Opinion-small2

بعد از وقایعی که از پی تقلب در نتیجه انتخابات سال ۲۰۰۹ اتفاق افتاد، موج عظیمی از مهاجرت‌های اجباری به ویژه درمیان زنان فعال مدنی به سوی کشورهای اروپایی شکل گرفت.

پس از کودتای ۲۸ مرداد، این سومین دوره از مهاجرت اجباری فعالان سیاسی و مدنی ایران در ۶۰ سال گذشته بود. آنچه ظاهر این گروه از مهاجران را تا حدودی متفاوت از دو دوره پیش می‌کرد، حضور زنان فمینیست میانسال بود که غالبا از چهره‌های شناخته شده جنبش زنان بودند.

منصوره شجاعی

تاکید بر ویژگی سنی این گروه به این دلیل است که میانسالی معلول بیشتر مشکلاتی بود که برای این گروه از زنان در مهاجرت پیش آمد. مشکلاتی که با گذشت زمان چند حالت بر آنها مفروض است: یا برطرف شده‌اند، یا کمرنگ‌تر به نظر می‌آیند یا اصولا همچون خصوصیت ذاتی اینگونه مهاجرت‌ها، تبدیل به عادتی غم‌انگیز شده‌اند.

همجواری شبکه‌های اجتماعی با این گروه از مهاجران موجب تعدیل و گاه تلطیف این مشکلات شده است. هرچند تاثیر متضاد معاشرت «شبانه روزی» با هموطنان همزبان، گاه مانع از ادغام شدن درجوامع میزبان است که در فرصتی دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

این مطلب به اختصار، مشکلات فمینیست دیازپورای دوران سوم مهاجرت را بررسی می‌کند و به تاثیر فضای سایبری به ویژه فیس‌بوک بر شرایط آنان می‌پردازد.

خیزش دوباره جنبش زنان

در ابتدای دهه ۷۰ شمسی، پس از وقایع تلخ دهه ۶۰ و پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق، جنبش زنان ققنوس وار از میان خاکستر برجای مانده ازخشونت‌های انقلاب و سرکوب و جنگ سر برکشید. زمینه‌های تشکل‌یابی جنبش زنان حول موضوعاتی همچون نقد و بررسی فیلم‌های فمینیستی، دوره‌های کتابخوانی، برنامه‌های کوهپیمایی و برگزاری مراسم هشتم مارس در قالب محافل خانگی شکل گرفت. اعضای تشکیل‌دهنده این محافل به طور مشخص از میان زنانی بودند که سابقه مبارزاتی در سازمان‌های سیاسی از دوران انقلاب و گاه پیش از انقلاب داشتند. برخی نیز به دلیل سوابق کارهای فرهنگی و هنری با این محافل در ارتباط بودند.

از آن زمان تا وقایع جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، هرچند تغییرات زیادی در آرایش گروه‌ها و در نحوه تشکل یابی جنبش زنان ایجاد شد اما تعداد زیادی از اعضای فعال جنبش زنان از همان محافل بودند. فقط بر تجربه و عدد سالیان زندگی‌شان افزوده شده بود.

در دوران «همگرایی زنان برای طرح مطالبات» و جنبش سبز، کسی که خود از سال ۷۰ به این محافل وارد شده بود با شور و نشاط می‌گفت «جشن ۱۸ سالگی جنبش زنان است انگار…». اما این جشن خیلی زود به ماتم و سکوت منجرشد. پس از کودتای انتخاباتی، زنانی از میانگین سنی ۴۰ و ۵۰ سالگی و گاه بیشتر، همراه با زنان جوان و جوان‌تر به خیابان رفتند تا شاید رای ریخته شده به صندوق‌های دزد زده را در خیابانهای شهر بیابند که هنوز «یافت می نشده».

پس از آن دوران و سرکوب جنبش سبز، پریشانی و سرگردانی به کرات دیده شده در تاریخ مبارزاتی ایران، دامن تعداد زیادی از زنان برابری خواه را گرفت. آنان که جان باختند،..هیهات! باقی نیز در چنبره‌ای از تهدید، تعقیب، زندان و حصر گرفتار آمدند. گروهی نیز با ممنوعیت تحصیل، شغل، سفر و…  مواجه شدند.

چهاردیواری‌ها دیگر خانه نبود، محلی بود برای حمله نیروهای امنیتی! اینگونه بود که عده‌ای نیز ناخواسته محبور به ترک کشور شدند. در میان این گروه زنانی هم بودند که هیچگاه قصد مهاجرت نداشتند. از پیش از انقلاب تا محافل خانگی. از دوران اصلاحات تا «کمپین یک میلیون امضا و از «همگرایی زنان» و تا جنبش سبز…  زنانی که عدد سن آنها حکایت از میانسالی‌شان می‌کرد.

میانسالی و مهاجرت

میانسالی این زنان شرایط ویژه‌ای را برای آنان پیش می‌آورد که نه به عنوان امتیاز بلکه غالبا به عنوان مشکلی مضاعف در دوران مهاجرت گریبانگیر آنان شد. این ویژگی‌ها بر پایه چند عامل ساخته شده بود:

۱. وضعیت خانوادگی: این گروه از زنان همگی متاهل و دارای فرزندان بزرگسال بودند اما اکثرا مجبور به ترک کشور بدون همسر و فرزندان خویش شده بودند. هرچند اعضای خانواده تعدادی از آنان متعاقبا به آنها پیوستند اما درمورد عده ای نیز، به دلایل گوناگون، این جریان عملی نشد. در نتیجه، این عده به طور ناخواسته با نوعی ازهم پاشیدگی خانوادگی مواجه شدند که خود موجب مشکلات روحی و اجتماعی بسیار در دوران مهاجرت بود.

۲. تعلق اکثر آنها به گروه الیت جامعه در کشور خود و مراودات گسترده و پر قدمت با روشنفکران جامعه: این ویژگی طبیعتا در جامعه میزبان مشخصا به دلیل مشکل زبان کمرنگ شده بود. افزون برآن، ناآشنا بودن با معدود روشنفکران ایرانی ساکن کشورهای اروپایی نیز آنها را از گروهی که بدان متعلق بودند دور ساخت و به نوعی موجب تقلیل کیفیت روابط و مناسبات آنان در دوران مهاجرت شد.

۳. مسئولیت‌های مضاعف به عنوان عضو یک خانواده در دو جغرافیای متفاوت،‌ درگیری‌های ذهنی فراوانی را برای آنان به وجود می آورد که مانع از کسب توانمندی‌های لازم برای آغاز یک زندگی جدید بود.

۴. نگرانی و گاه عذاب وجدان برای دوستانی که درایران به انواع و اقسام فشارهای امنیتی گرفتار مانده بودند و این خود موجب بلاتکلیفی و سرگردانی این افراد برای ماندن یا بازگشت بود.

۵. تفاوت در رویکرد و روش‌های مبارزه آنان که برمبنای سال‌ها تجربه در گروه‌های شکل گرفته زنان در داخل کشور با گروه‌های مشابه در کشورهای میزبان.

۶. تسلط نداشتن به تکنولوژی‌های ارتباطی و آموزشی از زبان کشورهای میزبان گرفته تا زبان فضای سایبری.

۷. فقدان انگیزه لازم برای ساختن زندگی جدید و بنا کردن خانه و خانواده به دلیل تعلق و وابستگی به زندگی گذشته.

در این میان، وضعیت زنان جوان به طرز قابل ملاحظه‌ای بهتر از زنان میانسال بود. گروهی که از توانایی‌هایی اینترنتی و ژورنالیستی برخوردارب ودند جذب رسانه‌های خارج از کشور شدند و برخی نیز موفق به دریافت بورسیه از دانشگاه‌های معتبر شده بودند. بی تردید آنها نیز به نوبه خود مشکلات زیادی داشتند. اما آنچه میان این دوگروه مشترک بود، ملغمه‌ای پیچیده از احساس گناه به دلیل ترک اجباری دوستان دربند، تحت تعقیب، ممنوع از شغل و ممنوع التحصیل و نیز ترک فضای اکتیویستی ایران بود. بلاتکلیفی روزها و سال‌های اول و عدم تصمیم گیری قاطع برای ماندن یا بازگشت (با تمام خطرات و ریسک‌های احتمالی) سلامت ذهنی اکثر این زنان به ویژه آنان را که تجربه زندان، ممنوعیت از داشتن شغل و ممنوعیت از تحصیل و …داشتند، مختل کرده بود.

در چنین شرایطی حفظ روابط قدیمی و تکیه بر هویتی که درکشور خویش بر آن اساس شناخته شده بودند، از جمله راه حل‌هایی بود که ظاهرا می توانست تحمل مشکلات را برای هردو گروه راحت‌تر کند. بدین ترتیب فضای مجازی، مکانی برای عینیت یافتن راه حل بسیاری از مشکلات زنان مهاجر شد. در این میان، فضای صمیمی و غیررسمی فیس بوک بیش از باقی شبکه‌ها برای «وصل یاران» موثرافتاد و «فمینیسم دیازپورا» را با گشاده رویی، درخود جای داد.  

خیش آهن فمینیسم دیازپورا بر زمین فیس بوک

از ابتدای رواج اینترنت در ایران، روی آوردن به این تکنولوژی نه فقط از سر شوق و کنجکاوی ‌آشنا شدن با جهانی شگفت، بلکه بیشتر برای فرار از فشار سانسور در فقدان آزادی بیان بود. این رویکرد به ویژه درمیان فمینیست‌های سکولار که مطبوعات کاغذی عموما از همکاری با آنها پرهیز می کرد بیشتر دیده می شد.

150210140922_ingles_internet_624x351_pa

اما این باردلیل پناه بردن به فضای سایبری برای این گروه از زنان، اتخاذ تاکتیکی دفاعی در مقابل تهاجم‌های امنیتی نبود و نه به دلیل استفاده از این فضا برای تولید و ترویج گفتمان فمینیستی یا بسیج‌گری. این بار، نیازهای دیگری از جمله حفظ ارتباطات عاطفی، خانوادگی، اجتماعی و بازسازی شبکه‌های ارتباطی نیز از دلایل پناه بردن به فضای سایبری بود.

درحقیقت، تکنولوژی فیس بوک موجب گشوده شدن دریچه‌هایی جدید به سوی کاربران خویش و به ویژه فمینیست‌های مهاجر شد.‌ دریچه‌هایی باز به سوی سرزمین و زبان مادری.

در نتیجه، با وجود تمام سانسور و فشاری که از سوی حکومت به اعضای فیس بوک در داخل کشور می‌آمد، اما این اجتماع شاد و بی‌نظم در جغرافیایی بدون مرز روز به روز گسترده تر می شد. استقبال گسترده مردمی از فضای فیس بوک باعث شد که وبسایت‌های معتبر فمینیستی در ایران، از جمله مدرسه فمینیستی، مطالب خود را درصفحه فیس بوک بازنشر کنند. نظرات کاربران به سرعت در بخش کامنت‌ها منعکس می‌شد و اکثر بازخوردها اعم از مثبت و منفی به بحث گذاشته می‌شد. شکستن انزوای سیاسی و فردی از طریق حضور در فیس بوک موجب تشویق اعضا برای استفاده‌های جدی‌تر از این فضا شد.

در واقع نگاه زنان فمینیست به این فضا همچون فضایی آلترناتیو بود که می‌توانست محلی برای تکرار و تکامل تجربه آنان در تشکیل ائتلاف‌ها و حرکت‌های گروهی شود. بدین ترتیب فضای گفتمانی فیس بوک چرخشی چشمگیر به سوی حرکت‌های کمپینی و ائتلاف‌های متکثر کرد. پیشنهادات و نظرات برای ایجاد کمپین‌های مختلف گاه به تعداد مشکلات سیاسی، اجتماعی، شهروندی وحقوقی زنان ایران می‌رسید و گاه نیز، گام‌های شتابزده برای راه‌اندازی یک کمپین درمقابل پیشنهادهای جذاب‌تر و رنگارنگ به عقب رانده می‌شد و جای خود را به حرکت «ناتمام» دیگری می‌داد.

تمامی این شور و این تلاش به ویژه در سال‌های «احمدی نژادی» از یک سو موجب القای حس زندگی اکتیویستی به ویژه درمیان زنان مهاجر میان سال بود و از سوی دیگر زمینه را برای حرکت‌های تاثیرگذارتر آماده می‌ساخت. حرکت‌هایی همچون «کمپین آزادی‌های یواشکی» که هنوز پرنفس پیش می‌رود.

درواقع، خیزشی که ازابتدای دهه ۷۰ توسط زنان فعال آغاز شده بود اکنون در جغرافیای سایبری با بازیگران و کاربرانی متفاوت و دیگرگون پی گرفته می‌شود. ابزار استفاده از این دو فضا بخشی تکنولوژیک و بخشی تجربی است. اکنون، بیش از هر زمان دیگری وقت آن است که اعضای میانسال جنبش زنان دیازپورا مهاجر با مجهز شدن به تکنولوژی اینترنت و با حضور فعال در شبکه‌های اجتماعی راهی را که نزدیک به ۳۰ سال پیش از محفل‌های خانگی آغاز شده، در شبکه‌های گسترده سایبری ادامه دهند.

هرچند زنان میانسال به ویژه آنان که در مهاجرت به سر می‌برند تازه نفسی زنان جوان را ندارند اما پل‌های بین نسلی جنبش زنان برپایه تجارب این زنان مستحکم مانده است. ارتقای توانمندی در آموختن تکنولوژی‌های نوین ارتباطی موجب استحکام هرچه بیشتر پل‌های ارتباطی بین نسلی و نیز  امید به ساختن زندگی میان سالی، در جغرافیای سیال جنبش زنان خواهد شد.