت پیدا میکنند خود را برای دیگران بیان کنند و نقاط مشترک تفکر و امیدهایشان را ببینند.
تا کنون الگوی دیکتاتورها تبدیل جوامع به جزایری جدا-جدا است، برساختن دیواری بلند میان فرد و جامعه، ایجاد دشمنی میان هویت و هویت و غالب ساختن بیتفاوتی قشرهای اجتماعی نسبت به یکدیگر.
یکی از مهمترین ابزارهایی که تکنولوژی مدرن در اختیار نسلهای نو قرار میدهد، خلق امکان دیدن و تصدیق امید و رنجهای مشترک است، خلق زبان مشترکی است که با هم هر روزه در خلق آن شریکاند.
البته این تکنولوژی الزاماً در هر لحظه و در هر کاربردی انقلابی نیست، اما در تقابل با اشکال و ساختارهای موجود سلطه در شرق که اساسشان بر خفقان قرار دارد، تبدیل به سلاحی موثر میشوند.
جنبش ایران و انقلاب تونس و مصر ثابت کردند که ترجمه و انتقال رابطهای که جوانان ملتی را به هم پیوند میزند از دنیای مجازی به حیات واقعی امری محال نیست. مختصراً: دیوارهایی که سیاست و مرز و فرهنگ و ادیان میان آدمیان برساختهاند، در جهان مجازی فرو میریزند، و بَعد، همین فروریزی از شکل مجازی فراتر رفته و در واقعیت تحقق مییابد.
این امکان گرهزدن مجاز و حیات واقعی، روح انقلابی ارتباط و امکانات جهان اینترنت را آشکار کرده و نشان میدهد که آدمی در نهایت موجودی مجازی نیست و آزادی نمادینی که در جهان اینترنت بدان دست پیدامیکند، ممکن است که در زندگی واقعی انعکاس یابد.
عشق دو فرد در اینترنت اگر از رابطهای الکترونیکی به رابطهی دو موجود واقعی تبدیل نشود رابطهای مرده خواهد بود، همچنان که این گونه از عشق ممکن است به عشقی در واقعیت ترجمه شود، خشمی سیاسی نیز میتواند سریعا از فضای مجازی به صحنهی خیابان منتقل و واقعیت یابد. آنچه در اینترنت مهم است نه نفس امکان ارتباط، بلکه تلاش برای تبدیل آزادی مجازی به آزادی در نیمروز خیابان است، آزادی عینی و عملی.
کاش میشد از اورول پرسید که: آقا میبینید تکنولوژی مدرن بعدی دارد که در رمانتان متصور نشدهاید؟ افزون بر این، دوست دارم نظر فوکویاما و ژیژک را بعد از انقلاب مصر بدانم. فوکویاما اکنون پدرخواندهی دفاع از نظام لیبرال دمکراسی است و ژیژک شناختهشدهترین منتقد کنونی سرمایهداری. اکنون کدامشان خوشحال خواهند بود؟ شاید هر دو دلایل بسیاری برای اعلام برندهشدن جبههی خود داشته باشند.
فوکویاما میگوید: دیدید ارزشهای دمکراسی جهانی و ابدیاند، زندگی توانایی خلق چیز جدیدی ندارد، این ارزشها را هیچ جایگزینی نیست و حتی جوامع بسته و محافظهکار را نیز از این ارزشها گزیری نیست، حال پیروزی مطلق مدل لیبرال دمکراسی و «پایان تاریخ» را به چشم خود دیدید؟
اما بیشک ژیژک نیز میبیند کهایدهی انقلاب از جهان محو نشده و ساختارهایی که سرمایهداری در حاشیهی خویش خلق و بازتولید نموده قابل فروپاشیاند و هر سلاحی راکه سیستم خلق کرده میتواند علیه خود سیستم به کارگرفته شود. اما در نهایت چه کسی برندهی این مبارزه است، فوکویاما یا ژیژک؟ این پرسشی است که برای پاسخ بدان هنوز به زمان نیاز داریم.
ارول قدرت گرفتن دروغی کمونیست ها را و چهره واقعی آنها را به جهان نشان داد
فوکویا جهان بعد از کمونیسم را ترسیم کرد
هر دو راست میگفتند
شمامارکسیستها مغلطه میکنید
این کشورهای پیزوری چه روسی چه آمریکایی ، چه کمونیست ، چه شبه سرمایه داری ، چه سکولار روسی چه سکولار آمریکایی :
۱) دائم سلاح میخرند از امریکا و روسیه و چین چون از ترس کونشون به همدیگه شک دارن
۲)نفت را میفروشن و مسابقه زیاد فروختن و ارزان فروختن هم دارن .
۳)محصولات هم که از امریکا نشد از روسیه ، نشد از چین ( که همان کارخانه های آمریکایی هستند آنجا ) به چند برابر قیمت میخرند
پس این چرندی که مارکسیست ها به زور میخوان تو مخ مردم ما کنند چیه که
۱) جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی آمریکایی است ! به نفع امریکا بود ! چون امریکا سلاح میفروشه به این کشور ها ! بابا مگه شاه اونهمه سلاح نمیخرید که با کارتر دعواش شد که چرا به من میگی سلاح کمتر بخر ؟ عراق و لیبی مگه کم سلاح میخریدند ؟ امان از مغز خر .
۲) مگه شاه نفت نمیفروخت ، مگه لیبی نفت نمیفروخت ، مگه چاوز نفت ارزان نمیده به امریکا ؟ مگه صدام با التماس نمیخواست نفت بفروشه ؟ مگه الان شما ها نمیگین ج ا داره جای خالی لیبی را پر میکنه ؟ مگه نمیگین اگه امریکا نفت از
ج ا نخره سقت میکنه ؟ پس کی به فروش نفت احتیاج داره ؟ چرا از نزدیکی احمدی نژاد به امریکا میترسین ؟
۳)ایران زمان شاه از غرب میخرید ، حالا ج ا با ۶ تا واسطه از غرب میخره آنهایی هم که نشه از غرب بخره به ۶ برابر قیمت از روسیه میخره بنجل ( مثل نیروگاه بوشهر )، مقداری هم از چین میخره که تولیدات شرکت های آمریکایی است در چین ( مثل hp ، Dell ، Motorola ، cater pillar ، general electric ، Nike ، Deluxe ، IBM ، Cisco ، ……) با کیفیت بسیار پایین تر ، یا ژاپنی و کره ای ( توشیبا ، سامسونگ ، ال جی ) که باز سرش در امریکا است .
جهان امروز تغییر کرده . همه بهم وصل هستند . یا باید در کشور حصار بکشی و هیچ تماسی با خارج نداشته باشی مثل کره جنوبی و کوبا که مانی ان این است که در عصر حجر و غارنشینی و در فقر باید زندگی کنی . یا راه دموکراسی و اقتصاد آزاد را انتخاب کنی مثل کره جنوبی و ترکیه و مالزی و اندونزی و چین و روسیه و ویتنام و برزیل که به اندازه ای که از نظامهای مافیایی کمونیستی و اقتصاد های رانت خور فاصله بگیری از مواهب تمدن و مشارکت سیاسی برخوردار و به پایداری سیاسی نزدیکتر میشوی .
مسله روسیه چون هنوز مافیایی است و همان کمونیست ها نقابدارانه سکولار نما شده اند و رانت خواری هنوز هست پس هم دموکراسی نیست و هم اقتصادش پایدار نیست و وابسته به نفت و گاز است .
در ایران هم اگر همین کمونیست ها ( فدایی ، توده ای ها ) بخواهند به نام سکولاریسم خودشان را قالب کنند نتیجه همان خواهد شد . دنباله زائد روسیه ک گ ب .
به همین دلیل اینها هنوز نمیتوانند از چریک های ژاندارم کش و استالین و روسیه و قذافی و کاسترو یک میلیون بیکار و حتا همین ج ا دست بکشند .
انتخاب با ملت ایران است . یا مثل بقیه جهان از هند و ژاپن گرفته تا آفریقای جنوبی ، از کره جنوبی تا ترکیه و مالزی به راه دموکراسی میروند و مارکسیسم لنینیسم را دفن میکنند در گورستان تاریخ یا همین اش و همین کاسه :
یکروز به نام مذهب ، روز دیگر به نام سوسیالیسم ، روز دیگر به نام سکولاریسم ولی ماهیت هیچ فرقی ندارد ، بدتر هم میشود .
orwel comonistha ra goft fokuyama baad az comonism / 03 March 2011