در نبود فضای نقد و مطالبه کشف حقیقت، این نگرانی وجود دارد که پرونده ماجراجویی هستهای همانند پروندههای دیگر فیصله یابد و صورتبندیهای غلطی از چگونگی آغاز و پایان آن در اذهان عمومی ترسیم شود. در مرور موشکافانه پروژه هستهای باید بحرانسازی و خط تقابل را عامل زیربنایی دید و نقش رهبری و مقامات حکومتی تا منتقدان و روشنفکران را در عظمتطلبی اتمی بررسی کرد.
پرونده هستهای ایران ظاهرا به ایستگاه آخر رسیده هرچند هنوز چند مرحله باقی مانده است تا برجام توافق شده در وین وارد فاز اجرایی شود. اما قرائن گواهی میدهند که نهایی شدن این توافق از گزینههای دیگر بیشتر محتمل است.
با فرض اینکه توافق اجرایی میشود و نگاه اکثریت مردم و گروههای سیاسی ایران نیز با نگاه حداقلی بدان مثبت است، سئوالی پیش میآید که با توجه به رضایت نسبی موجود، باید از کنار این بحران دوازده ساله گذشت یا اینکه به کالبد شکافی آن پرداخت؟ به باور نگارنده زمانی دستاوردهای مثبت مصالحه هستهای تاثیر ماندگار و معنادار خواهد داشت که ابعاد مختلف چرایی تحمیل این بحران سنگین بر کشور و ملت مورد بررسی عمیق و ژرف کاوی قرار گیرد.
باید مشخص شود که چه کسانی به بحران و مناقشه دامن زدند و با طرح ادعاهای گزاف و بیاعتنایی به نظام قواعد بینالملل و تحریمها، بر کوره ماجراجویی هستهای دمیدند و در نهایت نیز تن به عقبنشینی داده و با پذیرش محدودیت های سنگین و کمسابقه دامنه فعالیتهای هستهای را محدود کردند. باید مشخص شود آیا فعالیتهای هستهای انجام شده از نقطهنظر فنی و اقتصادی توجیه داشته و اساسا بر مبنای انگیزههای علمی و توسعهگرایی پیش رفته و یا دلایل امنیتی و دکترین بحرانسازی برای استمرار بقا، خاستگاه برنامه هستهای بوده است.
ضرورت روشنگری
ممکن است عدهای بگویند حال که نظام و به طور مشخص رهبری آن به این نتیجه رسیدهاند که دست از تداوم تقابل بردارند و با تعامل با غرب و آمریکا به تحریمها و انزوای ایران خاتمه ببخشند و از این اتفاق نیز نیروهای صلحدوست دنیا شادمان هستند، دلیلی ندارد به گذشته پرداخت و با طرح بحثهای جدلی کام شیرین ملت را تلخ کرد؛ مهم از این به بعد است که دیگر بحران هستهای خاتمه یافته است. در پاسخ باید گفت اگرچه بحثهای عمقی و ریشهیابی مسائل مهم سیاسی که بعدی تاریخی پیدا کرده است با هیجانات جاری سازگاری ندارد و حتی ممکن است باعث نگرانی مقطعی افکار عمومی نیز بشود و تنشهایی را نیز به همراه داشته باشد، اما در غیاب تلاش برای روشن کردن حقیقت بحران هستهای و معرفی مسئولان آن، هیچ ضمانتی برای پایداری دستاوردهای حاصل از مصالحه هستهای وجود ندارد.
مشکل فقط در پرونده هستهای نبوده و نیست بلکه نگاه ستیزهجویانهای که از طریق خط تقابل و بحرانسازی میخواهد برنامههای خود را جلو ببرد، مشکلساز و عامل زیر بنایی است. حوزه هستهای روبنا است و یک مصداق تنشزایی را به نمایش میگذارد.
آشوبآفرینان و مدافعان راهبرد خصمانه در سیاست خارجی با قدرتهای جهانی از هر حوزهای میتوانند برای جلو بردن مقاصدشان استفاده کنند. آنها زمانی به تسخیر سفارت آمریکا و گروگانگیری روی آوردند، دورانی دیگر تحریک کشورهای عربی و صدور انقلاب مستمسک واقع شد. رویداد خونین برائت از مشرکین در مکه در سال ۱۳۶۶، مصداقی دیگر از نگاههایی بود که سر سازگاری با مناسبات دنیا نداشتند. اصرار لجوجانه بر ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر، بستر دیگر عظمت طلبیهای متوهمانه بود.
در همه این رویداد ها از کیسه ملت و کشور حاتم بخشیهای کلان شد و بعد از پایان ناکام همه جنجالهایی که بیفرجامی آنها از قبل معلوم بود، هیچ کس مسئولیت اقدامات مضر به حال منافع و امنیت ملی و مصلحت همگانی را قبول نکرد و عمده سلسلهجنبانان، با گریز از پاسخگویی و تحمل تبعات اقدامات ضد ملی و مردمیشان، دوباره در عرصههای دیگر فعال شدند و این روند معیوب تا کنون استمرار یافته است.
توجیه اهداف بلندپروازانه
در نبود فضای نقد و مطالبه کشف حقیقت و پاسخگویی مسئولان و مسببان، این نگرانی وجود دارد که پرونده ماجراجویی هستهای همانند پروندههای مشابه فیصله یابد و صورتبندیهای غلطی از چگونگی آغاز و پایان آن در اذهان عمومی ترسیم شود.
در حال حاضر نگاه رسمی دولت بر برد- برد بودن برجام تاکید دارد. مسئله به گونهای فرموله میشود که گویا استقامت مردم ایران باعث شده غرب از تداوم تحریمها ناامید شده و پای میز مذاکره بیاید و تیم مذاکرهکننده جدیدی نیز با مهارت های دیپلماتیک آنها را قانع کرده است که تقابل برای هر دو طرف ضرر دارد!
این صورتبندی که البته به صورت خلاصه ارائه شده است، تصویر کمیک و خلاف واقع فاحشی بیش نیست. این توافق با عقبنشینی آشکار از ادعاهایی صورت گرفت که برای بیش از یک دهه رفاه مردم و زیر ساختهای اقتصادی، توسعهای، عمرانی و اجتماعی کشور را قربانی اهداف بلندپروازانه ومتوهمانه خود ساخت.
فشار عملی تحریمها و نگرانی از تشدید تبعات منفی انزوای بینالمللی باعث شد تا دستکم یک سال قبل از اینکه اعتدالیها دولت را در دست بگیرند، ناخدای ماجراجویی هستهای ترمز را بکشد و به سمت تنشزدایی برود. البته ابعاد این عقبنشینی در حد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نیست ولی عدول چشمگیری از مواضع پیشین است. آنچه حکومت از توافق برجام بدست میآورد با هزینههای بسیار بسیار کمتر و بدون درگیری با جامعه جهانی و تحمیل دهها میلیارد دلار ضرر قابل حصول بود.
ناگفتههای عراقچی
سخنان عباس عراقچی در جمع مدیران و خبرنگاران صدا و سیما، بستر خوبی برای شناخت ماهیت امنیتی و بحران خود ساخته حکومت است که هیچ نسبی با منافع ملی نداشته و ندارد. این سخنان اگر چه تکذیب شد، اما تطبیق آن با فکتها و قرائن بسیار و نوع رفتار صدا و سیما نشان میدهد این تکذیب را نباید جدی گرفت و موضوع تنها بر سر علنی ساختن سخنانی است که قرار بود محرمانه بماند.
عراقچی به صراحت میگوید از ابتدا برنامه برای تهیه انرژی و کسب فناوریهای جدید روی ریل قرار نگرفت بلکه شروع مخفیانه که با خرید سانتریفوژهای دست دوم از پاکستان صورت گرفت، با انگیزههای امنیتی و سیاسی صورت گرفت تا در نهایت حکومت اهرم فشاری برای ایجاد بازدارندگی در برابر آمریکا داشته باشد و این کشور را راضی سازد که موجودیت جمهوری اسلامی را به عنوان یک بازیگر منطقهای به رسمیت بشناسد.
عراقچی در سخنانش تایید میکند که برنامه غنیسازی در ایران توجیه اقتصادی ندارد. این سخنان همراه حرفهای علیاکبر صالحی، فاصله زیاد ادعاها با وضعیت واقعی توان هستهای حکومت را نمایان میسازد. تنها سانتریفوژ هایی که حکومت میتواند در برنامه صنعتی به کار بگیرد، از نسل “ای ار ۱” هستند که تکنولوژی نیم قرن پیش دنیا را دارد و سالی یک سو اورانیوم غنی شده تولید میکند.
در پایان دوره محدودیتهای تخقیقاتی قرار است اگر شرایط به خوبی پیش برود، در بهترین حالت، سانتریفوژ های نسل ۶ و ۸ در ابعاد صنعتی مورد استفاده قرار بگیرند تا با ناوگان بیست هزار سانتریفوژی بتوان سوخت هستهای نیروگاه بوشهر را تامین نمود!
هیاهوی بسیار بر سر هیچ
بنابراین چشمانداز ده ساله بعد از پایان یافتن وضعیت غیر عادی، چنین خواهد بود که توسعه ناوگان غنیسازی نمیتواند همه نیازهای انرژی اتمی را در آینده تامین کند. این نقص که علاوه بر اصرار روسیه به صادارت سوخت هستهای بر نبود اورانیوم خام در ایران نیز متکی است، در کنار این واقعیت که قمیت تمام شده غنیسازی اورانیوم در ایران سه برابر قیمت جهانی است، نشان میدهد تا چه میزان هیاهوی هستهای حکومت در دوازده سال گذشته و بزرگنماییها پیرامون متن برجام و امتیازات بهدست آورده، از نقطه نظر علمی، اقتصادی و توسعهای بیپایه و اساس است.
در این شرایط مسئولیت ملی حکم میکند تا بر اساس برخورد منطقی و منصفانه و در عین حال حسابکشی جدی و بدون مسامحه، به کالبدشکافی پرونده هستهای و تمیز اهداف حکومت با منافع ملی و مصلحت ملت و کشور پرداخت.
لازمه این کار وجود فضای آزاد و مخالفت با دیدگاههایی است که از سر مصلحتسنجی دعوت به خود سانسوری میکنند و یا موضوع را به دعواهای سیاسی تنزل میدهند. الیته در مسیر مخرب پیموده شده، فقط رهبران ارشد حکومت دست نداشتند بلکه برخی از نیروهای سیاسی منتقد و روشنفکران نیز آب به آسیاب عظمتطلبی اتمی نظام ریختند.
کالبدشکافی به معنای انتقامگیری و تسویه حسابهای سیاسی نیست، بلکه باید با هدف نقد و نکوهش راهبرد و دیدگاههای خصومت محور در سیاست خارجی و مصونیت بخشیدن به کشور در برابر این آفت مهلک صورت گیرد.
بیشتر بخوانید: اتم، روشنگری و سازشگری
با تشکر از جناب افشاری عزیز به خاطر انتشار مقاله تحلیلی سیاسی و روشنگرانه .
به راستی که تشت رسوایی اینان مدت زیادیست از بام فرو افتاده و دیگر آبرویی برایشان باقی نمانده است و در تمام عرصه های داخلی و خارجی با شکستهای ذلت بار و خفت باری رو برو شده اند .
هدف اصلی طولانی کردن مذاکرات اتمی هم تلاش برای گرفتن ضمانتهای لازم و یک گارانتی برای عدم تغییر نظام فاسد اسلامی توسط حکومت ایران بود و در حقیقت آمریکا و متحدانش به این خائنین وطن فروش گارانتی لازم را دادند و کلیه مسائل دیگر مانند حقوق بشر و دخالتهای بیجا در مسائل داخلی کشورهای دیگر مانند عراق و سوریه و یمن را کاملآ نادیده گرفتند و بهترین فرصت تاریخی جهت تغییر نظام ننگین اسلامی را از دست دادند که برای آیندگان در تاریخ ثبت و ضبط خواهد گردید .
البته همه این بازیها هم جزو سیاستهای کثیف شیطان بزرگ بوده و هست و چون این نظام ننگین کلیه منافع آنها در منطقه را به نحو احسنت تامین می نماید ، به هیچوجه علاقه ای به تغییر و جایگزینی نظامی مردم سالار ندارند و نمونه عینی آن را همگان در اعتراضات سال 88 و عدم پشتیبانی از معترضین توسط دولت اوباما به خوبی دیدیم .
در این میان نباید نقش بازیگران منطقه ای و بین المللی مانند چین و روسیه را از نظر دور داشت .
کشورهایی کمونیست که برای رقابت با غرب و شیطان بزرگ کشورهای کوچک و نظامهای نادان و نا آگاه سیاسی و فاسد را ابزار دست خود قرار داده و نیات شوم و کثیف خود را پیاده می نمایند .
متاسفانه حکومتچیان بی خبر از دنیای سیاست و اوضاع کنونی جهان خود را دربست به آغوش کمونیستها انداخته اند و هر چند میدانند و تجربه تاریخی نشان داده است که آنها هدفی جز خیانت و کسب منافع مادی و سیاسی ندارند و در واقع در حال باج گرفتن از اینگونه نظامهای به اصطلاح اسلامی می باشند .
امید است ملت مظلوم ایران با آگاهی و خود باوری و اتحاد ، تصمیمی تاریخی گرفته و در راه تغییر نظام ننگین اسلامی و برقراری یک نظام سکولار مبتنی بر دموکراسی و مردم سالاری واقعی گامهای دقیق و درست بردارند .
با تشکر فراوان از مسئولین محترم رادیو زمانه .
بهنام / 05 August 2015
نتیجه صرف صدها میلیارد دلار در پروژه هسته ای و ساختن موشکهای دور بُرد به بهانه استفاده از انرژی اتمی، ویران شدن جامعه و به تباهی کشیده شدن زندگی کارگران و مزدبگیران است.
حکومت اسلامی فریبکارانه می خواهد این قطعنامه را یک پیروزی برای حکومت به حساب آورده و دم از جشن هسته ای می زنند. کدام پیروزی و کدام جشن؟
بر باد دادن این همه ثروت جامعه را با کدام معیار باید پیروزی دانست و جشن گرفت؟
مگر این که برای عقب نشینی و شکست ولی فقیه جشن گرفته شود؟
nader / 06 August 2015
<>
تکلیف نظام جمهوری اسلامی مشخص است نیازی هم بتحلیل ندارد چرا باید مخالفین سرسخت جمهوری اسلامی به خیانت و جنگ طلبی متهم شوند ولی کسانی که بقول نگارنده آب به آسیاب نظام ریخته اند خیلی با لطافت مورد نقد قرار گیرند اگر در ابتدا و نه در نهایت فقط بگوییم هرجا جلوی ضرر را بگیریم(بگیرند) منفعت است اصلا نیازی به تحلیل و تفکر هم نیست هرچی پیش آمد خوش آمد.
سینا / 06 August 2015
انچه در همه این سالها مورد غفلت بوده است تحلیل درست جنبش سال 57 و حکومت حاصل از ان است . جنبشی حاصل “بی ریشگی ” مردمانی که به درون جهانی مدرن رانده شده بودند و خواهان ” بازگشت به خویش و هویت ” بودند و ایده لوژی تمامیت گرای اسلامی . نتیجه ان شکل گیری حکومتی شبه توتالیتر بود که از دو بخش تشکیل شده است رهبری که می کوشد جنبش اسلام گرایی شیعی امام زمانی را به جلو برد و دولت بورکراتیک که به رتق و فتق امور کشور داری و دیپلماتیک می پردازد .گرچه ایندو در حفظ حکومت مشترک هستند اما در پیش بردن جنش در تضاد قراردارند . اداره کشوری هشتاد میلیونی در زمانی طولانی با ساز و کار جنبشی در حوزه کشور داری و بین المللی غیر ممکن است چون به بحرانهایی می انجامد که تاکنون شاهد بوده ایم و می تواند به نابودی حکومت بینجامد .از سوی دیگر پذیرش سازوکارهای بورکراتیک و تمکین به قوانین موضوعه کشوری و بین المللی نیز از سوی جنبش غیر ممکن است چون به نابودی جنبش می انجامد .
ریشه همه تضادها و تناقضات را باید در بستر دوگانگی فوق دید ( در همه حکو مت های توتالیتر چنین تضادی مشاهده شده است ) . در ایران به دلیل فروریزی تدریجی باور به ایده لوژی شبه توتالیتر اسلامی شیعیگری از قدرت رهبری جنبش کاسته شده و این تضاد بین ولی فقیه و دولت بورکراتیک تشدیده شده است اما هنوز قدرت اصلی در اختیار ولایت فقیه است که منابع اصلی قدرت پول و سلاح را در اختیاردارد و پرچم دار جنبش اسلامی امام زمانی است . سرنوشت دو کشور چین و شوروری سوسیالیتی دورنمایی از سرنوشت چنین حکومت هایی را در اختیار ما می گذارد: سلب قدرت از رهبری جنبش با ایده لوژی توتالیتر و تبدیل حکومت به دولتی بورکراتیک استبدادی ( چین ) یا تداوم تضاد بین دو بخش قدرت و تودهای مردم و فروپاشی حکومت ( اتحاد شوروی ) .در مورد حکومت اسلامی ایران نیز هردو این اشکال تغییر یا وقوع شکل دیگری محتمل است اما سایه تضاد تا زمانیکه حکومت اسلامی برجاست تداوم خواهد داشت و وظیفه تحلیل گر سیاسی ( که با وظیفه اندر زنامه نویس به حاکمان متفاوت است ) درک درست نیروهای سیاسی و نشان دادن واقعیت است .
شاهد / 07 August 2015