قیمت بالای غلات تا چند سال پیش، موجب شد که کاشت و برداشت به بالاترین حد خود برسد. همین به نوبه خود به روند نزولی بهای محصول انجامید. این فرایند، «چرخه خوکی» نام دارد. نامی که چندان جذاب نیست اما فرصتی است برای رفع مشکل گرسنگی در جهان.
بهای گندم، ذرت و سویا تاثیری مستقیم بر میزان گرسنگی در جهان دارد. روند تغییر بهای غلات در سالهای اخیر حاوی نکته متضادی است: قیمت بالای غلات در چند سال گذشته دلیل سقوط بهای کنونی آن است. بخشی از درآمدهای بالای کشاورزان در سالهای گذشته، به مدرنسازی و سرمایهگذاری در این بخش منجرشد. این به نوبه خود به کاشت و برداشت بیشتر و سقوط قیمت غلات انجامید. چیزی که میتواند فرصتی برای مقابله با گرسنگی یا سوءتغذیه در جهان باشد.
برداشت عمومی این است که بهای تولیدات خام کشاورزی مانند غلات روندی صعودی دارند، دلایل هم کاملا روشن هستند: جمعیت رو به رشد جهان، تغییر عادتها و افزایش مصرف مواد غذایی، روند رو به کاهش سطح زمینهای زیر کشت، تغییرات آب و هوایی، استفاده از محصولات کشاورزی برای تولید سوخت خودرو و دلالبازی… همه موارد یاد شده درستاند و این هم ملموس است که تغذیه ساکنان کره زمین با مشکلات جدی روبروست اما تنها یک نکته در این ماجرا نادیده گرفته شده: سالهاست که بهای گندم، ذرت و دیگر محصولات مشابه در حال ریزش است.
اولین افزایش قیمت، اوایل هزاره سوم
ده سال پیش جهان در وضعیت دیگری بود. کشاورزی در سراسر جهان در وضعیتی مثل کما قرار داشت. بهای محصولات کشاورزی به پایینترین حد خود رسیده بود و کشاورزان به مفهوم واقعی کلمه جزء بازندهها بودند. منفعتی در فعالیت کشاورزی وجود نداشت. سرمایهگذاری در عرصهای که سودآور نبود، صورت نمیگرفت.
با حضور کشورهای تازه صنعتیشده به ویژه چین به عنوان متقاضیان جدید در بازار، عرصه به خوابرفته کشاورزی ناگهان تکان جدی خورد. به گزارش وزارت کشاورزی آمریکا (USDA) مصرف گندم و دیگر غلات دانه درشت در چین، طی سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۴ از ۲۴۳ به ۳۶۱ میلیون تن رسید. از نظر اقتصادی، این افزایش تقاضا به تولید ثابت و سپس به افزایش بها انجامید.
انفجار قیمتها و ناآرامیهای اجتماعی
تغییرات آب و هوایی نگرانی از خشکسالی را تشدید کرد، اما پیش از رخ دادن این خشکسالی، ترس از پیامدهای آن موجب افزایش سریعتر قیمتها شد. در بازار بورس موادخام غذایی، فرایند جذابی از منظر سودآوری شکل میگیرد که دعوتنامهای عمومی برای دلالها است؛ همانها که از شعار «ارزان بخر، گران بفروش» پیروی میکنند.
از طرف دیگر، بحران سرمایهگذاری هم حکمفرما بود: در سال ۲۰۰۵ در محدوده جغرافیایی دلار، بهرهها پایین و تورم بالا است. به همین دلیل بیش از ظرفیت، سرمایه به سوی مواد خام غذایی سرازیر میشود و قیمت غلات با شتاب بیشتری افزایش مییابد تا آنجا که در تابستان ۲۰۰۸ به سه برابر بهای آن در مقایسه با چند سال قبل از آن میرسد.
وضعیت بخش بزرگی از مردم جهان که تا پیش از این هم برای تهیه مواد غذایی دچار مشکل بودند، نامناسبتر شد. مصر درگیر مشکل کمبود گندم برای تهیه نان بود. بعضی از کشورهای آسیایی هم دچار کمبود برنج بودند که غذای اصلی مردم را تشکیل میدهد. در گوشههایی از جهان این شرایط منجر به ناآرامی و گاهی شورشهای اجتماعی شد.
نقش دلالبازی در بازار
با بروز بحران مالی، تنش پایان گرفت. سرمایهگذاریهای پرخطر، بازار مواد خام را شتابان ترک گفتند و یا بسوی سهامهای در حال سقوط رفتند. بهای غلات در مدت کوتاهی به نصف رسید. بعد از آرام شدن اوضاع، دوباره روند اصلی یعنی افزایش تقاضا بر بازار مسلط شد. این وضع تا سال ۲۰۱۲ ادامه یافت و از آن به بعد سقوط بهای غلات تداوم دارد.
در این مورد هم دلالبازی بیتاثیر نیست. «گران بفروش، ارزان بخر»، شعار روز است. فعالان بازار بر روی روند نزولی قیمتها سرمایهگذاری میکنند. دلالبازی با محصولات کشاورزی بسیار بحثانگیز است و منتقدان این گروه را مسئول گرسنگی در جهان میدانند. پژوهشهای زیادی روی ارتباط دو امر یادشده انجام شده و در واقع دلالبازی میتواند در هر دو جهت (ارزانی یا گرانی) اثر بگذارد. نتیجه بررسیها: این امر نمیتواند ایجاد روند کند، اما میتواند بر روند حاکم سوار شود و آن را تشدید کند.
بزرگترین داد و ستد مواد خام غذایی در بورس مواد خام انجام میشود و پیشتاز معاملات محصولات کشاورزی، «بازار تجارتی شیکاگو» (CME) است. در این بازار موادی مانند ذرت، گندم، سویا، جو و برنج، روغن پالم، چوب، مواد لبنی، کاکائو و قهوه خرید و فروش میشوند.
معاملات محصولات یاد شده بر اساس «قرارداد آتی» (futures contract) انجام میگیرند. به عنوان مثال یک نانوایی، خرید گندم مورد نیاز را برای تاریخ مشخصی در آینده با قیمتی که اکنون تعیین میشود، تضمین میکند. در مقابل هم فروشندهای که میتواند یک کشاورز باشد، تضمین میکند که در همان تاریخ پیش رو، آن میزان گندم را با قیمت یاد شده ارسال کند. بدین ترتیب هر دو طرف قرارداد امنیت برنامهریزی دارند.
دلالها هم میتوانند در این بازارها اقدام به خرید و فروش کنند. اما آنطور که روشن است علاقهای به دریافت محصول ارسالی در آینده ندارند، بلکه پیش از موعود اقدام به فروش کرده و از نوسان قیمت سوءاستفاده میکنند. دلالبازی روند قیمتها را در هر دو جهت افزایشی یا کاهشی، تشدید میکند. در حال حاضر ممنوعیت یا حداقل محدودیت دلال بازی مورد بحث است. مشکل اما تشخیص معامعله صوری از واقعی است.
قدرت نوآوری
از ۲۰۱۲ بهای بالای غلات قربانی روند فزاینده خود شد. از آنجا که کشاورزان در پایان دهه گذشته از سود رو به رشد خود خشنود بودند، در این بخش به شکل گستردهای سرمایهگذاری کردند که بسیار ضروری بود از جمله نوسازی ماشینآلات. پیشرفت تکنولوژیک امکان افزودن و توزیع دقیق کود و نصب سیستمهای آبیاری را در مزارع فراهم کرد. تراکتورهای جدید مجهز به سیستمهای رهیاب (جیپیاس) هستند. سرازیر شدن سرمایه موجب انقلاب در این بخش شد.
پیشرفت تکنولوژیک موجب افزایش محصول به نسبت اراضی شد و بسیاری از زمینهای بلااستفاده مورد بهرهبرداری کشاورزی قرار گرفتند. از منظر اقتصادی تولید غلات متناسب با میزان تقاضا شد. بنا بر آمار USDA که کتاب مقدس کشاورزی نامیده میشود، در فاصله سالهای ۱۹۸۵ تا امروز میزان تولید گندم و دیگر غلات دانهدرشت از ۱۳۲۸ به ۲۰۰۷ میلیون تن بالغ شد. همچنین در فاصله سالهای ۲۰۰۲ تا کنون میزان زمینهای زیر کشت از ۵۰۳ به ۵۴۵ میلیون هکتار رسید.
به نظر متناقض میرسد: قیمت بالای غلات تا چند سال پیش، موجب شد که میزان برداشت به بالاترین حد خود برسد و بهای محصول به سراشیبی بیفتد. این نوع رابطه، «چرخه خوکی» (pork cycle) نام دارد. نامی غیرجذاب؛ اما فرصتی برای غلبه بر مشکل گرسنگی در جهان.
با سپاس از شما و پوزش از اینکه نوشته ام کمی طولانی میشود.جای یک نکته خالی است.
یکی از آفتهای ذهنی,عادت به حل مسٱله به روش خطی است مثلا:قیمت بالاست پس باید
پایین بیاید,غذا کم است پس بیشتر تولید کنیم.این دیدگاه شاید نتایج تلخی بیاورد.
غذا دادن به گرسنگان در شرایط فرهنگی کنونی جهان باعث افزایش رفاه نمیشود ,باعث
افزایش جمعیتشان میشود.همانطور که میدانیم جمعیت به لحاظ ریاضی,رشدی مالتوسین
دارد. P=P0.e^rt که یک معادله دیفرانسیل خطی آشناست.این رشد,فزاینده و نامتناهی است
اما رشد جمعیت انسان ,رشدی فیزیکی و وابسته به ماده است و عقلا نمیتواند نامتناهی
باشد.برای مثال جمعیت رشد کنونی۱٪ داشته باشد,پس از ۱۷۰۰۰سال(که در قیاس با
۳/۵میلیون سال زندگی انسان تا کنون,اصلا عدد بزرگی نیست),جمعیت انسان از شمار
اتمهای گیتی بیشتر میشود.حال یک حساب ساده میکنیم.
کل خشکیهای جهان کمتر از ۱۵میلیارد هکتار است:
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/fields/2147.html
٪۱۰/۷۳ آن قابل کشاورزی است:
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/fields/2097.html?countryName=&countryCode=®ionCode=n
اگر رفاه نسبی میخواهیم بایدبرای هرکسی بین ۰/۷تا۰/۳ هکتار در نظر بگیریم.
اگر ۱/۶میلیارد هکتار را به ۷میلیارد جمعیت تقسیم کنیم میشود ۰/۲۲هکتار به هرکس.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
اگر بخواهیم همین جمعیت کنونی را تامین کنیم به ۱/۵ کره زمین نیاز داریم!
http://www.earth-policy.org/book_bytes/2012/wotech1_2
ممکن است گفته شود تکنولوژی بهره وری را افزایش میدهد.درست است اما اثر
منفی تغییرات اقلیمی ناشی از افزایش تولید,بر تکنولوژی میچربد.
بمب جمعیت ترکیده است فقط ترکشهایش چند سالی زمان میبرد تا به ما برسد.
این بلا را کسانی آوردند که خواستند همه چیز را با افزایش تولید حل کنند.
افزایش تولید یعنی جارو کردن آشغالها زیر فرش.یعنی حل موقتی مشکل و
همزمان شدیدتر کردن آن.
Sam / 21 May 2015