محمود احمدی‌نژاد، طی نامه‌ای به نمایندگان مجلس، اقدام مجمع تشخیص مصلحت نظام و تلاش‌های رئیس این نهاد، رئیس مجلس و رئیس قوه قضاییه را برای محدودسازی اختیارات مدیریت اجرایی دولت در حیطه‌ی تعیین رئیس بانک مرکزی را خلاف قانون اساسی قلمداد کرد.
در پی این نامه شماری از نمایندگان مجلس نیز به ایشان پاسخ دادند.


درگفت‌وگویی با دکتر علیرضا رجایی، تحلیل‌گر سیاسی در ایران از او پرسیده‌ام: آیا اقدام مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرایندی که صورت گرفت، خلاف قانون اساسی بود یا نه؟

علیرضا رجایی: در ابتدا وقتی بحث مجمع تشخیص مصلحت نظام مطرح شد و بعد هم در قانون اساسی به طور مشخص شکل گرفت، مشکل عبارت بود از اختلافاتی که بین مجلس و شورای نگهبان اتفاق می‌افتد و این که در صورت عدم تفاهم مجلس با شورای نگهبان، در عمل قدرت قانونگذاری به مجمع تشخیص مصلحت نظام منتقل می‌شود. بنابراین اصولاً در ایران وقتی ما صحبت از استقلال قوا می‌کنیم، به‌طور مشخص در حوزه‌ی قوه‌ی مقننه، انحصاراً قانونگذاری در مجلس نیست، بلکه بخشی نیز در مثلاً شورای عالی انقلاب فرهنگی است که مصوباتش را به‌مثابه قانون تلقی می‌کنند. در همین موردی که شما نیز اشاره کردید، در اختلافاتی که بین مجلس و شورای نگهبان اتفاق می‌افتد، به نحوی می‌توانیم بگوییم با رأیی که مجمع خواهد داد، برحسب قانون اساسی قدرت قانونگذاری پیدا می‌کند. بنابراین اگر در چارچوب قانون اساسی بخواهیم سخن بگوییم، اینگونه اقدامات مجمع تشخیص مصلحت به وضوح در چارچوب قانون اساسی است و ایرادهایی که به این نحوه از قانونگذاری گرفته می‌شود، حداقل در چارچوب قانون اساسی وارد نیست.

به نظر می‌رسد که جدا از بحث حقوقی، یک تسویه حساب یا یک تقابل سیاسی هم در این میان نهفته است. آیا شما چنین چیزی را می‌بینید؟

به وضوح بله. کاملاً روشن است که در طول سی و اندی سال بعد از انقلاب هر زمانی که این گمان مطرح شده که گویا در نظام سیاسی ایران نوعی وحدت یا اتحاد یا عدم جناح‌بندی به‌چشم می‌خورد و در واقع نظام سیاسی یکپارچه شده، از درون همان جناح مسلط گرایش‌های متفاوتی سربرآورده است. یعنی برخلاف تصور جناح راست که اصطلاحاً خودش را اصول‌گرا می‌نامد و تصورش این بود که به‌خصوص بعد از انتخابات سال گذشته‌ی ریاست جمهوری به گونه‌ای از وحدت سازماندهی و وحدت رویه خواهد رسید، اما در عمل نه این که این طور نشده، اما در مواقعی فوق‌العاده این اختلافات شدید و حاد شده‌اند. منتقدان راست‌گرای دولت عمده‌ی انتقادات‌شان به دو چیز است. یکی عدم تعهد دولت به قوانین که چندی پیش نیز فهرستی از تخلفات دولت را خود مجلس منتشر کرد. نکته‌ی دوم ناکارآمدی‌های دولت موجود است. بنابراین اختلاف نظر در جناح راست یا جناح موسوم به اصول‌گرا حول این دو محور اساسی شکل گرفته است. یکی عدم پای‌بندی دولت به تعهدات قانونی خودش و دوم ناکارآمدی‌های دولت است. نمایندگان مجلس به‌کرات و غیر مستقیم عنوان کرده‌اند که بنا به مصلحت‌هایی از تمام اختیارات خودشان استفاده نکرده‌اند و بعضاً هم به همین دلیل مورد انتقاد قرار گرفته‌اند.

به نظر شما نتیجه‌ی این تقابل‌‌های به ظاهر حقوقی ولی در واقع سیاسی درون جناح اصول‌گرا در آستانه‌ی انتخابات آینده‌ی مجلس چیست؟

عمده‌‌ی اختلافات در واقع به شکل و شمایل کسانی است که باید زمام سیاسی کشور را در اختیار گیرند. به این معنا که براساس همان نکته‌ای که گفتم، به دلیل عدم کارآمدی دولت در اداره‌ی امور، برخی از گرایش‌های موجود براین باورند که باید در سیستم مدیریتی کشوری تغییر و چرخش اساسی صورت گیرد. این گرایش باور دارد که باید به شکل وسیع‌تری از تکنوکرات‌ها و بروکرات‌ها استفاده کرد؛ باید تنش سیاسی موجود در ایران را که به‌خصوص از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته فوق‌العاده شدید شده، کاهش دهند؛ باید تلاش کنند نوعی از گفت‌وگو میان نظام سیاسی و محذوفان اصلاح‌طلب شکل گیرد. خیلی روشن است که به‌خصوص در زمینه‌ی نکته‌ی آخر یک شکاف اساسی وجود دارد. از یک‌طرف گروهی براین باورند که اگر تحولات داخلی یکساله‌ی اخیر ایران را بر حول مفهوم «فتنه» تحلیل و تفسیر نشود، در واقع نوعی جداسری از نظام سیاسی اتفاق می‌افتد. گرایش دیگر حتی اگر که گاه این اصطلاح را به‌کار می‌برند، مایلند که این مفهوم را خیلی گذارا به‌کار ببرند و سریع از آن بگذرند و ورود کنند به نوعی از مرحله‌ی تنش زدایی در میان جناح سیاسی داخل.

به‌هرحال نظر رهبر جمهوری اسلامی در این تقابل و کشمکش، به‌ویژه تقابل‌های درون اصول‌گرایی می‌تواند تعیین‌کننده باشد. با توجه به نوک تیز حملات آقای احمدی‌نژاد به لاریجانی‌ها که افراد بسیار مورد اعتماد مقام رهبری هستند و نوع برخوردی که ایشان با منوچهر متکی به‌عنوان فرد مورد اعتماد دستگاه رهبری داشت، فکر می‌کنید آیا به مرور این تقابل رهبری و جناح احمدی‌نژاد تشدید می‌شود و اگر تشدید شود، چه نتایجی را ما در عرصه‌ی سیاسی داخلی شاهد خواهیم بود؟

من این طور فکر نمی‌کنم. یعنی صرف نظر از اختلافاتی که در جناح راست وجود دارد، به‌هرحال احمدی‌نژاد یک موقعیت محوری پیدا کرده است. همان طور که اشاره کردم، از سال گذشته و در نتیجه‌ اتفاق‌های بعد از انتخابات، کانون منازعات بحث ریاست جمهوری بوده که به‌هرحال در آن نهاد، آقای احمدی‌نژاد قرار داشت. به‌هرحال نظام برای احمدی‌نژاد خیلی هزینه پرداخته است و به آن اذعان هم می‌کند؛ وقتی از مفهوم «فتنه» استفاده می‌شود و گفته می‌شود که این اتفاق موسوم به «فتنه» به نظام در داخل و خارج ضربات اساسی زده است منظور همین است.

بعضی‌ها که مطرح می‌کنند ممکن است احمدی‌نژاد در معرض استیضاح مجلس قرار گیرد. من اما فکر نمی‌کنم. فکر نمی‌کنم این خیلی قابل تصور باشد که بعد از این همه هزینه که به گفته‌ی خود سران جمهوری اسلامی به نظام تحمیل شده و نتیجه‌ی آن در نهاد ریاست جمهوری متعین شده است، بخواهند آن را نادیده بگیرند یا حذف کنند. در نتیجه‌ی این تضادها، این اختلاف‌نظرها و کشمکش‌ها به عقیده‌ی من به مرحله‌ی حاد خودش منجر نخواهد شد.

اگر این تقابل درون اصول‌گرایی به همین شکلی که هست ادامه پیدا کند، فکر می‌کنید نیروهای نظامی که در قالب فرماندهان سپاه در پشت سر دولت بودند و از دولت و سیاست‌های آن حمایت می‌کردند، ممکن است به سمت اصول‌گرایان منتقد دولت ریزش کنند و به آنها بپیوندند؟

این سئوال سختی است. یعنی برمی‌گردد به این که چنین گرایش‌هایی موقعیت کلی نظام را چگونه ارزیابی کنند؟ از یکسو اگر از نظر آنها فشارهای خارجی خیلی حاد شود و احساس کنند نوعی تعرض از طرف نظام بین‌الملل به طرف جمهوری اسلامی در حال شکل‌گیری است، من فکر می‌کنم که مواضع رادیکال آنها تقویت می‌شود و بعید می‌دانم که به خاطر نوع انتقادهایی که به دولت فعلی می‌شود، حاضر باشند در حوزه‌ی مسائل داخلی مواضع متعادل‌تری را اتخاذ کنند. یعنی به جهت حساسیتی که مسائل بین‌المللی و منطقه‌ای برای جمهوری اسلامی دارد. به طور کلی بخش عمده‌ای از مسائل داخلی ایران تابع تصورات یا استراتژی جمهوری اسلامی در حوزه‌ی مسائل منطقه‌ای است. یعنی به شکل خیلی عجیبی مسائل وزارت خارجه جمهوری اسلامی که به طور مشخص در کانون آن مسائل منطقه‌ای و خاورمیانه قرار دارد، با مسئل داخلی ایران عجین شده است و صرف اتفاق‌هایی نظیر این که افراد موجود کارآمد نیستند یا برنامه‌ها را به‌خوبی پیش نمی‌برند، کافی نیست برای این که جناح‌های تندروی جمهوری اسلامی موضع متعادل‌تری بگیرند. من فکر می‌کنم برخی از آن برمی‌گردد به این که چقدر جمهوری اسلامی بتواند تنش‌های خود را در حوزه‌ی سیاست خارجی کاهش دهد. در حال حاضر چنین دورنمایی دیده نمی‌شود. یعنی کاهش سطح تنش جمهوری اسلامی در منطقه با نظام بین‌الملل خیلی دیده نمی‌شود. بنابراین تصور من که ممکن هم هست اشتباه کنم، این نیست که این سطح از اختلافات داخلی مواضع تندروها را در ایران تقلیل دهد و آنها را تعدیل کند.