بهنام داراییزاده ـ عبدالکریم سروش نماد مسلم «روشنفکری دینی» در ایران است. آرای او در دههی ۱۳۷۰ با اقبال گستردهای روبهرو بود و خوانندگان بسیاری داشت.کتابها و نوارهایی که «موسسه صراط» از او منتشر میکرد معمولاً تیراژهای بالایی داشتند و تنها دینداران نیز مخاطبان او نبودند. در آن سالها مجلهی «کیان» یکی از پرخوانندهترین نشریات جدی در کشور به شمار میآمد و یادداشتهای سروش نیز در آن میان از جایگاه ویژهای برخوردار بود.
بسیاری هنوز «عبدالکریم سروش» را برجستهترین و پرنفوذترین نظریهپرداز حوزهی روشنفکری دینی در ایران میدانند. از سویی دیگر، سخنان سروش در میان غیر مومنان نیز بردی داشته است که کمتر در بین سایر سخنوران مذهبی نمونهی آن را میتوان یافت.
همهی اینها را گفتم تا بگویم: سخن سروش را باید جدی گرفت. جدی نه از آن حیث که سخنان او واجد اعتبار و یا ارزش نظری خیلی خاصی است، بلکه از این جهت که «عبدالکریم سروش» معرف یک ذهنیت و اندیشهی مشخص اجتماعی است؛ اندیشهای پرابهام اما پرمخاطب که به نظر میآید به واسطهی برخی از ضعفها و کاستیهای ذاتی، قادر نیست در تمامی زمینههای مرتبط، دقیق و منسجم تئوریپردازی داشته باشد.
اخیراً ویدئویی از جلسهی پرسش و پاسخ سروش با جمعی از دانشجویان ایرانی دانشگاه تورنتو در شبکهی اینترنت منتشر شده است. در بخشی کوتاهی از این ویدئو، از سروش در باب همجنسگرایی و حقوق فردی همجنسگرایان سئوال میشود. پاسخی که سروش به این پرسش میدهد، به باور من از چند جهت گویا و نشانگر بحران ذاتی در بطن ذهن نوگرایی دینی در ایران است.
سروش میگوید که «حقخواهی همجنسگرایان» مسئلهی جدیدی است که او هنوز قادر نشده سخن قاطعی در باب آن بگوید. بدیهی است که هیچ ایراد و اشکالی ندارد که نظریهپردازی در باب یک موضوع مشخص به نتیجهی قطعی نرسیده باشد، اما مگر «حقخواهی همجنسگرایان» از جنس موضوعات نظری پیچیده است که در باب آن باید تحقیق و تفحص خیلی خاصی صورت گیرد؟
این قابل فهم است که جنبش «حقخواهی دگرباشان جنسی» جنبش و حرکت نوپایی است، اما مگر میتوان از نوپایی یک جنبش حقوقی- اجتماعی، پیچیده بودن آن را نیز نتیجه گرفت؟ به فرض که این جنبش نوظهور باشد، این امر چه ربطی به حقانیت و یا بیپایهگی خواستههای آن دارد؟ مگر حقانیت یک خواست و مطالبه قرار است با قدمت و سابقهی آن سنجیده شود؟
به نظر می آید که دستگاه فکری هر نظریهپرداز- با تکیه بر مبانی استدلالی و اصول اولیهاش- باید قادر باشد دستکم «تبیینی حداقلی» از موضوعات مهم اجتماعی ارائه دهد. سکوت در برابر مسئلهای اجتماعی تا به این حد فراگیر و پراهمیت (فراگیر و مهم از این حیث که قاعدتاً نزدیک به ده درصد جامعه، گرایشهای جنسی همجنسگرایانه دارند و برای پرداختن به این نیاز طبیعی و انسانی خود با خطر اعدام و مجازات مرگ روبه رو هستند) هیچ توجیهی ندارد.
به تعبیر خود سروش، مسئله از نگاه دینباوران سنتی و یا قائلین به تفاسیر مرسوم و تاریخی، کاملاً روشن است. کتاب مقدس مسلمانان و سنت فقهی حاکم بر جوامع اسلامی، از پیش حکم موضوع را مشخص کردهاند. از نگاه ضوابط قانونی نیز، همانگونه که در یادداشت دیگری اشاره کردهام، هم در پیش از انقلاب و هم پس از انقلاب، رفتارهای جنسی مردان همجنس را در ایران «جرم» بوده است.(از سال ۱۳۱۰)
قانون جزای جمهوری اسلامی نیز به تبعیت از مبانی فقه شیعه، در مادههای ۱۱۰ و ۱۲۷ به جرمانگاری رفتارهای جنسی همجنسگرایانه پرداخته است.۱ در این چهارچوب، «همجنسگرایی» نه تنها از نگاه شریعت اسلام حرام است و گناهی کبیره محسوب میشود، بلکه به عنوان یک «جرم» مشخص و سنگین، کیفری تا حد مرگ به دنبال دارد.۲
این توضیح را برای آن دادم که بگویم «همجنسگرایی زنان» تا پیش از انقلاب سال ۵۷ اساساً «جرم» نبوده است. اگر این رفتار جنسی از نگاه عموم مردم، مذموم و مقبوح شمرده میشده ( که بیتردید این چنین نیز بوده) برپایهی ارزشهای اخلاقی حاکم بر جامعه، قضاوت صورت میگرفته و نه ضوابط قانونی.
به هر روی، هنگامی که از سروش در باب همجنسگرایی سئوال میشود، روشن است که سخن از چگونگی مبانی اخلاقی او در جایگاه یک «نوگرای دینی» است. سکوت سروش در این مورد، آشکارا نشان از شکاف و ناکارآمدی در نظام ارزشی روشنفکری دینی دارد.
به تعبیر اکبر گنجی، اساساً «روشنفکری دینی مخالف» مصلحت خود را در آن میبیند که در این زمینه اظهار نظری نداشته باشد. تا جایی که به خاطر میآورم، به غیر از محسن کدیور و آرش نراقی – که در این زمینه نیز واجد دیدگاههایی کاملاً مغایرند- فرد دیگری از جمع نوگرایان دینی به صورتبندی مکتوب آرای خود نپرداخته است.۳
من گمان میکنم که سروش و سایر روشنفکران دینی ایران، میباید پیشتر به این پرسش محوری پاسخ گویند که اساساً مبنای نظری، حقوق و آزادیهای آدمی را چه میداند؟ اگر میپذیرد که موازین دینی با تعریفی که از «انسان متکلف» ارائه میدهد، نمیتواند خاستگاه نظری مناسبی برای حقوق و آزادیهای انسان باشد، آنگاه چه چیز را میخواهد جایگزین آن کنند؟ به فرض آیا ارزشهای اخلاقی (حتی با فرض پویایی آن) میتواند بنیانی مستحکم برای یک نظام حقوقی مترقی باشد؟
پنهان نمیتوان کرد که ارزشهای اخلاقی جامعه، در بسیاری از موارد، ارتجاعی، واپسگرا و اسباب تحکیم مناسبات ظالمانهی موجود است. توسل به ارزشهای اخلاقی حاکم (حتی اگر ریشه و خاستگاهی غیر مذهبی نیز داشته باشد) نمیتواند راهکاری مطمئن به منظور تامین و تضمین حقوق انسانی باشد. برای نمونه، مجازات اعدام و یا قصاص نفس، همچنان از نگاه عموم مردم ایران، عین اجرای عدالت است. پنهان نمیتوان کرد که هموفوبیای حاکم بر جامعه ایران نیز به عنوان یک بیماری، بسیار قوی، ریشهدار و فراگیر است.
رسالت و وظیفهی روشنفکری (اعم از دینی و غیر دینی) اقتضا میکند که در برابر این بیماری حاد اجتماعی موضعگیری شود. در این میان، مسئولیت روشنفکری دینی ایران، بیتردید سنگینتر است چرا که آموزهها و ارزشهای دینی اسلام، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری و تداوم این بیماری اجتماعی داشته است.
بههرحال «سکوت» نمیتواند هیچ توجیهی داشته باشد. نوگرایان دینی ایران، یا باید به مانند آرش نراقی از نگاهی «درون دینی» سعی به ارائهی تفسیری بدیع و یکسره نو از متون اسلامی داشته باشند و یا به مانند کدیور، آشکارا با تکیه بر نظام ارزشی- مذهبی خود، همجنسگرایی را امری غیر انسانی و مغایر با فطرت و طبیعت آدمی معرفی کنند.
پانویس:
۱.مادهی ۱۱۰قانون مجازات اسلامی : حد لواط در صورت دخول قتل است و کیفیت نوع آن در اختیار حاکم شرع است.مادهی ۱۲۷قانون مجازات اسلامی: مساحقه، همجنسبازی زنان است با اندام تناسلی. مطابق قانون ایران، چنانچه زنی در دادگاه محکوم به حد «مساحقه» شود در مرتبههای اول و دوم و سوم به یک صد ضربه شلاق و در مرتبهی چهارم به مجازات مرگ محکوم خواهد شد.
۲.حتی به موجب رژیم کیفری جمهوری اسلامی نیز الزاماً مفاهیم «جرم» و «گناه» همپوشانی تام ندارند. برخی از رفتارها که جرم است آشکارا حرام نیست و گناه محسوب نمیشود(به فرض خرید و فروش اسلحه) و برخی دیگر از رفتارها در عین آن که حرام هستند، جرم نیستند و مجازات حقوقی ندارند. برای نمونه خودارضایی و یا خودکشی.
۳.من اکبر گنجی را نه تنها در صف روشنفکران دینی نمیبینم، بلکه او را منتقدی سرسخت و نکته سنج در نقد این ذهنیت هم ارزیابی می کنم.
حد لواط در صورت دخول قتل است
نگارش صحیح فارسی جمله بالا با نقطهگذاری صحیح این چین است:
حد لواط، در صورت دخول، قتل است
کاربر مهمان / 21 January 2011
ممنون که به این بحث پرداختی. نقد دقیقتری نیاز بود چ.ن سروش بر پایه یک مسئله اخلاقی داوری رو پیچیده می دونه نه نو بودن اون. ضمن اینکه پریشان گویی می کنه اما نکاتی رو هم مطرح می کنه که نیاز به نقد داره. من قبلا در مقاله ای به این موضوع سروش اشاره کردم. تو یه زمانه چاپ نشد و تو اخبار روز هستش
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=34267
کاربر مهمان / 21 January 2011
دین یک چارچوب بسته و فسیلی داره، چطور میشه گفت یکی “روشنفکر دینی” یا “نواندیش” دینی هست؟! این یا جوکه یا از اختراعات جادید برای اینکه با صد من سیریش دین رو امروزی کنن! نمیشه آقا! نمیشه!
بابک / 22 January 2011
آقای سروش و تفکرات کهنه شان سالهاست که دیگر در میان قشر فرهیخته و دانشجویان خریداری ندارن . به دنبال سعادت در ایدئولوژی ای که صدها سال است جز فلاکت نسیبی دیگر نداشته یک تفکر واپس گرایانه است . حال می خواهد هر چقدر هم توسط طرفدارانش رنگ و لعاب بگیرد . اگر هزاران نفر هم به یک چیز احمقانه معتقد باشند آن چیز باز هم احمقانه باقی خواهد ماند …
آتئیست / 22 January 2011
نوشته گویا و بسیار مفیدی است. با تشکر از آقای دارایی زاده
در باب حقوق همجنسگرایان به نظرم اگر آقای دکتر سروش به ابعاد نظریه هایی که این اواخر خود ایشان در باره “حقمداری” بیان کرده است وفادار باشد جواب تا حدی روشن است. تا آنجا که به یاد دارم آقای سروش هم در نقد هر دو فقه سنتی و مصلحتی در گفتگو با مرحوم آیت اله منتظری و هم در مقاله ذاتی و عرضی این نظریه را پیش کشیده است که فقه باید دچار تحول پارادایمی شود، و زاین رو فقه تا ا تکلیف محوری مبتنی بر گفتمان سلطه/زور به حقمداری نرسد بساط ظلم به نام دین در حق همه به خصوص اقشار حاشیه ای مانند همجنسگرایان همچنان باز است. تا آنجا که من از مجموع مقالات وی متوجه شده ام آقای سروش راه حقمداری را هم در این می داند که فقیه به یک حقوقدان تمام عیار بدل شود که دغدغه اش ساماندهی حقوق به مثابه یک خانواده است تا افراد جامعه به عنوان موجودتی حقوقمند با هم رابطه حقوقی برقرار کنند و تا سرحد امکان فضا را بر زور و خشونت ببندند. او در جایی از اصطلاح پازل حقوق استفاده می کند ولی تاکید می کند که حقوق به خصوص وقتی واجد جنبه الهی اند از آنجا که ریشه در حقیقت هستی دارند همگی از یک خانواده اند و ذاتا با هم سازگارند. حال اگر این منطق را ادامه دهیم می بینیم که حیات و کرامتمندی یک حق است و مثل هر حق دیگری ذاتی آدمی. پس هیچ کس نمی تواند حیات و کرامت کس دیگری را حتی اگر فرد مرتکب قتل هم شده باشد جز در مقام دقاع مشروع که آنهم شرایط خاص خودش را دارد نقض کند. بنابراین وضع هرگونه کیفری که ناقض حق حیات و نیز کرامت شخص باشد، خواه شخص همجنسگرا باشد خواه غیر آن، از چنین دیدگاهی نامشروع است و بالاتر از آن به عنوان یک متکلم الاهی سروش حتی می تواند ادعا کند وضع چنین کیفرهایی خلاف توحید است زیرا به نقض حقی منجر می شود که منبعش تنها و تنها خداست و هیچ کس دیگری شریکش نیست. البته باید توجه کرد که در این جا بحث روی حقوق وضعی (Positive Law) نیست بلکه از حقوق ذاتی سخن می رود. حقوق وضع شده تابعی از نظام های سیاسی هر کشوری است و بنابراین در نظامی مثل جمهوری اسلامی که مبتنی بر نظریه زور عریان تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه است هیچ جای تعجب نباید باشد که نظام جزایی وضع شده دارای احکامی باشد که در نهایت مقصود از آنها نه حفاظت از حقوق (مثل حفظ جان و حیثیت) بلکه حفاظت از قدرت/مصلحت نظام/امنیت ملی… است. نتیجه این چنین نظامی ظلم به همه است از همجنسگرا تا غیر آن
مبارزه علنی و بی پرده و صادقانه سروش با مبانی نظام حاکم بر کسی پوشیده نیست و الحق او در این باره به خصوص در چند ساله اخیر پیشگام ظلم ستیزی در میان روشنفکران دینی بوده است. پس این شجاعت عملی اشان در تاختن بر نظریه ولایت فقیه با قبول همه عواقبش از جمله تبعید از وطن را جز در وجود ذهنیتی حقگرا نمی توان جستجو کرد.
————-
نوشته زیر نیز به نظرم بحث را از منظر کمتر گفته شده تری باز می کند.
http://rezaei.typepad.com/hassan_rezaei/files/nazarieh_hoqooq_banisadrbanisadr_legal_theory_in_farsi.pdf
حسن رضایی / 22 January 2011
مقاله مزخرف است. همین.
امین / 23 January 2011
به نظرم از این نکته نباید غافل شد که موضع سروش نسبت به حرفهایی که قبلا در این مورد میزده خیلی عوض شده است. من یادم می آید که چندین سال قبل توی یک سخنرانی همجنس گراها را آدمهای مشمئزکننده می دانست، و حمایت از حقوق آنها را در غرب نشانه زوال اخلاقی تمدن غربی می دانست. اما الان بدرستی و منصفانه در موضعش تعدیل کرده است. به نظرم این گام هرچند کافی نیست، اما خوب و رو به جلو است. ای کاش که بقیه روشنفکران هموفبیک ما هم اینقدر شهامت فکری داشته باشند.
کاربر مهمان / 22 January 2011
تفسیر و باور این موضوع که دو اندام تولید کننده اسپرم (مردانه)و هورمون(زنانه) وسیله لذت است ، فرایند نا اگاهی نسبت به ماهیت وجود جسم است که پایه گذار این نا اگاهی ( مذاهب) بوده اند و بوسیله القاء و تحمیل ان در طی سالیان عادت و باور و فرهنگ پذیرش ان را ایجاد و بوسیله ان استعماری قدرتمند را بر پا کرده اند .
این دو عضو وسیله ساخت سلول برای ترمییم اعضای بدن که دچار نقض شده اند است . انسان نامیرا و از این اندام بدینگونه بهره می جست .
امروزه ، این باور بندرت یافت میشود و تبلیقات برای سکس و ارتباط جنسی ، بزرگترین منبع درامد و نقطهء ضعف برای نسلهای جوان و طبعا ، قدرتی برای کنترل انان است .
دعوای هم جنسگرائی ، هدایت توجه عمومی به نقطه ائی بیمورد است . پاسخ ان واضح است .
1- زندگی دو انسان ( بدون داشتن رابطه جنسی ) چه زن و چه مرد در چهار چوب قوائد عمومی ، منعی ندارد .
2- زندگی دو انسان ( یک زن و یک مرد ) بواسطه امکان زاد و ولد و تبعات ان بایست در بخشهای مرتبط اجتمائی
کتبا منعکس ( محضر خانه – شهرداری – شورا های محلی – مساجد و……) شود تا در صورت لزوم قابل حمایت باشد .
3 – زندگی دو انسان هم جنس بایکدیگر و رابطه جنسی ، حکم ان اعدام نیست بلکه دیگران حق دارند ، چنانچه ارشاد و درمان پزشکی و روانی توفیق نداشت انان را از حوزهء مالکیتی خود خارج و ارتباط با انان را قطع و از دادن خدمات به انان خوداری نمایند . زیرا به یقین بازتاب چنین رفتاری گریبانگیر ، عاملین به این رفنار خواهد شد و انان شجره مسدود خواهند بود . و بیماریهای این نوع رفتار ( همجنس گرائی ) دامن انان را خواهد گرفت . و بدترین عقوبت است .
4-حق و حقوق انان نیز بایست محترم و قطع زندگی انان بناحق است . زیرا بازتاب ان ، این خواهد بود که این گروه نیز به خود حق بدهند هر کس که معتقد به زندگی اشتراکی (بین یک زن و مرد بر مبنای انتخاب و اراده و رضایت ) را مجرم دانسته و به اعدام (به روشهای خاص خود ) محکوم نمایند و در محکمه الهی بازتاب عمل که برابر با عمل باسد عقوبتی ندارد .
شاهرخ / 22 January 2011
اگر ازدواج و طلاق و ممنوعیت همجنسگرایی را از اسلام و تشیع بگیرید از آن هیچ نمی ماند. اسلام همه اش همین است. تمامیتش در همین خلاصه می شود. برای همین هم اگر سروش موافقت کند همه ی داراییش زائل می شود. تمام تکیه گاه فلسفی و ادعاییش فرومی پاشد.
البته بنده نه همجنسبازم و نه همجنسگرا. ولی از حقوق آنها بشدت دفاع می کنم
کاربر مهمان / 23 January 2011
1)نویسنه مقاله یک سری پیش فرضهایی داره که اصلا از لحاظ علمی تائید نشده. ایشان خیلی مطمئن می گویند که ده درصد جوامع تمایل به همجنس گرایی دارند ولی اصلا این مدعا ادله ی علمی ندارد.
2)دکتر سروش به اخلاق اشاره می کنند و می گویند که با این روندی که پیش می رویم جایی برای اخلاق نمی ماند
3)برای افراد دیندار داوری در زمینه همجنس گرایان مقداری مشکل است
حسین / 22 January 2011
هر روشنفکری لزوما روشن بین نیست . مخصو صا اگر به یک ایدیولوژی باور داشته باشد .مثل روشنفکران چپ . چطور ۷۰ سال دیکتاتوری سیاه شوروی و حکومت های دیکتاتوری پرولتاریایی کمونیستی را اینها نفهمیدند تا اینکه سرشان به سنگ خورد و آنها فرو پاشیدند . هنوز هم بسیاری از روشنفکران چپ دگماتیست و بنیاد گرا هستند . هنوز بسیاری از آنها فکر میکنند استالین و لنین درست فکر میکردند و بعدی ها رویزیونیست بودند . اینها مثل جنتی هستند . پوسته ای و خشک مغز . هیچوقت دگرگون نمیشوند . اگر از آنها بپرسی چرا زنها در نظام کمونیستی سابق دبیر کل حزب و یا رییس جمهور نشدند یا چرا کاسترو شخصا اعتراف کرد که همجنس گرایان را شکنجه میکرده و به آنها ستم روا داشته ( در اردوگاه های کار اجباری )و چرا در یوگسلاوی سابق و صربستان امروز به تظاهرات اینها حمله میکنند و آنها را با چماق بیرحمانه میکوبند قطعا این روشنفکران کمونیست با ان دیکتاتورها و چماق بدستان موافقت خواهند کرد و یا توجیه خواهند نمود .
چرا عمویی ، زر افشان ، دولت آبدی ، ریس دانا ، کانون نویسندگان …… بیانیه نمیدهند در دفاع از حقوق اقلیت های جنسی ؟
چرا فدائیان خلق بیانیه نمیدهند ؟
چرا توده ایها بیانیه نمیدهند ؟
کاربر مهمان marxistha roshnfkr nistand / 23 January 2011
هر کسی میتواند افکارش را به روز کند والی آیا ذهنیت هم عوض میشود. یکی از فراوردهای فرهنگ بیمهتوای اسلامی این صفت روشنفکر اسلامی است . یک انسان روشنفکر از آغاز روشنفکر بوده و به مرور و با مطاله بشتر روشنتر میشود.چطور این امکان دارد که یک فرد روشن بعد از گذشت سالها خود را به بنبست دین روانه کند البته امکانش هاست پولپراستی والی این را نمیشود ملاک موضوع قرار داد . به گفته بعضیها حسین حاج فرجالله دباغ معروف به عبدلکریم سروش جزو خائنین فرهنگی محسوب میشوند و در یک ایران آزاد میبایستی محاکمه بشوند . فردوسی و سعدی و حافظ از دست این کورفکران داغ کردند و مردند و حالا پس از گذشت قرنها و تحمل ظلم و استبداد با یاری اینگونه افراد این چه کسانی هستند که روشنفکر دینی را به حتا به زبان میاورند . یادمان نرود که ضربات فرهنگی این فرد و لاهیجی نویسنده اولین قانون اساسی اسلامی جبرانناپذیر است .
کاربر مهمانrad / 23 January 2011
از اول پیدا بود که پایان کار سروش و لیبرالیسم به همین جاها می کشد. حالا یا باید از حقوق همجنسبازان دفاع کند و پیروان مسلمان خود را از دست بدهد یا برعکس.
مشکل از این است که در چند سال اخیر عده ای فکر می کنند گیرنده های حسی لذت در انتهای رکتوم مردان می تواند عامل هویت، یک محمل سیاسی و پایه یک جنبش اجتماعی باشد. حالا باید دید آیا آقای سروش هم به این عقیده پایبند هست یا نه.
میم / 23 January 2011
سلام
بحث خوب و بديعي است. بايد شكافته و مورد نقد قرار گيرد. ولي چرا اعلام نظر اسلام در اين مورد را واپس گرايي مي دانند اما رجوع به رفتار قوم لوط را پيشرفت و نو گرائي مي نامند؟
الیاس پهلوان / 23 January 2011
اصطلاح روشنفکری دینی یک ترکیب اشتباه است. نواندیشیِ دینی را برای این گذاشتهاَند…. هیچ دینداری نمیتواند روشنفکر باشد به احتمالِ زیاد.
طاها بذری / 23 January 2011
حرف مفت و بی اساس در این روزگار زیاد زده می شود. نویسنده عالم ! این یادداشت از این جمله دکتر سروش که همجنس خواهی در عقلانیت پیچیده امروز بدیهی نیست و هنوز در این مورد به قطعیت نرسیده آن را «نشانگر بحران ذاتی در بطن ذهن نوگرایی دینی در ایران» دانسته است
کاربر مهمان / 24 January 2011
با سلام
همجنسبازی رو تبدیل کردید به همجنسخواهی، فکر می کنید که زشتی این عمل از بین میره؟
متاسفم که به عنوان یک ایرانی، باید شاهد چنین مسئله ای باشم که اندیشمندان کشورم مسئله ای مهم تر از این پیدا نکرده اند.
امین / 24 January 2011
این مساله تنها یکی از ناتوانی های سروش و پیروانش در هماهنگی دین با اخلاق مدرن است. اینان هنوز که هنوز است جز توجیه هیچ پاسخ روشنی به نقض حقوق زنان در اسلام یا چرایی تایید برذه داری از سوی اسلام نداده اند.
کاربر مهمان / 25 January 2011
?
Emil / 03 February 2011
این گرایش جنسی هست آقای امین . در فارسی نمیشه که گفت من بازی جنسی دارم بلکه میگویند من گرایش یا تمایل جنسی دارم. برای همین هم لغت همجنسبازی که معادل تیله بازی و گردو بازی است غلط میباشد و باید لغت همجنسگرایی که در گرایش جنسی ریشه دارد استفاده شود. بعضی ها لغت همجنس بازی را استفاده میکنند که گرایش جنسی را در این زمینهٔ خاص برسمیت نشناسند. این مساله از آنجا با اهمیت است که آدمها را به این دلیل اعدام میکنند و ادامها حقٔ ندارند احساسات شخصی خودشان را داشته باشند.
Emil / 03 February 2011
مسئله به این سادگی که اگر بر پایه انسانگرائی برآن قضاوت گردد هیچ شبهی در آن ایجاد نمی گردد که گرایش جنسی متفاوت مانند یک فکر متفاوت است و همانطور که در گذشته انسانی را بخاطر فکر مخالف محاکمه می کردند (متاسفانه هنوز هم این وجدان تثبیت شده دروغین انسان، در بعضی از کشورها نظیر ایران رواج دارد) این عمل مجازات در دنیای کنونی بسیار مضحک بنظر می رسد، و حتی در انسانهای اولیه همجنسگرائی یک پدیده عادی بوده و لذت جنسی هیچگونه محدودیت نداشته، چون از درون انسان برمی خیزد و انکار آن نابود کننده بوده است. این ادیان بودند که برای کسب پیروان بیشتر و تغییر گرایش های درونی انسان ها این حس درون انسان را نکوهش کرده و به اینجا رسانده که در دنیای حال برای دریافت یک حق طبیعی این همه مشقت بر بشر ایجاد شده، اصولاً دنیای امروزی که بر فلاسفه زمینی استوارست نگاهی متفاوت با فلسفه ادیان (بظاهر) آسمانی در این مورد و موارد بسیار دیگر دارد… نقد دینی اگر همچنان آسمانی بماند مفاهی انسان را به آسمان می برد و این شروع نابودی مفهومی است بنام زندگی انسان ها که در زمین زندگی می کنند!
امید / 16 February 2011
اول: نگارنده نوشته است که قاعدتاً نزدیک به ده درصد جامعه، گرایشهای جنسی همجنسگرایانه دارند.
می شود منبع موثق این آمار را ذکر نمایید؟
چندی پیش در همین سایت گفتگویی با یکی از مترجمین اوستا در آلمان چاپ شد. ایشان هم می گفتند که یک سوم افراد جامعه ی ایران به دین زردشت گرویده اند. ایشان هم منبع موثق خود را ننوشته بودند.
دوم: مبحث همجنسبازی، موضوعی پیچیده و بغرنج است. اگر نبود که در جوامع بشری _ از غرب سکولار، لائیک، لیبرال و…. گرفته تا جوامعه اسلامی و شرقی _ این همه در برابرش مقاومت نمی شد. تاریخ گویای صحت این ادعا است. لذا نمی توان خرده گرفت که شخصی چون دکتر سروش نتواند فی المجلس پاسخی به این مسئله بدهد.
سوم: این همه تاکید رادیو زمانه را بر ترویج همجنسبازی یا همجنسخواهی با هرچه اسمش را می گذارید نمی دانم. طوری مطرح می شود که انگار این مسئله ی اول ایرانیان است.
چهارم: در رابطه با گرایش به همجنس چنان با قاطعیت صحبت می گردد که انگار طبیعی بودن گرایش به همجنس توسط علوم طبیعی به اثبات رسیده است. به فرض اینکه این گرایش هم به اثبات رسیده باشد، مطابق اصل تجربی بودن علوم طبیعی باز هم ابطال پذیر است. پس نمی توان با قاطعیت در این باره سخن گفت.
پنجم:و در نهایت گفته ای از اندره ژید در باب همجنسبازی:اينكه اين عشقها چگونه به وجود مي آيند، و اين روابط چگونه شكل مي گيرند، براي من كافي نيست تا بتوانم بگويم امري طبيعي است. من عقيده دارم كه خوب است، چون هركدام از دو انسان درگير اين رابطه، با چنين كاري در درون خود، احساس رضايت خاطر مي كند.
کاربر مهمان / 14 April 2012
با سلام
همجنسگرایی حسی است که در اثر اختلالات هرمونی پدید می آید و شاید بتوان گفت این یک نوع ظلم طبیعت به شخص است.
در صورت منع شدید در روابط این نوع افراد، علنا” حق لذت بردن جنسی از آنها زایل میشود. و این هم یک نوع بیماری هم نیست که بتوان درمان کرد.
جهان غرب با این مساله کنار آمده اند و توانستند مطابق دموکراسی موجود در کشورشان این مساله را حل کنند که طبعا هم آمار تجاوز و هم آمار خودکشی و خیلی دیگر از نابسامانی های جامعه را کنترل خواهد شد.
در کشورهای اسلامی هیچگونه راه حل مناسبی برای حل این معضل در نظر گرفته نشده ،بطوریکه حتی بحث در این قالب نیز مذموم شمرده میشود.
لذا بدیهی است که چنین مشکلی در جوامع اسلامی همیشه لاینحل بوده و پاسخ علما و حتی روانپزشکان هم در اینباره مبهم و لاعلاج خواهد بود.
با تشکر فراوان
دکتر شریف / 19 October 2012