رامین جبارلی، پژوهشگر و مترجم
(اصل این متن به زبان ترکی آذربایجانی در اینجا قابل مشاهده و مطالعه است)
تظاهرات اعتراضآمیزی که در شهرهای مختلف ایران روی داد، زمینهای را برای برخی از مباحث اجتماعی فراهم کرد. بهویژه در رسانههای فارسیزبان فضایی برای تحلیل این مساله از منظرهای متفاوت ایجاد شده است. در این میان، دیدگاههای هنرمندان و فعالان اجتماعی ایران نیز به شکل گستردهای منتشر شده و در بیشتر موارد گفتههای متناقضی به میان آمده است. از نگاه برخی، آنچه در برنامه طنز “فیتیله” که برای کودکان تهیه و از شبکه دو سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد روی داده است، در برنامههای طنز طبیعی به شمار میآید؛ این در حالی است که برخی دیگر آن را تحقیری غیر قابل پذیرش میدانند.
بدون تردید، تحلیل این مساله اجتماعی تنها در چارچوب دیالوگهای برنامه و نه در بافت اجتماعی، از مسیرهای گمراهکنندهای است که پیش رویمان قرار دارد. همچنین، اگر تظاهرات روی داده را تنها اعتراض به برنامه فیتیله به شمار آوریم، از عوامل مرکب و پیچیده آن چشم پوشیدهایم. از این رو، در این نوشته در کنار نشانهشناسیِ کارکرد و آثار اجتماعی رویدادهای مشابه، واکنش برخی هنرمندان و فعالان اجتماعی ایران بررسی میشود.
نظریه برچسبزنی
کنشِ رایجی که بیشترین همپوشانی را با نظریه برچسبزنی دارد، دادنِ صفاتی به قومیتها و ایجاد نمایهای مشخص از آنهاست. این نمایهسازی با دادنِ بیدلیلِ صفتهای دلخواه به کسانی که به نژاد، قومیت، دین یا باوری منسوب هستند، محقق میشود.
در ایران، وجود گونهای روند برچسبزنی و نمایهسازی سیستماتیک علیه غیرفارسها را در رسانههای پیشرو، برنامههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی و حتی نمونههایی که مردم در زندگی روزمره با آنها مواجه هستند میتوان دید. نمایهسازی، به طور کلی، در خدمت سلطه قومیت یا فرهنگ مسلط است. در واقع، اعتراضات روزهای اخیر ترکها، به تعبیری اعتراضاتی علیه همین نمایهسازی بود؛ چرا که نمایههای پیشینی که از ترکها ساخته شده بود، با ایجاد آگاهی دوگانه، حتی زندگی اجتماعی آنها را نیز متاثر میکرد.
آگاهی دوگانه
در ایران، با شمار بسیاری از اعضای قومیتهای غیرفارس میتوان مواجه شد که فارسی را با لهجه صحبت میکنند. همین افراد، انگلیسی را نیز با لهجه صحبت میکنند اما دیگر احساس خجالت ندارند. این حس – حس دوگانه – نشانه یک مشکل روانشناختی پنهان است. نظریه آگاهی دوگانه ویلیام ادوارد بورگارت دو بوازو، جامعهشناس و متفکر آمریکایی، در فهم این مسائل راهگشاست.
بر اساس این نظریه، انسان، بهویژه تحت تاثیر روانیِ ایجاد شده توسط نژادپرستی، حتی خود را از نگاه دیگران دیده، با معیارهای آنان ارزیابی میکند و بدینگونه هویت از هم گسیختهاش دچار بحران روانی-اجتماعی میشود.
سرچشمه احساساتی که افراد منصوب به اقلیتها هنگام سخن گفتن به فارسی تجربه میکنند، در واقع، در این است که آنها از عینکی به خود مینگرند که فرهنگ حاکم ساخته است.
در جامعههایی که دچار بیعدالتی اجتماعی هستند، آگاهی دوگانه موجود میان کسانی که به گروه غالب تعلق ندارند در روند اجتماعی شدن بهوسیله نظام آموزشی، رسانهها و …، به آنها منتقل میشود. از این رو، مضمون نژادپرستانه و تبعیضآمیز در برنامههای ویژه کودکانی که در مراحل آغازین اجتماعی شدن هستند، میتواند اثرات دائمی بر زندگی آنها بگذارد. بدین ترتیب، میتوان برنامه فیتیله را به عنوان نمودِ روند ایجاد آگاهی دوگانه در رسانه و اعتراضات ترکان آذربایجان را دفاع جامعه معروضِ تبعیض از خودآگاهی ارزیابی کرد.
نژادپرستی کوررنگ
در ارتباط با مساله نژادپرستی، معمای تراژیک عجیبی وجود دارد. هیچکس، یا تقریبا هیچکس، نمیخواهد خود را نژادپرست بداند؛ اما نژادپرستی همچنان جدی و سرسختانه ادامه دارد.
– آلبرت ممی
رویکردهای متفاوتی نسبت به تظاهرات روزهای اخیر ترکها وجود دارد. گفتههای هنرمندان و نخبگان ایران نیز در میان این رویکردها بود. بیشترشان اظهار کردند که همه را به یک چشم میبینند و تفاوتهای قومیتی برایشان اهمیتی ندارد و از این رو تحقیری نسبت به هیچ قومیتی در آن برنامه نمیبینند. گاهی نیز بدون اینکه اشارهای به واژه قومیت داشته باشند، از اعتقادشان به برابری انسانها سخن گفتند و برخی نیز یادآور شدند که بهترین دوستانشان، دوستان قدیمی آذریشان هستند.
چنین گفتههایی، اگرچه ظاهری مثبت دارند، اما به باور بسیاری از جامعهشناسان در رده نژادپرستی کوررنگ (colorblind) دستهبندی میشوند، زیرا صحبت از اصلِ خنثاییِ قومیت و نژاد در جامعهای که برابری قومیتی و نژادی در آن وجود ندارد، در واقع، خیزش برای دفاع از نابرابری است.
همزمان با تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی، ادبیات نژادپرستی نیز دگرگون میشود. گونهای از نژادپرستی نیز که از آن به نژادپرستی کوررنگ تعبیر میشود، محصول شرایط سیاسی-اجتماعی متفاوت است و بیشتر در شرایطی پدیدار میشود که نژادپرستی آشکار (overt racism) امکان بروز ندارد. این گونه نژادپرستی سخنی از برتری یک نژاد یا قومیت به میان نمیآورد، اما با تاکید بر برابری انسانها وجود نابرابری را تداوم میبخشد.
ادبیات خنثی (Neutral Rhetoric)، بیشتر در مرحلهای بروز میکند که جنبشهای اجتماعی قدرت گرفته باشند. اگر هنگام قدرت گرفتن جنبشهای اجتماعیِ ضد نژادپرستی، شاهد ظهور نژادپرستی کوررنگ و ادبیاتِ خنثی هستیم، در جوامعی که جنبشهای فمینیستیشان قدرت میگیرد نیز تلاش ادبیاتِ عاری از جنسیت برای دفاع از نابرابری جنسیتی را میبینیم.
هم از این رو، در جامعه عاری از عدالت اجتماعی، چه تعابیر نژادپرستانهای مانند “من قومیت انسانها را نمیبینم بلکه انسانها را میبینم” که قصد نمایش خنثیبودگی قومی دارند و چه ادبیاتی همچون “من جنسیت انسانها را نمیبینم بلکه انسانها را میبینم”، چیزی جز لفاظیهایی برای حفظ وضعیتِ نابرابرِ موجود نیستند.
همین لفاظی در رویکردهای اتخاذ شده درباره برنامه طنز “فیتیله” نیز خود را به نمایش گذاشت.
اللریز آغریماسین .چوخ گوزل
چنگیز / 18 November 2015