تهاجم آمریکا به عراق و سفر تاریخی اوباما به کوبا، با فاصلهای ۱۳ ساله و تقریبا همزمان با سال نو در ایران روی دادهاند. این دو اتفاق اما روایتی از دو سیاست متفاوت را به نمایش میگذارند که با تحولات اخیر در مناسبات ایران و آمریکا هم بیارتباط نیست.
۱۳ سال پیش و ساعاتی مانده به شروع سال نو در ایران (۱۳۸۲) حمله آمریکا به عراق شروع شد، حملهای که در تحلیل استراتژهای موسسه اینترپرایز میبایست منافع و اهداف اقتصادی، امنیتی و ژئوپلتیک متفاوتی را در راستای گسترش گلوبالیزاسیون به سود ایالات متحده و متحدان تامین کند.
در عرصه عمومی اما این حمله، بیشتر در خدمت درهم شکستن ساختارهای متصلب در خاورمیانه و ایجاد زمینه برای آموزش و ارتقای موقعیت زنان و جوانان و انکشاف دمکراسی تبلیغ میشد. گفته میشد که این حمله، هم عراق تحت سلطه صدام حسین را از تصاحب «سلاحهای کشتار جمعی» باز خواهد داشت و هم با حذف دیکتاتور، عراق به «مشعلی برای دمکراسی و پیشرفت» در منطقه بدل خواهد شد.
نتیجه و پیامدهای ویرانگر آن جنگ، ضربهای که به اعتبار سیاسی آمریکا زد و بار گرانی که به دوش اقتصاد این کشور گذاشت و این که اوباما هم هنوز نتوانسته همه پیامدهای منفی آن اقدام را مهار کند، آشکارتر از آن است که نیاز به توصیف داشته باشد. این که آن جنگ، صدام را برانداخت، ولی زندان ابوغریب را به دنبال داشت، به سهم خود القاعده و دولت اسلامی را در منطقه پر و بال داد، هرج و مرج و واگرایی را تشدید کرد و معادلات سیاسی در مناسبات ایران و عربستان و کشورهای عربی را در راستای منفیتری سوق داد، نکاتی هستند که دیگر حتی در میان مدافعان آن جنگ هم بر سر آنها کمتر اختلافی هست.
۹ رئیس جمهور و آبی که تکان نخورد
۱۳ سال پس آن حمله و تقریبا در همان ساعات حول و حوش تحویل سال نوی ایرانیها، اوباما حالا به سفری تاریخی میرود؛ سفر به کوبا. باید ۵۰ سالی میگذشت تا این سفر پا بگیرد. ۹ رئیس جمهور در کاخ سفید آمدند و رفتند و کمتر کسی جرئت کرد بختک کوباییهای مهاجر در میامی را از دوش سیاست منطقهای آمریکا بردارد و به ۶۰ سال تحریم و طرح کودتا و توطئه پایان دهد و حرافیهای ضدامپریالیستی در هاوانا را بیمعنیتر از گذشته کند. اوباما اما سلاح تبلیغات عمومی و ابزار دیپلماسی را به خدمت گرفت و چرخشی اساسی در این سیاست شکستهخورده رقم زد.
جرج دبلیو بوش، یک سال پیش از پایان ریاست جمهوریاش گفت زمانی تحریمها برداشته میشوند و رابطه آمریکا با کوبا عادی خواهد شد که رژیم کاسترو برچیده شده باشد.
اوباما اما ساز دیگری نواخت. برای او به استناد تحقیقاتی که از جمله در سنا انجام شد، روشن بود که به خصوص پس از پایان جنگ سرد و سقوط شوروی، سیاست تحریم و انجماد مناسبات با کوبا بیش از پیش به ضرر خود آمریکا بدل شده، اعتبار و نفوذ واشنگتن در منطقه خدشه برداشته و دفاع از این سیاست در منطقه و جهان دیگر ناممکن شده است.
در این سالهای آخر از میان ۱۹۰ کشور جهان، تنها آمریکا و اسرائیل و یکی دو کشور گمنام در اقیانوس آرام با قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل در زمینه رفع تحریمها علیه کوبا مخالفت میکردند. این که این سیاست بهانهای به دست رهبران کوبا داده بود که انسداد داخلی را با اشاره به دشمن خارجی توجیه کنند، در ادامه استبداد و انسداد در کوبا کم موثر نبود.
حرف اساسی اوباما این شد که «اگر ۵۰ سال سیاستی را دنبال کنی و جواب ندهد، باید راه را عوض کنی. ما حالا وارد یک ریسک کوچک میشویم و تلاش میکنیم از طریق رابطه و مذاکره وضعیت بهتری را برای مردم کوبا رقم بزنیم.»
در مورد پرونده هستهای ایران هم تقریبا همین فکر راهنما شد: در ابتدا، به رسمیتشناختن حقی محدود در زمینه غنیسازی با کنترلهای کمسابقه تا در عوض مناسبات آمریکا و ایران در مسیر عادی سازی بیفتد. این روند، یعنی کاهش خصومت میان تهران و واشینگتن میتواند تاثیر مثبتی بر معادلات داخلی ایران و سیاستهای منطقهای آن باقی بگذارد و باد را از بادبان نیروهایی که از دشمنی با آمریکا در مناقشات داخلی ایران برای پروندهسازی و سرکوب مخالفان استفاده میکنند بگیرد.
از جمله کارهایی که اوباما در راهانداختن آرام قطار عادیسازی مناسبات با کوبا کرد این بود که زمینه رفت و آمد کوباییهای مهاجر به کوبا و ارتباط آنها با کشورشان را بیشتر کند، هم برای تاثیرگیری آنها از کوبا و هم تاثیرگیری کوبا از آنها. حالا این سیاست بینتیجه نمانده. دیگر در فلوریدا کمتر میتوان در میان کوباییهای مهاجر از نگاه یکپارچه در مورد نوع برخورد به حکومت کوبا سراغی گرفت.
موانعی از هر دو سو
هنوز هم در آمریکا محافلی از جمهوریخواهان مخالف رای کنگره به لغو تحریمها علیه کوبا هستند. در مقابل هاوانا، که هم فشار اقتصادی بر گلویش همچنان سنگین است و هم تحریمهای آمریکا را مانعی بر سر راه سایر کشور در فعالشدن در اقتصاد کوبا میداند تاکید میکند که تا رفع تحریمها مناسبات دو کشور عادی نخواهد شد؛ گیریم که سفارتها گشوده شده باشند و …
فیدل کاسترو گرچه در سیاست جاری کوبا چندان نقشی بازی نمیکند و در برخی جهات قابل مقایسه با دیکتاتورها و سلاطین منطقه نیست، ولی او هم پنهان نکرده که همچنان به «آمریکا بدبین است» ولی «با مذاکرات مخالفتی ندارد». در بدنه حکومت کوبا نیز محافلی هستند که نگرانند آمریکا حالا که «از راه تحریم اقتصادی به هدف خود نرسیده، از راههای دیپلماتیک و فرهنگی مسیر “نفوذ” را باز کند.» دست بالا را اما کسانی دارند که فکر میکنند این رابطه قابل مدیریت است و کوبا میتواند مثل چین و ویتنام بهترین رابطه را هم با آمریکا داشته باشد، ولی «نظام سوسیالیستی» خود را نیز حفظ کند.
ولی تحولاتی که در یک سال اخیر در کوبا رقم خورده دینامیسمی را نشان میدهد که کمتر چشماندازهای آتی تحول در این کشور قابل پیشبینی است.
طرفه این که اوباما سه ماه پیش در مصاحبهای گفته بود که «مادام که رابطه ما با کوبا موجد پیشرفتی در زمینه دمکراسی و بهبود وضعیت مردم عادی کوبا نشود، دلیلی ندارد که به آنجا بروم.» حالا گرچه در این سه ماه اتفاق بارزی پیش نیامده، ولی اوباما صلاح دیده که سفر تاریخی خود را به شرط و شروطها مقید نکند، بلکه خود این سفر را هم در خدمت بهبود مناسبات و تشدید ارتباطات با جامعه کوبا و تاثیرگذاری بر ساحتهایی مانند حقوق بشر در این کشور به کار گیرد. به خصوص سخنرانی او در هاوانا که به طور زنده از تلویزیون کوبا پخش میشود، تحول و اقدامی بسیار مهم به شمار میآید.
رهبری کوبا هم البته ضد تبلیغات خودش را دارد. این روزها دائم این حرف از هاوانا شنیده میشود که «اوباما هنوز باید در خود آمریکا مشقهای نانوشته بسیاری در زمینه حقوق بشر انجام دهد و بعدا دل برای ما بسوزاند.» یا «ما آن قدرها در این زمینه به خود اطمینان داریم که به اوباما اجازه دادهایم در تئاتر بزرگ کوبا سخنرانی کند و سخنرانی هم به طور زنده از تلویزیون کوبا پخش کنیم.»
“تغییر رژیم نه، بلکه …”
این که دولت کوبا برخی از ناراضیان را در آستانه سفر اوباما از زندان آزاد کرده، نشانهای از این است که آن قدرها هم به بحث مربوط به حقوق بشر بیاعتنا نیست. هاوانا نگرانیهای معینی دارد که بیاعتناییاش به این مسائل محمل خوبی را برای فشار بر آن ایجاد کند، به خصوص که اوباما در نامهنگاری با گروههای ناراضی در کوبا قول داده که مسئله حقوق بشر را، هم در مذاکرات و هم در سخنرانی و دیدارهایش مطرح کند.
سخنگوی کاخ سفید گفته است که اوباما در سخنرانی خود میکوشد «این نکته را روشن کند که به دنبال تغییر رژیم نیست، بلکه بر این عقیده است که مردم کوبا خودشان باید در باره آینده کشورشان تصمیم بگیرند. در این رابطه ایجاد نزدیکی میان کوباییهای داخل کشور و کوباییهای مهاجر در خارج حائز اهمیت است.»
هر چه که هست، بر خلاف سیاست دولت بوش، یعنی سیاست «هر که با ما نیست بر ماست» و این که مسائل بینالمللی را باید در راستای تامین حداکثر منافع آمریکا و با اهرم زور حل کرد، سیاست اوباما بدون آن که منافع آمریکا اساسا تغییری کرده باشد، بر اهرمهای دیگر متکی شده است.
به عبارتی سیاست دولت اوباما چه در قبال ایران و چه در قبال کوبا و سایر مسائل بینالمللی نشانهای از یک پروژه و طرح حسابشده است و ربطی به این ادعا ندارد که گویا دولت او فاقد اراده و برنامه برای تاثیرگذاری در مسائل بینالمللی و به کارگیری قدرت آمریکا در این رابطه است.
سیاستی حسابشده
تکیه دولت اوباما بیشتر از قدرت سخت بر قدرت نرم و مذاکره و فشارهای سیاسی و دیپلماتیک و (در عرصههایی هم تحریمهای بحثانگیز) است. اجتناب از اتکای یک سویه به برخی متحدان مسئلهساز و بازکردن دست خود برای بازی با کارتها و رابطههای مختلف در گستره بینالمللی هم مولفههای دیگر این سیاست هستند. هم برجام و هم عادیسازی مناسبات با کوبا که امروز با سفرتاریخی اوباما به این کشور پس از حدود ۹۰ سال اوجی نمادین مییابد نشانههایی از موفقیت چنین رویکردی به شمار میروند.
این که دولت کوبا به رغم نگرانیهایش از «راه بازشدن برای نفوذ آمریکا»، اعتماد به نفسی بیشتر از جناح مسلط بر ایران دارد و در تعامل و مذاکره با آمریکا نگرانی و ترس کمتری به نمایش میگذارد، در ذوب شدن سریع یخ کدورت بین واشینگتن و هاوانا و در گشایشهای بیسابقه در مناسبات این دو کشور تاثیر زیادی داشته است. ترس و جبن جناح مسلط در ایران اما از «نفوذ» و بر بادرفتن منافع انحصاریاش در عرصه ایدئولوژیک و اقتصادی و فرهنگی و … بیشتر از آن است که گام در چنین مسیر و تعاملاتی بگذارد. زمان اما به نفع این گرایش و جناح عمل نمیکند.
———————————————————————————————-
• رابطه کوبا و آمریکا پس از ۵۴ سال به طور رسمی آغاز شد