۸ مارس برای زنان ایرانی چه معنایی دارد؟ سهم آنها از چند دهه مبارزه فعالان حقوق زنان برای حقوق برابر چیست؟ آنها که در شهرهای بزرگ و کوچک، در روستاها و محیط‌های بسته زندگی می‌کنند چه مشکلات و مطالباتی دارند؟

zanan

از ابتدایی‌ترین حقوق اجتماعی مثل حق نگهداری از فرزند و طلاق و ازدواج گرفته تا آزادی‌های مدنی و اجتماعی، زنان ایرانی هنوز راه زیادی تا برابری کامل در پیش دارند. دسترسی به تک تک آنها و شنیدن صدای آنها آسان نیست اما زمانه در  روز جهانی زن، پای صحبت سه زن ایرانی نشسته است؛ سه زن، که سه دریچه به روی مطالبات زنان ایرانی گشوده‌اند.

اپیزود اول: کرمان ۲۸ بهمن ماه ۱۳۹۳

«برای خیلی‌ها اینکه چه بپوشند اولویت است، برای بعضی زن‌ها احترام و حرمت انسانی. برای من زندگی در کنار پسرم در سنینی که باید رشد و قد کشیدنش را می‌دیدم آرزو شد؛ اینکه قانون جایی برای من به عنوان مادر و زن نگذاشته بود و مرا ندیده بود درد آور است. با اینکه تغییراتی در قوانین حضانت اتفاق افتاده است، حس می‌کنم راه درازی تا تغییر قوانین تبعیض‌آمیز پیش رو داریم.»

hezanat

سهیلا وارد دهه ۵۰ زندگی‌اش می‌شود. همسرش را در جنگ ۸ ساله با عراق از دست داده است. روزهای از دست دادن همسر برای او تقریبا مصادف می‌شود با روزهای جدایی‌ش از حسین، پسر ۳ ساله‌اش: «پدربزرگش آمد و حسین را برد؛ بی‌هیچ حرفی، بی‌هیچ توضیحی. بدون اینکه صدای ضجه‌های مرا بشنود. هیچ‌کس حمایتم نکرد، نه خانواده، نه قانون. پسر مال آن‌ها بود.»

سهیلا در شیراز پزشکی می‌خواند. هر دوهفته یک بار برای دیدن پسرش به کرمان می‌آمد. با این حال پیرمرد حاضر نبود بچه را به مادر تحویل بدهد: «تمام مسیر را در اتوبوس اشک می‌ریختم. خیلی وقت‌ها پدر بزرگ اجازه نم‌ داد پسرم را ببینم. می‌گفت هوایی‌اش می‌کنم. هیچ جا قانون از من حمایت نمی‌کرد. این شد که بعد‌ها تصمیم گرفتم برای رفع قوانین تبعیض آمیز در استان کرمان فعالیت کنم.»

سهیلا در درمانگاه محل کارش درکرمان و زرند، علاوه بر طبابت، برای دختران جوان دوره‌های مشاوره گذاشته است. او معتقد است جهالت بزرگ‌ترین ضربه را به او در جوانی زد: «‌وقتی قانون به نفع تو نیست، باید برای زندگی‌ات شرط بگذاری. باید یاد بگیری حقت را بگیری. قبل از ازدواج باید در عقدنامه ذکر کنی که حضانت فرزند با توست، که می‌خواهی درس بخوانی، که می‌خواهی کار کنی. اگر نخواهی، سرنوشتت می‌شود مثل سهیلایی که تا ۱۵ سالگی پسرش از او دور بود.»

سهیلا در کلاس‌های مشاوره خود تلاش می‌کند با خانواده این دختران جوان هم در تماس باشد: «‌متاسفانه قانون‌گذار جایی برای زنان در جامعه در نظر نگرفته، آموزش درستی هم به خانواده‌های ایرانی به خصوص در شهرهای دور از مرکز داده نمی‌شود. زنان با‌‌ همان سنت قدیمی ازدواج می‌کنند اما در یک جامعه مدرن نفس می‌کشند. زمانه اینترنت و سرعت است. زندگی‌ها به شدت دستخوش تغییر شده، دختران دیگر مثل سابق نیستند، اما قوانین مثل سابق است. من برای آگاهی مبارزه و تلاش می‌کنم و فکر می‌‌کنم حتی اگر زنان طبقه متوسط ندانند مطالبه‌شان چیست و برایش مبارزه نکنند، وقتی با قوانین تبعیض‌آمیز روبه رو شوند، قطعا به این فکر می‌کنند که چرا جایی در قوانین برایشان در نظر گرفته نشده است.»

هنوز در بسیاری مناطق ایران، خانواده دختر مانع طرح شروط ضمن عقد از سوی دخترشان می‌شوند. آن‌ها معتقدند این شروط و درخواست آن از مرد مانع شکل‌گیری ازدواج و در مرحله بعد سبب طلاق زودرس می‌شود: «روحانیون در مساجد و در مراکز فرهنگی مدام به خانواده‌ها درباره اینکه این شروط و تلاش‌هایی از این دست برای دادن آزادی بیشتر به زنان خلاف اسلام است، سخنرانی می‌کنند. تاکید مدام بر ضد اسلامی بودن این شروط سبب می‌شود خیلی‌ها اجازه ندهند دختران‌شان از این مطالبه مسلم و ابتدایی استفاده کنند و دور باطل تبعیض علیه زنان ادامه پیدا می‌کند.»

اپیزود دوم: اصفهان ۶ اسفند ۱۳۹۳

«از روزی که اسید پاشی در شهر من مد شد، فقط یک خواسته دارم: کمی امنیت.»

اسیدپاشی 4

مریم دانشجوی سال آخر رشته جامعه‌شناسی است. می‌خواهد امسال در کنکور کار‌شناسی ارشد شرکت کند. برای دانشگاه‌های خارج از کشور هم اقدام کرده است. خودش می‌گوید دنبال فرار است؛ فرار از جایی که اینجا نباشد. می‌گوید هیچ مطالبه‌ای جز امنیت ندارد و تا احساس نکند که به عنوان یک زن می‌تواند از حداقل‌های جامعه استفاده کند به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کند: «‌وقتی برای خوردن یک ناهار ساده هم باید بترسی که بعدش چشم داری یا نه، بعد از‌ آن ناهار که برای تغییر روزمرگی زندگی‌ات می‌خوری ممکن است برای همیشه صورتت پر از تاول‌های ماندگار شود، تصمیم می‌گیری بروی تا اینجا زنانگی نکنی.»

مریم معتقد است بسیاری از هم نسلان او دیگر این روز‌ها به دنبال تغییر در قوانین یا عادلانه شدن آن نیستند. فضای بسته اجازه هیچ فعالیتی را نمی‌دهد و راهی برای هیچ اصلاحی نیست. زنان می‌خواهند در همین حداقلی که برایشان باقی مانده است زندگی عادی و ساده‌ای داشته باشند: «‌برای خیلی از ما دیگر تلاش برای تغییر یک رویاست. مجلس و دولت سابق تمام تلاش‌شان را برای محدود کردن زنان انجام داده‌اند. قوانین کار و دور کاری، قانون اصلاح خانواده و … همه و همه در جهت محدودیت زنان شکل گرفته است. همین کم ارج کردن زنان و تبلیغاتی که در دستگاه مذهبی علیه زنان صورت می‌گیرد به تعدادی این قدرت و باور را می‌دهد که به صورت زنان اسید بپاشند.»

موج ترسی که اسید پاشی در اصفهان و دیگر شهرهای ایران ایجاد کرد، تلاشی بود برای ساکت کردن زنان و ایجاد ترس از داشتن حجابی خارج از پذیرش حکومت: «‌من می‌دانم دیگر برای دوستانم در اصفهان اینکه چه بپوشند یا اینکه به استادیوم بروند یا نه مساله نیست. آن‌ها فقط می‌خواهند سالم از کلاس به خانه برسند.»

مریم بر این باور است که حکومت با افراطیون همراه است و به شکل نامرئی آن‌ها را حمایت می‌کند تا بتوانند جلوی زنان را بگیرند. زنان در سال‌های اخیر با پوشش خود بلند‌ترین صدای اعتراضی در جامعه بودند. وقتی هیچ روزنامه و حزب سیاسی وجود نداشت، زنان با لباس خود واقعیت و خواست خود را اعلام کردند: «با وجود اینکه هنوز دوست دارم آزادانه لباس بپوشم اما اولویت من امنیت جانی است.»

اپیزود سوم: تهران ۱۱ اسفند ۱۳۹۳

با شروع به کار صفحه آزادی‌های یواشکی در فیس بوک، زنان بسیاری عکس خود را برای این صفحه فرستادند. از تهران، شیراز، تبریز، بندرعباس و… عکس‌هایی از زنان ایرانی با پوشش دلخواه خود منتشر شد. این تصاویر به سرعت موج خبری بزرگی را در ایران و جهان به‌وجود آورد. بسیاری از روحانیون و فعالان مذهبی در ایران، به این جریان به صورت مستقیم و غیر مستقیم اعتراض کردند. کمپینی در ایران به رهبری الهام چرخنده بازیگر سینما و تلویزیون به راه افتاد برای چادری کردن زنان ایران. این کمپین تلاش داشت نشان دهد زنان ایرانی خلاف تبلیغات موجود به حجاب عشق می‌ورزند. با این حال میزان توجه به صفحه آزادی‌های یواشکی غیر قابل پیش بینی بود.

حجاب اختیاری

شادی یک زن خانه‌دار است. در دانشگاه پرستاری خوانده اما همسرش مانع فعالیت او شده است. او در حال حاضر، هفته‌ای یک بار شاگرد خصوصی دارد. برای شادی برداشتن روسری و پوششی خود خواسته بزرگ‌ترین مطالبه است: «‌اگر بر تن خود تسلط داشته باشی و کسی برای پوشش تو تصمیم نگیرد، می‌توانی قدم بعدی را برداری و برای رفع قوانین تبعیض آمیز یا عدالت کار کنی. تا وقتی که یک مرد ما را مجبور می‌کند روسری بر سر کنیم، نمی‌توانیم هیچ قدم دیگری برداریم.»

شادی دو فرزند دارد و با وجود زندگی پر تنشی که با همسر خود دارد، به دلیل نداشتن حضانت فرزندان و حق طلاق، به قول خودش می‌سازد و می‌سوزد: «‌من وقتی عکس خودم را برای صفحه آزادی‌های یواشکی فرستادم و عکس منتشر شد آن رابه همسرم نشان دادم و گفتم رهایی ما نزدیک است. آن شب سیلی محکمی از شوهرم خوردم چون عکس بی‌حجاب مرا در صفحه‌ای می‌دید که هزاران بیننده دارد اما من تسلیم نشدم.»

سال ۲۰۱۴ سال مطرح شدن صدای زنان ایرانی در مجامع جهانی و نشان دادن چهره‌ای دیگر از زن ایرانی به جهانیان بود. بسیاری از روزنامه‌ها و سایت‌های خبری در مورد حجاب اجباری و خواست زنان ایرانی نوشتند و موضوع حجاب زن ایرانی از شکل یک مساله مختص به داخل مرزهای ایران به یک جریان جهانی تبدیل شد: «‌از ورای همین تصاویر و با مطرح کردن همین موضوع ساده اما مهم است که می‌توان خواست‌های دیگر را هم علنی کرد. قطعا خیلی‌ها حوصله ندارند مقاله و گزارش در مورد حقوق زنان در ایران بخوانند اما وقتی یک عکس زیر نویس می‌خورد که من زن ایرانی خواهان آزادی پوششم هستم، دنیا به ایران چشم می‌دوزد و این به نظرم حرکت بی‌نظیری است.»

آزادی در نوع پوشش از سال‌های اولیه انقلاب ۱۳۵۷ جزو دغدغه‌های اصلی زنان ایرانی بود. با اجباری شدن حجاب به دستور آیت‌الله خمینی، سهم زنان در مشارکت‌های اجتماعی کمرنگ شد. با این وجود زنان ایرانی هیچ‌وقت خانه‌نشین نشدند. اکنون موج مستمر فشار بر زنان وتلاش برای خانه‌نشین کردن زنان، تکیه بر پوشش آنهاست: «‌یک روز به ساپورت گیر می‌دهند، فردایش به چکمه‌هایمان، روز بعد به شال رنگی‌مان. با وجود این ما هر روز طرحی نو در می‌اندازیم تا بگوییم هرچند صدایمان کوتاه است، اما ساکت نمی‌شویم.»