«دختری در قطار» یک رمان عامپسند است نوشته پائولا هاوکینز، نویسنده بریتانیایی که نخستین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و به فهرست رمانهای پرفروش نیویورک تایمز راه پیدا کرد.
در این داستان، زنی به نام ریچل هر روز صبح با قطار به شهر میرود، قطار هم هر روز در ایستگاههای مشخصی توقف میکند و در پبرامون آن ایستگاهها هم خانههایی وجود دارد با باغچههایی. ریچل هر روز اشخاصی را که در این خانهها زندگی میکنند زیر نظر میگیرد. در میان آنها زن و مردی به چشم او میآیند که او آنها را جس و جیسن مینامد و پیش خودش تصور میکند که آنها میبایست زندگی خوبی داشته باشند. او آرزو میکند که بتواند روزی زندگیشان را مانند آنها سامان بدهد.
یکی از همین روزها تصادفاً او در صفحه حوادث روزنامه چشمش به خبری میافتد: زنی مفقود شده است. همان زنی که گمان میکرد به کمال خوشبختی دست پیدا کرده. ریچل با پلیس تماس میگیرد و داستان در مسیر دیگری میافتد.
مهرآیین اخوت این رمان را به فارسی ترجمه کرده و نشر هیرمند هم آن را منتشر کرده است.
زهرا عبدی، داستاننویس و شاعر این رمان را خوانده. او نظرش درباره این کتاب را با ما در میان میگذارد:
داستان توسط راوی اول شخص و از زاویهی دید سه زن با نام های ریچل، آنا و مگان نقل میشود. منتقدان این کتاب را یکی از دلهرهآورترین و تعلیقآمیزترین داستانهایی میدانند که تاکنون نوشته شده است. این که چقدر این توصیف صحیح است با توجه به سلیقهی خواننده بسیار متغیر خواهد بود، اما به هر حال این روزها آمار فروش خیرهکنندهی کتاب هنوز سیر صعودی دارد. به نقل از گاردین، فروش این رمان موفق شده در سراسر جهان، از فروش نسخهی جلد سخت کد داوینچی هم فراتر برود. این سیر صعودی در کشورهای انگلیسیزبان، بهخصوص انگلستان (زادگاه خود نویسنده) و آمریکای شمالی همچنان با قدرت ادامه دارد. در فروشگاههای ایندیگو کانادا (چیزی مانند شهر کتاب خودمان) کتاب درست در میزی روبهروی درگاه ورودی، محل پرفروشها، خودنمایی میکند و آمار فروشش بسیار بالاست.
من کتاب را خواندهام. در کشش و دلهرهآور بودن و تعلیق بسیار هوسانگیزِ آن حرفی نیست، صفتی که برای خوانندگان حرفهای انگیزهی کوچکی نیست. استودیوِ فیلمسازی اسپیلبرگ در حال ساخت فیلمی بر مبنای این رمان است که قول اکران آن را در سال ۲۰۱۶ داده است.
به نظر من، آنچه در این رمان توانسته نظرها را به خود جلب کند تنها بخش تعلیق و دلهرهی آن نیست. طرح معما به خودی خود جذاب است، اما اینکه نویسنده پیگیری معما و نفسگیری در گردنهها را به یک راوی غیرقابلاعتماد – که دائم الخمر است – میسپارد، امری جذاب است و جذابتر اینکه این راوی، یک زن است و همهی اینها در کنار هم، یک تریلر روانشناسانه با رنگ و بوی زنانه میسازد و برای نویسندهاش موفقیت به همراه دارد و از همه مهمتر این که اثر نویسنده فرامرزی میشود. البته نمیتوان دلایل اقتصادی و حتی سیاسی پشت این تبلیغ گسترده را انکار کرد و همچنین قدرت رمان و نویسنده را.
پائولا هاوکینز برای بیان این داستان خوب فکر کرده و درونکاوی عمیق و موشکافانهای را به نمایش میگذارد. نکتهی جالب این است که در انتخاب شخصیتها اصلاً سختگیری نکرده؛ شخصیتها آدمهایی بسیار معمولیاند، اما او آنها را معمولی ننوشته و این قدرت روایت اوست. دختری در قطار روایتی مدرن و چندصدایی از زن است. هر کس زاویهی دید خود را دارد. کتاب را به دوستان پیشنهاد میکنم، اما حواستان باشد چندان به دنبال معناشکافی عمیق نباشید. داستان که تمام میشود آن را به کناری خواهید گذاشت. داستان در ذهن شما به آفرینشی مداوم و زایش معنا نخواهد رسید. بیشتر میتوان به عنوان یک دورهی کوتاه رماننویسی به آن نگاه کرد با عنوان «نگاهی به یک نوع شیوهی روایت زنانه و روانکاوانه در داستان.