اولین نمایشگاه عکاسی کامبیز درمبخش، کاریکاتوریست سرشناس ایرانی جمعه ۲۷ شهریور در گالری «راه ابریشم» تهران افتتاح شد. در نمایشگاه «لطفاً لبخند بزنید» ۳۴ قطعه عکس و تعدادی عکس نقاشی به همراه تعدادی از کاریکاتورهای رنگی و سیاه و سفید درمبخش با موضوع عکاسی به نمایش گذاشته شده است. این نمایشگاه تا ۳۰ مهر دایر است.
کامبیز درمبخش جایزه اول بزرگترین مسابقات بینالمللی کاریکاتور ژاپن، آلمان، ایتالیا، سوئیس، بلژیک، ترکیه، برزیل و یوگسلاوی را به دست آورده است.
بسیاری از آثار او به موزههای معتبر دنیا از جمله در موزه هنرهای معاصر تهران، موزه کاریکاتور بازل در سوئیس، موزه کاریکاتور گابروو در بلغارستان، موزه هیروشیما در ژاپن، موزه ضد جنگ یوگسلاوی، موزه کاریکاتور اسلامبول در ترکیه، موزه کاریکاتور ورشو در لهستان و مجموعه شهرداری شهر فرانکفورت آلمان راه پیدا کردهاند.
آثار این هنرمند ۷۲ ساله شیرازی در مجموعههایی مانند «بدون شرح»، «دفتر خاطرات فرشتهها»، «کتاب کامبیز»، «میازار موری که دانهکش است»، «المپیک خنده»، «سمفونی خطوط»، «اگر داوینچی مرا دیده بود» منتشر شده است.
به مناسبت برگزاری اولین نمایشگاه عکاسی کامبیز درمبخش با او گفتوگویی انجام دادهایم. او در این گفتوگو با انتقاد از خودسانسوری هنرمندان میگوید: «خودسانسورى بدترین چیزىست که اتفاق افتاده چون هنر وقتی اصالت و جذابیت خودش را نشان مىدهد که حد و مرزى نداشته باشد.»
کامبیز درمبخش آبان سال گذشته نشان «شوالیه هنر و ادبیات فرانسه» را به دست آورد. گفتو گو با او را میخوانید:
چطور شد که این بار به فکر برگزاری یک نمایشگاه عکس افتادید؟
کامبیز درمبخش – قرار بود از درختهاى خیابان مدرس عکاسى کنم. وقتی اواسط زمستان درختهاى خیابان مدرس را هرس مىکنند، فرم زیبایى دارد. من شروع کردم با موبایلم از درختها عکسبردارى کردن. وقتی عکسهایى که گرفته بودم را دیدم متوجه شدم بیشتر شبیه نقاشى هستند و هرکدامشان مىتوانند یک تابلو باشد. بعد یک دوربین دیجیتال معمولى خریدم و شروع کردم به عکاسى، در واقع با عکاسى شروع کردم به نقاشى کردن، خودم اسمشان را گذاشتم «عکس نقاشى» مثل نقاشى خط که مرسوم است. در اسمگذارى این هنر، من کمپزسیون ورنگ و فرم را پیاده کردم که در کارهاى دیگرم هم انجام دادهام. علاوه بر این، در کارهاى من همیشه میتوان ردی از ایده یا یک نکته طنزآمیز یا یک مفهوم را پیدا کرد. هدفم این است که آن مفهوم یا آن ایدهاى که دارم را خیلى راحت و خیلى ساده با مردم در میان بگذارم و یکى از علل موفقیتم هم به غیر از اینکه سالها کار مطبوعاتى و هنرى کردم همین بوده است. اینکه بتوانم کارم را از نظر هنرهاى جدید جورى تطبیق بدهم که با همه کسانى که با انوع هنر ارتباط دارند، رابطه برقرار کنند برایم کافیست.
پس شما برای هنر یک سویه اجتماعی هم قائل هستید.
بله، اجتماع یکى از پایههاى اصلى هنر است. هنرمند در هر جا که زندگى کند از اجتماع تأثیر میگیرد. منتها الان چون اجتماع با رسانههاى عمومى و شبکههای اجتماعی پر شده، اتفاقى افتاده که دیگر فقط به یک مملکت خاص و یک قشر خاص مربوط نیست. امروزه ما یک خانواده بزرگ هستیم. با رسانههاى جدید از همسایههایمان خبر داریم: براى مثال مشکل پناهجویان که امروز همه دنیا راجع به آن صحبت مىکنند یا همین مسئله داعش و یا حتى فاجعهاى که در مراسم حج اتفاق افتاد. این فجایع دیگر مربوط به یک کشور خاص نمىشود بلکه دنیا از آن مطلع است، بنابراین من سعى میکنم کارهایم طورى باشد که با همه دنیا صحبت کنم و همه دنیا کارهایم را بفهمند.
«لطفاً لبخند بزنید»: نمایشگاه عکسهای کامبیز درمبخش در گالری «راه ابریشم»
[metaslider id=239290]
به نظر شما هنرمندان ایران الان بیشتر به موضوعات اجتماعی توجه میکنند یا به مسائل شخصی؟
همانطور که گفتم جامعه روى هنرمند تأثیر مىگذارد، منتها گاهى هنرمند مىتواند این تأثیرات را بیان کند و گاهى نه. گاهى هنرمند با هوشیارى و تیزهوشى مقصودش را طورى بیان مىکند که حرف خودش را زده باشد. هنرمندى که در این مملکت زندگى مىکند حد و مرزها و خطوط قرمز را مىشناسد و مىداند که در چه خطى باید کار بکند، در چه محدودهاى کار نکند. این را یاد گرفته است. مشکل دیگر هنرمندان ایرانی این است که جای آنها در جامعه هنوز تثبیت نشده و هنر را هنوز به عنوان یک شغل با درآمد مشخص نمىشناسند و هنرمندانی که شغل و درآمد دارند از ۳۰ تا ۵۰ تجاوز نمىکند. در همان حال ما در ایران خیلى هنرمند داریم و همه آن چیزهایى که مىخواهند یا آن آرزوهایى که دارند برآورده نمىشود. همه جاى دنیا دولت و مخصوصاً شهردارى به هنرمندان کمک مىکند. برای مثال در کشور فرانسه یا آلمان آتلیههایی با قیمتهاى ارزان و حتى گاهى بسته به بضاعت هنرمند وجود دارد که به طور رایگان در اختیارشان قرار مىدهند. هنرمندان امروز اکثراً داخل خانهها کار مىکنند، جایى ندارند یا پدر و مادرشان اجازه کار در خانه را به آنها نمىدهند و بعضىها آنقدر جایشان کوچک است که نمیتوانند تابلوها را آنجا بگذارند و خودشان هم در تنگنا زندگى مىکنند. هنرمندان مشکلات زیادى دارند بنابراین دولت باید کمک کند. در کشور اینهمه فرهنگسراها و باغهاى بزرگ داریم که در اختیار مراکز فرهنگى هستند، قسمتهایى را در اختیار هنرمندان با استعداد بگذارند که آنها حداقل جایى براى کار کردن داشته باشند و یا وسایلى که هنرمندان جوان برای کار به آنها نیاز دارند را در اختیارشان بگذارند تا آنها دلسرد نشوند و بتوانند ادامه دهند.
رعایت کردن حد و مرزها آیا به معناى خودسانسورى نیست؟
این عادت بد که همان خودسانسورى است یکی از بدترین چیزهاییست که در فرهنگ و جامعه ما اتفاق افتاده. هنر وقتی اصالت و جذابیتش را نشان مىدهد که حد و مرزى نداشته باشد، البته باید بگویم که هر هنرمندى مىداند که کارش حد و مرزى دارد. آن معیارها را خودش مىتواند تشخیص دهد. براى مثال به شئون مملکت لطمهاى نخورد و یا مثلاً از اهانت به قومهاى دیگرى که در کشور زندگى مىکنند، خودداری کند. اینها چیزهایى است که آدم باید در طول سالها یاد گرفته باشد و رعایت کند ولى همانطور که گفتم مقدارى زیادى ما خودسانسورى میکنیم.
با روی کار آمدن دولت حسن روحانی آیا تغییری در فضای هنری ایران به وجود آمده؟
آنقدر که محسوس و قابل احساس باشد، نه، اتفاقی نیفتاده. براى مثال یکى از چیزهایى که همه هنرمندان در انتظارش بودند و خیلى وقتها صحبت شده بود این بود که قرار شد درصدى از بودجه کل کشور را به هنرمندان براى خرید آثارشان اختصاص بدهند که البته مجلس تصویب نکرد و همینطورى تا امروز مانده است. یکی از خواهشهاى هنرمندان همین بوده. مسئله دیگر مسائل درمان و بیمه است که آن هم، کمى بهتر شده. خود من بهخاطر مسائل درمانى خودم یا همسرم که بعد از مدتها به آن بیمه تکمیلى مراجعه کردم، مبلغ ناچیزى پرداخت شد. در مقابل این هفتادو پنج میلیون نفرى که در این مملکت زندگی میکنند مگر چه تعداد هنرمند وجود دارد، چند نفر سالهاى آخر عمرشان را مىگذرانند یا اصولاً چند نفر هنرمند خوب داریم، که به آنها اهمیت داده نمیشود؟
آیا شما هم خودتان را سانسور کردهاید؟
ـ خیلى خیلى کم، من چهل و خوردهاى سال در مطبوعات کار کردهام، چند سالى است که دیگر در مطبوعات کار نمىکنم. بههمین دلیل مقدارى از این بندها را خودم رها کردهام. همانطور که مىدانید کاریکاتوریستهاى ما جایى براى چاپ آثارشان ندارند، بهای کمى به آنها داده مى شود و پولى هم به آنها پرداخت نمىشود. بنابراین سعى کردم کارهایم را به جاى اینکه در مطبوعات منتشر کنم، در نمایشگاه به نمایش بگذارم. همکاران من هم همین کار را میکنند. جوانهایى هستند که کارشان بسیار خوب است و در کشورهاى مختلف جوایز مهم بینالمللى را به دست میآورند. اما مى بینیم که اصلاً اسمى از اینها نیست، اصلا معلوم نیست کجا رفتند، چه شدند. مدتی خودشان را نشان مىدهند و وقتى با این مسائل روبرو مىشوند مثلا براى کارشان دستمزد چهل یا پنجاه هزارتومانى دریافت مىکنند دیگر رغبتى برایشان نمىماند براى کار کردن. در کشورهاى دیگر انتقاد کردن و یا کاریکاتورى که در صفحه اول روزنامههاى بزرگ جهان هست راجع به مسائل روز است. این را ما در کشورمان کم داریم. البته این کم بودن دلایل زیادى دارد. یکى از این دلایل مربوط مى شود به سیاستمدارها که خیلى کمطاقت هستند و یا اینکه در بعضى موارد بعضى از همکاران من ناآگاهانه یا آگاهانه به کسى بىاحترامى کردهاند که نتیجهاش شده تعطیلی مجلهاى و یا روزنامهاى که هزار نفر شاید بیکار شده باشند. به همین دلیل مدیران جراید دست به عصا راه مىروند و اینها باعث شده که هنر کاریکاتور که بسیار والا و سازنده است جاى محکمى در مطبوعات نداشته باشد.