در پیشزمینه یک نمای آجری با رنگ صورتی کمرنگ. پوستر چند فیلم سینمایی. میز و صندلی و عدهای از کسانی که خود را به عنوان صاحبنظر و منتقد سینمایی و فرهنگی جلوه دادهاند. مثل این است که به یک کافه روشنفکری در سنههای گذشته در تهران وارد شدهایم. اینجا اما یک کافه روشنفکری نیست. برنامه «هفت» را میبینیم با اجرای بهروز افخمی، شامگاه جمعه هر هفته از شبکه سوم صدا و سیمایی که اکنون صدا و سیمای رهبر است.
آیتالله علی خامنهای، سوم خرداد در مراسم دانشآموختگان دانشجویان افسری و تربیت پاسداری دانشگاه امام حسین درباره به هم زدن جلسات سخنرانیها توسط نیروهای خودی با لباس شخصی گفته بود که این کار بیفایده است و از هوادارانش خواسته بود ترفند دیگری بیندیشند.
لغو زنجیرهای کنسرتهای موسیقی در برخی شهرستانها توسط دادستانهایی که با حکم رهبر جمهوری اسلامی به این سمت منصوب شدهاند و هتاکی شرعی در صدا و سیمایی که بازتابدهنده صدای رهبر جمهوری اسلامیست یکی از این ترفندهای نه چندان تازه است.
مسعود فراستی با تکیه بر سخنان آیتالله جوادی آملی که در دیدار با محمد رضا عارف، نماینده مردم تهران عبارت توهینآمیز «دیوث سیاسی» را به کار گرفته بود، در نقد فیلم «دونده زمین» ساخته کمال تبریزی از عبارت «دیوث فرهنگی» استفاده کرده است. رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران و حلقه مصباحیون و همچنین غلامرضا میرحسینی مدیر شبکه سه، یکصدا از مسعود فراستی دفاع کردهاند. مدیر شبکه سه گفته است رسالت برنامه هفت ترسیم سینمای مطلوب است.
سینمای مطلوب رهبر
سینمای مطلوب کدام سینماست؟ سینمای اجتماعی ایران که با فیلمهایی مانند «قصهها» ساخته رخشان بنیاعتماد یا فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی در مهمترین جشنوارههای سینمایی مانند ونیز و کن درخشش دارد و یا سینمایی که در جشنواره بیاهمیت عمار با بودجههای کلان و غیر شفاف عرضه میشود؟ فیلمهایی مانند «هفت سنگ» (۱۳۷۶) به کارگردانی عبدالرضا نواب صفوی، «زخم زیتون» (۱۳۸۳)، به کارگردانی محمدرضا آهنج، «تولدی دیگر» (۱۳۸۶) ساخته عباس رافعی، «عقاب صحرا» ساخته مهرداد خوشبخت، «بدرود بغداد» (۱۳۸۸) از مهدی نادری، «راه آبی ابریشم» (۱۳۸۸) به کارگردانی و نویسندگی محمد بزرگنیا، «شکارچی شنبه» (۱۳۸۹) از پرویز شیخطادی، « ۳۳ روز» (۱۳۸۹) به کارگردانی جمال شورجه، فیلم «برلین منهای ۷» (۱۳۹۰) به کارگردانی رامتین لوافی، «ریسمانی نزدیکتر از رگ» (۱۳۹۰) به کارگردانی مسعود اطیابی، «رنج و سرمستی» (۱۳۹۲) جهانگیر الماسی و همچنین فیلمهای شناختهشدهتری مانند «چ» و «بادیگارد» از ابراهیم حاتمیکیا و فیلمهای مسعود دهنمکی و همچنین «محمد» ساخته مجید مجیدی به عنوان پرهزینهترین فیلم تاریخ سینمای ایران.
بودجه فیلمهای یاد شده میلیاردیست. اغلب این فیلمها در دوران ریاست جواد شمقدری بر سازمان سینمایی کشور و مطابق ذائقه سینمایی آیتالله خامنهای با بودجههای هنگفت و برخورداری از همه امکانات سینمایی کشور با مضمونی ضد اسرائیلی – ضد آمریکایی اما با گرتهبرداری از سینمای هالیوود ساخته شده و با اینحال حتی در به دست آوردن تماشاگر در داخل کشور هم موفق نبوده است.
آیتالله خامنهای تاکنون چندین بار به فیلمهای سینمای هالیوود اشاره کرده. در اسفند ۹۳ از فیلم «تکتیرانداز آمریکایی» ساخته کلینت ایستوود انتقاد کرده بود و در همان حال خاطرنشان کرده بود که این فیلم را ندیده است. او پیش از این در دیدار با تعدای از سینماگران ایرانی با اشاره به فیلم «لینکلن» به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، به آبراهام لینکلن حمله کرد و او را یکی از ضعیفترین رؤسای جمهور آمریکا خواند و گفت: «من فیلم لینکلن را ندیدهام و هرگز هم نخواهم دید. احتمالاً در فیلم از او یک قهرمان ساختهاند.»
رهبر خود را همهکاره میپندارد. منتقد ادبیست و درباره شعر اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و رمانهای احمد محمود و محمود دولتآبادی نظر میدهد، منتقد سینمایی است و نام جشنواره عمار را او انتخاب میکند و برخی سینماگران مورد وثوقش مانند ابراهیم حاتمیکیا و مجید مجیدی را به «درجه خدایی» میرساند، در مسائل سیاسی و نظامی هم صاحبنظر و فصل الخطاب است و علاوه بر اینها برای خود مرجعیت مذهبی قائل است.
دیوث کیست؟
مسعود فراستی یکی از بازماندگان دوران احمدینژاد و مدیریت جواد شمقدری بر سینمای ایران، به عنوان یکی از تاریکترین ادوار سینمای ایران بعد از جنگ است.
پس از آنکه اعتراضات کمال تبریزی به توهین آشکار در صدا و سیمای رهبری بیپاسخ ماند، او در برنامه اینترنتی ۳۵ با مخاطبانی بسیار محدودتر از شبکه سه شرکت کرد و مسعود فراستی را با شعبون بیمخ مقایسه کرد. او گفت پرخاشجویی و دشنامگویی امثال فراستی فقط یک دلیل دارد: فیلمهایی که آنها میپسندند نه در صحنههای جهانی و نه حتی در سینماهای کشور مورد استقبال قرار نمیگیرند.
از سالهای دهه ۱۳۶۰ تاکنون آرایش صحنه ممکن است تغییر کرده باشد، اما ماهیت صحنه تغییر نکرده. کسانی مانند مسعود فراستی و مسعود دهنمکی و همه آن مداحان و هیأتیها به سنتی تکیه دادهاند که با چوب و چماق امثال ذبیحالله بخشیزاده، صدای حزبالله تهران آغاز شد، نهضت دانشجویی را با تکیه بر سلاح پاسداران به خاک و خون کشید، نهضت سبز را سرکوب کرد و اکنون چارهای ندارد جز پرخاشجویی از رسانهای که میبایست «ملی» باشد اما فقط صدا و سیمای رهبر را تکثیر میکند. امثال آیتالله جوادی آملی نیز همواره به وظیفه خود عمل کردهاند: هموار کردن راه لاتها به ضرب احکام شرعی.
این پرسش همچنان باقیست که از کودتای ۲۸ مرداد تا کودتای ۸۸ و از آن زمان تاکنون به راستی دیوث چه کسانی هستند؟ آنها که برای آزادی و عدالت و استقلال و سربلندی ایران در جهان تلاش میکردند یا لاتهایی که همه را یکسان و همسو با سلطان زمانه میخواهند و میپسندند؟
در این صورت خمینی و خا منه ای هم رهبران دیوثهای مذهبی. هستند.
roozbeh / 03 June 2016
خانم نجفی، نوشتار روشنگرانه ای نوشته اید. خسته نباشید. خامنه ای از دیرباز تنشه این بود که شخصیت های فرهنگی و ادبی کشور او راهم بعنوان یک فرد فرهنگی، یک روشنفکر خوش ذوق به رسمیت بشناسند. اما شاعران و هنرمندان بنام و خودایستای کشور ما، چه در دهۀ چهل ، پنجاه و شصت و چه هم اکنون، محل سگ هم به او نگذاشتند و نمی گذارند. این مسئله او را عقده ای کرده است، دائماً پاچه این و آن را میگیرد . رفتار خامنه ای و افرادی به مانند فراستی ، همانطور که شما هم نوشته اید، رفتار و کردار ناآشنایی نیست، به ویژه برای نسل من که دوران انقلاب و دهۀ شصت را تجربه کرده است. در حمله به میز کتاب جریانها چپ و برهم زند جلسات و بحث و گفتگوی آنها، افراد ی به مانند فراستی ،نقش سخنگو ی چماقداران حزب الهی را به عهده داشتند. ما به افراد ی به مانند فراستی و گله چماقدارن همیشه در صحنه می گفتیم فالانژها. البته خوشبختانه بسیاری از سردستۀ فالانزها که کمی می توانستند صحبت بکنند، یا بهتر بگویم، سخن دریده بودند،امروز اصلاح طلب شده اند ( سردسته گان عمدتآً از دانشجویان خط امامی بودند ) . جان کلام اینکه: حضراتی به مانند فراستی را بهتر است فالانژ فرهنگی بنامیم. این البته توهین شخصی نیست، بلکه بیان جایگاه و دیدگاه سیاسی _اجتماعی افرادی به مانند اوست. دیدگاهی بغایت غیر دمکراتیک و ارتجاعی .
موفق باشید
سعید / 04 June 2016
خامنه ای از دیرباز تنشه این بود که شخصیت های فرهنگی و ادبی کشور او راهم بعنوان یک فرد فرهنگی، یک روشنفکر خوش ذوق به رسمیت بشناسند.
——————————————————————
ای کاش چنین تمایل صادقانه ای وجود داشت. برای رسیدن به چنین شخصیتی، فرد بایست یا خودش به مراتبی از تولید فرهنگی باشد و یا تهیه کننده و سرمایه گذار و تامین کننده تولدات فرهنگی. منظور از فرهنگ محصولات با تم مذهبی و ایدئلوژیک یا سیاسی نیست.
فرهنگ که معادل کالچر فرهنگی است. ولی فرهنگ در فارسی معنای بس متعالی تر از کاچر فرنگی دارد. فر+هنگ، فر به معنی شکوه و برگ و تعالی است و هنگ یحتمل مخفف آهنگ و هماهنگی است. یعنی نظمی متعالی کننده.
فرهنگ، ارزشهای ولای انسانی و اخلاقی، من جمله حقوق بشر، صلح، همزیستی، مهربانی، عشق، دوستی، حمایت از نزدگی ارمش و خوشبختی و مفاهیم سودمند برای بشریت الست و نه نفرت پراکنی قومی و مذهبی، برتری جویی فاشیستی و تمامیت خواهی
پیرجوان / 10 June 2016