اکبر فلاح‌زاده ـ هدا گابلر که به کارگردانی وحید رهبانی در تالار چهار سوی تئاتر شهر به نمایش درآمد، اما ادامه‌ی نمایش آن ممنوع شد، از جمله آثار ارزشمند نمایشی تاریخ تئا‌تر در جهان است که مدام، به هر مناسبتی در اروپا اجرا می‌شود. این نمایش به علاوه دیگر آثار ایبسن به‌خصوص «نورا» (خانه عروسک) تقریبأ هرماه در یکی از شهرهای اروپا اجرا می‌شوند. اهمیت این دو نمایش گذشته از استحکام بافت نمایشی و ظرایف دراماتیک، در بار معنایی قوی فمینیستی آن‌هاست. ایبسن با خلق این آثار در صد سال پیش با مشکلات زیادی از سوی سنت‌گرایان روبرو شد. اما اجراهای مکرر و مطالعه‌ی گسترده آثار او در طی سالیان متمادی از خلاقیت و نبوغ نویسنده و نوآوری افکارش نشان دارد. گذشته از اجراهای تئاتری، این دو اثر در محافل دانشگاهی و ادبی همیشه مورد بحث بوده‌اند و هستند.

زبان درخشان و انسجام دراماتیک این دو اثر، آن‌ها را در زمره شاهکارهای عالم تئا‌تر قرار داده‌اند.

زن در نمایشنامه‌های ایبسن

ایبسن نمایشنامه‌های «هدا گابلر» و «نورا» را در زمان پختگی هنر نویسندگی‌اش نوشت و در آن‌ها تابوهای اجتماعی را شکست. او با آفرینش هدا گابلر به زن هویت تازه‌ای داد و او را از آشپزخانه، کنج خانه و کلیسا بیرون آورد تا وارد اجتماع شود. مقدمات این کار قبلآ در عصر روشنگری و به‌خصوص پس از انقلاب کبیر فرانسه فراهم شده بود، اما جامعه‌ی مردسالار قرن نوزدهم با وجود پشت سر گذاشتن تحولات بزرگ اجتماعی و شهرنشین شدن، به حفظ ارزش‌های فئودالی اصرار می‌ورزید و زن را از قفس خانه و از بند سنت‌ها‌‌ رها نمی‌کرد. ناگفته پیداست که ایبسن با خلق زنانی که در پی هویت و حقوق‌شان هستند، دردسرهای زیادی متحمل شد.

پرداختن ایبسن به مسئله‌ی زنان در وهله‌ی نخست ریشه خانوادگی داشت. پدر ایبسن تاجر ثروتمندی بود، اما ایبسن هشت ساله بود که پدرش ورشکست و دائم‌الخمر شد. و بار نان درآوردن و بزرگ کردن شش بچه به گردن مادر ایبسن افتاد. رنج مادر سخت بر روح ایبسن اثر گذاشت، چنان‌که در نمایشنامه‌هایش نشانه‌هایی از رنج او را می‌توان سراغ گرفت.

زنان دیگر ایبسن در نمایشنامه‌هایش مانند هلنه الویگ در «اشباح»، اگنس در «براند»، آسه در «پیر گینت»، ریتا در «ایلوف کوچولو»، الا و گونهیلد در «جان گابریل بورکمن» و ایرنه در «وقتی ما مردگان از خواب برمی‌خیزیم» همه به نوعی از مردان در قالب شوهر یا پدر ضربه خورده‌اند.

زنان ایبسن بر خلاف سنت رایج زمان او که زن را منفعل می‌پسندید، می‌کوشند خود را از خانه و خانواده‌‌ رها کنند و نقش فعالی در جامعه به عهده بگیرند. اما چون جامعه‌ی مردسالار این امر را بر نمی‌تابد، یا مانند نورا ترک خانه و فرزند می‌کنند، یا مانند هداگابلردر اثر نومیدی خود را می‌کشند.

نورا و خانه‌ی عروسک‌ها

نمایش‌نامه نورا نخستین بار در سال ۱۸۷۹ منتشر شد. عنوان نروژی آن به معنای «خانه عروسک» است. نورا خود را وقف شوهرش می‌کند. او برای نجات شوهر بیمارش و تأمین هزینه‌ی درمان وی بدون اطلاع او از جایی وام می‌گیرد و برای این‌کار امضای پدر رو به موتش را به عنوان ضامن جعل می‌کند. شوهرش بعد از درمان متوجه می‌شود که نورا از یکی از کارمندان خودش وام گرفته و این موضوع موجب رسوایی او که شغل خوبی هم در بانک دارد، می‌شود. به همین دلیل زنش را به شدت تحقیر و تنبیه می‌کند. نورا که سال‌ها اقساط وام را پرداخت کرده، تحمل رفتار ناسپاسانه‌ی شوهرش را ندارد و تصمیم می‌گیرد خانه و کاشانه‌اش را ترک کند.

نورا هم از سوی پدر و هم از سوی شوهرمحافظه کارش، نه به‌عنوان یک فرد مستقل، که مانند یک شیء قابل تملک دیده می‌شود. او در روند نمایش از موجودی ظریف با رفتار بچه‌گانه به یک زن محکم و با شخصیت تبدیل می‌شود و به همین دلیل دیگر بر نمی‌تابد در «خانه عروسک» بماند.

احترام به نهاد خانواده به جبر سانسور

این اثر نخستین بار سال ۱۸۷۹ در کپنهاگ اجرا شد. پایان‌بندی نامتعارف نمایش از‌‌ همان ابتدا با اعتراض‌هایی از سوی سنت گرایان به‌خصوص در آلمان محافظه کار روبرو شد.

پایان‌بندی نمایش در اجرای چند ماه بعد آن در هامبورگ برای «احترام به نهاد خانواده» کمی تغییرکرد. در اثر اصلی ایبسن نورا در حرکتی طغیان‌گونه شوهر و بچه‌هایش را ترک می‌کند تا بتواند از قید و بند آزاد باشد. اما در اجرای هامبورگ نورا به‌خاطر بچه‌هایش می‌ماند! اما یک سال بعد در اجرای شهر مونیخ متن اصلی تغییر داده نشد و برای همین هم اعتراضاتی را برانگیخت.


آن‌گونه که از یکی از نامه‌های ایبسن در تاریخ ۱۷ فوریه ۱۸۸۰ برمی‌آید، بعضی از مسئولان تئاتر‌ها در آلمان با نگرانی به او خبر داده‌اند که به علت رفتار طغیان‌آمیز نورا در برابر شوهرش، می‌ترسند نتوانند نمایش را اجرا کند. ایبسن به‌خاطر این نگرانی‌ها به صرافت افتاد جایگزین‌هایی برای پایان نمایش پیشنهاد کند تا مسئولان تئا‌تر در شهر‌های مختلف سرخود پایان آن را سرهم بندی نکنند. به پیشنهاد او قرار شد در صورت اقتضای ضرورت، در پایان نمایش نورا بر خلاف آنچه در متن آمده، از خانه خارج نشود، بلکه از سوی شوهرش به اتاق خواب بچه‌ها رانده شود و بعد از بگو مگو با او، کنار در به زمین بیفتد و همان‌جا غائله ختم شود و پرده پایان نمایش بیفتد. ایبسن خودش این پایان را وحشیانه می‌داند و امیدوار است که مسئولان مربوطه به آن عمل نکنند. منتهی این پایان‌بندی را بهتر از پایانی می‌داند که افراد سرخود به اجرا بچسبانند.

نمایش ایبسن یک بار در‌‌ همان صد سال پیش با همین پایان جایگزین در سال ۱۸۸۰ در شهر فرایبورگ اجرا شد و مورد استقبال تماشگران و منتقدان هم قرار گرفت.

خوانش‌های امروزی از نمایش نورا

در اجراهای جدید نیز تغییراتی مطابق روح زمان در نماش داده می‌شود. منتهی این تغییرات دیگر از جنس تغییرات محافظه‌کارانه‌ی صد سال پیش نیست، چون امروزه دست‌کم در غرب مسئله‌ی آزادی زنان امری پذیرفته و جا افتاده است. طغیان نورا در بعضی اجرا‌ها به صورتی رادیکال‌تر نیز ارائه می‌شود. مثلاً در اجرای چند سال پیش توماس اوسترمایر در برلین نورا در آخر نمایش شوهرش را می‌کشد. در اجرای تازه ماه ژانویه به کارگردانی دروزه نیز آزادی زن حل شده است و مسئله بر سر طلاق و امکان شکل‌گیری یک زندگی مسئولانه است. او به جای زندگی صد سال پیش، زندگی یک خانواده‌ی طبقه متوسط در سال‌های دهه ۱۹۷۰ را نشان می‌دهد. در این اجرای مدرن بیشتر بر جنبه اقتصادی تاکید می‌شود که چگونه بدهکاری می‌تواند خانواده‌ای را از هم بپاشد. اینجا هم نورا و شوهرش با هم دعوا می‌کنند و در آخر هر دو از صحنه خارج می‌شوند و بچه‌ها – بچه‌های طلاق – در جلوی صحنه می‌مانند و موجب مسرت تماشاگران می‌شوند.

هداگابلر و پیچیدگی‌های شخصیتی‌اش


هدا زن جوان بیست ساله‌ای است که بعد از مرگ پدرش ژنرال گابلر نه از روی عشق، بلکه به شوق اعتلای اجتماعی با یورگن تسمان ازدواج می‌کند. یورگن با بورسیه‌ی دولتی رساله‌ای نوشته و امیدوار است به‌عنوان پروفسور استخدام شود. نمایش با بازگشت این دو از سفر ماه عسل به ویلایی که هدا آرزویش را داشته است، آغاز می‌شود. از گفت‌وگو‌ها معلوم می‌شود که هدا از شوهرش حامله شده است. اما این موضوع را به کسی نمی‌گوید. موضوع حائز اهمیت بیشتر در همان بدو ورود این است که این زوج جوان یک رقیب عشقی و در عین حال یک رقیب شغلی می‌یابند و زندگی‌شان متزلزل می‌شود. موضوع این است که لوبورگ یکی از معشوقه‌های سابق هدا مشروب‌خواری را‌‌ رها کرده و با کمک زنی کتاب مهمی نوشته است. انتشار قریب‌الوقوع این کتاب می‌تواند سبب شود که او به جای شوهر هدا در دانشگاه استخدام شود. هدا این را بر نمی‌تابد. در یک مهمانی این معشوق سابق را به مشروب‌خواری سوق می‌دهد، و در نتیجه مستی و غفلت او، به نسخه‌ی دست‌نویس کتاب هنوز منتشر نشده‌اش دست می‌یابد و آن را آتش می‌زند تا امکان رقابت را از او بگیرد. همچنین یک سلاح کمری به او می‌دهد تا خودش را بکشد. چنین هم می‌شود، اما آنطور که یک دوست خانوادگی به نام قاضی برک نقل می‌کند، گویا او در اثر غفلت و شلیک ناخواسته در یک فاحشه‌خانه کشته شده است. برک با اشاره‌ی موذیانه به اینکه سلاح از سوی هدا به مقتول داده شده، می‌کوشد از او باج بگیرد و او را معشوقه‌ی خود کند. اما هدا تن به این کار نمی‌دهد و از سویی متوجه رابطه‌ی نزدیک شوهرش با معشوقه‌ی مقتول می‌شود. آنها می‌کوشند با کمک هم نسخه‌ی سوزانده شده را از روی یادداشت‌های مقتول بازسازی کنند. هدا که خود را تنها و تحقیرشده حس می‌کند، با یک گلوله به زندگی‌اش خاتمه می‌دهد.

هدا گابلر شخصیت بسیار پیچیده‌ای دارد و به آسانی نمی‌شود به انگیزه‌ی کار‌ها و رفتارهایش پی برد. او هر چند دیگران را قربانی می‌کند، اما خود نیز قربانی جامعه‌ای است که امکان رشد را صرفاً در زیر سایه‌ی مرد به او می‌دهد.

هدا گابلر در عالم تئا‌تر به هملت مونث معروف است و بازی در نقش او به علت رفتار پیچیده‌‌ی شخصیت اول نمایش بسیار دشوار است. سال ۱۹۶۳ اینگرید برگمن در یک فیلم تلویزیونی از عهده‌ی این مهم برآمد. در تئا‌تر نیز توماس اوستر مایر و کاتارینا شوتلر بازیگر نقش هدا در برلین به ترتیب جوایز بهترین کارگردانی و بازیگری را دریافت کرده‌اند.

هدا گابلر نیز مانند نمایش نورا در اجراهای مدرن متناسب با اوضاع و احوال زمانه با تغییراتی اجرا می‌شود. از جمله در اجرای ماه دسامبر کلاوس وایزه در شهر بن، که یک خانواده‌ی امروزی با وسایل امروزی مانند لپ تاپ و غیره جایگزین خانواده صد سال پیش شده است.