ترجمه‌ی مریم اقدمی ـ گسترش عمومی «شبکه‌های اجتماعی» باعث ترس و وحشت بسیاری از اندیشمندان شده است. اغلب از آن به مثابه علامتی از زوال اندیشه، یا حتی ابتذال یاد می‌شود. مطمئناً این درست است که سیستمی که از شما می‌خواهد «آنچه در ذهن دارید» بیان کنید، یا رسانه‌ای که در آن تنها می‌توانید ۱۴۰ کاراکتر بنویسید بیشتر خواستار نوعی کاریکاتور است. با این حال این بدان معنا نیست که هیچ نوع امکان فلسفی در چنین رسانه‌هایی وجود ندارد.

اولین دلیل برای اینکه فکر کنیم چنین امکانی وجود دارد آن است که این رسانه‌ها عرصه‌های جدیدی برای بحث و تبادل اندیشه باز می‌کنند. ویکی‌پدیا نشان داده است که نوعی حقیقت در مفهوم «خرد جمعی» وجود دارد، همان‌طور که بعضی مشکلات موجود در مفاهیم تقدیس شده‌ای مانند داوری مقاله توسط متخصص دیده می‌شود. رسانه‌های فلسفی سنتی نوع خاصی از نوشتار را ترغیب می‌کنند، نوشتاری که مناسب ترویج در یک ساختار حرفه‌ای است و لزوماً بهترین چیزی نیست که مناسب به وجود آوردن یک بحث عمومی باشد. اگر فلسفه می‌خواهد جایگاه خود را به عنوان بخشی از یک فرایند کلی از خرد عمومی پیدا کند، نیازمند آن است که از طریق گستره‌ای از ابزار گفتمانی قابل ارائه باشد. در حوزه شبکه‌های اجتماعی ابزار جدیدی برای ارتباط و ارزیابی تولیدات اندیشه وجود دارد.

یک پست وبلاگی، در تقابل با یک مقاله‌ی ژورنال تخصصی، باید نسبتاً کوتاه، ضربتی و درگیرکننده باشد. عنصر دیگری که در مورد چنین فرم جدیدی از رسانه اهمیت دارد آن است که برای مخاطب نا‌شناس نوشته می‌شود، بر خلاف مقاله ژورنال که به طور پیش فرض خواننده‌ی آن با شرایط تخصصی تعریف شده است. پست‌های تویی‌تر نیز، با فرض تعداد محدود کلمات، حتی محدودیت بیشتری از این لحاظ که شخص چگونه می‌تواند حرف بزند اعمال می‌کند. بنابراین خود به خود نوع جدیدی از گفتار برای درگیرشدن با چنین رسانه‌ای باید ظهور یابد، و این گفتار جدید می‌تواند بر خلاف یک رسانه‌ «تخصصی» تعاملی باشد. چنین تعامل درگیرانه‌ای می‌تواند به نوعی سرعت یک گفتگوی رودرو را بر نوشتار تحمیل کند، و این نشان دهنده‌‌ همان مشکلی است که افلاطون با شکل سنتی نوشتار داشت!

ارتباط مجازی‌ای که در یک شبکه اجتماعی رخ می‌دهد، صرفاً با فاصله زیاد و با تعداد زیادی از مخاطب نا‌شناس پیش نمی‌رود. همچنین فرد باید خود را با محدودیت‌هایی که توسط خود کاربر تعیین نشده‌اند سازگار کند. همه کاربران به طور یکسان آزاد هستند که برای توجه به چیزی که ممکن است‌گاه به‌گاه یا خیلی کم ممکن است به آن فکر شود، فشار بیاورند. ویژگی هیجان‌انگیز شبکه‌های اجتماعی دقیقاً با خاصیت غیرمنتظره‌ی آنچه از همکنشی‌های میان کاربران حاصل می‌شود، ظهور می‌یابد. می‌توانیم مطمئن باشیم عنصر «غافلگیری» آن چیزی است که در نمایش زودهنگام موضع گیری در مقابل استدلال‌ها وجود دارد و طیف وسیع و متنوعی از عکس‌العمل‌ها در مقابل یک دیدگاه را می‌توان انتظار داشت.

درگیر شدن با شبکه‌های اجتماعی همچنین از این نظر جذاب است که چگونگی درک افراد از زمان را نشان می‌دهد. کاربران معمولاً زمانی را که به عنوان «وقت مرده» از آن نام می‌برند، صرف شبکه‌های اجتماعی می‌کنند. این زمان به نوعی برای آن‌ها «سازنده» شده است، از آن جهت که خود را در برابر فرصتی غیرمنتظره از طریق ارتباط‌هایی قرار می‌دهند که تنها تا حدودی کنترل شده هستند. شکوفایی فعالیت فلسفی در چنین شبکه‌هایی مجدداً الگوی متفاوتی را پیشنهاد می‌دهد، که در آن حضور افراد نا‌شناس برای تأثیر گذاشتن بر فلسفه مجاز است، تأثیری که خود این قابلیت را دارد که از لحاظ فلسفی پربار باشد. نمونه‌های مختلف از فلاسفه‌ای که از چنین رسانه‌ای استفاده می‌کنند نشان دهنده آن است که لزوماً نوع خاصی از فلسفه علاقمند به این شبکه‌ها نیست و همه از همه حوزه‌ها در این زمینه فعال هستند.

این درست است که کامنتها در شبکه‌های اجتماعیی می‌توانند ناخوشایند، بی‌معنا یا غیرسازنده باشند اما این بازخورد منفی بر ابزار ارتباطی با ساختار رسمی نیز تأثیر دارد. در شبکه‌های اجتماعی به دلیل سرعت زیاد ناشی از ساختار آن به راحتی می‌توان از چنین تاثیرهایی با سرعت رد شد. به طور ساده منطق و اساس درگیر شدن با پدیده شبکه‌های اجتماعی آن است که فلاسفه را به بازاندیشی در مورد مفهوم ارتباط مجبور می‌کند. همچنین قابلیت آن را دارد که فلاسفه را با چیزی درگیر کند که آن‌ها را قادر می‌سازد تا فلسفه را نوسازی کنند.

برای مطالعه بیشتر:

Kant’s Transcendental Imagination by Gary Banham

منبع:

The Philosophers Magazine (http://www.philosophypress.co.uk/?p=1340 )

بخش پیشین از مجموعه‌ی ” اندیشه‌های قرن”
ایگور الکساندر: ماشین‌های آگاه