مهدی حمیدی شفیق، فعال مدنی آذربایجان
در پاسخ به سوال شما باید ابتدا تفسیر شما از مساله قومی مشخص شود، اگر واقعا شما فکر میکنید که مساله قومی در آذربایجان از نظر فعالان هویتی، در واکنش به این توهین، تحقیر و جوکهای قومیتی خلاصه میشود، باید بگویم سخت در اشتباه هستید و این اشتباهی است که بسیاری از تحلیلگران اجتماعی و روزنامهنگاران آگاهانه یا ناآگاهانه به آن دامن میزنند و در تحلیل اعتراضاتی که در چند روز گذشته در آذربایجان صورت گرفت هم به وفور چشم میخورد.
این نگرش تقلیلگرایانه باعث میشود که طرح مساله درست نباشد و طبیعتا زمانی که طرح مساله درست نباشد، قطعا پاسخهای ما هم نادرست خواهد بود.
به نظر من بسیاری از فعالان سیاسی، روزنامهنگاران و روشنفکران مرکزگرا در مورد مساله آذربایجان فقط بخش بیرونی و روی آب یک کوه یخی را میبینند، در حالی که این بخش بیرونی فقط ۱۰درصد از حجم اصلی کوه یخ را تشکیل میدهد و ۹۰ درصد حجم اصلی آن زیر آب است و پنهان از چشمان شماست.
من در مورد مساله قومی در آذربایجان که آن را مساله آذربایجان مینامم، عقیده دارم که باید به صورت ریشهای با این مساله برخورد کرد.
جریان هویتطلب به عنوان یک جنبش اجتماعی نوظهور در عرصه مناسبات سیاسی ایران (از دهه ۷۰)، اکنون قدرتمندترین بازیگر در عرصه اجتماعی آذربایجان محسوب میشود و از پایگاه اجتماعی مناسبی هم برخوردار است و در این اعتراضات که به شکل هماهنگ در اکثر شهرهای بزرگ آذربایجان نظیر تبریز، اورمیه، اردبیل، زنجان و برخی شهرهای کوچک آن رخ داد، قدرت اجتماعی خود را نشان داد.
این جنبش، ریشه شکلگیری مساله آذربایجان را در وجود تبعیضهای ساختاری در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی میداند که بعد از شکلگیری دولت مدرن در ایران از دوران پهلوی گروههای ملی ساکن در ایران از آن رنج میبرند. در این میان، تحقیر هویت و زبان و توهین، فقط یکی از ابزارهای این سیستم برای پیشبرد سیاستهای خود است، نه مساله اصلی.
توسعه نامتوازن در ایران و ایجاد کانونهای متمرکز قدرت و ثروت در مرکز و سهم ناچیز در مناطق سکونت گروههای ملی در ایران مسالهای نیست که قابل کتمان باشد. البته اگر واقعبینانه نگاه کنیم، آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، زنجان، همدان و اردبیل، توسعهنیافته محسوب نمیشوند و این مساله همیشه مورد اشاره مخالفان طرح مساله قومی در آذربایجان است و آنها با استناد به همین موضوع، مساله قومی را یک جریانی وارداتی و هدایت شده از بیرون مرزهای ایران برای تجزیه و فروپاشی جغرافیایی ایران قلمداد می کنند، یا اینکه اصل مساله تبعیض و ستم را انکار میکنند، یا مردم آذربایجان را به زیادهخواهی متهم میکنند. اما در سایه این توسعه نامتوازن، احساس تبعیض در میان مردم آذربایجان نهادینه شده و این یک امر پیشین بر شکلگیری جنبش هویت طلبی است نه امری پسین بر آن.
مردم آذربایجان در مقام مقایسه وضعیت خود با گذشته نه چندان دور (قبل از دروان پهلوی)، متوجه میشوند که از آن جایگاه تاریخیشان فاصله زیادی گرفتهاند و اگر زمانی از لحاظ سطح مناسبات اجتماعی-اقتصادی و نقشآفرینی در سطح کشور ایران رتبه اول را داشتهاند، اکنون در رتبههای نازلتری قرار گرفتهاند که یکی از مهمترین دلایل آن سیاستهای تبعیضآمیز پس از شکلگیری دولت مدرن در ایران است.
در این میان، آنچه به این احساس تبعیض نهادینه شده دامن می زند، اصرار سیستم حاکم در انکار هویت، فرهنگ و زبان است که این خود محصول پروژه ملتسازی بر اساس گفتمان ناسیونالیسم باستانگرایانه آریایی در دوران پهلوی است که با تکیه بر شعار یک دولت، یک ملت، یک زبان، به شکل کاملا سرکوبگرایانه و سیستماتیک، بر حذف دیگر هویتهای فرهنگی و زبانی در ایران اصرار داشت.
این ایدئولوژی که در دوران پهلوی، ایدئولوژی دولتی محسوب میشد به ایجاد نظریاتی نژادپرستانه در فضاهای علمی و آکادمیک یاری رساند که هنوز هم که هنوز است، این نظریات نژادپرستانه از اعتبار زیادی در جامعه روشنفکری و علمی ایران برخوردارند و این نظریات شامل بازخوانیهای پساساختارگرایانه قرار نگرفتهاند و نکته مهم اینکه با وجود علائم بارز وجود نژادپرستی در ایران، مورد انکار قرار میگیرند.
این قرائت تمامیت خواهانه از هویت ملی که بر نفی و انکار دیگر گروههای ملی پافشاری میکند، یکی از دلایل اصلی فعال شدن شکاف قومی و ایجاد احساس تبعیض نهادینه شده و شکلگیری مساله آذربایجان است. در جایی که زبان فارسی و نژاد آریایی پایههای شکلگیری ملت در ایران قرار میگیرد، عنصر ترک و عرب تبدیل به “غیرایرانی”ترین عناصر میشوند که باید زبان، هویت و فرهنگ خود را برای حضور در این هویت ملی برساخته کنار بگذارند. هویت “آذری” یکی از برساخته های مجعول این دوران است که کاملا مصرف سیاسی دارد. البته مخالفت با این رویه در دهههای قبل هم به چشم میخورد.
در دوران قبل از انقلاب، یکی از مهمترین رویدادها تجربه یکساله حکومت ملی آذربایجان بود که پایه اصلی یکی از مدعیات آن ستم ملی به ملت آذربایجان بود. بعد از سرکوب این جریان، جنبش چپ به واسطه حلقه چریکی تبریز که تا حدود زیادی میراثدار سنت چپ فرقه بود با ماهیت مساله ملی آشنا میشود. صمد بهرنگی یکی از حلقههای این اتصال است که در کتاب “کندوکاوی پیرامون مسائل تربیتی ایران” به بحث آموزش به زبان مادری اشاره میکند، یا علیرضا نابدل، در جزوه “آذربایجان و مساله ملی”، به بحث در اینباره میپردازد. به غیر از طرح این مساله در گفتمان سیاسی، رضا براهنی و غلامحسین ساعدی هم به عنوان دو چهره شاخص روشنفکری ایران از مدافعان حقوق زبانی و فرهنگی مردم آذربایجان به شمار میروند.
بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ و علیرغم تاکید اولیه رهبران آن بر نفی ملیگرایی و باستانگرایی اما هیچ تغییر عمدهای در سیاستهای دولت نسبت به گروههای ملی ساکن در جغرافیای ایران صورت نگرفت و اصلا بحث بازسازی هویت ایرانی مورد توجه قرار نگرفت.
در صورتبندی جدید، فقط عنصر شیعی هم به عنصر فارسی افزوده شد تا از مشارکت اقلیتهای مذهبی هم در ساختار قدرت ایران جلوگیری شود و فاکتور مذهب به فاکتور قومیت اضافه شود و تبعیض نسبت به قومیتهای دارای مذهب متفاوت حالت مضاعف پیدا کند.
با پایان جنگ ایران و عراق، فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری آذربایجان، شکست هژمونی اندیشه چپ در فضای روشنفکری ایران و تاثیر پدیده جهانیسازی و همچنین ظهور اندیشههای پساساختارگرایانه و پست مدرن درحوزه سیاست و تاثیر آنها در تضعیف هویت ملی و تقویت هویتهای منطقهای و با توجه به افزایش نارضایتیهای موجود از نظام حاکم، شکاف خفته قومی در آذربایجان بار دیگر بیدار میشود، اما این بار نه در قالب اندیشه چپ، بلکه به صورت گفتمانی مستقل. جنبش حرکت ملی آذربایجان حامل گفتمان نوظهور هویت طلبی است که نشانی از شکست پروسه ملتسازی در ایران و خط بطلانی بر عمر تمام اندیشههای نژادپرستانه موجود در این جغرافیاست.
از همین منظر که من جریان هویتطلبی را به شکل یک جنبش اجتماعی میبینم، عقیده دارم که اتفاقا این جنبش نسبت به جریانهای سیاسی دیگر بیشتر با مشکلات و معضلات واقعی مردم درگیر است.
حامیان جنبش اصلاحطلبی در آذربایجان فقط در دوران انتخابات فعال میشوند و در جامعه مدنی آذربایجان حضور چندان موثر و پررنگی ندارند. حامیان اندیشه چپ هم با وجود سابقه و نفوذ زیاد آن در این منطقه، در شرایط کنونی بسیار محدود و پراکنده هستند و توان اثرگذاری در جامعه مدنی را ندارند.
در این میان، گفتمان هویتطلبی بدون اغراق و تعصب بیشترین هژمونی و سیطره را بر جامعه مدنی آذربایجان دارد. فضای نشریات محلی و منطقهای، فضاهای ادبی و شعری، فضای فعالیتهای دانشجویی و بسیاری از انجمنهای مردمنهاد در آذربایجان متاثر از این گفتمان است و این نشانههای انکارنشدنی از قدرت اجتماعی سیاست هویت در آذربایجان است.
این جنبش برای تحمیل خود به مناسبات رسمی و نهادینه شده قدرت، همیشه از پایگاه اجتماعی گسترده خود سخن به میان میآورد و هیچوقت چشم بر مسائل و معضلات واقعی نمیبندد.
در چند سال گذشته این فعالان ملی و هویتطلب بودند که با اعتراضهای خیابانی، فعالیتهای تبلیغی گسترده و استفاده از اشکال نمادین اعتراض و تحمل هزینههای فراوان موفق شدند موضوع دریاچه اورمیه را در میان افکار عمومی مردم آذربایجان مطرح کنند و حتی آن را به سطح ملی هم بکشانند.
چند وقت پیش همین فعالان بودند که در اعتراض به آمار بالای تصادفهای جادهای در جاده اهر- تبریز، کمپین مجازی ترتیب دادند و نامه اعتراضی نوشتند.
در مورد تخریب آثار و ابنیه تاریخی هم، این جریان معمولا اولین جریانی است که واکنش نشان میدهد و در بیشتر مواقع آخرین آن. یا حساسیت آنها به تخصیص اعتبارات عمرانی ناعادلانه و عدم سرمایهگذاری در صنعت و معدن که منجر به بیکاری و مهاجرت میشود قابل کتمان نیست. یا فعالیتهای چشمگیر آنها در زمینه پاکسازی محیط زیست و ….
اگر بسیاری از روشنفکران و تحلیلگران مرکزنشین نمود این اعتراضها را به شکل بروز یک مساله قومی میببینند، به خاطر عدم توجه و دقت کافی آنها به زمینههای تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شکلگیری مساله آذربایجان است. در واقع با توجه به اینکه این جنبش با همه نواقص و کاستیهای خود تنها جریانی است که توان سازماندهی اعتراضهای خیابانی علیه نظام سیاسی موجود را دارد، بنابراین میشود این طور هم گفت که این جنبش در غیاب رقبای سیاسی و اجتماعی خود به محملی برای کانالیزه شدن و تخلیه نارضایتیهای مردمی تبدیل شده است.
از آن سو با عدم دستیابی مردم آذربایجان به حقوق خود در این چند دهه گذشته بهخصوص حقوق ابتداییشان نظیر حق تحصیل به زبان مادری، ادامه سیاستهای تبعیضآمیز در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و به یک معنا توسعه نامتوازن و اصرار بر ادامه استفاده از سیاست انکار و حذف و توهین و تحقیر به هویت، فرهنگ و زبان مردم آذربایجان و نژادپرستی حاکم در ایران و اینکه نشانههایی از بهبود رفتار و عملکرد جامعه روشنفکری و سیاسی ایران و نظام حاکم برای پذیرش خواستههای ابتدایی به چشم نمیخورد، این شکاف قومی روز به روز فعالتر شده و بر قدرت اجتماعی آن افزوده میشود.
نکته مهمی که بسیاری از این تحلیلگران از آن غفلت میکنند اینهمانی بین نمود سیاسی جریان هویتطلب و نمود اجتماعی این جریان است که آنها را در ارزیابی قدرت و تهدید احتمالی این جنبش دچار اشتباه میکند. روند بازگشت به هویت خود در جامعه آذربایجان خیلی سریع پیش میرود که در این امر علاوه بر تاثیر آگاهیبخش حرکت ملی آذربایجان، تاثیر کانالهای ماهوارهای ترکیه و آذربایجان هم بسیار مهم است.
در حالی که مخالفان طرح مساله آذربایجان اندک نمودهای سیاسی پراکنده این جنبش را میبینند و گاهی هم با وقوع چنین اتفاقاتی شوکه میشوند، اما در مورد قدرت اصلی این جنبش در جامعه آذربایجان که بسیار گستردهتر است، غفلت میکنند. در واقع همانطور که گفتم این وضعیت فریبدهنده یک کوه یخی است که ۹۰ درصد از حجم آن زیر آب قرار دارد و میتواند این کشتی را غرق کند.
خشتهای دیوار بیاعتمادی بین آذربایجان و مرکز، سالهای سال است که با اجرای سیاستهای تبعیضآمیز روی هم گذاشته میشود و برای کسانی که از نزدیک در جریان مسائل آذربایجان قرار دارند وقوع این اعتراضها چندان عجیب نیست و دلایل آن هم غریب نیست. اما روشنفکران مرکزگرا که همیشه با عینک بدبینی به جنبشهای مستقل از مرکز نگاه میکنند، با نسخهپیچیهای عجیب و غریب خود، بزرگنمایی برخی از شعارهای افراطی و استفاده از آن برای انکار اصل مساله، پاسخهایی سطحی و روبنایی به مساله و استدلالهای عجیب و غریب نظیر اینکه باید آستانه تحمل خود را بالا برد، جنبه شوخی داشت، خیلی از سران نظام خودشان آذری هستند، من خودم آذری هستم و …، پالسهای چندان مثبتی برای حل این مساله نفرستادند که البته این رفتار آنها هم قابل پیشبینی بود.
اگر میپرسید این وضعیت ادامه خواهد داشت، میگویم آری، ادامه خواهد داشت، چون طرح مساله شما از همان ابتدا اشتباه است. این طرح مساله برای انکار خود مساله صورت گرفته است و طبیعتا پاسخهایی اشتباه به دست خواهد داد.
تا زمانی که پذیرفته نشود پروسه ملتسازی در ایران به شکست انجامیده، تا زمانی که روشنفکران این جامعه مسئولانه وارد بحث در مورد زوایای پنهان و آشکار نژادپرستی در ایران نشوند، تا زمانی که روشنفکران، سیاسیون و روزنامهنگاران مرکزنشین و تهرانمحور به بهانههای مختلف مساله را نادیده میگیرند، انکار میکنند، سکوت میکنند یا میخواهند این پدیده را در مارپیچ سکوت خفه کنند، نباید به انتظار بهبود وضعیت کنونی نشست.
اگر میگویید چطور میشود این وضعیت را بهبود بخشید، من میگویم قدم اول قبول اصل مساله است: مساله آذربایجان.
روشنفکران و سیاسیون ایران باید بپذیرند که این مساله صرفا یک مساله قومی مربوط به مردم آذربایجان نیست. این مسالهای در مورد آینده توسعه و دموکراسی در ایران است. نقطه شروع مناسب برای ارائه یک راهحل دموکراتیک هم میتواند پذیرش حقوق زبانی و فرهنگی گروههای ملی ساکن در ایران از جمله مردم آذربایجان باشد و در این میان حق تحصیل به زبان مادری و ایجاد کانال سراسری به زبان ترکی اهمیتی ویژه دارند.
در کنار آن هویت ملی در ایران باید بازسازی و بازتعریف شود، اما نه بر اساس همان قرائتهای ایدئولوژیک و تمامیتخواهانه، بلکه بر اساس حقوق شهروندی (در این مورد ما می توانیم شاهد تجربه ترکیه و احقاق حقوق مردم کرد در این کشور باشیم).
نقد رویکردهای نژادپرستانه گذشته و عدم به کارگیری سیاستهای تبعیضآمیز و برنامهریزی برای یک توسعه متوازن و پایدار، قدم بعدی است.
یکی از نمود بارز این نژادپرستی استفاده از مفهوم جعلی آذری است که خیلی راحت میشود آن را کنار گذاشت. توسعه نیازمند مشارکت و همراهی و همدلی همه اقشار، طبقات و گروههای ملی ساکن در ایران است. حال با توجه به شکافهای قومی و مذهبی موجود در ایران، آیا جز این است که برای شروع باید مقوله هویت ملی در ایران مورد بازسازی قرار بگیرد، سیاستهای تبعیض آمیز و نژادپرستانه برای همیشه برچیده شود و هویت فرهنگی و زبانی گروههای ملی ساکن در ایران مورد پذیرش قرار بگیرد؟
و در این میان حق … ایجاد کانال سراسری به زبان ترکی اهمیتی ویژه دارند.
ما می توانیم شاهد تجربه ترکیه و احقاق حقوق مردم کرد در این کشور باشیم.
یکی از نمود بارز این نژادپرستی استفاده از مفهوم جعلی آذری است.
من میگویم قدم اول قبول اصل مساله است: مساله آذربایجان.
در میان این جملات تنها جمله آخر را می توان منطقی تلقی کرد. پیشنهاد می دهم روز 21 آذر را به نام روز حل “مسئله آذربایجان” نامیده و از نیروهای مسلح بخواهیم آن را بزرگ بدارند.
میترا / 18 November 2015
متاسفانه رادیوزمانه این نوشتارها از اشخاص گمنام و بدون هیچ سایقه موجهی منتشر میکند. در همین طملب هیچ منبع مشخص و یا آماری ارئه داه شده تا ما-مخاطب- متوجه این نابرابری یه قول اینان ستم ملی بشویم!
باید مستندات آماری و مصادیق متعدد ارئه شود.
باید گفته شود سطح متوسط و کمینه و بیشینه وضعیت اقتصادی چگونه است. آیا صرفا با چند شهرستان پرجمعیت مرکزی مثل تهران، اصفهان، اراک، کرج، شیراز… مقایسه میشود یا با کلیت ایران.
نه واقیعت اینست در همان آذربایجان حجم عظیمی سرمایه گذاری در تمام بخشهای صنعت و معدن و کشاورزی و تجارت شده و انجا تبدیل بهقطب اقتصادی ایارن شده است. آذریها همواره بخصوص در دوران نکبت بار جمهوری سالامی ولایت فقیه، در بالاترین سطح قدرت بوده اند و از نفوذ خودشان حداکثر بهره چه در جهت شخصی و در جهت نفع آذربایجان استفاده کرده اند. وقتی میگویند زیاده خواهی یعنی همین. یعمنی در حالی سیستان بخیتاری که تامین کننده نفت هستاند محرومند چرا این اذریها به فکر هموطنان محرومشان در سیستان بلوچستان و خراسان بخیتاری … نیستند؟! منظور از زیاده خواهی این. چرا باید در آذربایجان پالایشگاه نفت و پتروشیمی ایجاد شود ولی در متاطق بختیاری که نزدیکتر به مرکاز نفت و گاز هست و اساس بیشتر این منابع در مناطق بخیتاری نیشن هست! چرا در مسجد سلیمان یا بهبان یا یاسوج… پالایشگاه و پتروشمی نمیزنند و میورند رد تبریز احداث میکنند؟! چرا در خراسن و کرمان که منابع معدنی است کارخانجات فراوری ایجاد نمیوشد و در آذربایجان ایجاد شود. آیا این استعمار مناطق فارسی زبان نیست؟!
چرا نفت خوزستان و بخیتاری و استان فارس و سواحل جنوب منتقل به آذربایجانش شود و آنجا پالایشگاه و پتروشمی شود و چرا این همه هزینه انتقال شود و بعد همان محصولات دوباره بیاورند به بنادر جنوب تا صادر شود؟! چرا در همان جنوب این نفت و گالز فراوری و صادر نمیشود؟! چرا؟!
چرا مردم جنوب از فقر به مراکز مهاجرت کنند.
آذربایجان هم میتواند منابع خودش استخراج و همانجا فراروی کند.
من نمیگویم آذربایجان محروم باشد. ولی اولویت کجاست. آیا سیستانی که دیگر آبی برای کشاورزی ندارد بادی از گشنگی بمیرد؟! آیا سیتسان و نواحی حاشیه کویر باید خالی از سکنه شود؟!
آیا وضعیت متوسط و مناسب اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مناطق اذربایجان ایران را با سیستان، خراسان جنوبی و چهار محال و بختیاری، لارستان، جنوب کرمان و بشاگرد و و نواحی محروم حاشیه کویر مرکزی نیز در نظر گرفته است.
رشد نامتوازن در کشورهای مثل ایران، از مشخصات کشوهای جهان سومی یا کمترتوسعه یافته است.
این افراد چرا چنین ظلمی را در حق مردم ایران مرتکب میشوند و به دروغ از شوونیسم فارس میگویند. مگر این فارس ها چگونه حکومت را در دست دارند که بجای اینکه پول نفت صرف اباد کردن و رفع محرومیت از مناطق به شدت محروم خراسان و سیستان و بختیاری و کرمام وبشاگرد و لارستان… بکنند میورند این فارسها در تبریز و اذربایجان کارخانجات صنایع سنگین آلومونیوم، فولاد، ترکتورسازی، خودروسازی، پالایشگاه، پتروشیمی… راه میاندازند؟!
براستی چرا این فارسها به فکری مردم فارسی زبان سیتان نمیکنند که از شدت فقر و خشکسالی، از سیستان فار میکنند و در شهرهایی مثل مشهد و تهران… بچه هایشان تکدی و دست نیاز پیش همان ترک زبانها میبرند. براستی چرا مردم روستایی و فقیر جنوب خراسان از شدت فقر دارند بچه هایشان میفروشند و زنان و دخترانی از آنها از بی سرپرستی حتی به فحشا روی آورده اند! چرا این حکومت فارس در تهران به فکر همزبانان نیست؟!
نه هموطن غافل، شما ماهیت دیکتاوری را درک نکردید. شما ماهیت پلید و پلشت حکومت پان شیعی را درک نکرده یا خودتان به آن کوچه میزنید!
اگر اندکی بصیرت و انصاف داشته باشدی خواهید دانست، حکومت فاشیست و ظالم و تبعیض کار است ولی این تبعیض بر اساس قومی نیست.
این حکومت جمهوری اسلامی، بزرگرتین دروغ جمهوریت است. هیچ جمهوریتی در کار نیتس. یک حکومت ظالم و فاسد آخوندی-نظامی با بهانه اسلام و شیعه بر ایارن سلطه دارد و سران و حاکمانش مخلوطی از همه زبانها و اقوام هستند و در عین حال مردم ایارن نیز بخاطر اشتباهی که در سال 1357 کردند در این ظلم فساد شریک و الوده هستند هز چند از سر ناآگاهی باشد.
شاید کمتر از 10 دردص مردم ایارن حامی واقعی این رزیم سفاک و اهریمین باشند که در قالب بسیجی و اداری جاتی ها حمایت میکنند چون اخورشان به این رژیم وصل است. ولی اکثریت مردم حتی مذهبی ها دیگر از این حکومت حمایت نمیکنند و مناسفانه هر از گاهی این اصلاح طلبان دروغگو آنها فریب میدهند و پای صندوق رای میکشانند. ولی این اصلاح طلبان دروغین تنها ویترین این رزیم ظالم و فاسد هستند.
من شخصا نیز زمانی تحت تاثیر تبلیغات سوناسیونالیستها بودم و به تمام و کمال از تمامیت ارضی دفاع میکردم. ولی مدتهاست متوجه شدم تمامیت راضی تحت سایه دیکتاتوری و تبعیض و بیعدالتی میخواهد حفظ شود همان بهتر نباشد.
مگر چند سال ما عمر میکنیم و چند نسل باید بسوزیم تا این کشور سراسر ظلم فساد همچنان برپا باشد.
من با شرایطی عادلانه حاضرم از تمامیت ارضی دفاع کنم و نه به هر قیمیت.
من بعنوان یک ایرانی، به این اعتقاد رسیدم ایارن بایست فدرالی شود. البته با یک تعریف درست و دقیق.
فدرالیسم در ایران باید براساس ترکیبی از قومیت-جغرافیایی باشد و نه صرفا قومی یا جغرافیایی.
تقسیم ایران به حدود 7 یا 10 جمهوری خودمختار مشکل حل نمیکند.
بهترین شکل، فدارلیسم در سطح شهرستانهای بهترست باشد.
در فردای سرگونی این رزیم و برقراری یک حکومت سکولار دموکرات وبا قانون اساسی جمهوری فدارتیو-سکولار ایران:
1- دادان اختیارت استانداری به فرماندرها+اختیارت بیشتر به همین فرمانداریها، به طوری هر شهرتان دارای پارلمان/مجلس محلی شود که فرماندار از میان اهالی بومی انتخاب کنند.
2- محدوده اختیارت خودگرانی-فرمانداری- در حدود وظایف و تکالیف و اختیارات اداری باشد (اختیار همراه مسئولیت) و نه شامل نیروهای مسلح و قوه قضایییه. نیروهای مسلح و امنیتی و قضاییه بایست از سوی مرکز مدیریت شود تا ضامن حفظ امنیت و تمامیت راضی کشور باشد. ولی امور اداری و مدیریت و اقتصاد و همچننی آموزش و مطبوعات.. به فرمانداری محول شود تحت نظارت مرکز. مردم بتوانند به صورت خصوصی مطبوعات و مراکز آموزشی و فرهنگی بهز بان مادری شان داشته باشند. ولی اموزش دولتی به زبان فارسی باشد ولی واحدهای درسهای اختیاری زبان و ادبیات محلی اختیاری باشد و هر کس دوست داشت هر زبانی به عنوان واحد درسی زبان در کنار ادبیات و زبان فارسی بخواند. مثلا بجای زبان عربی، در تبریز دانش آموز بتواند زبان ترکی اذری را انتخاب کند. اجازه بدهیم هر کسی زبان دلخواه خودش در کنار فارسی یاد بگیرد.
رادیو تلویزیون خصوصی اجاز فعالیت داشته بادش تحت نظارت شورایی از افارد آگاه که اجازه نشر افکار نژادپرستانه و قوم گرایانه ندهند تا وحدت و همزیستی مردم ایران به خطر نیفتد. چون متاسفانه برخی از این قوم گراین از طریق مطبوعات و رسانه های دیگرف به نشر نفرت افکنی قومی اقدام میکنند.
3- درامدهای ملی ایران به دو صورت سراسری (ملی) و محلی تقسیم شود. مثلا درامدهای بزرگ مثل نفت و گاز، متعلق به همه مردم ایران باشد و به تناسب جمعیت- والبته لحاظ ضریب محرومیت- میان همه کشور توزیع شود.
از طرفی درامدهای محلی حاصل فعالیتهای بخض خصوصی و تعاونی، با کسر حق دولت مرکزی، خرج همان شهرستانها شود. وقتی ملاک را شهرستان و فرمانداری قرار دهیم، عدالت بیشتر رعایت میوشد و در نتیجه درامد مالیات محلی به پایتخت یا مراکز استانها نخواهد رفت و صرف مردم محلی همان شهرستان خواهد شد.
استانها همچنان باقی خواهند بود و استاندار صرفا هماهنگ کننده شهرستانها و فرماندارها خواهد بود.
4- معیاز زبان یا گویش با لهجه، مرکز شهرستان خواهد بود. این این کار علاوه بر اجازه حیات دادن به زبانهای محلی، گویشها لهجه ها را نیز پوشش داده و از حقوق همه دفاع خواهد شد و در نتیجه زبانها یا گویشهای کم جمعیت مثل هورامی، قشقایی، کرمانجی، سورانی، فبلی، لکی.. همگی حفظ خواهند شد و مثلا زبان ترکی قشقایی فدای ترکی آذری تبریز نخواهد شد یا زبان هورامی یا گورانی یا لکی فدای زبانهای سورانی و کرمانجی نمیشود.
من به عنوان یک شیعه زاده فارسی زبان ایرانی، که معتقد به سکولار دموکراسی هستم، ترجیح میدهم اگر د رنهایت سرنوشت این کشور فلاکت زده تجزیه هست، بهترست بدون خشونت تجزیه شود! چرا باید مردم سخنان نفتر پراکنی قوم گریان گوش کنند و با جنگ داخلی کشور و شهرها وروستاهای های خودشان نابود کنند. چرا سرنوشت کشورهای همسایه مثل افغانستان و عراق و لبنان و سوریه یمن.. درس عبرت نمیگرید. چرا به خود و فرزندان و نسلهای بعد از خود رحم نمیکنید. آیا شما انسانها عقل ندارید. نمیبیند جنگ داخلی چه بلایی بر کشور میاورد. چرا متحد نمیوشید و رژیم ظالم فاسد سرنگون نمیکنید؟!
ولی باور دارم اگر مردم اگاه باشند و درست و دقیق تصمی بگیرند و به اندازه انعطاف بخرج بدهند میتوانند با برقراری جمهوری فدرال-سکولار دومکراسی ایران و فدارلیسم در سطح شهرستان، تا ابد باهم زندگی مسالمت امیزی داشته باشند و از منافع مشترک یک شکور بزرگ و زیبا و غنی و مرفه بهره مند باشند.
mard / 18 November 2015
رئیس موقت مجلس ترکیه، سوگند یک نماینده کرد این کشور را به خاطر این که در قرائت سوگندنامهاش به جای اشاره به “ملت بزرگ ترک”، از “ملت بزرگ ترکیه” نام برده، باطل اعلام کرده است.
میترا / 18 November 2015
حضور محترم مسولین سایت رادیو زمانه ؛باز هم در اینجا با کامنت بسیار طولانی , کامنت گزار mard مواجه میشویم ؛ تقریبا ایشان درتمامی مقالاتی که اینروزها در حمایت از مردم آذربایجان در رادیو زمانه نشر یافته است؛ با گذاشتن کامنتهای کیلومتری و تماما هم تکراری ؛ با این روش ناصحیح ؛ سعی در خنثی کردن تاثیر مقاله اصلی و پایمال کردن حقوق دیگر کامنت گذاران دارند. به جهت آنکه خواننده تنها در این صفحه بیشتر از مطلب اصلی با کامنت های تکراری تنها یک کامنت گذار مواجه میشود. مسلما اگر فردی مطلب طولانی در اعتراض به مقاله ایی دارد , بهتر آن است که مقاله دیگری در این وبسایت نشر دهد. خواهشمندم به جهت جلوگیری از سواستفاده برخی افراد و همینطور رعایت حقوق دیگر کامنت گزاران ؛ محدودیتی از جهت طولی و سطور کامنت ها اعمال بفرمایید. مسلم اگر از کنار این مسئله بی تفاوت بگذرید ؛ راه را برای سواستفاده باز گذاشته اید و خوب سواستفاده کننده هم بداند که این شمشیری دو لبه است.
sms / 21 November 2015
اقای مهدی حمیدی شفیق که به حق به سطحی نگری دیگران انتقاد وارد می کنند خودشان دچار سطحی نگری هستند. برای اینکه ایشان همه اش ار مردم ازربایجان و هویت طلبی در ازربایجان و معضل ازربایجان و تبعیض بر علیه ازربایجان حرف می زنند و نه از معضل و تبعیض بر علیه ترکان ایران و هویت طلبی حرکت ملی – دموکراتیک ترکان در ایران. اقای حمیدی شفیق: به اطلاح جنابعالی باید برسانم که شما با محدود کردن معضل و مشکلات و تبعیض ها بر علیه مردم ازربایجان و راندن و بایکوت کردن ترکانی که در خارج از محدوده جغرافیایی ازربایجان زندگی می کنند خودتان باعث رونق تبعیض می شوید. فرص بکنیم که سیستم حاکم بر ایران به معضلات ازبایجان پاسخ مثبت دادند آنوقت تبعیض بر علیه ترکان قشقایی و ترک هایی که در شمال شرقی و تهران و قم و و شهر ها و مناطق دیگر زندگی می کنند چی می شود.؟ چرا از بیان ملت ترک ساکن در ایران می هراسید؟ اگر در اینده خطوط جغرافیایی ازربایجان را تغییر داده و استانی به نام استان اردبیل تشکیل دهند و چندین شهر مهم ترک نشین را داخل این استان بکنند انوقت چه خواهید کرد.؟ از بیان ملت ترک ساکن در ایران نهراسید و برای اینکه اولین قدم ریشه ای برخورد کردن به تبعیض ها قبول موجودیت ملتی به نام ترک در ازربایجان و دیگر نقاط ایران است.
K9 / 22 May 2016