چندی پیش، رسانههای نزدیک به هاشمی رفسنجانی و دولت حسن روحانی اقدام به انتشار خبری کردند که طبق آن، محمود احمدینژاد قصد دارد از شوک وارد شده به اصولگرایان در انتخابات مجلس شورای اسلامی استفاده کرده و با شعار پرداخت ۲۵۰ هزار تومان یارانه نقدی به هر ایرانی، وارد انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶ بشود.
این خبر موجی از واکنشها را در شبکههای مجازی مانند توئیتر و فیس بوک به راه انداخت. کاربرانی نوشتند که اگر این بار احمدی نژاد رای بیاورد خود را خواهند کشت. عدهای از اصولگرایان یادشان افتاد که احمدینژاد باید به جرم خیانت به کشور و فساد گسترده اقتصادی محاکمه شود! خود احمدینژاد در طی یک واکنش فیس بوکی و یک سخنرانی در شهر آمل، تلویحاً قصد خود را برای دخالت در انتخابات ۱۳۹۶ تایید کرد اما گفت که «خودشان شایعه یارانه ۲۵۰ هزار تومانی را راه انداختهاند و از همین حالا رفتهاند در صف یارانه جا گرفتهاند.»
با گذشت چند روز، فضای خبری ایران − که به وقوع هر ساعته فجایع بزرگ عادت دارد − از توجه به یارانه ۲۵۰ هزار تومانی غافل شده و به مسائلی مانند تشکیل نیروی هفت هزار نفره پلیس مخفی برای رعایت حجاب و عفاف و قتل کودک خردسال اهل کشور افغانستان در ورامین متمرکز شده است.
این گزارش میدانی سعی دارد یکبار دیگر به طرح این سوال بپردازد که آیا یارانه ۲۵۰ هزار تومانی، قدرت بازگرداندن احمدینژاد به ریاست دولت را دارد؟
«از همین حالا رفتهاند در صف یارانه جا گرفته اند»
«… میگویند دزدها از روی چهره، آدمها را روانکاوی میکنند. میفهمند طرف ترسو است یا اهل داد و بیداد است. فروشندهها میدانند چه چیزی را به چه کسی بگویند… به نظرم دیکتاتورها هم جامعه را بهتر از جامعهشناسها میشناسند. شاید همه دیکتاتورها اینطوری نباشند ولی گاهی اوقات حرفهایی میزنند که انگار چیزهایی میفهمند. وقتی میگوید خودشان اعلام کردهاند و خودشان رفتهاند توی صف جا گرفتهاند، دارد همه ما را مسخره میکند. تا قبل از اینکه خود احمدینژاد حرف بزند با خودم میگفتم این شانتاژ خبری تیم هاشمی است ولی الان مطمئن هستم که احمدینژاد میخواهد یک کار این شکلی انجام بدهد.»
صحبتهای یکی از زندانیان سابق سیاسی در ایران نمونهای مناسب از ترسی است که سعی میشود با ساختن جکهای سیاسی، شوخی و منحرف کردن بحث از طریق احتمال رد صلاحیت احمدینژاد و یادآوری موضوع «جریان انحرافی» و «مشایی» و مسائل دیگر، کتمان شود.
طرفدارن دولت و اصلاحطلبان حاضر نیستند که اعتراف کنند برای یک جمعیت ۱۲ تا ۱۵ میلون نفره در ایران، ارزش ۲۵۰ هزار تومان پول از دموکراسی، آزادی و مسائلی از این دست بیشتر است. اگر به یاد داشته باشیم که قرار است یارانه ۲۴ میلیون نفر بر مبنای درآمد بیش از سه میلیون تومان در ماه حذف شود، میتوان ادعا کرد که ۴۶ میلیون نفر از یارانهبگیران درآمدی کمتر از سه میلیون تومان در ماه دارند. البته دقیقا مشخص نیست چه تعداد از این ۴۶ میلیون نفر در خانوادههایی زندگی میکنند که درآمد ماهانه کل خانواده از سه میلیون تومان کمتر است اما میتواند ادعا کرد پرداخت ماهانه ۲۵۰ هزار تومان به هر فرد برای این جمعیت میلیونی، در شرایط بد اقتصادی ایران، غیر قابل چشم پوشی و بسیار وسوسه انگیز و حیاتی است.
در طرف دیگر، منتقدان دولت سیاستهای حسن روحانی و کابینه وی را عامل اصلی قوت گرفتن احتمال بازگشت احمدینژاد میدانند. یک روزنامهنگار سابق که اکنون کارمند یک شرکت خصوصی است میگوید:
«پیش فرض هر دو طرف این است که مردم نمیفهمند. احمدینژاد، روحانی، اعضای دولتها؛ آنها فکر میکنند عقل مردم در حد ۴۵ هزار تومان و ۲۵۰ هزار تومان است و دولت روحانی فکر میکند تا آخر دورهاش میتواند بگوید احمدینژاد همه چیز را خراب کرده است و زمان لازم است.
اگر شعور مردم در حد یارانه است پس چه کسی به روحانی رای داد؟ اگر شعور مردم در این حد است که آنها را بترسانیم که اگر به ما رای ندهید سعید جلیلی دوباره رای میآورد پس چرا الان همه ترسیدهاند که نکند احمدینژاد دوباره رای بیاورد؟ مردم بیشتر از چیزی که سیاسیون فکر میکنند عاقلاند؛ فقط گاهی معیارهای آنها با معیارهای ما فرق دارد.»
آیا این ترس، واقعی است؟
زمان زیادی از ریاست محمود احمدینژاد بر قوه مجریه نگذشته است. طبیعتاً جامعه ایران نمیتواند دوران او را در فاصلهای چنین کوتاه از یاد ببرد. اقشار مختلف مردم ایران چه نظری درباره او و شعار یارانهای جدید او دارند؟
یک کارگر اهل استان آذربایجان غربی در این باره میگوید:
«ما چهار نفریم. چهار تا ۲۵۰ هزار تومان میشود یک میلیون تومان. صد هزار تومان از حقوقی که الان میگیرم بیشتر است. اگر واقعا بدهند، چرا نگیرم؟ »
«اگر شعور مردم در حد یارانه است پس چه کسی به روحانی رای داد؟ اگر شعور مردم در این حد است که آنها را بترسانیم که اگر به ما رای ندهید سعید جلیلی دوباره رای میآورد پس چرا الان همه ترسیدهاند که نکند احمدینژاد دوباره رای بیاورد؟ مردم بیشتر از چیزی که سیاسیون فکر میکنند عاقلاند؛ فقط گاهی معیارهای آنها با معیارهای ما فرق دارد.»
یک بازنشسته دولتی با حقوق ماهیانه دو و نیم میلیون تومان میگوید:
«یک خانه از بابای خدابیامرزم ارث رسید که اگر نبود الان معلوم نبود حال و روزم چطوری بود. خانه هست، حقوق هم هست الحمدالله ولی ۲ تا بچه بیکار خانه دارم. یک پسر دارم ۳۵ ساله. نه کار دارد و نه ازدواج کرده. تنها غصهای که دارم این پسر است. کار نیست. چیزی نداریم بدهیم که کاری راه بیاندازد. دانشگاه رفته ولی چه فایده؟ مملکت پر است از جوان بیکار. همه مدرک دارند ولی کار نیست. احمدینژاد آدم غلطی بود. همه قوارهاش غلط بود. مملکت را ریخت به هم. میگفتند این یکی کاری میکند؛ ولی کو؟ آن سرش آن طوری، این سرش این طوری؛ مردم چکار کنند؟ کسی که گرفتار است نگاه میکند به زن و بچهاش، به جیبش. دویست و پنجاه هزار تومان بدهند، خیلیها رای میدهند.»
حساب و کتاب یک روستایی اهل منطقه سمیرم ساده و روشنگر است:
«ما سیزده نفریم. نفری ۲۵۰ هزار تومان میشود سه میلیون و دویست و پنجاه هزار تومان. ما از این مملکت سهم داریم. قبلیها نمیدادند. روحانی با گرانیها، پایمال کرد یارانه احمدینژاد را. دعوای سیاست، دعوای مردم نیست. سهم مردم را بدهند بعدش هر سیاستکاریای که خواستند بکنند بین خودشان. نصف مردم روستاها با پول یارانه زندهاند.»
یک جوان ۲۷ ساله که در زمینه مد و مدلینگ فعالیت دارد از دوگانهای میگوید که در خانه و کار خود در صنعت پوشاک شاهد آن است:
«من خیلی اتفاقی وارد این کار شدم. دوستم مرا به یک مهمانی برد… و بعد از اینجا سر در آوردم. درآمد من بیشتر از سه برابر درآمد پدرم است. چند ماه اول تحت آموزش بودم. اولین ماهی که پول به خانه بردم، بدون آنکه بفهمام چرا در خانه دعوا شد. پدرم بیخود و بیجهت دعوا راه انداخت.»
طبق گفته این مرد جوان، دلیل عصبانیت پدر ۵۷ ساله او آن بوده است که با مشاهده اختلاف درآمد خود با فرزندش، احساس شکست عمیقی در زندگی کرده است. این جوان میگوید: «بابام طفلکی نمیداند که این حقوقها پولی نیست. مرا با خودش مقایسه میکند و خبر ندارد پول یک دست لباس بعضیها، از حقوق او که هیچ، از حقوق من هم بیشتر است.»
او میگوید پدرش حاضر نیست درآمد او را خرج خانواده کند و سر هر چیزی با او لجبازی میکند:
«موقع انتخابات من گلوی خودم را پاره کردم که به روحانی رای بدهد ولی میگفت به هر خری رای بدهم به روحانی رای نمیدهم. اگر احمدینژاد بخواهد ماهی ۲۵۰ هزار تومان بدهد مطمئنم که به او رای میدهد با اینکه من خبر دارم خیلی از احمدینژاد بدش میآید.»
مردم از دروغ خوششان نمیآید
یک تعمیرکار سیار میگوید برعکس آن چیزی که بعضیها فکر میکنند مردم ایران راست و دروغ را تشخیص میدهند و به این راحتیها کلاه سرشان نمیرود:
«… مردم بدشان نمیآمد هستهای بشویم. به ایران زور میگویند. عربها، اسرائیل، آمریکا، همه؛ هیچ کس با ما دوست نیست. اگر بمب اتم داشتیم که عربستان جرات نمیکرد حاجیها را بکشد. دیدی فیلم را؟ مثل لاشه گوسفند این بدبختها رفته بودند توی هم و جان میدادند. زنم گریه میکرد. خودم هم میخواستم گریه کنم.»
او ادامه میدهد:
«…منتها مردم کجا بهشان زور آمد؟ آنجا که گفتند هیچ خبری نیست و وضع مردم خیلی هم خوب است. خودشان در کاخ زندگی میکنند و میگفتند مردم راحتاند. لعنت به همه کس و کارشان بیاید که اینقدر دروغ میگویند. مردم هم گفتند حالا که اینطوری است برعکس رای میدهیم. روحانی را مردم صبر میکنند تا ببینند بالاخره کاری میکند یا نمیکند؛ اگر کاری نکند مردم دوباره برعکس رای میدهند.»
یک معلم آموزش و پرورش به همراه داماد خود که در یک بانک خصوص شاغل است متفق القول معتقد هستند که تنها دغدغه مردم ایران در زمان حاضر، مسائل مربوط به معیشت و مخارج زندگی است. معلم میگوید:
«آقای روحانی باقی چیزها را بگذارد کنار. این همه جر و بحث درباره برجام چه فایدهای دارد؟ چیزی بوده امضا شده است و تا آنجا که ما میدانیم در آمریکا و در ایران راضی هستند. حالا اگر حرف دیگری میزنند که راضی نیستند برای این است که به اصطلاح کم نیاورند جلوی هم.»
او ادامه میدهد:
«مردم حمایت کردند از ایشان که مسائل حل بشود. این خواست همه مردم بود که تحریمها برداشته شود. تحریمها برداشته شده اما خبری نیست. اگر مشکل چیز دیگری است باید صادقانه به مردم بگویند وگرنه مردم از خودشان میپرسند اگر تحریم باشیم یا نباشیم چه فرقی دارد؟ »
داماد این معلم آموزش و پرورش هم معتقد است «اگر خط فقر نزدیک سه میلیون تومان است» تقریبا نصف جمعیت ایران نزدیک خط فقر هستند:
«پائین و بالایش فرقی ندارد؛ وقتی کسی در مخارج زندگیاش مانده است به هر راهی تلاش میکند خودش را نجات بدهد. این آدم به دویست و پنجاه هزار تومان رای میدهد. حالا ۲۵۰ هزار تومان چرا؟ صد هزار تومان به هر نفر اعلام کنند، نصف جمعیت ایران به صد هزار تومان رای میدهند.»
یک خانم کارمند با سن بیش از ۴۰ سال صحبتهایی میکند که دارای نکات مهمی است. او از ناممکن بودن آمدن دوباره احمدینژاد میگوید:
«نمی دانم لازم است اولش بگویم که همه این حرفها از خودم نیست؟ ما یک گروه تلگرامی داریم که درباره همه چیز بحث میکنیم. درباره این خبر بحث کردیم و یکی از همکاران محترم گفتند که اگر احمدینژاد بیاید انتخابات ۱۳۹۶ تبدیل به رفراندوم میشود؛ چون آقای خامنهای حمایت میکردند از احمدینژاد و اگر رای نیاورد خیلی بد میشود برای ایشان. اگر احمدینژاد رای نیاورد یعنی سال ۸۸ حتماً تقلب شده است. من قبول دارم این حرف را. من خلاصهاش را گفتم ولی در همین حد فکر میکنم روشن است که اجازه نمیدهند احمدینژاد در انتخابات شرکت کند ولی یک نفر مثل او شاید بیاید. مثل سعید جلیلی، به هر حال از این افراد زیاد دارند و ممکن است یک نفر با شعار یارانه ۲۵۰ هزار تومانی بیاید.»
این خانم معتقد است جوانان عضو گروه آنها نظرات متناقضی دارند و در عین حال که جکهای سیاسی و «مطلب طنز و مسخره علیه احمدینژاد روی گروه میگذارند» گاهی اوقات به شوخی میگویند:
«حالا اگر رای بیاورد و نفری ۲۵۰ هزار تومان بدهد زیاد بد هم نیست.»
مدیر ارشد یک شعبه از یک فروشگاه زنجیرهای در حالی که مشغول نشان دادن ماشین خود به یک تعمیرکار است درباره یارانه ۲۵۰ هزار تومانی صحبت میکند:
«ز.. مفت میزنند بابا. یک هفته است همه را گذاشتهاند سر کار که یارانه ۲۵۰ هزار تومانی میدهیم. از کجا میخواهند بیاورند؟ از ارث پدرشان؟ زیر همین یارانه ۴۵ تومانی زائیدهاند اگر بخواهند ۲۵۰ هزار تومان بدهند که باید مملکت را درسته بفروشند. خاک بر سر مردم که اینقدر گو…د هستند که این حرفها را باور میکنند.»
یک خانم مسن که به گفته خودش باسواد است و مدرک سیکل دارد معقتد است پرداخت یارانه ۲۵۰ هزار تومانی ممکن است. او توضیح میدهد:
«همین طوری نیست که به همه بدهند. روحانی دلش نمیخواهد رایانه پولدارها را قطع کند. میترسد دفعه بعد به او رای ندهند اما احمدینژاد شجاع است. مال پولدارها را قطع میکند و نصفش را اضافه میکند به آنها که وضعشان خوب نیست. نصف بقیه میماند که خرج مملکت کند. دخترم میگوید فامیل جاریاش سنگبری دارند و چندتا ماشین خارجی زیر پای بچههایش است اما از یارانه انصراف نداده. مال اینها را قطع کنند عوضش میتوانند به بازنشستهها و بهزیستیها و مردمی که گرفتارند نفری ۲۵۰ هزار تومان بدهند. اگر اینقدر دزدی در مملکت نبود نفری یک میلیون هم میتوانستند بدهند. حالا همین ۲۵۰ هزار تومان هم راضی هستیم ایشالا درست بشود. ببینیم به عمر ما کفاف میده یا نه. چه میدانم.»
یک جوان ۳۲ ساله بسیجی از همدل بودنش با دولت روحانی میگوید به شرطی که:
«…همه که یکجور نیستند داداش من. هرکسی اون دنیا باید جواب کارهای خودش را جداگانه بدهد…بسیجی واقعی اینطوری نیست که دلش بخواد مردم گرفتار باشند. مذاکره بشه و واقعا نتیجه بده، کیه که بدش بیاد… ولی حضرت عباسی هیچی به ما ندادند. مفتی مفتی همه چیز را تعطیل کردیم که به جایش بهتر بشه ولی نشد؟ حرف هم میزنیم به ما میگویند شما احمدینژادی هستید.»
او میگوید:
«به خدا وقتی روحانی رای آورد و مردم خوشحال بودند من راضی بودم. چشم دشمنها کور شد وقتی مردم میلیونی آمدند پای صندوق. آقای روحانی قسمات میدهم به حضرت زهرا به فکر بدبخت و بیچارهها باش.
یه روز شما بیا با هم برویم هئیت؛ یک نفر را پیدا نمیکنی مشکل نداشته باشد. ته خط پناه آوردهاند به معصومین شاید خدا نظرش برگردد… آن موقع که حلال و حرامی بود ته اختلاس شهرام جزایری بود ولی الان که میگویند لائیک و سکولار، هر روز یک بابک زنجانی بیرون میآید. دعوا اصلا دعوای احمدینژاد و روحانی نیست. حرف ما این است که اگر اسلام نباشد جلوی هیچ کس را نمیشود گرفت.»
یک خانم میانسال و کارمند بخش خصوصی که در عین حالی که میگوید از سیاست چیز زیادی نمیداند، خود را طرفدار میرحسن موسوی معرفی میکند راهکار متفاوتی برای دفع خطر احمدینژاد دارد:
«فرق میرحسن و احمدینژاد این بود که او راستگو بود و احمدینژاد را همه میدانند که دروغگو است. من نمیدانم آقای روحانی برای رفع حصر کاری میکند یا نه چون واقعا از پشت پرده اطلاعی ندارم اما آقای روحانی یک راه بیشتر ندارد. به مردم راستش را بگوید. راستش را بگوید که چه خبر است و چقدر خرابی درست شده. یک جوری بگوید که همه بفهمند، چه میدونم اون سپور شهرداری بفهمه، شهرستانیها بفهمند، من بفهمام، همه بفهمند. مستقیم بگوید چه کسی نمیگذارد وضع ما درست بشود.
تا وقتی مردم راستش را ندانند هر کسی که بیشتر دروغ بگوید مردم فکر میکنند قرار است کمکشان بکند ولی یک نفر مثل احمدینژاد بیرون میآید. مادر من لیسانس است. سال ۸۸ با هم میرفتیم تظاهرات ولی همین مادر من سال اول به احمدینژاد رای داده بود. میگفت فکر میکردم آدم خوبی است و اهل دزدی نیست…»
آدم از بعضی استدلال های مشوش هموطنان عزیزمان دلگیر میشود، البته انتظار رفتار متمدنانه از مردم احساساتی و جو گیر انتظار نابه جایی است،چون در غیر این صورت الان وضع مملکت ما این نبود
وحید / 22 April 2016
واقعیت ایست ه هدفنمندی یارانه و هم سهام عدالت اشتباه اجراشد توسط احمدی نژاد.
یارنه ها باید دو سه دهک ضعیف جامعه یعنی حدود 50 میلیون داده یمشد که فله اعمال شد. و در عوض سهم عدالت که حق همه مردم بود به به نصف مردم. سهم عدالت سهام شرکتهای ملی بود که متعلق همه بود. در هدردو موضوع بیعدالتی اجرا شد.
شهروند درجه دو / 22 April 2016