محمد ربوبی، مترجم و یکی از کوشندگان آزادی بیان بود. او در هشتاد سالگی در شهر ماینس در آلمان چشم بر جهان فروبست.
محمد ربوبی به طور افتخاری با بخش ادبی رادیو زمانه همکاری میکرد و ترجمههای متعددی از او در بخش ادبی رادیو زمانه در فاصله بین سالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ منتشر شده است. ربوبی به موضوعاتی درباره ادبیات داستانی جهان، آزادی بیان، و تجربه نویسندگان در رویارویی با حکومتهای خودکامه علاقمند بود.
بیشتر بخوانید:محمد ربوبی، مترجم و از کوشندگان آزادی بیان درگذشت
وزارت ارشاد اسلامی به گزیدهای از ترجمههای او و همچنین به ترجمه او از رمان «پریرا گواهی میدهد» نوشته آنتونیو تابوکی مجوز نشر نداد. با اینحال او یکتنه و بیهیچ چشمداشتی نشریه «نوشتار» را منتشر و به رایگان توزیع میکرد و علاوه بر این از اعضای کوشای کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم بود: استعارهای برای عصر ما؟
گزیدهای از آثار او را که پیش از این در «زمانه» منتشر شده میخوانیم:
رمان بهعنوان سرگرمی اقشار فرودست
در قرن هجدهم، منتقدان ادبی که نگران اصول اخلاقی و احساس زیباشناسی خوانندگان بودند، علاقهی مفرط و روی آوردن فزایندهی آنان را به خواندن رمان، حرص و ولع فاجعهآمیز تشخیص دادند. زیرا معتقد بودند که رمان محصول خیالبافی و سرهمبندی است و خواندنش نتیجهای جز گمراهی ندارد. حتی در قرن بیستم، نویسندگانی چون الیوت و بورخس که نویسندگان مدرن محسوب میشوند، شکل ادبی رمان را شکل بیقواره و پیشپاافتادهی ادبیات تلقی کردهاند.
رمانتیک جلوه دادن و اسطورهسازی اعمال خشونتآمیز صلیبیون نتایج فاجعهباری به بار آورد. درباره قتل عام جوانان نروژی به دست یکی از اهالی اسلو مقالههای زیادی نوشته شده است. اما در این نوشتهها کمتر به زمینه تاریخی انگیزه این قتل عام اشاره شده است. گرد آلتهوف، پروفسور تاریخ سدههای میانی در دانشگاه مونستر آلمان درمقالهای که ترجمه آن را میخوانید به این مهم پرداخته است.
پس از تسلیم بیقید و شرط دولت نازیها، درهشتم می ۱۹۴۵، مقامات نظامی متفقین (آیالات متحدهی آمریکا، انگلستان، فرانسه و اتحاد شوروی) نظارت بر رسانههای همگانی را بر عهده گرفتند. در چارچوب برنامهای که «نازیزدایی» نامیده شد، اقدامات تجدید تربیت به منظور آشنا کردن آلمانیها با موازین و ارزشهای دمکراسی آغاز شد. تحقق این برنامه، بدون کاربُردِ ابزار سانسور در آن موفع نیز برای اکثر آلمانیها چندان قانعکننده نبود.
نویسندگانی واقعاٌ نویسندهاند که تصمیم گرفتهاند بیش از آنچه خوانندگان میبینند ببینند، و به بیش از آنچه تا موقع نوشتن شناخته شده است دست یابند. در این رهگذر، هر خوانندهی بالقوه بر نویسنده فشار متقابل فوقالعادهای وارد میکند. در این میان تصورات نویسنده از خوانندگان واقعاً موجودش مانعی است در کارش و بیانش را تحریف میکند.
«روایت همواره با گذشته سر و کار دارد»
در دسامبر ۱۹۷۴، یک سال پس از مرگ دیکتاتور آرژانتین ( پرون ) بارونس، ادیب و استاد دانشگاه بوئنس آیرس موقعیتی فراهم آورد که دو نویسندهی بزرگ آمریکای لاتین ( بورخس و ساباتو) به گفت و گو نشینند و دربارهی ادبیات سخن گویند. دو نویسندهی آرژانتینی که شهرت عمومی دارند، با دو شیوهی نوشتن، دو طرز تفکر و دو درک متضاد از سیاست.
انسان ایدئولوگها در هیچ کجا وجود ندارد
اوژن یونسکو – تآتر نمینویسم که داستانی نقل کنم. تآتر نمیتواند روایی باشد، چون دراماتیک است. برای من، تآتر فقط توصیف واقعه نیست: چون در این حالت، رمان یا فیلم خواهد شد. یک قطعه تآتر، ساختاری است از چندین موقعیت و وضعیت شعور انسان که دربرگیرندهی همهی آنهاست، اهمیتشان بیشترمیشود، به هم گره میخورند و سرانجام، یا گرهها از هم بازمیشوند و یا با پیچیدگی غیرقابل تحملی پایان میگیرند.
تکنولوژی هر عصر غالباً مشخصات نوعی امپراتوری را دارد. این امپراتوری نامرئی است، ولی تأثیر و حتی گاه سلطهی آن بر زندگی ما ـ بی آنکه متوجه شویم ـ قطعی است. ما نویستدگان که به سنتهای بشردوستانه وفا داریم و تا آنجا که ممکن است از عرصههای علمی میگریزیم باید بپذیریم که تکنولوژی، بالقوه از قدرت بسیار زیادی برخورداراست.
رمان شکل مطلوب توصیف واقعیت نیست
۱۰ سال پیش، «گرافوسانده» (Gravwesande) استاد بزرگ مصاحبههای ادبی، با من گفتوگویی انجام داد درآن موقع «ب. شیربک» (B. Schierbeek) با انتشار رمان تجربی «کتابی که منم» نامش بر سر زبانها افتاده بود. او نظر مرا در مورد آینده رمان هلندی پرسید. به او گفتم مهمترین تجربهای که نویسنده هلندی میتواند به کار برد این است که یک رمان «کلاسیک» بنویسد.
از خود بیگانگی در کشورهای سوسیالیستی
در جریان استالین زدایی، علم و دانش از کنترل ایدئولوژی رهایی یافت. از اینرو این امکان پدید آمد مسایلی مانند هدف اومانیسم سوسیالیستی و مسئله از خود بیگانگی انسان که با آن ارتباط دارد مورد بحث قرارگیرد. برای آنهایی که در دوران استالین به سر برده بودند دشوار بود آنچه را در آن دوران به وقوع پیوسته بود توضیح دهند و به این سئوال پاسخ دهند که چگونه امکان داشت چنین امری به وقوع پیوندد و چرا در برابرش مقاومت نشد. کیش شخصیت که به آن فوق العاده اهمیت داده میشود، به خودی خود توضیح قانع کنندهای نیست. اکنون این سئوال طرح میشود: در چه شرایط اجتماعی کیش شخصیت میتوانست پدید آید و رشد کند؟
نلسون ماندلا و زندانبانش گرگوری
جزیره روبن در جنوب دماغه کاپ، یکی از بد آب وهواترین مناطق جهان است. استعمارگران سفید پوست، پس از اشغال جنوب آفریقا و درهم شکستن مقاومت اهالی سیاهپوست بومی، این جزیره را زندان مخالفان رژیم، یاغیها، جنایتکاران و جذامیها ساختند. ساختمانهای این جزیره را خودِ زندانیها از سنگهاایی که استخراج کرده و تراشیدند ساختند. اگرچه فاصله این جزیره تا ساحل ده کیلومتر بیشتر نیست، ولی حتی یک زندانی نتوانسته است فرار کند و جان سالم به ساحل رساند.