ونداد زمانی-همه ما داستانهای معروف دربارهی دیدن «نور درخشان در انتهای تونل» توسط افرادی که در یک قدمی مرگ بودهاند را شنیدهایم. واقعاً و حقیقتاً منشاء احساسات ماوراءطبیعهای که آدمها در یک قدمی مرگی تجربه میکنند چیست؟ سئوال بسیار معروفی که دکتر عصبشناس «کِوین نلسون» در طی ۳۰ سال تلاش علمی در پی یافتن جوابی برای آن است. توضیحی که او بالاخره توانسته است در کتاب «دروازه روحانی مغز: جستجوی یک عصبشناس در باره حضور خدا» ۱ به رشته تحریر در آورده است.
دکتر نلسون از معتبرترین محققین در زمینه توجیه علمی مربوط به اتفاقات فیزیکی است که در حول و حوش لحظات آخرِ حیات به وقوع میپیوندد. کتاب جالبی که او در این زمینه نوشته است خوانندگان را به مسیری دقیق که هم به آخرین دستاوردهای مطالعاتی مغزبه وسیلهی «ام. آر. آی» سوق میدهد و هم با پرسشهای فلسفی و بازنگریهای تاریخی دربارهی تجربیات استثنایی در لحظات نزدیک به مرگ آشنا میسازد.
مجله امریکایی «سالن» برای معرفی دقیقتر تغییر و تحولاتی که در یک قدمی مرگ صورت میپذیرد و اینکه چه رابطهای بین پدیدهی فوق و خدا وجود دارد مصاحبهای را با دکتر نلسون در مرکز پزشکی دانشگاه کنتاکی تدارک دیده است که بخشهایی از آن را با هم میخوانیم:
قبل از هرچیز، اول به ما توضیح بده که ماجرای دیدن نور در آخر تونل را چگونه تفسیر میکنی؟
دکتر نلسون: شرح دادن دربارهی تونل مزبور خیلی آسان است. بیشترین دلیل برای داشتن تجربیات خارقالعاده در یک قدمی مرگ به کم شدن جریان خون در مغز افراد ربط پیدا میکند. وقتی که اتفاقی بحرانی و یا حادثهای افراد را به حالت مرگ میکشاند، درست در همان لحظات، چشم بشر زودتر از مغز از کار میافتد و بسته میگردد. به عبارتی، اول قدرتِ دیدن دنیای بیرون مختل میگردد. ولی در همان حال قابلیتِ بینایی و تجسم درونی همچنان فعال باقی میماند. برای همین احساس بودن در یک تونل به آدمها دست میدهد. احساسی که افراد در حین «غش کردن» نیز از خود بروز میدهند. نور درون تونل نیز به این خاطر امکان وجود مییابد چون انتقالِ خون به مغز کم و مختل میشود و رابطهی دوجانبهی مغز و چشم دچار اختلال میگردد. تشخیص و توهمِ دیدن نور سفید، نور مهمترین واکنش قابل روئیتی است که چشم در آن هنگام میتواند مرتکب گردد.
دلیل دوم برای دین نور، به سیستمِ دفاعی «حرکات سریع چشم» ۲ که در حقیقت قابلیت داشتن «هوشیاری در حین خوابیدن» است ربط دارد. در طول خواب، وقتی که چشم و عدسی در حالت فوق، بسته میگردند و دیدن ظاهری متوقف میگردد تنها راه کنترل و هوشیاری (در حال آماده باش و نگرانِ پیرامون) از طریق سیستم «حرکات سریع چشم/ هوشیاری در حین خوابیدن» صورت میپذیرد. به همین دلیل است که ما حتی در خواب چیزهایی را در رویاهای خود میبینیم و همین نوع دیدن رویایی است که در لحظات بیهوش شدن و غش کردن به ما اجازه میدهد نور و تونل را احساس کنیم. در سئوالات بعدی بیشتر به آن میپردازم.
میلیونها امریکایی اذعان داشهاند که مرگ را از نزدیک لمس کردهاند. آیا برای تجربه ادعا شده، افراد باید در مرز بین مرگ و زندگی باشند؟
مردم متوجه نیستند که بیهوش شدن (که تجربهای است همگانی) با در یک قدمی مرگ بودن فرق زیادی ندارد و بسیاری از مردم با علائم و اتفاقاتی که قبل از مرگ در بدن رخ میهد آشنا هستند. بنا براین، بسیاری از آنها میدانند که به قول معروف علائمِ در چند قدمی مرگ بودن چه میتواند باشد. علائم و نشانههایی که با آن در حین بیهوشی و غش کردن همذاتپنداری میکنند.
بعضی از مردم که به دلائل مختلف تا آستانهی مرگ هم رفتهاند از تجربیات استثنایی و روحانی که داشتهاند سخن میگویند. احساسات اشراقی و صوفیانه نظیر احساس آرامش، عشق و اتحاد وجودی با دنیای پیرامون، خارج شدن از بدن و مشاهده خود از بالا، از جمله آنهاست. آنها داشتن تماس و گفتوگو با اعضای فوت شدهی خانواده خود را نیز مطرح میکنند. این ادعاها ریشهاش در چیست؟
تجربیاتی که مثال زدی و بسیاری دیگر از این نوع ابرازها در افراد مختلف با شرائط فیزیکی و روحی مختلف دیده شده است. روایت بعضیها از تماس با موجودات روحانی شکل عمیق و معنیدار به خود میگیرد. البته همهی آدمها تونلِ نورانی را نمیبینند و حتی دیده شده است که بعضی از مردم تجربهی نزدیکشدنشان به مرگ را ناخوشایند نیز یافتهاند. آنچه عمومیت دارد نشاط روحی روانی است که در این وضعیت ایجاد میگردد. نویسندهی روسی داستایوسکی از خاطراتش دربارهی دورانی که خطر اعدام سایهاش را بر زندگی او انداخته بود مینویسد و خاطر نشان میکند که نتیجهگیریهای معنوی بسیار مثبتی از آن دوران برایش حاصل شده است.
اولین دلیل علمی بعد از یک تجربه کمابیش مرگبار، رها شدن هورمون دوپامین در بدن افراد است. افزایش دوپامین اضافی در مغز، ناشی از سیستم پاداشی است که در بدن انسانها بعد از جستن از خطر تعبیه شده است. درگیر شدن با خطر باعث لذتی میگردد که باعث افزایش هوشیاری و ترغیب برای نشان دادن واکنش سریع در اوقات خطرناک را به همراه میآورد. در ضمن سیستمِ «هوشیاری در حین خوابیدن» نیز در این موقعیت فعال میشود. بسیاری از موجودات زنده با داشتن سیستم حفاظتی «هوشیاری در حین خوابیدن» قادر هستند تا آمادگی کامل برای فرار و مقابله با حمله جانوران و دشمنان را حتی در حین خواب نیز داشته باشند. تحقیقات نشان داده است اگر بخش «هوشیاری در حین خوابیدن» که در واقع سیستم واکنش سریع در بدن موجودات است از کار انداخته شود مغز نمیتواند و نمیخواهد از سیستم لذت بخشی (رها ساختن دوپامین) بهره ببرد.
در تحقیقاتات، تجربیاتی که افراد در آستانهی مرگ از خود بروز میدهند را تحت عنوان فرضیهی «مغشوش شدنِ هوشیاری در حین خوابیدن» نام گذاری کردی. منظورت از مغشوش شدن سیستم دفاعی فوق چیست؟
وقتی که انسان در معرض خطر جانی است بدن او به این واقعیت تهدیدکننده واکنش نشان میدهد. وقتی که انسان اولیه مثلاً در افریقا و در حین خوابیدن به غرش شیر عکسالعمل نشان میدهد به این دلیل است که در حین خوابیدن و بیهوش بودن، میتواند هوشیاری موضعی نیز داشته باشد. این در هم غلطیدن بخش خودآگاه و ناخودآگاه گاهی به در هم تنیدن تصورات و افکار دو موقعیت بدن نیز میانجامد احساسات و عوالمی که بسیاری آن را در تجربهی معروف «در یک قدمی مرگ بودن» ابراز میکنند. بههمریختگی تخیلات و رویاها در لحظات خطر، بحران و تصادف ناگهانی یعنی بههم خوردن و مخلوط شدن افکار، آرزوها و حتی افکار ناخودآگاهی که دهها سال از آن دور بودیم و از یادمان نیز رفته است. این رفت و برگشت به غریزهی بدوی و بازگشت به اکنون، گاهی تصادفاً میتواند به خلقِ پندارهای اشراقی و روحانی نیز منجر گردد.
چه تفاوتی هست بین چند قدمی مرگ بودن و تجربهی افرادی که کمابیش میمیرند ولی با مداخلهی علم، دوباره زنده میشوند؟ مثلا چه اتفاقی میافتد برای افرادی که ساعتها در سرما یخ زدهاند و به نظر میرسد که مردهاند ولی دوباره زنده میشوند؟
کسی پس از مرگ شانس حیات نمییابد. وقتی که فردی در آب بسیار سرد غرق میشود سلولهای مغزش بسته میشوند و دیگر کار نخواهند کرد ولی هنوز نمردهاند. ولی وقتی قلب یک انسان از کار بیفتد سلولهای مغز پس از حدود۵ دقیقه از هم میپاشند. سلول منفجر شدهٔ فوق تحت هیچ شرائطی دوباره شروع به کار نخواهد کرد. سلولهای یخزده اگر صدمه ندیده باشند امکانِ برگشتن به حالت عادی در هوای گرم را خواهند داشت.
.
Katherine Don , “Spiritual Doorway in the Brain”: The science of near-death experiences
/near_death_experience_interview
1- The Spiritual Doorway in the Brain: A Neurologist’s Search for the God Experience.”
2- “The Rapid Eye Movement”, REM
سالهاست هر جا یک عده جمع می شوند این موضوع را بحث می کنند. از این به بعد من هم نظرم را می دهم . دست دکتر امریکایی درد نکند
کاربر مهمان کتایون / 28 January 2011
جوابهای دکتر عصب شناس بخصوص در مورد تجربه ای که فرد خود را خارج از بدن مشاهده میکند توضیح قانع کننده ای نداشت. کسانی که تجربه خروج از بدن داشته اند ( چه نزدیک مرگ و یا به صورت ارادی) بوضوح از وجود آگاهی مستقل از بدن اطمینان دارند.
کاربر مهمان / 29 January 2011
از آقای زمانی بابت این برگردان ها متشکرم
به گمانم که توضیحات جناب دکنر نلسون بیشتر
از آنکه بحث علمی باشذ تلاش برای القای عدم
وجود ماورا طبیعه با کلاه علم باشد.
برای هر یک از آن ادعاهای که در مجموعه
"زندگی پس از زندگی"اینجا مطرح شده جناب
دکتر فرضیه توهم را تراشیده اند و اما دقیقا
توضیح ندادند که چرا .. صرف ترشح هرمون
دوپامین و نشاط روحی ناشی از جستن از خطر
نمی تواند توجیح کننده همه ی آن ادعاها شود
مخصوصا اینکه آنها که به زندگی بازمیگشتند
حتی صحبت های را که در خارج از اطاق عمل
اطرافیان میزده اند را شنیده و بازگو کرده اند
و آنها نیز بر آن صحه گذارده اند و این مورد
را جناب دکتر زیر سیبیلی رد فرمودند!
یک رفیقی داشتیم مشابه همین دکتر
که کار خودش را از اول راحت کرده بود و میگفت
اینها همه دروغ است!!
malek / 29 January 2011
مالک خان ما که یک عمر از اونطرف شنیدیم حالا دنیا به اخر می رسد از این جور حرفها هم بشنویم. مراواتو مساوات هم خوب چیزی است والله
کاربر مهمان فرامرز / 29 January 2011
مالک عزیز من هم همچون آقای فرامرز فکر می کنم که خوب است که نگاه های مختلف را بشناسیم. همین.
د
ونداد زمانی / 07 February 2011
دوست عزیزی که توضیحات دکتر نلسون را در باره تجربه خروج و فاصله گرفتن روح از بدن را قانع کننده نیافتید، باید عرض کنم که اطلاعات و مطالبی از این دست تلاشی برای قانع کردن خواننده ندارند. باور کنید ما بیش از هر چیزی احتیاج به قدرت نقد و به تعبیر دقیق تر « تفکر انتقادی» داریم یا به عبارتی همین کاری که شما کردید. نگاه نقادانه شما بهترین واکنشی است که بی شک از آرزوهای اساسی من ( مترجم) و احتمال زیاد دکتر نلسون نیز بوده است.
ونداد زمانی / 07 February 2011
توضیحات جالبی بودند. اما پاسخ نهایی نیستند. چرا که تجربه گذر از تونل نور در حالت هیپنوتیزم هم رخ می دهد. واقعیت این است که بسیاری از پدیده ها خارج از حوزه سنجش علمی هستند. من گرچه شخصا در یک رشته علمی مشغول به کار هستم اما علم را کلید و پاسخ همه پدیده ها نمی دانم. جهان پیچیده تر از آنی است که بتوانیم با علم امروزین پدیده های آنرا تفسیر و توجیه کنیم. پیشنهاد می کنم حتما کتاب جهان هولوگرافیک ترجمه خوب داریوش مهرجویی را ببینید. این کتاب دریچه های جدیدی را به این مباحث باز کرده است.
فراسو / 07 April 2011
Trackbacks