جشن نوروز یا در ادبیات رایج بین مردم «شب عید»، در راه است: زمانی برای تعطیلی، مسافرت، مهمانی، دید و بازدید و البته همراه با مخارج ویژه و مخصوص خودش.
مردم از مدتی قبل مردم خریدهای شب عید خودشان را شروع کردهاند اما آثار تغییرات اقتصادی دز سطح جهانی در کشورها ما هم خودش را نشان داده است.
سازمان اکسفام در گزارش اخیر خود از تجمع نیمی از ثروت جهان در دست یک درصد از مردم جهان خبر داده است.
شکاف طبقاتی بعد از بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ در جهان افزایش یافته است. در ایران نیز سیاستهای رویاپردازانه اتمی جمهوری اسلامی که توسط دولت احمدینژاد به اجرا در آمد به شکل محسوس و غیر قابل انکاری باعث افزایش شکاف طبقاتی در ایران شده است.
نمایندگان اصولگرای مجلس که در دوران احمدینژاد حامی او بودند حالا با رفتن او در جایگاه منتقد و دلسوز مردم قرار گرفتهاند و نسبت به افزایش شکاف طبقاتی در ایران هشدار میدهند.
اثرات مشکلات اقتصادی و افزایش شکاف طبقاتی در ایران خودش را در اندازه و نوع خرید شب عید مردم نیز آشکارا نشان میدهد. بازار شب عید در ایران، تبدیل به تئاتر حسرت و غارت شده است.
با وجود این ترکیب، این تغییرات اقتصادی با تغییرات فرهنگی باعث بروز رفتارهای عجیبی از سوی خریداران طبقات مختلف جامعه ایران شده است که انعکاس آنها بیحاصل و خالی از لطف نیست.
آجیل مارکدار
یک جوشکار میانسال، شکایت خود را از مخارج و سنتهای عید نوروز را به طرف زنان نشانه میگیرد: «ملت روانی شدن به حضرت عباس. مارک چیه دیگه درست کردن؟ قبلاً میوهای که از خارج میاومد مارک میچسبوندن. پرتغال و کیوی وارداتی. آجیل که دیگه مارک نمیشه. رفتم مغازه رفیقم برای کار، به ما لطف کرد، بهترین پسته را با تخفیف داد به ما. گفت برای آجیل عید. خداوکیل درجه یک. خندون. زنم گیر داده که نه دیگه آجیل کیلویی رسم نیست و باید آجیل پاکتی بخریم. حالا گز، چه میدونم شکلاتی که پوست داره، اینها قبول. کدوم خری رو شما توی این مملکت سراغ داری پسته رو با پاکتش بگذاره جلو مهمون؟ قیمت آجیل بستهبندی قشنگ دو برابره. به اسم پاکت و مجلسی بودن، درش رو بستن. توی بسته یک کیلویی ۸۰۰ گرم پسته است با یک و نیم برابر قیمت. میشه دو برابر دیگه. زورمون به این حکومت بیخاصیت که نمیرسه جلوی دزدی رو بگیره، حریف زن خودمون هم نمیشیم که پولها رو اینجوری دور نریزه.»
مردها فقط رو دارند
یک خانم کارمند در بین درد دلهایش از زنانی میگوید که مراعات همسرانشان را میکنند اما با ناسپاسی آنها روبهرو میشوند: «همسرم کارمند است. خود من در یک شرکت خصوصی کار میکنم. همسرم در مهمانیها برای بقیه کلاس میگذارد که همسرم کار میکند و پولش را برای خودش خرج میکند. در صورتی که من هر ماه نصف حقوقم را برای خانه خرج میکنم. تا ۳-۴ سال پیش حقوق خودش کافی بود اما این سالها دو نفری خرج خانه را میدهیم. شاید خبر دارد و خودش را به ندانستن میزند. من چیزی نمیگویم که جلوی بقیه کوچک نشود. هنوز عیدی و حقوق اسفند را نگرفته، برای لباس خرج شده! میگوید از حسابت بردار من بعداً به تو میدهم. بعضی وقتها بهانه میآورد و دیگر پول را پس نمیدهد. درست است او سه برابر من حقوق میگیرد و پولی که من خرج میکنم کمتر است اما من هم به اندازه او زحمت میکشم. تازه وقتی او از سر کار بر میگردد استراحت میکند، اما من باید آشپزی کنم و خانه را تمیز کنم.»
این خانم در ادامه میگوید: «سوءتفاهم نشود اما بیشتر مردها فقط رو دارند. موقع مهمانی، مراسم، عید و … زنها باید مدیریت کنند. مردها کارت بانکی را میدهند دست همسرشان و دیگر دخالت نمیکنند. خبر ندارند که ما چقدر باید حرص بخوریم تا هزینههایی که میکنیم جور در بیاید. همین عید. مردها مگر جز اینکه با مهمان تعریف کنند و بخورند کار دیگری دارند؟ تمام زحمت مهمانداری به عهده ماست. حالا اگر یک زن بخواهد هنر و سلیقهاش را نشان بدهد، مردها حق ندارند دخالت کنند. مخصوصاً زنهای خانهدار که همه دلخوشی زندگی آنها بچههایشان و تمیز و شیک نگه داشتن خانه است. تفریح دیگری در زندگیشان ندارند.»
غارت هر چه که ارزان است
ساعت یک نیمه شب است. مغازه لباس فروشی تا ساعت یک ربع به دوازده در حال فروش بوده است. فیلم دوربینها را چک کردهاند تا دزدی نشده باشد. پولها را شمردهاند و در حال مرتب کردن اجناس هستند. به رغم شرایط بد اقتصادی، فروش البسه در ایران هنوز رونق چشمگیر دارد و ۴ جوان با اجاره یک مغازه توانستهاند درآمد خوبی برای خودشان و صاحب مغازه ایجاد کنند.
رضا یکی از فروشندگان این مغازه است و راز تعداد زیاد مشتریان خودش را قیمت پایین اجناس میداند. او میگوید: «جنسهای ما ۱۰، ۱۵، ۲۰، ۳۰، ۴۵ و ۵۰ هزار تومان است. همه مقطوع و بدون تخفیف است و شما از مشتریهای ما بپرسی همه راضی هستند. آقا دیگر کسی توی این اوضاع و احوال از این بیشتر برای خرج کردن ندارد. قیمت جنس بالاست اما بیشتر مردم دنبال جنس ارزان هستند. مغازههای بغل اتیکت زدند از ۷۰ به بالا. مشتریای دارند که ۲۰۰ و ۳۰۰ هم پول مانتو میدهد. من اکثریت مردم را میگویم.»
او ادامه میدهد: «مشتری دیگر دلش نمیخواهد زیاد بگردد. دیگر مثل سابق نیست. قبلاً چرخ میزدند و با قیمتهایی که بود جای انتخاب داشتند اما دیگز گذشته! طرف یک پولی دستش هست و میخواهد با همان پول یک لباس بخرد و قال قضیه را بکند.»
به فاصله ۲۰ متر مغازه دیگری هست که اجناس لوکستری را ارائه میدهد. در این ساعت شب مشتری ندارند و در حال تغییر دکور هستند. صاحب مغازه میگوید: «من گلایهای از این حراجها ندارم. مردم خودشان باید بفهمند. جنس بیکیفیت چینی را به اسم کار ترک و ایرانی به مردم قالب میکنند. عمر مفیدشان سه ماه است. دو بار شسته شود، رنگش بر میگردد. در صورتی که مغازه ما کارهایی میدهد دست مشتری که تا یک سال تضمین است.»
این مغازهدار میگوید: «من خدای نکرده منظورم این نیست که مردم نمیفهمند. شرایط بد است. اگر وضع مالی مردم خوب بود، جنس بهتر را میخریدند اما الان هر مغازهای که جنس زیر ۵۰ هزار تومان بفروشد، مردم بدون اینکه فکر کنند هجوم میبرند و جنسها را غارت میکنند. جوانی که برای خرید میآید دلش میخواهد با دست پر خانه برود و برای عید لباس تازه تنش کند. با این قیمتها جنس خوب پیدا نمیشود. این مغازهها از احساس مردم و از اینکه وضعیت مردم خراب است، سوءاستفاده میکنند.»
حسرتها
کارگری ۵۰ ساله از معمایی میگوید که ذهنش را به خودش مشغول کرده: «من فقط توی این ماندهام که اگر وضع همه مردم مثل ماست، اینها که دارند مغازهها را خالی میکنند کی هستند؟ این دخترها، این زنها، شوهرهاشان چکاره است که اینقدر در میآورند؟ »
این شهروند برای اثبات ادعای خودش مرا یک ربع ساعت راه میبرد تا مغازهاش را نشانم بدهد. خسته است و راهش را دور میکند اما بر انجام این کار اصرار دارد: «اصلا نشان نده که خبرنگاری. همینطوری معمولی کفشها را نگاه کن. من اول فکر کردم ۸۰ هزار تومان است اما کتانیهای بالای سر آن پسر که موهایش را سیخ داده بالا، آنها همه ۸۰۰ هزار تومان است. یکی از اینها بخری، یک شلوار از مغازه بغلی بخری، یک میلیون تومان سر راست، اندازه حقوق من… نگاه کن! بشمار! یک، دو، سه تا کتانی خریدند. کتانی زیر ۲۷۰ هزار تومان توی این مغازه نیست. نگاه کن! بشمار ببین چند نفر داخل مغازهاش دارند کفش امتحان میکنند.»
نگاه مرد پر از حسرت است. چند روز قبل به خیال خریدن یک کتانی خوشگل برای آخرین بچهاش داخل مغازه شده و فهمیده است جنسی که فکر میکرده ۸۰ هزار تومان قیمت دارد، در واقع ۸۰۰ هزار تومان قیمت خورده است. حال و حسرت او درک شدنی نیست اما سوالی که ذهنش را مشغول کرده است اهمیت دارد.
خریداران کت و شلوارهای ۱۰ میلیون تومانی و رواننویسهای ۳ میلیون تومانی به جای خود، خریداران مانتوهای ۲۵۰ تا ۵۰۰ هزار تومانی، پالتوهای ۷۰۰ تا یک و نیم میلیون تومان، بوتها و چکمههای ۳۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومانی، شالهای ۷۰ تا ۱۵۰ هزار تومانی، کتهای اسپرت ۹۰۰ هزار تومان و پیراهنهای مردانه ۳۰۰ تا ۴۵۰ هزار تومانی چه کسانی هستند؟ مغازههایی که اطلاعیه حراج زدهاند و اجناسشان زیر ۷۰ هزار یا ۵۰ هزار تومان قیمت دارد مملو از جمعیت است اما مغازههای لوکستر نیز آرام و پیوسته مشغول فروش هستند و بیمشتری نیستند. مغازههای با اجناس در رنج قیمت زیر ۳۰۰ هزار تومان نسبتاً پر مشتری هستند.
یک زن مسن که بساط فروش دستگیرههای آشپرخانه و گلدوزیهایش را در کنار پیادهرو پهن کرده است با اشاره به مغازههای پر از جمعیت میگوید: «به هر کدامشان بگویی از گرانی مینالند. آدمی که نداشته باشد، سر کار است. بعد از کار، خواب است. آدم ندار خریدش کجا بود؟ اینها همهشان دارند، اولین نفر هم رفتهاند یارانه ثبتنام کردهاند. هرچه دولت میگوید پول کم است، کسی که دارد انصراف بدهد اینها گوش نمیکنند. باز خدا پدر و مادر احمدینژاد را بیامرزد که این یارانه را برای ما گذاشت.»
نسل جوان میلی به سنتهای قدیمی ندارد
یک دختر ۲۳ ساله پیشاپیش نگران رفت و آمدهای اجباری شب عید است. میگوید:«به پدرم گفتم حاضرم برای عید خرید نکنم به شریطی که مرا به زور دنبال خودش اینطرف و آنطرف نبرد. حوصله این کارها را ندارم. به زور آدم را بغل میکنند و ماچ میکنند. آرامش برای آدم نمیگذارد این مهمانیها».
یک پسر ۲۵ ساله و شاغل میگوید: «خوشبختانه پدر و خواهرهای من مثل خودم هستند و حوصله این مسخرهبازیها را ندارند. فرمالیته میرویم و ۲۰ دقیقه مینشینیم و بلند میشویم. مهمانیهای ما روز سوم تمام میشود و از روز سوم من به هر بهانهای شده از خانه میروم تا وقتی مهمانها میآیند خانه نباشم.»
یک خانم ۲۷ ساله میگوید که ترجیح میدهد تعطیلات نوروز را به مسافرت برود و وقتش را برای «مهمانیهای بیخودی» هدر ندهد. یک مهندس ۲۹ ساله و متأهل با تکان دادن سر میگوید: «من عزا گرفتهام. یک دقیقه هم حوصله عید را ندارم. یک سری آدمی که حرف مشترکی با هم ندارند دور هم جمع میشوند، غذا میخورند، میوه میخورند و دوباره فردا شب یا پسفردا ظهر همان آدمها خانه یک نفر دیگر جمع میشوند و دوباره غذا میخورند. این چه کاریست خب؟ »
یک خانم ۳۱ ساله و شاغل خیلی جدی و با حسرت میگوید: «اگر دست خودم باشد چند تا سرم به خودم وصل میکنم و کل این ۶ روز را میخوابم.»
این خانم طبق توضیحاتی که میدهد به شدت از بیخوابی رنج میبرد: «۶ و یازده دقیقه ساعتم زنگ میزند. آماده میشوم و سر کار میروم. ساعت ۶ تعطیل میشوم و ساعت ۷ و ده دقیقه به خانه میرسم. تا ساعت ۱۲ شب کارهای خانه طول میکشد. ساعت ۱۲ دوش میگیرم. یک ساعت حمام و سشوآر کردن موهایم و کارهای دیگر طول میکشد. ساعت یک میروم داخل رختخواب و دوباره ساعت ۶ و یازده دقیقه بلند میشوم.»
این خانم قسمتی از خواب روزانه خودش را در مسیر رفت و آمد و در اتوبوس تأمین میکند و میگوید: «من به لباس و کیف و کفش علاقهای ندارم. دلم میخواهد مهمان نیاید و کلش را بخوابم.»
او میگوید که چند سال است نوروز و خرید شب عید برایش هیچ جذابیتی ندارد.
من میدانم چرا مغازهها شلوغ است
دربان یک ساختمان پزشکی معتقد است که راز شلوغی مغازهها دوران بد اقتصادی است: «برای اینکه مردم نمیتوانند کارهای دیگر بکنند. زنها که منتظر دکتر هستند به حرفهایشان گوش میکنم. خانومی میگفت رفته است با ۷۰۰ هزار تومان طلا بخرد ولی چیزی پیدا نکرده …. این پولها را قبلاً مردم طلا میخریدند یا پسانداز میکردند برای ماشین و خانه. حالا دیگر با این پولها کسی پشت گوشش را دید، خانه و ماشین هم میخرد. مردم حرصشان میگیرد. خوب حق دارند. این پولها را از حرص دلشان میبرند بازار و خرج میکنند. یک خانمی برای یک خانم دیگری میگفت رفته است مغازه آجیل فروشی و یک میلیون تومان خرید کرده. میگفت با خودم گفتم به جایی که نمیرسد. حداقل بگذار شکممان سیر باشد و به خودمان برسیم.»
یک جوان خوشتیپ و مرتب در میان یک صحبت طولانی درباره مسائل اقتصادی و مخارج خانوادهها به مناسبت نوروز، به مسائل فرهنگی اشاره میکند: «ببینید ممکن است کسی شجاعت نداشته باشد و نخواهد این را بگوید. دلایلش را نمیدانم ولی من به عنوان یک جوان ایرانی، لذتبخشترین لحظات زندگیام اوقاتی بوده است که با جنس مخالف بودهام. خیلیهایشان، اشتباه نکنید! خیلیهایشان دوستان معمولی من بودهاند. منظورم این نیست که حتماً رابطه عاطفی یا جنسی وجود داشته. در اکیپی که ما هستیم دانشجوی شریف هست، کسی هست که ماشینش بالای ۳۰۰ میلیون قیمت دارد، چند نفر هنرمند هستند. از همه قشری در جمع ما هستند. دو نفر نویسنده هم داریم. ما با هم گپ میزنیم و بحث میکنیم. همه اعتراف میکنند که همه کارهای دیگر زندگی برای این است که آدم لحظات بهتری را با جنس مخالف داشته باشد.»
میخواستم از این جوان بپرسم اما اجازه صحبت به من نداد و ادامه داد:«صبر کنید من حرفم را کامل بزنم. این واقعیت است. اجازه بدهید. من دارم راستش را به شما میگویم. مطمئن باشید آنهایی که با نگاه منفی و بد مخالفت میکنند خودشان این را دوست دارند و حسادت میکنند.»
این جوان رابطه این گفتهها را با خرید کالاهای لوکس برای شب عید اینگونه توضیح میدهد: «شما باید شخصیت خودتان را نشان بدهید. باید ثابت کنید این سبک زندگی را قبول دارید. اینها برای فرهنگ ما ارزش است و کسی که این ارزشها را رعایت نکند در بین ما پذیرفته نمیشود. توی سال برنامهریزی میکنیم. اوکی؟ من مثل بیشتر مردم یک خانواده معمولی دارم اما برنامهریزی میکنم در طول سال. آدم برای چیزی که برایش مهم است تلاش میکند. شما نمیتوانید بگویید چرا کسی برای لباس و کفش شیکتر هزینه میکند. از خرجهای دیگر خودش کم میکند. این به خودش مربوط است.»
با دلار ۹۳۶ تومانی، پالتوی ۱۸ میلیون تومانی
در طول تهیه این گزارش سعی کردم تا با یک نفر از بچه پولدارهای ایران درباره خرید شب عید صحبت کنم اما ظاهراً واکنشهای مربوط به صفحه بچه پولدارهای تهرانی حسابی آنها را در مورد واژه خبرنگار محتاط کرده است. تصمیم گرفتم تا شخصاً در خیابان، یکی از این افراد را پیدا کنم و از کم و کیف خریدهای نوروزی آنها پرسوجو کنم اما مردم عادی فقط وقتی متوجه حضور آنها میشوند که موتورهای قدرتمند سواریهای لوکس آنها گاز میخورد.
تلاشهای من برای یافتن چنین افرادی که راضی به مصاحبه شوند با شکست روبه رو شد اما خبرگزاری بیبیسی در سال ۱۳۸۶ از خرید پالتوهای ۱۸ میلیون تومانی آنها گزارش تهیه کرده است.
لازم به ذکر است در سال ۱۳۸۶ قیمت دلار ۹۳۶ تومان بوده است. خانمی که از نظر مالی مرفه و به این محافل رفت و آمد دارد در مقابل درخواست آشنایی من با یکی از مراکز خرید زیر زمینی بچه پولدارها یا افرادی که مایل به صحبت درباره خریدهای شب عید خود باشند، پاسخ میدهد: «من قبلاً چنین کاری کردهام و تجربه خیلی بدی دارم راستش. اگر کنجکاوی کنید شما را تحقیر میکنند و من احساس بدی پیدا میکنم.»
این خانم در برابر اصرار من به انجام این کار با صراحت میگوید: «ببینید دوست من! کسانی که در این مراکز خرید هستند جنس لباس شما را از پشت آیفون تشخیص میدهند. شما با این لباسها از همان پشت در برگردانده میشوید. معذرت میخواهم که این حرفها را میزنم. از دست من ناراحت بشوید بهتر از این است که آنجا با شما برخورد بد بکنند. قیمت عطرهایی که آنجاها خرید و فروش میشود، چند برابر قیمت این کت و شلواری است که تن شماست.»