هفته‌ی گذشته، تقریباً تمامی وب‌سایت‌های نزدیک به اصلاح‌طلبان، متنی را با عنوان «منشور جنبش سبز، ویراست دوم» انتشار دادند؛ متنی با امضای آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی که ظاهراً بنا دارد روایتگر «اهداف»، «مبانی» و به‌طور کلی «هویت سیاسی» جنبش اعتراضی ایران باشد.

انتشار خبر حصر یا انتقال رهبران جنبش سبز به «خانه‌ای امن» در اطراف تهران سبب شد تحلیل‌ها و نظرات بسیار کمی پیرامون مفاد و اهدافی که این متن در پی آن بود منتشر شود. در حالی که متن حاضر، به باور من یکی از مهم‌ترین مواضع اعلام شده‌ی رهبران جنبش سبز در طول تمامی این بیست‌ماه گذشته است و جا دارد که سایت‌ها و رسانه‌ها درباره‌ی موضوعات طرح شده در آن به تفصیل بنویسند. به‌هر حال، در این یادداشت سعی می‌شود تنها به چند نکته‌ی کوتاه که عمدتاً ماهیت و سویه‌ای حقوقی دارد اشاره‌ای شود. باشد که در فضایی مناسب‌تر امکان بررسی و نقد جدی‌تر این متن فراهم آید.

هرچند تشکیلات «شورای هماهنگی جنبش راه سبز» که مرجع اصلی انتشار «منشور جنبش سبز» است، زمان نگارش، تنظیم و حتی تحویل این متن را- که مدعی است به «امانت» در اختیار داشته- مشخص نکرده، اما به هر روی، این متن در فضای سیاسی-اجتماعی پس از رویدادهای پردامنه‌ی 25 بهمن و با عنوان پرطمطراق «منشور جنبش سبز» منتشر می‌شود.

تردیدی نیست که آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، در حال حاضر در زمره‌ی بانفوذ‌ترین شخصیت‌های سیاسی کشوراند. این‌دو پیش از آن‌که به‌طور رسمی و علنی در حصر خانگی، محدودیت ارتباطی و اینک آن‌طور که مطرح شده زندان، قرار بگیرند، بارها و بارها به طور فردی یا مشترک، بیانیه داده‌اند و مواضع‌، برنامه‌‌ها و تحلیل‌های خود را با هواداران پرشمار خود در میان گذاشته‌اند.

پرسش اصلی اما این است که آیا برخورداری از این محبوبیت یا نفوذ سیاسی، این اذن و اجازه‌ی ‌‌‌‌حقوقی را هم به آنها می‌دهد که به نمایندگی از عموم معترضین داخل و خارج کشور که به نوعی خود را در چهارچوب جنبش سبز طبقه‌بندی می‌کنند، «منشور» یا «میثاقی جمعی» تدوین کنند؟

رهبران جنبش سبز یا به تکثر و پلورالیسم موجود در حرکت‌های اعتراضی ایران باور دارند و یا ندارند. اگر آنچنان که خود بارها گفته‌اند و در متن همین منشور نیز به آن اشاره شده است، به چنین پلورالیسم سیاسی‌ای باور دارند، آنگاه این پرسش محوری مطرح می‌شود که؛ آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، به استناد کدام تفاهم عینی و جمعی، «صلاحیت حقوقی» تدوین چنین سندی را داشته‌اند؟
این متن، یک بیانیه یا اطلاعیه‌ی ‌ساده، به مانند بیانیه‌های پیشین نیست. این متن، در فرم و محتوا و حتی عنوان نیز مخاطب خود را همانند مخاطبین یک «پیمان‌نامه» و «میثاق جمعی» فرض کرده است؛ پیمان و میثاقی که علی‌القاعده مستلزم در نظر گرفتن تمامی آرا و نظراتی است که به طور واقعی در بطن جنبش اعتراضی کنونی در ایران وجود دارد.

آقایان موسوی و کروبی بارها اعلام کرده‌اند برای خودشان قائل به «شان رهبری» نیستند. در طول همه‌ی این ماه‌هایی که از انتخابات سال 88 و رویدادهای بعد از آن می‌گذرد، اغلب چهره‌های اصلاح‌طلب، همواره از این‌که جنبش سبز «رهبری» مرسوم و مشخصی ندارد، ابراز خرسندی کرده‌اند و آن را نشان برتری و تمایز این جنبش در قیاس با سایر حرکت‌های پیشین در ایران دانسته‌اند. حالا چه شده است که یک‌مرتبه؛ آن‌هم پس از رویدادهای پردامنه‌ی روز 25 بهمن و طرح و شعارها و مطالباتی که آشکارا بسی فراتر از «سقف» خواست ‌‌اصلاح‌طلبان بود، وابستگان آنها در خارج از کشور به فکر «رهبری» و تدوین استراتژی و تاکتیک‌برای جنبش افتادند؟

در نگاه و منظر اصلاح‌طلبان، یا این جنبش اعتراضی «رهبری» دارد یا ندارد! اگر هنوز از نگاه آنان، «نداشتن رهبری» نشان بلوغ و پختگی سیاسی جنبش است، تدوین «منشور جنبش سبز» با این فرم و محتوای کنونی چه معنایی دارد؟

در بخشی از این منشور، باز آمده است که اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی «هدف و خواست تجدیدناپذیر وحتمی جنبش است.» به واقع تنظیم‌کنندگان این متن با توسل به کدام مکانیسم یا سازوکارعینی، به چنین نتیجه‌ای رسیده‌اند؟

همان‌طور که اشاره شد، این سند، یک مانیفست ساده‌ی حزبی نیست که بیانگر برنامه‌ها و مطالبات تدوین‌کنندگانش باشد.«منشوری» است که ظاهراً شان و مقام «توصیفی» و «تشریحی» نیز برای خود قائل است. پنهان نمی‌توان کرد که در بخش‌های مشخصی از این سند، تنطیم‌کنندگان، بدون کوچک‌ترین ملاحظه‌ای، سعی در تسری و القای برداشت‌‌ها و تفاسیری خاص به عموم فعالین حاضر در جنبش داشته‌اند. لذا طرح پرسش‌هایی از این دست که: تهیه‌کنندگان این متن، با اتکای به کدام مستند عینی و قابل قبول، اجرای «تمامی» اصول قانون اساسی را به عنوان هدف «حتمی» و «غیر قابل تجدید نظر» جنبش معرفی کرده‌اند؟، پرسشی کاملاً به‌جاست که فعالین اصلاح‌طلب جنبش گویی خیلی هم مایل به پاسخگویی و تبیین آن نیستند.

مسلم است آقایان موسوی و کروبی، حق این را دارند که با آن‌چه این روزها در خیابان‌های تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ ایران می‌گذرد مخالف باشند. آنها می‌توانند این واقعیت بیرونی را نپسندند و آن را به نقد بکشند یا می‌توانند به کمک همفکران خود مردم را به آن نگرشی که گمان می‌کنند صحیح‌تراست سوق دهند، اما بدون تردید این حق را نخواهند داشت بر پای نوشته‌ای امضا بگذارند که بخش مشخصی از آن، آشکارا قلب واقعیت و اشاعه‌‌دهنده‌ی انحصارطلبی سیاسی است.

«مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد…» به‌واقع، بر پایه‌ی کدام تفسیر مترقی و دموکراتیکی می‌توان رعایت و اجرای این اصل قانون اساسی را به مثابه‌‌ی خواست و مطالبه‌ی «حتمی» جنبش اعتراضی ایران معرفی کرد؟ واژگان و عبارات معنا دارند. بی‌گمان متن این منشور بارها و بارها پیش از انتشار، بازخوانی و ویرایش شده بنابراین سخنانی از این دست که روح حاکم بر این متن، امری دیگر را نشان می‌دهد، به اعتقاد من هیچ معنایی ندارد.

گفته‌اند که قانون اساسی «وحی منزل» نیست و قابل تغییر است. مسلم است که چنین هست و می‌تواند اصولی از قانون اساسی تغییر داد، اما ساز و کار همین «تغییر و اصلاح» نیز در متن قانون اساسی فعلی پیش‌بینی شده است. اگر بر «اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی» و «حرکت در چهارچوب این قانون» به مثابه‌ «هدف جنبش» به واقع اعتقاد و باوری هست، رعایت و اجرای اصل 176 قانون اساسی در خصوص چگونگی بازنگری در متن قانون عیناً ‌باید اجرا شود.

دیگر این‌که به‌موجب متن صریح همین قانون «محتوای اصول مربوط به ‏اسلامی بودن ‏نظام ‏و ابتنای ‏كليه‌ی ‏قوانين ‏و مقررات ‏بر اساس ‏موازين ‏اسلامی و پايه‌های ‏ايمانی ‏و اهداف ‏جمهوری اسلامی ‏ايران ‏و جمهوری‏بودن ‏حكومت ‏و ولايت ‏امر و امامت ‏امت» غیر قابل تغییر است. (اصل 176) چگونه می‌توان بر «اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی» به مثابه‌ی اصل و قاعده‌ای «حتمی و تجدیدناپذیر» اصرار داشت و بعد به اصلاح و تغییر اصولی وعده داد که همان قانون آن را تغییر‌ناپذیر اعلام کرده است؟

این واقعیت را باید پذیرفت که قانون اساسی جمهوری اسلامی، تنها همان چند اصل موجود در فصل سوم یا فصل موسوم «حقوق ملت» نیست. این قانون تبلور مشخص و بیرونی‌ای دارد که همان ساختار سیاسی-حقوقی موجود یعنی «نظام جمهوری اسلامی» است؛ نظامی با نهادهایی مانند رهبری، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، مجلس تشخیص مصلحت و … که همگی ریشه و خاستگاهی مشخص در متن قانون اساسی فعلی دارند. بی‌گمان پذیرش و تحلیل این واقعیت، گام نخستین برای ارائه‌ی هر طرح و برنامه‌ای است که سودای اصلاح‌طلبی دارد.