❗️ ممکن است با خواندن این مطلب داستان فیلم برای شما آشکار شود.

من هم طول کشید تا این رو فهمیدم!

این جمله را مهین، شخصیت هفتادساله‌ی فیلم «کیک محبوب من»، پس از بیداری از کمای ۳۰ ساله‌ی تنهایی و انزوا، به فرامرز، مرد محبوب و هم‌سن خود، با بازی اسماعیل مهراب‌پور، که در واقع قرینه‌ای از اوست، می‌گوید. این «بیداری» محور اصلی فیلم است؛ بیداری مهین و تصمیم او برای تغییر و در دست گرفتن سرنوشت خود، نمادی از بیداری جامعه‌ی ایران است که پس از کشته‌شدن مهسا امینی در بازداشت پلیس گشت ارشاد و امنیت اخلاقی ایران، خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را رقم زد.

«کیک محبوب من»، اثر تحسین‌شده‌ی مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها، در نخستین حضور جهانی خود در هفتاد و چهارمین جشنواره بین‌المللی فیلم برلین روی پرده رفت و جایزه‌ی فدراسیون بین‌المللی منتقدان فیلم (فیپرشی) را به دست آورد. این فیلم که با تحسین منتقدان، اهالی سینما و رسانه همراه بوده، پس از حضور موفق در جشنواره‌های بین‌المللی معتبر و کسب بیش از ده جایزه، مدتی است اکران خود را در اروپا آغاز کرده و از ۱۴ نوامبر (۲۴ آبان) در هلند به نمایش عمومی درآمده است.

داستان فیلم روایتگر زندگی مهین، زنی هفتاد ساله است که سال‌ها پس از درگذشت همسرش و مهاجرت فرزندانش به اروپا، به روزمرگی تن داده و زندگی خود را در انزوا سپری می‌کند. تا این‌که یک روز در دورهمی با دوستان صمیمی‌اش تصمیم می‌گیرد خود را از اسارت زندان تنهایی رها کند و همدمی برای خود بیابد.

تجلی دیگری از تولد

فیلم با فضایی از مرگ و پژمردگی آغاز می‌شود. در صحنه‌ی آغازین فیلم، پنجره‌ی اتاق نشیمن باز گذاشته شده تا باد صبحگاهی هوای آلوده‌ی خانه را بزداید و ساکن آن را از احساس خفگی نجات دهد. هرچند نور خورشید با تمام توان به حیاط دلباز خانه می‌تابد و مهین مشغول آبیاری باغچه‌ی پر از گل و گیاه خود است، اما گل‌ها پژمرده‌اند؛ با سری خموده، از لبه‌ی باغچه پهن شده‌اند روی زمین، به جان دادن‌. این حال و هوا، آینه‌ای از حال و روز جامعه‌ی ایران را به تصویر می‌کشد.

پوستر فیلم «کیک محبوب من» ساخته مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها
پوستر فیلم «کیک محبوب من» ساخته مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها

«کیک محبوب من» فیلمی درباره‌ی مرگ است؛ مرگی که نه جسمانی، که روحانی است و در طول سال‌ها از شکلی به شکلی دیگر تغییر یافته است. سی سال پیش، مهین با مرگ همسر و مهاجرت فرزندانش، ضربه‌ی عاطفی مهلکی را تجربه کرده و زیر فشار عرف‌های جامعه در تنهایی و انزوا فرو رفته است. زمانی که تصمیم می‌گیرد به این «محکومیت سی‌ساله» پایان دهد، مرگ به شکل دیگری تجلی می‌یابد: مرگ زندان‌بانی که چیزی به جز سنت‌ها، عرف‌های نادرست و قضاوت‌های اجتماعی نیست. با ورود فرامرز، که تجلی بخش مدفون‌شده‌ی زندگی عاشقانه‌ی مهین است، او مرگی دیگر را تجربه می‌کند. مرگی که به تعبیر دِیان استویانوویچ، شاعر و فیلسوف صرب، تجلی دیگری از تولد است. در «کیک محبوب من»، از مرگ به مرگ می‌رسیم.

شاید یکی از نکاتی که هر مخاطب ایرانی و غیرایرانی را به پای تماشای فیلم کشانده، این است که شخصیت محوری زن در فیلم، بدون حجاب اجباری مقابل دوربین ظاهر شده. این عمل را نه به‌عنوان تابوشکنی، بلکه به‌پای مهین، نمادی از مردم ایران، می‌گذاریم که پس از سی سال اطاعت از دستورات دینی حکومت، عرف‌های تحمیلی جامعه و قضاوت‌های اجتماعی ساکنان جامعه، حجاب اجباری را از سر زندگی‌اش برمی‌دارد. این کشف حجاب، مهین را به آزادی می‌رساند.

تغییر و تحول در زندگی

یکی از مضامین اصلی فیلم، «تغییر و تحول» است که با استفاده از موتیف‌های رنگی و پالت سبز تجلی می‌کند. رنگ سبز، که نمادی از رشد، باروری و شکوفایی است، در جای‌جای فیلم به چشم می‌خورد: از باغچه‌ی مهین تا کابینت‌ها، لباس‌ها و حتی مداد چشم او. این رنگ، گاه نمادی از هم‌رنگی با جامعه‌ی ایران است و گاه نشانه‌ای از متمایز شدن از آن. آبی، که در لباس‌های فرامرز دیده می‌شود، نمادی از ترس است؛ ترس از مرگ در تنهایی. قهوه‌ای نیز، که در خانه‌ی مهین و رستورانی که فرامرز را ملاقات می‌کند به چشم می‌خورد، نشان‌دهنده‌ی دل‌مردگی و پای‌بندی به عرف‌ها و سنت‌های کهنه‌ و تحمیلی جامعه است.

در صحنه‌هایی که فیلم خارج از خانه‌ی مهین، اسارت‌گاه عاطفی او، جامعه را به تصویر می‌کشد، از بازار میوه و تره‌بار که او در انتظار آژانس نشسته است، تا کافی‌شاپ هتل آزادی، رستورانی که در آن فرامرز را ملاقات می‌کند، پارکی که برای یافتن همدم به آن رفته و حتی نانوایی که در جستجوی همراه است، تهرانِ بزرگ و پرجمعیت را خلوت و سوت‌وکور می‌بینیم.

منع‌های اجتماعی

در جامعه‌ای که فیلم به تصویر می‌کشد، افراد را تنها و مفرد می‌بینیم، نه به‌صورت زوج. حتی اگر به جمعی برمی‌خوریم، مانند پیرمردهای بازنشسته در رستوران ارتش، آن جمع نیز هم‌جنس است. انگار که قانونی نانوشته مردم را در سلول‌های انفرادی محبوس کرده و یافتن زوج یا همراه، امری ممنوعه در این جامعه است.

این ممنوعیت «با هم بودن» در صحنه‌ای از فیلم به‌وضوح نشان داده می‌شود: در پارک، پلیس گشت ارشاد دخترانی را که به‌زعم خود حجاب مناسبی ندارند، به ون نیروی انتظامی منتقل می‌کند تا به بازداشتگاه ببرند. این صحنه بی‌اختیار یاد مهسا امینی را برای مخاطب زنده می‌کند. در ادامه، یکی از معدود لحظاتی در فیلم است که دختر جوانی را همراه با پسری می‌بینیم؛ دختری که نماینده‌ی نسل زِد است، نسلی که خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را رقم زده.

«کیک محبوب من» سرشار از نمادهای عدد فرد «۱» است: از صبحی که داستان فیلم در آن آغاز می‌شود تا صبح روز بعد که فیلم پایان می‌یابد؛ فرامرز یک سال در جبهه بوده و یک ماه را در زندان اوین گذرانده؛ تجلی عدد «۱» در فیلم به وفور دیده می‎‌شود. با ورود فرامرز، اما همه‌چیز به‌سوی طراوت، زوجیت و زندگی میل پیدا می‌کند و مفرد بودن جای خود را به زوج شدن و مضرب‌های آن می‌دهد.

تلاش مهین برای رهایی از این تنهایی و مفرد بودن، در نهایت به جستجوی زوجیت ختم می‌شود. فیلم، مفرد بودن را به چالش می‌کشد و بر عدد زوج «۲» تأکید دارد.

نمونه‌ای از آن را می‌توان در صحنه‌ای دید که چراغ‌های حیاط خانه خراب‌اند و فضای دلباز و پرگل و گیاه حیاط در سیاهی فرو رفته است. فرامرز چراغ‌های حیاط را تعمیر می‌کند و سیاهی شب را روشن می‌سازد؛ ورود فرامرز به زندگی مهین، استعاره‌ای است از پایان دادن به سی سال انزوای او و آوردن روشنایی به دنیایی که تاکنون در سایه‌های تنهایی و سکوت غرق بوده است. این، بر زیست هم‌زمان نور و تاریکی تأکید دارد. از دید کارگردانان فیلم، زندگی نه فقط در تاریکی و نه فقط در روشنایی، بلکه در ترکیبی از این دو معنا پیدا می‌کند.

در آرزوی مستی و سرشاری

یکی از فصل‌های درخشان فیلم، فصلی است که به آشنایی مهین و فرامرز، راننده‌ی آژانس و مردی هم‌سن او، اختصاص دارد. این فصل شیرین و دلنشین، که شاید برای نخستین بار به این شکل در سینمای ایران پس از انقلاب اسلامی دیده می‌شود، جرقه‌ی ارتباط میان این دو شخصیت، جذب یکدیگر شدن، و شعله‌ور شدن حس عاشقانه در آنها را به تصویر می‌کشد. این عشق، گویی خاکستری زیر آتش است که به آرامی زبانه می‌کشد و مخاطب را مسحور خود می‌کند. به همین دلیل، این فصل را می‌توان «کیک محبوب» همه‌ی مخاطبان ایرانی و بین‌المللی فیلم خواند.

در این فصل، مهین یک شراب چند ساله می‌آورد، به اندازه‌ی تمام سال‌هایی که خود را از زندگی کنار کشیده. او و فرامرز با هم شراب می‌نوشند، تا جایی که مست و پاتیل می‌شوند. آنها از چیزی مست و سرشار می‌شوند که در جامعه ممنوع است و می‌تواند مجازات شلاق به همراه داشته باشد. کارگردانان فیلم، با این نمادپردازی، به شکلی استعاری می‌گویند که خود ما این شراب سی‌ ساله هستیم؛ شرابی که نوشیدن حتی ذره‌ای از آن می‌تواند یک فیل را از پا درآورد. در حقیقت، اگر مردم ایران خود را زندگی کنند و برخلاف دیکته‌های جامعه و حکومت به اصالت خویش بازگردند، به چنین مستی و سرشاری خواهند رسید.

پایان‌بندی فیلم

هرچند در صحنه‌های نزدیک به پایان فیلم، فرامرز قلبش از حرکت می‌ایستد و حتی فرصت نمی‌کند کامش را از «کیک محبوب» ِ مهین شیرین کند، پایان فیلم را نمی‌توان تلخ یا سیاه خواند. شاید اگر فرامرز از دنیا نمی‌رفت و رابطه‌ی او با مهین ادامه پیدا می‌کرد، مهین سرنوشتی پیدا نمی‌کرد به جز همان روزمرگی و عادت‌های مرگ بار گذشته. این مرگ، در واقع تجلی دیگری از زندگی است.

در صحنه‌ی پایانی فیلم، دوربین از پشت، مهین را قاب می‌گیرد. او که انگار از مرگ فرامرز فروریخته، در عین حال انقلابی در او به پا شده، حالا دیگر به انزوای گذشته پشت کرده است. این نما، نمادی آشکار از مرگ انزوا و تنهایی در وجود مهین است. او به حجاب اجباری جهان‌ خود پشت کرده و به‌سوی زندگی جدیدی گام برمی‌دارد؛ زندگی‌ای که دیگر با زنجیرهای گذشته به بند کشیده نخواهد شد.

Ad placeholder