خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی (ایرنا) پنجشنبه ۱۷ مهر اعلام کرد محمدرضا شجریان درگذشت. خانه شجریان این خبر را تأیید کرد. محمدرضا شجریان آخرین بار در ۱۴ مهر ۹۹ به علت شرایط نامناسب جسمی بار دیگر در بخش آی سی یو بیمارستان جم بستری شده بود. شجریان برجستهترین هنرمند عرصه آواز و موسیقی سنتی ایران است و از او با عنوان «خسرو آواز ایران» یاد میشود. محمدرضا شجریان نوروز ۹۵ با انتشار ویدئویی ضمن تبریک سال نو، از ابتلای خود به بیماری سرطان خبر داده بود.
در این مقاله تأثیر صدای شجریان در روند تاریخ بیش از یک دهه پرالتهاب بررسی شده است.
سال ۱۳۸۸، ۲۴ خرداد، دو روز از اعلام نتایج انتخابات گذشته است. مردم در چهارراه پارک وی بین ماشینها راه میروند و همدیگر را به تظاهرات روز دوشنبه دعوت میکنند. ترافیک در هم پیچیده و مردم و ماشینها یکی شدهاند. میان جمعیتی که ناگهان به یک سمت هجوم میبرند، یک ماشین محاصره شده. در ماشین محمدرضا شجریان نشسته است، مردم به او انگشت پیروزی نشان میدهند. شیشه را پایین میآورد و «وی» نشان میدهد.
برای کسانی که دو دهه پیش از وقایع سال ۸۸ را تجربه کرده بودند، دیدار با شجریان در خیابان یک تجربه متفاوت بود. شجریان در تمام آن سالها حضوری اجتماعی و گاه سیاسی داشت اما نه آنقدر که تمام قد کنار هیچکدام از جریانهای سیاسی بایستد و از آنها حمایتی کند. او حتی در فرازهایی از زندگی حود آشکارا از سیاست فاصله گرفت، با این حال او خود میگفت که جهان را از صافی صدای خود گذرانده است و روز های طولانی که در میان دفترهای شعر به دنبال کلامی تازه میگشته، به روایت جهان مشغول بوده است: «شما تاریخ را میتوانید از روی شعرهایی که من انتخاب کردهام در این ۳۰ ساله پیدا کنید.»
او درباره اینکه میگویند موسیقی ایرانی غمگین است گفته بود: «نه این جور نیست، همه موسیقیها غمناک و شاد است، بستگی دارد که جامعه چه حال و روحیهای دارد، فقط مذهب بوده که در طول هزار و خردهای سال نگذاشته موسیقی خود را نشان دهد، چون روحانیت فکر میکرده موسیقی با آن رقابت میکند.»
موسیقی در مفهوم سیاسیاش در ایران در دوران مشروطه شکل گرفت. اما آنچه که موسیقی ایرانی آن دوران را سیاسی میکرد نه سازها که آواز بود و آواز در کلام و شعر بود که مفهوم سیاسی مییافت. شجریان گرچه بزرگترین استاد آواز ایران خوانده شده اما او نیز تاثیر صدای خود را نه در موسیقی صرف آن که در کلام میجست: «موسیقی دو بخش است؛ یک بخش به ذاته موسیقی و بدون کلام است و دنیای خودش را دارد. در موسیقی با کلام، کلام خودش موسیقی دارد. معانی در دل کلام است و ما آن را کشف و ارائه میکنیم. مردم معنا را این طور میفهمند. من موسیقی زبان دل مردم، سروش مردمان سرزمینم باید باشم.»
با این معنا زندگی سیاسی شجریان -اگر بتوان چنین عنوانی بر آن اطلاق کرد- مثل بسیاری از همنسلانش از سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ آغاز شده است.
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟
محمدرضا شجریان در سال ۱۳۵۷ همکاری خود را با رادیو، به دلیل «پخش آهنگهای مبتذل و تشویق به فرهنگ کابارهای» ادامه نداد. پس از ۱۷ شهریور همان سال، هنرمندان گروههای شیدا و عارف و هوشنگ ابتهاج که آن زمان رئیس بخش موسیقی رادیو بود به نشانه اعتراض از رادیو خارج شدند.
با راهاندازی کانون چاووش به وسیله محمدرضا لطفی و با حمایت هوشنگ ابتهاج، هنرمندان خارج شده از رادیو به آن پیوستند. محمدرضا شجریان و شهرام ناظری در آلبومهای مشترک کانون چاووش آوازهای انقلابی و میهنی خواندند. در آلبوم چاووش۲ که از آلبومهای مشترک شجریان و ناظری بود، شجریان شب نورد را خواند: «شب است و چهره میهن سیاهه/نشستن در سیاهی ها گناهه/تفنگم را بده تا ره بجویم/که هرکه عاشقه پایش به راهه …»
اما شجریان همواره گفته که آن زمان با آنکه دولت قبلی را قبول نداشته اما انقلابی نبوده: «چیزهایی می دیدم در سیاسیون که دوست نداشتم. دور و برم افکار اغلب چپی بود که من دوست نداشتم. همه دور و برم حرف سیاسی می زدند. من از خیلی چیزهای حکومت راضی نبودم اما اینکه [سیاسیها] نمیدانستند کجا میروند را دوست نداشتم.»
محمدرضا لطفی هم در یادداشتی که در خبرنامه داخلی آوای شیدا در سه بخش منتشر کرد، به آشنایی و همکاریاش با شجریان در اجرای «شب نورد» و «سرای امید» اشاره کرده و نوشته است: «شجریان هرگز سیاسی نبود و هرگز ما بحث سیاسی با هم نداشتیم… شش ماه پیش از روز قیام، شجریان درگیر مسائل انقلاب نبود، شاید خیلی هم نمیدانست دارد چه میگذرد. من نیز هرگز عادت نداشتم که کسی را به سویی بکشانم و به همین دلیل راجع به مسائل سیاسی صحبتی نمیکردم. یک روز که به آپارتمان من در امیرآباد آمد با من صحبت کرد گفت در بین راه که میآمدم یک اعلامیه دست من دادهاند که از همه خواستهاند به جنبش مردم بر علیه شاه بپیوندند. اعلامیه را خواندم که متعلق به جبهه ملی یا شاید نهضت آزادی بود. در چهرهاش عکسالعملی ندیدم، اما راجع به اوضاع کمی با ایشان صحبت کردم. پس از چند هفته احساس کردم که مسائل او را متاثر کرده. چند ماه قبل از این دیگر کسی نبود که بتواند در مقابل کشتارها و حکومت نظامی بیتفاوت بماند و همین امر باعث شد که من بتوانم از او بخواهم که اثر شبنورد را در استودیو بل بخواند.»
لطفی گفته است که این اولین کار موسیقی ایرانی بود که گروهی ایرانی آن را به ملت هدیه میکرد. تاثیر این اثر و سرود آزادی چنان بود که بیشتر مردم آن را زمزمه میکردند و این گونه سرنوشت گروه شیدا و چاووش رسماً به انقلاب گره خورد.
اما شجریان به صراحت در مصاحبهاش با صادق صبا، میگوید که علاقهای نداشته از کارهایش به سود انقلاب ۵۷ و به خصوص شخصیتهای سیاسی آن استفاده شود. او از سرود «چاووش ۶» یا همان «سپیده» نام میبرد که صدا و سیمای جمهوری اسلامی سالها از آن به عنوان یک سرود انقلابی برای تبلیغ چهره آیتالله خمینی استفاده کرده: «ایران ای سرای امید، برای حالت رستاخیز در جامعه بود اما بعد از چند وقت آقای خمینی را نشان می دادند. من این را برای ایشان نخواندم اصلا. اصلا برای شخص نبود. اما دیدم ازش استفاده این جوری میشود.»
آذر ۱۳۵۸، درکنسرت گروه شیدا به سرپرستی لطفی در دانشگاه ملی تصنیف معروف سپیده با شعر هوشنگ ابتهاج و صدای شجریان اجرا شد، تصنیفی که آن را کیوان ابتهاج پسر هوشنگ ابتهاج تصادفا ضبط میکند.
همان دوران، ربنا که یکی از چالشهای سالهای بعد برای حاکمیت در برخورد با شجریان شد، به سفارش رادیو و تلویزیون وقت ساخته شد: «برای کمک به رادیو و تلویزیون چیزهایی آماده کردم. بعد دیدم فتوا گرفتهاند از خمینی که موسیقی مخدر است و … تابستان ۵۸ بود. گفتم خداحافظ جای من اینجا نیست. دو روز قبل از ماه رمضان بود. من نوار را دادم به آنها. بعد دیدم صدای خود من را پخش کردند. آن نواری که من تهیه کرده بودم را پخش نکردند.»
سالهای دهه ۶۰، فراز مهمی از تاریخ سیاسی معاصر ایران است که با سرکوب گسترده سیاسی، اعدام مخالفان و البته جنگ همراه است. در این سالها شجریان با پرویز مشکاتیان آلبومهای تازهای تولید میکند اما از میان آلبومهای مشترک آنها بیداد به خاطر محتوای سیاسی اجتماعی آن ویژه است. خود او می گوید: «بیداد اعتراض ۴ سال بعد از به ثمر رسیدن انقلاب ۵۷ در سال ۶۱، حرفهای زده شده کو؟ قولها کو؟ چرا آنچه مردم میخواهند نشده؟»
او میخواند: «شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار/مهربانی کی سر آمد شهریاران چه شد؟»
و تأکید میکند: «اعتراض را در جامعه و در درون خودم می دیدم، آمدم بیانش کردم.»
او بدون اشاره به تاریخ مشخصی از تهدید شدن به مصادره اموالش هم یاد میکند: «یکی از آیتاللهها حکم مصادره اموال داده بود، همه نوارهایم را بردم بیرون. فرش و مبل را گفتم بیایند ببرند. نوارهایم را سه بار جابه جا کردم، با چه گرفتاری.»
سال ۸۰ شجریان آلبوم زمستان است را منتشر کرد: در میانه دوران اصلاحات اما خود او وقتی از این دوران نقل میکند، آن را مشابه زمانه سرایش شعر زمستان است می داند. اخوان، این شعر را پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، زمانی سرود که جامعه در خفقان و سرکوب بود: «همان موقع هم که هم خواندم زمستان بود. کسی سلام آدم را پاسح نمی گفت. مردم در یک ناامیدی و سردی فرو رفته بودند وقتی شروع کردم به خواندم مرا با خود میبرد.»
او درباره این کنسرتها میگوید: «اگر عکس خاصی بود نمیپذیرفتم. به اتکای راه خودم و احترام به هنرم.»
اما شجریان در تمام کنسرتهایی که تلاش کرد بدون حاشیه سیاسی برگزار کند، تصنیف «مرغ سحر» را به درخواست مردم میخواند: «همان تاثیری که در کلام این تصنیف است. زبان حال مردم امروز ماست. ظلم ظالم جور صیاد..، مردم همه با آن می خوانند. اعتراضی است که در جامعه وجود دارد.»
شجریان اما نگران برخورد حکومت نبود و از اینکه بازداشتش کنند هراسی نداشت؛ این را به صدای آمریکا گفت.
«این روزها دیگر ایران جای کنسرت دادن نیست»
شجریان در سال ۲۰۱۰ در مصاحبهای به سی ان ان گفت که حتی یک هفته هم در ۳۱ سالی که تا زمان مصاحبه از انقلاب گذشته شاد نبوده است. اما حضور اجتماعی و سیاسی محمدرضا شجریان پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ در ایران به اوج خود رسید. او در مصاحبهها و گفت وگوهایی که در این دوران انجام داد، هرگز موضع خود را نسبت به آنچه که در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر ایران میگذشت پنهان نکرد و کنسرتهایش در ایران قطع شد.
خشم انسانی شجریان به عنوان یک هنرمند بیش از هر چیز با شنیدن سخنرانی محمود احمدی نژاد در میدان ولی عصر تهران به مناسبت پیروزیاش برانگیخته شد: «این آدم آمد در تلویزیون نیشخند زد و گفت یک عده خس و خاشاک آمدهاند… من گفتم من صدای این خس و خاشاکم. اما خس و خاشاک اگر توفان راه بیفتد چشم آدم را کور میکند.»
او به روشنی احساس میکرد که در جامعه خشمی هست: «مردم اگر خشمگین شوند هیچ نیرویی جلویش را نمیگیرد.»
دوران ۸ ساله ریاست جمهوری احمدی نژاد به عنوان یکی از سیاهترین دورانها برای فعایت فرهنگی و هنری اما چیزی نبود که شجریان در عمر خود ندیده باشد: «۵ سال و ۱۰ سال چیزی در تاریخ نیست، لحظه است. نگران آینده نیستم اما گذر سختی در پیش است. این دو اگر حرف هم را نشنوند خطرناک است مردم و حکومت، اما مردم آن چیزی را که بخواهند به دست میآورند.»
«زبان آتش» صریحترین واکنش شجریان بود به آنچه در خیابانها میگذشت. در حالی که حکومت آشکارا به روی مردم آتش گشوده بود، شجریان از زمین گذاشتن تفنگها خواند: «تفنگت را زمین بگذار/که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار/ تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن/ من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن/ندارم جز زبانِ دل/ دلی لبریزِ مهر تو/ تو ای با دوستی دشمن.»
او خود درباره این آهنگ میگوید: «بعد از انتخابات چیزهایی دیدیم که … آدم به روی برادرش که تفنگ نمیکشد.»
زبان آتش ساخته خود محمدرضا شجریان و با تنظیم مجدد مجید درخشانی، گویای حس و حال شجریان است به آنچه در اطرافش میگذشت. پخش این تصنیف در روزهای اعتراضات ۸۸ برای آنها که در خیابانها شاهد خشونت رسمی علیه مردم بودند، معنای ویژهای داشت و به اعتراضها جان میبخشید.
شجریان به سی ان ان گفت: «من هر جای دنیا که میروم و میبینم که مردم خوشحال و شاد هستند دوست دارم، ولی در کشور خودم وقتی می بینم یک زن بدون پشتیبان در کنار خیابان مجبور به سیگارفروشی است … من این صحنه ها را نمیتوانم ببینم. هنر در ذات خود یک نوع اعتراض است، برای همین حکومتها، وقتی هنر پا به عرصه تقابل می گذارد از آن وحشت دارند و میترسند.»
یکی دیگر از واکنشهای آشکار محمدرضا شجریان به اتفاقات پس از انتخابات، نامهای بود که او به عزت الله ضرغامی رییس صدا و سیما نوشت و از او خواست تا آثارش را در صدا و سیما پخش نکند: «سرودهایی که خواندهام بهویژه سرود ایران، ای سرای امید، متعلق به سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ بوده و هیچ ارتباطی با شرایط کنونی ندارد.» و به سی ان ان گفت اگر لازم باشد برای این دوران هم چیزی میخواند؛ کما اینکه خوانده است.
او در نامهاش تاکید کرد که سازمان صدا و سیما هیچ نقشی در تهیه این آثار نداشته و به حکم قانون و شرع از این سازمان خواسته صدا و آثار او را در هیچیک از واحدهای رادیو و تلویزیون پخش نکند.
و در گفتوگو با بیبیسی گفت: «در شرایطی که مردم در بهت و حیرت هستند و به گفته آقای احمدی نژاد، خس و خاشاک به حرکت در آمدهاند، صدای من در صدا و سیما جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود.»
اینجا بود که حکومت هم دیگر تاب نیاورد و پخش دعای ربنا در صدا و سیما ممنوع شد.
در حالی که مدتها بود شجریان کنسرتی در ایران برگزار نمیکرد، در سال ۱۳۹، حسین نوشآبادی سخنگوی وزارت ارشاد، رسما اعلام کرد که محمدرضا شجریان برای برگزاری کنسرت، ممنوعیت قانونی دارد.
او گفته بود: «نمیشود فردی هم معترض و منتقد شدید باشد، ضوابط و معیارهای حاکم بر نظام را نپذیرد و هم بخواهد کار کند. شجریان باید رفتارهای گذشته خود را جبران کند و به موسیقی ایرانی و اسلامی برگردد.»
او در پاسخ به اینکه اگر محمدرضا شجریان درخواست مجوز برای برگزاری کنسرت دهد، مجوز صادر میکند یا نه، توضیح داد: «به همین دلیل میگویم به لحاظ قانونی؛ یعنی برخی افراد برای اجرای کنسرت دارای محدودیت قانونی هستند و ما براساس آن ضوابط مجوزها را صادر میکنیم که بخشی از آن شامل همین مساله است یعنی افرادی که محدودیت و ممنوعیت دارند نیز لحاظ میشود که دست ما نیست و ما تنها موظف به رعایت آنها هستیم. ممنوعالفعالیت شدن افراد ربطی به وزارت ارشاد ندارد.»
نوشآبادی در این مصاحبه رسما اعلام کرد که شجریان «محدودیتهایی دارد که توسط نهادهای دیگر قرار داده شده است و دست ما نیست.»
فصل آخر
محمد رضا شجریان در یک پیام ویدیویی که نوروز ۹۵ منتشر شد اعلام کرد که ۱۵ سال است با یک بیماری درگیر است. او وعده داده بود که پس از طی مراحل درمان به ایران بازمیگردد.
همان زمان فرزاد طالبی، مدیرکل وقت دفتر موسیقی وزارت ارشاد اسلامی ایران گفت: « ما تمام تلاش خود را خواهیم کرد که موانع فعالیت استاد شجریان برداشته شود.»
با اینکه پس از تغییر مدیران صدا و سیمای جمهوری اسلامی در آستانه ماه رمضان، این انتشار میرفت که ربنای شجریان باز از رادیو و تلویزیون ایران پخش شود، روزنامه کیهان، در صفحه اول عکسی از شجریان را با چهرههایی مانند بهروز وثوقی و گوگوش منتشر کرد و از او به عنوان یک «هنرمند فاسد» یاد کرد.
تابستان ۹۵، مقامات وزارت ارشاد در واکنشهایی اعلام کردند که برای سلامت شجریان، اقدامات لازم را انجام خواهند داد. هفته اول شهریور، یک روزنامهنگار ایرانی در توئیتی که از نشست با معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد ارسال کرد، خبر داد که یکی از دستورکارهای این جلسه احتمالات و استراتژی رسانهای وزارت ارشاد درمواجهه با رویدادی مرتبط با سلامت استاد شجریان بررسی شده است.
شجریان اما تا آخرین روزهای حیات خود فرصت و امکان برگزاری کنسرت در ایران را نیافت و سیر تاریخی زندگی او نشان میدهد که این فرصت نه به خاطر مهمان سالیان او، سرطان، که به خاطر کینه دیرین نهادهای تصمیمگیرنده از شخصیت و واکنشهای آشکار سیاسی او بوده است.
با سلام
و من مایلم نکته ای را به این نوشته بیفزایم که در نوشتۀ دیگران گفته نامده است و من نگرانم که نه آید.
شجریان خوانندۀ شعر بسیار معروف طاهره قرة العین نیز است. این شعر را او خوانده است:
«گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره روبه رو / شرح دهم غم تو را، نکته به نکته مو به مو
از پی ديدن رُخت، همچو صبا فتادهام / خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه کو به کو
میرود از فراق تو، خون دل از دو ديدهام / دجله به دجله يم به يم، چشمه به چشمه جو به جو»
و من می دانم که این شعر از طاهره نیست اما تضمینی اوست. این شعر را علامه اقبال لاهوری هم در 5 بیت به اسم «قرة العین طاهره» در “جاوید نامه” خود تضمین کرده است.
خواندن این شعر از دلایل مهم کین توزی حکومت آخوندی بر علیه شجریان است.
با احترام
داود بهرنگ
داود بهرنگ / 09 October 2020