سیاوش کسرایی زمستان ۱۳۰۵ در اصفهان زاده شد و ۲۰ سال پیش در چنین روزهایی، در زمستان ۱۳۷۵ پس از گریز از خطر دستگیری و شکنجه و احیانا اعدام، آواره گردید و از پی اقامت در کابل و مسکو، بعد از یک عمل جراحی قلب که موفقیتآمیز هم بود در اثر ابتلا به ذاتالریه در وین درگذشت. او در گورستان مشاهیر وین دفن شده است.
سیاوش کسرایی زندگی ادبی پرتلاطمی داشت. زندگی ادبی او با وقایع سیاسی در ایران و با فعالیتهای حزب توده و سرکوب های پس از کودتای ۲۸ مرداد درآمیخته است. او شاعر امید است در دوران یأس. شاعری پرتلاش در عرصههای اجتماعی و فرهنگی که بعد از کودتا و سرخوردگیهای سیاسی و نومیدیهای اجتماعی هرگز امید خود به تغییر را از دست نداد.
به مناسبت بیستمین سال درگذشت سیاوش کسرایی با شیرین فامیلی از کتابداران فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دوران پیش از انقلاب و حسن مکارمی، از استادان دانشگاه بلوچستان و یکی از همکاران سیاوش کسرایی و همچنین با بیبی کسرایی، دختر او گفتو گو کردهایم.
آنها، هر یک روایتی از یکی از دورههای زندگی سیاوش کسرایی را به دست میدهند: شیرین فامیلی از فعالیت سیاوش کسرایی در سالهای پیش از انقلاب در حلقههای ادبی در تهران سخن میگوید، حسن مکارمی از دوران استادی او در دانشگاه بلوچستان و بیبی کسرایی از دلمشغولیهای اجتماعی او.
این گفتوگو را میشنوید:
بعد از انقلاب در دانشکده هنر های دراماتیک درس میداد، که با اعتراض دانشجویان هوادار مجاهدین خلق که او را اپورتونیست نا میدند از ادامه تدریس او جلوگیری شد. متاسفانه.
شهروند / 07 February 2016