این جستار، که اینک بخش سوم آن را میخوانید، قرار است تحلیلی باشد از سخن نفرت آمیز و نفرت پراکنی تا هم راه شناخت آن را روشن تر کند و هم راه مهار آن را. زیرا اگرچه نمیتوان سخنان نفرت آمیز را کاملا حذف کرد اما حداقلی از خویشتنداری نیاز هر جامعهای است که بخواهد در صلح و آرامش زندگی کند و به رشد مطلوب دست یابد. موضوع بخش پیشین بنیانها و آسیبهای نفرت بود.
اگر از آخرین بحث بخش پیش آغاز کنیم باید به صراحت بگوییم که مهار نفرت پراکنی از کسانی بر میآید که طالب آرامش و آبادی و شادی برای خود و همه مردماناند. چنین کسانی البته به صرف داشتن چنین نیت والایی موفق نخواهند شد و نیازمند تکنیکها و تاکتیکهای معیناند. برخی از آنچه برای مهار نفرت پراکنی در اینجا یادآوری میکنیم شماری از نیازهای نفرتپرهیزان را پاسخ میگوید.
مدیریت تغییر رفتار
مهار نفرت پراکنی نوعی مدیریت تغییر رفتار است. بنابرین همه مطالعات مربوط به تغییر رفتار در این زمینه هم کاربرد دارند. اما باید دانست که در این زمینه تنها یک دو جنبه از مسئله را نمیتوان مورد توجه قرار داد و به طور مشخص نباید فکر کرد که تنها با “آگاه سازی” میتوان موضوع را حل و فصل کرد. آگاهی یا دانش گستری باید بتواند “طلب” ایجاد کند و بدون رسیدن به “طلب” که اولین مرحله برای تغییر رفتار است بعید است به نتیجه برسد.
مثل بسیاری از رفتارهایی که به نوعی با تاریخ بشری پیوند خوردهاند اینجا هم لایههای گوناگونی وجود دارد که چه بسا روش کار ما را برای تغییر رفتار محدود میکند. در مهار نفرت پراکنی باید هدف را قابل دستیابی تعیین کرد. این هدف نمیتواند “از بین بردن” نفرت پراکنی باشد چون هدف بسیار دوری است. “مهار” رفتار نفرت پراکن کافی است. بخشی از آن فردی است و بستگی به توانایی ما برای ایجاد انگیزه / طلب دارد. اما از آنجا که نمیتوان صرفا به مسائل فردی و خواست شخصی تکیه کرد، اقدامات قانونی و مدنی مکمل هم لازم است تا محیط جامعه از تنش بیهوده در امان بماند. به عبارت دیگر، باید قدرت صلح خواهی و مسالمت جویی را بالا برد تا نفرت پراکنی نتواند زمینه رشد پیدا کند. این قدرت تنها از آگاهی بر نمیآید بلکه اقدامات حقوقی و مدنی را به عنوان پشتیبان نیاز دارد.
پرهیز از تبدیل تفاوتها به تضاد
رضا علیجانی در تحلیلی در باره رفتارهای نیروهای اطلاعاتی و امنیتی مینویسد آنها تلاش میکنند تفاوتهای گروههای سیاسی یا تفاوت در داخل هر گروه را به تضاد تبدیل کنند تا از راه تشدید اختلاف گروهها (یا اعضای یک گروه) آنها را به مقابله با یکدیگر برانگیزند.[1]
روشن است که برای پرهیز از این موضوع باید موضع عکس گرفت و مراقبت کرد “تفاوت”ها به “تضاد” تبدیل نشود تا در مرحله بعد به اختلاف و تنش و تقابل ختم نگردد و آتش نفرت و کینه و دشمنی شعله ور نشود. در باره چگونگی پرهیز روشمند از تضاد در بحثهای بعدی هم صحبت خواهیم کرد. اما نخست باید به ارزش قانون و عرف توجه دهیم.
ما همه متفاوت ایم اما نه در برابر قانون
صورتی از تضاد در اتکای یکطرفه به قانون است؛ یعنی خود را صاحب “امتیاز” یا برتری دیدن. تفاوت همیشه هست و باید هم باشد و بخشی از رشد فکری ما آدمها از ملاحظه و مواجهه با همین تفاوتها ست. اما این هم هست که ممکن است هر گروهی به دلیل تفاوتی که با دیگری حس میکند خود را “برتر” و ممتاز ببیند. مثلا ممکن است سکولارها خود را برتر از مذهبیها تصور کنند یا روحانیون خود را بالاتر از روشنفکران بگیرند یا فمینیستها از سنتگرایان خوششان نیاید و خود را بالاتر حساب کنند یا افراد مقیم در یک کشور خود را از مهاجران تازه وارد بالاتر بشمارند و صدها نوع تفاوت و اختلاف دیگر. تفاوت را نمیتوان از بین برد. اما اینها هیچکدام به معنای آن نیست که گروههایی که فکر میکنند بالاترند یا امتیازی دارند میتوانند قانون را به نفع خود “مصادره” و تفسیر کنند و دیگران را از آن “محروم” سازند.
قانون هم تنها در صورتهای نوشته شده خلاصه نمیشود. یعنی قانون صرفا به مصوبات دولت و حاکمیت و پارلمان و نهادهای حاکم بر روابط جامعه محدود نیست. صدها قانون نانوشته هم وجود دارد که در میان خانوادهها و خویشان و دوستان و همسایگان و یا در موقعیتهای مختلف روابط انسانی حاکم است. این نوع قوانین را هم نمیتوان به دلیل خودبرتربینی و امتیازطلبی اختصاصی کرد و توقع داشت دیگران آن را رعایت کنند. مفهوم این روش تن دادن به هرج و مرج و تنش و تضاد و نفرت است.
اصل “تساوی” در همین مورد است که مهمترین مصداق خود را پیدا میکند. شما نمیتوانید از نوبت خودتان در صف جلو بزنید. مفهوم صف شما را با دیگران متساوی میکند و کسی بیرون از صف حق ممتازهای ندارد. در یک میزگرد نمیتوانید توقع کنید به شما وقت بیشتری داده شود. قواعد میزگرد به کسی به خاطر امتیازش وقت بیشتری اختصاص نمیدهد. قاعده بر تساوی است. در یک مهمانی نمیتوانید منبر بروید و بقیه را آدم حساب نکنید. یا انتظار داشته باشید شما همیشه بگویید و دیگران همیشه گوش کنند. یا فکر کنید شما حق انتقاد دارید و دیگران حق انتقاد از شما را ندارند. قاعده ارتباط در تعادل و تساوی است و هر گونه زیاده خواهی که قانون نوشته یا نانوشته را بر هم بزند و خلاف انتظار دیگران باشد تنش ایجاد خواهد کرد.
رعایت قانونهای نوشته و نانوشته به معنای آن است که شما همواره دیگری و دیگران را میبینید و توجه دارید که عضوی از یک جامعه یا باهمستان یا جمع هستید و همیشه باید به “رعایت” دیگران فکر کنید. “تربیت قانونی” راه را بر ایجاد نفرت اگر نبندد حتما گسترش نفرت را مانع میشود. این رعایت قانونی و اصولی مایه تحکیم جامعه دموکراتیک است. «تثبیت دموکراسی زمانی رخ میدهد که نیروهای دولتی و غیردولتی به طور مشابه در سراسر قلمرو دولتی تابع حل تضادها در چارچوب قوانین» باشند؛ قوانینی که خود نیز با معیارهای مشارکتی و دموکراتیک تصویب شده اند[2] و بر برتری کسی یا گروهی بر دیگری حکم نمیکنند.
بالا بردن تحمل قانونی به نمونه آمریکا
یک راه دیگر برای مهار نفرت پراکنی اجازه دادن قانونی به نمایش کنترل شده نفرت است. این راهی نیست که همه از آن رفته باشند. اما از راههایی است که چون یکی از بزرگترین دموکراسیهای جهان از آن حمایت میکند اکنون بر همه کشورهای دیگر تاثیر دارد.
ما با دیگران در جامعه زندگی میکنیم و بر جامعه قانون حکمفرما ست. “رعایت قانونی” در باره همه ضروری است. اما این “رعایت” به معنای آن نیست که با دیگران “موافق” ایم. بلکه به معنای آن است که به “حق دیگران” قائل ایم و این حق را اذعان میکنیم. در واقع رعایت قانونی یعنی حق خود را از حق دیگران بیشتر نمیدانیم.
اما رعایت قانونی چیزی نیست که آسان به دست آید و قانون معمولا منعکس کننده روحیه جمعی است. بنابرین در جوامعی که مردم آمادگی بیشتری دارند که حق یکدیگر را بجا آورند قوانین نیز آن را نمایندگی میکنند. در مورد آمریکا این حق شامل “تحمل سخنان نفرت آمیز” هم میشود. این موضوع ناشی از نحوه تفسیر قانون اساسی این کشور است. به همین دلیل، در آمریکا نسبت به نفرت پراکنی مدارای بیشتر و تحمل بیشتری نشان میدهند و آن را در قالب نوعی گفتار سیاسی صورت بندی میکنند. برای همین است که برخی وبسایتها که در جوامع اروپایی غیرقانونی است در آمریکا پایه گذاری میشود.[3]
اما استفاده از این حق اغلب با دردسر همراه است. در تازهترین نمونه، دو مرد که میخواستند وارد نمایشگاهی شوند که کارتونهای پیامبر اسلام در آن به نمایش گذاشته شده بود کشته شدند. برگزارکننده از گروههایی شناخته میشود که نفرت پراکنی میکنند.[4] اما برگزارکننده نمایشگاه از کار خود همچنان دفاع میکند. به نظر او کسانی که معتقدند نفرت پراکنی باید سانسور شود نفرت پراکنی را بر اساس دیدگاه خود تفسیر میکند. یعنی لزوما آنچه نفرت پراکنی تفسیر میکنند نفرت پراکنی نیست. به نظر او نخبگان و دانشگاهیانی که افرادی مثل او و گروهش را مورد انتقاد قرار میدهند بهتر است منابع فکری خشونت را انتقاد کنند نه کسانی را که خشونت فکری آنها را برملا میکنند.[5]
اما در بیشتر کشورها سخنان نفرت پراکن از حمایت قانون اساسی برخوردار نیست. در آلمان مثلا ترویج ایدئولوژی نازیسم غیرقانونی است و در بسیاری از کشورهای اروپایی انکار هولوکاست کاری خلاف قانون به شمار میرود. به همین دلیل هم شهروندان آمریکایی که در آمریکا مطالب نفرت پراکن روی وب منتشر میکنند که در دیگر کشورها غیرقانونی است اگر در خارج آمریکا باشند ممکن است تحت تعقیب قرار گیرند. [6]
بالا بردن تحمل فردی و پرهیز از رفتار احساسی
فضای احساسی و عصبی و آزردگی قابلیت فراوانی برای نفرت پراکنی و توسعه نفرت متقابل دارد. این موضوعی است که چه بسا آگاهانه مورد استفاده نیروهای امنیتی و اطلاعاتی قرار میگیرد تا مخالفان نظام سیاسی را به تفرقه دچار کنند.[7] بنابرین، برای پرهیز از دامهای تفرقه ساز و نیز برای سلامت ارتباطی خود به صورت اصولی باید از هر بحث عصبی و آزرده کننده پرهیز کرد تا آب به آتش نفرت پراکنی نریخته باشیم.
بحث صریح و مودبانه و بدون طعنه و کنایه هیچ عیبی ندارد. اما بحثی که فقط مقدار اندکی شاهد و مستندات دارد و مقدار زیادی طعنه و کنایه و تحقیر طرف مقابل است طبعا راه به جایی نمیبرد. نمونههای بسیار زیادی از این دست مباحثات روی شبکههای اجتماعی هر روزه تولید میشود. یکی از روشهای مکمل بالا بردن تحمل فردی و پرهیز از عصبی ساختن فضا ست. پایه بسیاری از عدم تحملها بی اعتنایی به سوال یا واکنش عصبی در مقابل آن است. حق سوال را باید محترم شمرد. مخاطبان در ارتباطهای دوسویه مانند شبکههای اجتماعی همیشه میتوانند کامنت بگذارند و نقد کنند یا مخالفت کنند. حرکت در محدوده پاسخگویی و رفع ابهام و پرهیز از حمله به منتقدان نشانه بالا بودن تحمل فردی است.
کامنت نویسی مسئولانه
بحثهای آنلاین فرصت خوبی است برای ارائه دیدگاههای متفاوت و مخالف یا مشارکت در گفت و شنودهای سازنده و مفید. این دست بحثها میتواند باعث شود که افرادی که حامی دیدگاههای تندروانه هستند به موضع متعادل تری برسند. هر کسی از ماجراهایی که رخ میدهد روایت خود را دارد. ارائه روایت متفاوت بخصوص وقتی متکی به شواهد محکم یا عکس و ویدئوی مستند باشد تاثیر خوبی در پیامگزاری دارد. این کارها همه در کامنت نویسی برای دیگران و پاسخ به دیگران در پستهای هر یک از ما صورت میگیرد. مشارکت فعال در همخوانی و همرسانی مواد ارزشمند میتواند آلترناتیوهای مناسب به جای خشونت و افراطیگری را معرفی کند.[8]
پایه بحث مسئولانه آن است که نشان دهید برای به دست آوردن مطلوبهای اجتماعی نیازی به روشهای خشونت آمیز در زبان و بیان و تحلیل و اقدام نیست. کار دشواری است بخصوص اگر با افراطیها سر و کار داشته باشید (که منحصر به افراطیون مذهبی نیستند و همه کسانی را که در طیفهای مختلف فکری طرفدار رادیکالیسماند در بر میگیرد). اما ممکن است. افراطی بودن یعنی گرایش به تمام روشهایی که در بحث نفرت پراکنی مطرح کردیم. مثلا آدم افراطی یکطرفه قضاوت میکند و حق دیگری را برای متفاوت بودن نادیده میگیرد و گوش خود را به نقد و پاسخگویی بسته است.
دقت کنید: در عصر اینترنت همه ما به نحوی زیر نظر هستیم! نه فقط از طرف دولتها و سازمانهای تجاری که گرایشهای سیاسی و اقتصادی ما را مطالعه میکنند بلکه از طرف مخاطبان خاموش خود. خویشتنداری بهترین دوست همه ما ست!
شفافیت گرایی و مسئولیت پذیری
یکی از راههای مهار نفرت پراکنی محدود کردن فضا برای کاربرانی است که علاقه مندند ناشناس بمانند. مطالعه نشان میدهد که وقتی کسی به صورت ناشناس کامنت میگذارد احتمال بیشتری وجود دارد که رفتار غیرمدنی و غیرمسئولانه داشته باشد: ۵۳ درصد از کامنتهای ناشناس غیرمدنیاند در حالی که این درصد برای کامنت گذاری که نام واقعی اش را استفاده میکند ۲۹ درصد است.[9]
بنابرین میشود گفت که اگر افراد مسئولیت حرف و نظر خود را بپذیرند (شفافیت) طبعا مسئولیت بیشتری میپذیرند و سنجیده تر مینویسند (مسئولیت پذیری). به همین ترتیب، باید سایتهای رسانهای را تشویق کرد که هر چه بیشتر مخاطبان را به سوی عضویت و داشتن اسم و رسم مشخص برانند و اجازه کامنت ناشناس را محدود کنند. البته انتشار ناشناس یا مستعار مزیتهای خود را دارد و همیشه در کار رسانهای حتی در دوران قبل از وب هم وجود داشته است. اما این مزیتها را باید در محل خود و با نظارت دقیق و موثر استفاده کرد و در مواردی که به انتشار گفتار غیرمدنی میانجامد آن را محدود ساخت. بخصوص باید کاربران / نویسندگان را از داشتن اسامی مستعار متعدد مانع شد؛ این کار میتواند همکاری در فریب مخاطب تلقی شود.
اعتقاد بدون تعصب
باز بودن به روی عقاید دیگران به این معنا نیست که نباید عقیده ثابتی داشته باشیم. اعتقاد داشتن خوب است و اصولا نسبیت بردار هم نیست! اما آنچه نسبیت بردار است این است که خود را حق کامل و دیگران را باطل کامل نپیندارید. یعنی همیشه آماده شنیدن و تصحیح نظر خود باشید (و این غیر از تلون عقیده است). جز این باشد حتما به خطا خواهید افتاد و اصولا از روحیه بازجست حقیقت دور میشوید و چه بسا به دایره محدود دانش خود رنگ مطلق میزنید. از نظر اجتماعی هم رفتاری ضداجتماعی شمرده میشود و برای همزیستی با دیگران روش شایسته و کارسازی نیست.
اعتقاد داشته باشید اما بگذارید دیگران هم اعتقادهای خود را داشته باشند. نقد و نظر و تکیه بر خرد انتقادی در مقابل همه عقاید از جمله عقاید خودتان آزاد است اما از حمله و تخریب و نفی مطلق عقاید دیگران بپرهیزید. شما خدا نیستید و بهشت و جهنم را تقسیم نمیکنید. شما هم فردی مثل دیگر افراد بشر هستید. حق دارید اعتقاد داشته باشید ولی حق ندارید دیگران را از اعتقاد داشتن به چیزهایی خلاف عقاید شما بازدارید یا به آنها به این خاطر حمله کنید و آنها را کم عقل و نادان و نافهم و مستحق تحقیر و تبعیض و یا محاکمه و تبعید و شکنجه و آزار بشناسید.
پرهیز از قطبی سازی
از شرح بالا باید این نکته هم روشن شده باشد که ساده سازی و سیاه و سفید کردن و تقسیم جهان و جامعه به اردوی خوبها و اردوی بدها کمکی به همزیستی و رعایت دیگران نمیکند و باید از آن پرهیز کرد. ممکن است مشکل باشد که فکر کنید چطور ممکن است دیگران هم عقاید درستی داشته باشند ولو مخالف یا متفاوت با عقاید شما باشد. اما مسئله این نیست که چه کسی درست میگوید یا نمیگوید. مسئله این است که درست گویان نمیتوانند نادرست گویان را از میدان به در کنند و به حذف آنها بکوشند. یعنی حذف کسی که به عقیده شما نادرست میگوید نه ممکن است نه مطلوب. شما میتوانید اختلاف نظر و عقیده خود را حفظ کنید و برای نقد حریفان و رقیبان فکری بکوشید و سستی نظر و عمل آنها را نشان دهید. اما بیشتر از این نمیتوانید پیش بروید. زیرا امنیت خود و جامعه را به خطر میاندازید. چون اگر بر خود روا دانستید که در حذف دیگران بکوشید دیگران هم بر خود روا خواهند دید در حذف شما بکوشند. نتیجه تنازع و تضاد و تنش خواهد بود.
صحنه جامعه غیر از صحنه فکر است. نقد و نفی را در صحنه فکری باید نگه داشت. صحنه جامعه عرصه عمومی است و از آن عموم است با همه اختلافهایی که دارند. جامعه با توافق کسانی که با هم اختلاف دارند ساخته میشود. یعنی عرصه توافقهای ما ست نه اختلافات ما. و روشن است که جنس آن توافقها و این اختلافها یکی نیست. پس به هر کدام در حوزه خود باید رسیدگی کرد.
تعمیم قاتل؛ خطاکار همیشه فرد است
از تعمیم اتهام و خطا و جرم به گروه و طبقه و جماعت و صنف و نژاد و ملت و قومیت پرهیز کنید. این موضوع بسیار شایع است و گاه صورتهای دهشتناکی از فجایع انسانی درست میکند. یکی از بزرگترین بیرحمیهای تاریخ پس از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد که در آن هر کسی به صرف آنکه “آلمانی” بود مورد آزار و اذیت قرار گرفت و حتی کودکان از آن در امان نماندند. آلمانیهایی که بیرون از آلمان در کشورهای همسایه برای قرنها به صلح و مسالمت زندگی میکردند رانده شدند و خانه و زندگی خود را از دست دادند و به آنچه در آن هیچ شرکتی نداشتند مجازات شدند. مستند “۱۹۴۵: صلح ستمگرانه” جریان بیرحمیهای بعد از پایان جنگ را بخوبی روایت میکند.[10]
در لهستان مثلا سولومون مورل از پارتیزانهای سابق به جماعتی از مردم آلمان که به زور از خانه هاشان رانده شده بودند و در اردوگاه نگهداری میشدند، میگفت: «پدر و مادر من در آشوویتس به دست شما آلمانها با گاز کشته شدند.» تخصص این فرد آن بود که از آدمها هرم بسازد: زندانیان را در لایههای چند نفره روی لایهای دیگر از آنها بخواباند و وقتی انبوهی از آنها روی هم گذاشته شدند نگهبانان روی همه آنها پایکوبی کنند.[11]
این نمونه شاخصی از تنبیه همگانی برای جرایم افراد معین است. امثال مورل فکر میکردند هر کس آلمانی است در جنایتهای آشوویتس مقصر است. اما مقصر همیشه فرد است با نام و نشان مشخص. اگر فراتر از آن رفتید به حوزه انتقامجویی وارد شده اید.
فیلم “صلح ستمگرانه” میزان بیرحمی انتقامجویان را بخوبی نشان میدهد: تیراندازی به مردم و کشتن آنها، رژه و راهپیماییهای اجباری برای عاجز کردن و کشتن مردم، تجاوز به دو میلیون زن و کودک آلمانی، تحقیر عمومی، شکنجه و اعدام بی شمار افرادی که از اقوام مختلف آلمان بودند بخصوص در چکسلواکی و لهستان.[12] مهمترین کلیدواژه این بیرحمی همانا “انتقام” بود.
از این حوادث در قرن بیستم کم اتفاق نیفتاده است. در اواخر این قرن نیز یکبار دیگر مجازات دسته جمعی در روندا تجربه شد که در آن ظرف ۱۰۰ روز ۸۰۰ (هشتصد) هزار نفر از توتسیها و دیگر مخالفان قوم هوتو به قتل رسیدند بدون اینکه در هیچ جنایتی شرکت کرده باشند. حتی کلیساها به کسانی که به آنها پناه آوردند رحم نکردند.[13]
تعمیم خطای یک فرد یا گروه به همه یک قوم یا ملت تعمیم بسیار خطرناکی است. از این رو، خطاکار همیشه باید مشخص باشد و فقط همو با رعایت همه موازین قانونی محاکمه و مجازات شود. هر نوع خیال پردازی در باره اینکه چه کسانی با آن جنایتها موافق بودهاند – ولو مشارکتی نداشتهاند – انتقامجویی را تحریک و تقویت میکند.
دیدبانی مدنی بر خشونت زبانی
مفهوم دیدبانی اساسا مربوط به زندگی مدنی است. یعنی حوزهای را در بر میگیرد که لزوما با قانون و نظارت رسمی سر و کار ندارد. اینجا مردم و رسانهها هستند که نقش فعال دارند. نظارتهای رسمی چه بسا ناتوان از دیدبانی همه جانبهای باشند که با مشارکت مردمی ممکن است. عباس عبدی در نقد قوانین ایران و نظارتهای رسمی مینویسد:
«دستگاه نظارتي دولتي آن قدر غرق در برخي از نظارتهای سياسي بر رسانههای غيررسمي است كه يكي از مهمترين زمينههای تخلف را ناديده ميگيرد. تخلفي كه به مرور زمان تبديل به يك فرهنگ مبتذل و مخرب ميشود. اين فرهنگ ناهنجار چيزی نيست جز توهين به اقوام و نژادها و اديان و مولفههای مشابه متمایز کننده انسانها. در قانون اساسي ایران و قوانين عادی منع توهينها متوجه اشخاص و مقامات سياسي و نهادهای مذهبي است، و اشارهای به نفی توهينهای نژادی و زباني و قومي نشده است. هرچند بعدها در قانون مطبوعات چند مورد به اين مجموعه اضافه شد و در برخي آييننامههای دولتي نيز بر ممنوعيت اقداماتي كه با تحريک و اختلاف نژادی و استهزای آنان همراه باشد تأكيد شده است. ولي اين موارد، به معنای منع قانوني و تلقي شدن جرم نيست.»
عبدی بدرستی اشاره میکند که توجه به “خشونت زبانی” هنوز در جامعه ایران نوپا ست و در این میان ملت و دولت تمایز مهمی ندارند:
«متأسفانه در ايران واكنشهاي ما چه در عرصه حکومتی و چه در عرصه مدنی و حتی روشتفکری در اين زمينه بسيار كمرنگ است. تاسف بارتر این که در گذشته برخی از پیشگامان روشنفکری ما خودشان آتش بیار این معرکه بودند. چندی پيش يكي از دستاندركاران، اوباما را كاكاسياه ناميد كه آشكارا توهين نژادی است و اگر در جامعه پيشرفته بود، تبعات سنگيني متوجه او ميشد.»
او از یک نمونه اخیر در سخنان توهین آمیز و نفرت برانگیز یاد میکند که واکنش جدی و بازدارنده در مقابل آن انجام نشده است: «در مواجهه با اتفاقی که در عربستان افتاد و به دو جوان ایرانی تعرض شد به صورت چندش آوری برای برد یک بر صفر تیم پیروزی از یک تیم عربستان؛ تیتر زدند: تجاوز صدهزار نفری به آل سعود! »
این گونه رفتارها طبعا «در محيطهاي غيرمسئول و بدون نظارت به سرعت رشد ميكند. به همين دليل است كه محيطهای ورزشي و استاديومها بيش از ساير محيطها برای شكلگيری آنها مستعد هستند.»[14] به عبارت دیگر، وقتی گروههای بزرگ مردمی کنار هم جمع شوند و بر آنها احساسات ستیزه جویانه غلبه داشته باشد، بروز رفتارها و گفتارهای دیگرستیز محتمل است. بخصوص که کنترل جمعیتهای بزرگ کار آسانی نیست. این کار تنها از خود مردم بر میآید. مردمی که با ستیزه جویی و دیگرآزاری همراهی نکنند. یعنی نوعی نظارت بر رفتار که منشا آن خود مردم باشند تا پلیس و نیروهای برقرارکننده نظم. نظم واقعی در همین نظارت عمومی است.
یکی از راههای دیدبانی استفاده از صفحات شخصی در شبکههای اجتماعی است. هر یک از ما با شبکهای از افراد پیوند داریم و بسادگی میتوانیم به تصحیح نظرات مخرب یا تنش آمیز بپردازیم و آن را در میان شبکه دوستان خود یا عرصه عمومی شبکههای اجتماعی توزیع کنیم.
ادامه دارد
بخشهای پیشین
تاریخ نفرت و معنای نفرت پراکنی
پانویسها
[1] رضا علیجانی، اطلاعات بیخ گوش اپوزیسیون، رضا علیجانی دات کام، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴.
[2] علمداری، جامعه مدنی، ص ۳۱۳.
[3] Saunders, Degradation, p. 104.
[4] Ann Telnaes, “Pamela Geller, Islam, and protecting stupid speech”, Washington Post, May 5, 2015: Link.
[5] Pamela Geller: A Response to My Critics—This Is a War, Time, May 6, 2015: Link
[6] Frequently Asked Questions About Hate Crimes and Hate on the Internet: Link
[7] علیجانی، همانجا.
[8] Use of Internet for Terrorist Purposes , p. 12: Link
[9] MARIA KONNIKOVA, “The Psychology of Online Comments”, The New Yorker, Oct 23, 2013: Link
[10] 1945 The Savage Peace, BBC Documentary, YouTube: Link
[11] Martin Hoyle, “‘1945: The Savage Peace’, BBC2”, FT, May 22, 2015: Link
[12] Gerard O’Donovan, 1945: The Savage Peace, review: ‘shocking’, The Telegraph, May 24, 2015: Link
[13] بنگرید به: “صد روز کشتار؛ نسل کشی در رواندا چگونه انجام شد؟”، بی بی سی فارسی، ۷ آوریل ۲۰۱۴
[14] عباس عبدی، “توهین های قومی و نژادی را ممنوع کنیم”، روزنامه اعتماد (فروردین 1394) قابل دسترسی در: آکادمیا.
Trackbacks