محمد تنگستانی شاعر و روزنامه‌نگار است. سی‌وسه سال پیش متولد شد و در حال حاضر ساکن بلژیک است. برخی از منتقدین ادبیات ایران، او را شاعر شعرهای جنگ‌زده نامیده‌اند. در مجموعه‌ شعر‌های «من روی مینی به نام تو بود افتاد»، «فیلم کوتاه» و «امیر ‌زهرا» محمد تنگستانی به روایت‌های عاشقانه ضد جنگ در شعر‌هایش اهمیت داده است.

محمد تنگستانی: شاعر
محمد تنگستانی: شاعر

او خودش می‌گوید در این آثار به لحظات منحصر به فردی دست پیدا کرده و از شعر «جنگ‌زده موهات شدُم مادر» مثال می‌آورد که روای آن یک مین جنگ‌زده، انسان‌دوست و بیزار از جنگ است.

«گل‌ آفتاب‌گردان» از سروده‌های اخیر محمد تنگستانی یک شعر اجتماعی‌ست. اسماعیل خویی، شاعر نام‌آشنا درباره این شعر می‌گوید:

شعر تنگستانی نمونه دلنشین و ارجمندی از شعر جوان ایران است. در شعر جوان ایران هرچند که به اوزان عروضی اهمیت داده نمی‌شود اما خیال‌پردازی گسترش یافته، نگاه ژرف‌تر شده است و تک‌سوی‌نگری جای خود را به چند‌سوی‌نگری داده است. ایدئولوژی و جهان‌نگرانه اندیشیدن جای خود را به آزادانه اندیشیدن و یا رندانه اندیشیدن داده است. شعر در نسل من خواهان دموکراسی و در آرزوی دموکراسی بود، امروزه با توجه به این شعر باید گفت شعر امروز ایران در درون خودش دموکراتیزه شده است و این پیشرفت خوبی برای شعر است.

«هر خمپاره وعده‌ای از صلح است»: هدیه مانا نیستانی به شعر محمد تنگستانی
«هر خمپاره وعده‌ای از صلح است»: هدیه مانا نیستانی به شعر محمد تنگستانی

قاضی ربیحاوی نویسنده آثاری مانند «از این مکان» و «چهار فصل ایرانی» در مورد شعر «گل آفتاب‌گردان» می‌گوید:

این شعر نشان می‌دهد که نویسنده آن با ناامید‌های جامعه رشد کرده. متأسفانه نا‌امیدی بخش از ادبیات امروز ایران شده، هرچند که گره زدن موقعیت عاشقانه با این ناامیدی برای من، شخصاً لذت‌بخش بود.

شعر «گل‌آفتاب‌گردان» را همراه با نظرات اسماعیل خویی و قاضی ربیحاوی می‌شنوید:

گل آفتابگردان

یا تو بیدارم کن یا به مرغان دریایی اصفهان بگو
فرض را بر این بگذار
طبق معمول در حال دم کردن قهوه‌ام
فرض کن کل روز منتظرت نبوده‌ام
امروز برای بار دهم با ابراهیم گلستان گفت وگو نکرده‌ام
و اسماعیل خوئی دیگر کسالت ندارد
اصلاً فرض کن به جای تو، زن همسایه را
به کافه‌ای برده‌ام
فرض را بر این بگذار که دوستت ندارم
امروز اول آوریل است
بی‌خیال این فرضیات نه تو میرزاخانی هستی و نه من
ما آواره‌تر از خمپاره‌های مهاجر به خاورمیانه‌ایم
اصلاً تو فلسطین ، من هدیه‌ای عاشقانه
مهر شده به تاریخ یکم آوریل
ارسالی از اورشلیم
اصلاً فرض را بر این بگذار در هیچ شعری تو را به خورشید تشبیه نکرده‌ام، سینه‌ام را به گندم‌زاری
بر گونه‌ات ملخ‌های بی‌شماری لانه کرده‌اند برای روز مبادا
سرت را روی سینه‌ام بگذار
این سینه درد می‌کند برای تو
گندم‌هایم آذوقه زمستان آینده‌ی دولت اسلامی‌اند
اصلاً بیا در غروب یکی از همین روزها
من و تو
و تمام نطفه‌هایی که در زباله، کنار تخت در اجتماعی مدنی، زندگی می‌کنند
به بهانه انقراض یوزپلنگ ایرانی
همگی
دسته‌جمعی خودکشی کنیم.
نداری و فقر تنها مایملک ماست
می‌بخشم به بیچاره‌ای که چشمان سخاوتمندی داشت
گور پدر هرچه ساخته‌ایم
بیا برویم دهلی‌نو از عشق کهنه‌مان برای بچه‌ها نمد ببافیم و زندگی کنیم
بگذار خیالت را راحت کنم
من آدم ماندن با کسی
به جز تو نیستم
امسال
یا اصلاً بگذار خیالت را راحت کنم
من زنباره نیستم، شاعرم
درد و فراق بیماری مزمن عاشقانه‌های جهان سوم است
این را حتی مصباح یزدی هم می‌داند در چشمان تو پادگانی‌ست
که چند سرباز کم دارد
امروز اول آوریل است
باران رد تمام بوسه‌های شب گذشته را شسته است
اصلاً بگذار اعتراف کنم
اعتراف به تو اصلاً سخت نیست
تو گل آفتاب‌گردانی
روییده در کرانه باختری
امروز خورشید از سوریه طلوع کرده است
دختران لعنتی در عراق، لیبی و سودان گرمای کمتری دارند
سوریه شمال چشمان توست
بچرخ گل آفتابگردان
ما آواره‌تر از خمپاره‌های مهاجر به خاورمیانه‌ایم
هر خمپاره وعده‌ای از صلح است
ما وعده‌های بی‌شماری را طلب داریم
مثل مادربزرگم که بشکه‌ای نفت از انقلاب طلب داشت
معادلش یک متر زمین به نامش کردند
مهرش نبود، حقش بود
دنیایش شد
سال‌هاست پنج‌شنبه‌ها به دنیای مادربزرگ سر می‌زنیم
دنیا‌های دیگری، همجوارش بودند
مثلا دنیای پدربزرگم
پدربزرگت
پدرت، دنیای عجیبی‌ست
جوانی چند دهه پیش در سوسنگرد خمپاره‌ای را با نان و پنیر صبحانه خورد
چند خیابان آن طرف‌تر در عراق منفجر شد
حتی مردم سوسنگرد هم می‌گویند دنیای عجیبی‌ست
همه پسر‌های متولد شده در عراق را هاشم‌اند
و من همچنان مشغول دم کردن قهوه‌ام
ما در خاورمیانه وعده‌های بی‌شماری را طلب داریم
نداری و فقر تنها مایملک ماست
ما فرزندان سرماخورده انقلاب
ما فرزندان نیروهای مسلح
ما فرزندان کارکنان و کارمندان ارادت دولتی
ما فرزندان معلمین حق‌التدریس وزارت آموزش و پروش
ما فرزندان بازنشسته از جنگ خاورمیانه
ما فرزندان خمپاره و خرماهای پنج‌شنبه‌ها
ما معترضین هشتاد و هشت
ما عاشقانه‌های جهان سوم بودیم