فیلم «ایدا» ساخته پاول پاولیکوفسکی، سینماگر بریتانیایی لهستانی‌تبار، چند روز قبل جایزه بفتای بهترین فیلم خارجی سال ۲۰۱۴ را به دست آورد و جزو پنج فیلمی است که برای دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار نامزد شده‌اند. «ایدا»، نخستین فیلم پاولیکوفسکی است که آن را بر اساس فیلمنامه‌ای از ربکا لنکیه ویچ، نمایشنامه‌نویس بریتانیایی در سرزمین مادری‌اش لهستان ساخته است.

نمایی از فیلم «ایدا» ساخته پاول پاولیکوفسکی
نمایی از فیلم «ایدا» ساخته پاول پاولیکوفسکی

این فیلم داستان زندگی دختر جوان راهبه‌‌ای به نام ایدا (آنا) را در سال‌های دهه ۱۹۶۰ روایت می‌کند که روز سوگند خوردنش، از طرف مادر روحانی ارشد صومعه‌ای که در آنجا بزرگ شده، به او گفته می‌شود که قبل از سوگند خوردن باید به دیدار خاله‌اش که تنها عضو باقیمانده خانواده اوست برود. ایدا از صومعه بیرون می‌آید و سفری را آغاز می‌کند که این سفر چشم‌های او را به روی واقعیت‌های سرزمین و گذشته خانوادگی‌اش باز می‌کند.

ایدا در آغاز نه تنها از گذشته خانوادگی و نام و هویت واقعی خودش بی‌خبر است بلکه در جهل مطلق در صومعه بزرگ شده است. در این سفر است که او پی می‌برد که نام واقعی‌اش آنا نیست بلکه ایدا است و پدر و مادر او نه مسیحی که یهودی بوده‌اند و در زمان جنگ دوم جهانی، به طرز هولناکی به دست هموطنان ضد یهودشان کشته شده‌اند.

«ایدا» می‌تواند از جهتی فیلم اتوبیوگرافیک پاولیکوفسکی هم باشد. او نیز از خانواده‌ای یهودی است که مادربزرگش از قربانیان آشویتس بود و پدر و مادرش وقتی او ۱۴ ساله بود به بریتانیا پناهنده شدند. سرگذشت او نیز همانند ایدا با تاریخ معاصر پر درد و رنج لهستان گره خورده است. حالا او بعد از سال‌ها به لهستان بازگشته است تا فیلمی درباره دورانی تاریک و فاجعه‌بار در این کشور بسازد.

پاولیکوفسکی گفته است: «می‌خواستم فیلمی درباره لهستانی بسازم که دیگر وجود ندارد.»

«ایدا» جوایز سینمایی اروپا را درو کرد
«ایدا» جوایز سینمایی اروپا را درو کرد

او نه تنها درباره لهستانی که دیگر وجود ندارد فیلم ساخته بلکه سینمایش نیز یادآور فقدان نوعی سینما هم هست. تصاویر سیاه و سفید مایل به خاکستری او، میزانسن‌ها، کمپوزیسیون‌ها و کادر معروف به آکادمی، یادآور آثار برسون و درایر از یک سو و آثار اولیه وایدا مثل «خاکستر و الماس» از سوی دیگرند اگرچه موضوع هیچ‌کدام از این فیلم‌ها مثل «ایدا»، مسئله یهودیان در جنگ و نیز سیستم سرکوبگر امنیتی رژیم کمونیستی لهستان در دهه ۱۹۶۰ نیست.

«ایدا» همچنین وجدان معذب لهستانی‌های ضد یهود را نشانه می‌گیرد و نقدی علیه کسانی است که از ترس یا نفرت، در قتل و نابودی هموطنان یهودیشان مشارکت داشته‌اند، مردمی که راز جنایت‌هایشان را در دل جنگل‌های لهستان دفن کرده‌اند.

طبق آمارهای منتشره، در فاصله بین ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ یک پنجم جمعیت لهستان در جنگ جهانی از بین رفتند که این تعداد شامل ۳ میلیون یهودی بوده است. درست دو سال بعد از پایان جنگ و روی کار آمدن رژیم کمونیستی در لهستان، بیشتر آنهایی که در نهضت مقاومت ضد فاشیسم شرکت داشتند به اتهام‌های مختلف به وسیله ارتش سرخ و پلیس مخفی لهستان (ان. کی. وی. دی) تحت تعقیب قرار گرفته و دستگیر و یا اعدام شدند.

از این رو دهه ۱۹۶۰، دوران بسیار مهم و در عین حال تاریکی در تاریخ لهستان است. از یک سو دوران موسیقی جاز و تئا‌تر آکروپولیس یرژی گروتوفسکی است و از سوی دیگر عصر سرکوب و اعدام مخالفان سیاسی رژیم کمونیستی از جمله پدر آنی یژکا هولند (فیلمساز زن برجسته لهستانی) که بعد از بازجویی توسط مأموران امنیت رژیم لهستان به قتل رسید.

خاله ایدا، یعنی واندا (معروف به واندای سرخ)، زنی تنها و تباه شده است با گذشته‌ای تاریک که حالا به خاطر ناراحتی و غذاب وجدان، به الکل و سکس پناه برده است. او که در گذشته، مأمور سابق سیستم امنیتی لهستان بوده و در دستگیری و سرکوب مخالفان سیاسی نقش داشته، اکنون قاضی دادگستری و روشنفکری لائیک و به پوچی رسیده است که نه تنها رازهای تلخی را درباره گذشته ایدا و مرگ پدر و مادرش برملا می‌کند بلکه سعی دارد نگاه او به زندگی و جهان پیرامونش را تغییر داده و در ذهن مذهبی او شکاف ایجاد کند.

وقتی ایدا می‌خواهد به سر قبر پدر و مادرش برود واندا به او می‌گوید که قبر آن‌ها هیچ نام و نشانی ندارد. اما او را به دهکده‌ای می‌برد که محل زندگی پدر و مادر ایدا بوده است. آن‌ها سفری را آغاز می‌کنند که در واقع آغاز آگاهی و شناخت ایدا از گذشته و حال سرزمین خود و خانواده‌اش است و باعث ترک برداشتن، اعتقادات و ایمان مذهبی او می‌شود. ایدا با این جستجو، نه تنها نقبی به گذشته خود می‌زند بلکه باعث شکافته شدن زخم‌های کهنه واندا هم می‌شود. زخم‌هایی که او سعی کرد با پناه بردن به الکل، درد آن‌ها را فراموش کند.

پاولیکوفسکی درباره شخصیت‌پردازی فیلم «ایدا» می‌گوید: «تلاش کردم فیلمی بسازم که طنینی در خود داشته باشد، نه آنکه از چیزی پرده بردارد یا استدلالی پیش روی مخاطب قرار دهد. آیدا یک شخصیت منحصر به فرد است، بی‌شک زن بودن در دهه ۶۰ در لهستان بسیار دشوار بوده است. مگر چه انتخاب‌هایی پیش روی چنین آدمی قرار دارد؟ هر دو شخصیت زن داستان، ناممکن بودن زندگی را در پایان تجربه می‌کنند.»

«ایدا» داستانی درباره تم‌ها، شخصیت‌ها و جهان‌های دوگانه و متضاد است. پاولیکوفسکی بر اساس بینشی دوآلیستی، ایدای مؤمن و مذهبی را در برابر واندای ماتریالیست، مسیحیت را در برابر یهودیت و پوچی و افسردگی جهان بیرون از صومعه را در برابر فضای معنوی و آرامبخش درون صومعه قرار داده است. سیاه و سفید بودن فیلم و کنتراست بین تاریکی و نور نیز بر این تضاد‌ها تاکید دارند. پاولیکوفسکی، هوشمندانه، لحن سرد و خوددارانه را در تمام طول فیلم حفظ کرده و از سانتیمانتال شدن درامی که قابلیت سانتیمانتال شدن را داشت به شدت پرهیز می‌کند.

با این حال برخی از منتقدان لهستانی، این فیلم را از نظر طرح نادرست رابطه بین مسیحی‌ها و یهودی‌ها در لهستان مورد انتقاد قرار داده‌اند. به گفته آن‌ها، این فیلم، لهستانی‌ها را ضد یهود و مسئول غیر مستقیم هولوکاست نشان می‌دهد در حالی که بسیاری از لهستانی‌ها به خاطر کمک کردن به یهودی‌ها و پناه دادن به آن‌ها و مخفی کردنشان، به دست آلمانی‌ها کشته شدند. به نظر آن‌ها، شخصیت واندا نیز در این فیلم، نمونه واقعی یک زن یهودی نیست، زنی که با دستگاه امنیتی لهستان همکاری کرده و در سرکوب جنبش مقاومت ضد کمونیستی لهستان نقش داشته است.

زیبایی‌شناسی و سبک تصویری فیلم که از طریق میزانسن و قاب‌بندی خود را به رخ می‌کشد، تا حد زیادی غیرمتعارف است و مدام سعی در جلب توجه بیننده دارد اما با درونمایه اصلی فیلم که تنهایی و استیصال آدم‌هاست همسویی دارد. با اینکه کادر تصویر، به خاطر استفاده از کادر استاندارد آکادمی (نسبت۱ به ۱/۳۳)، برخلاف تصویر متعارف سینمایی که مستطیل است، تقریباً مربع شکل و کوچک است اما این تمهید باعث شده تا قاب‌بندی غیرمتعارف پاولیکوفسکی جلوه بیشتری پیدا کند و به فضای فیلم‌های کلاسیک دهه ۱۹۶۰ نیز نزدیک شود. قرار دادن بازیگران در گوشه‌ها و به ویژه در پایین کادر، خالی بودن فضای بالای کادر، دوری از قاعده مرکزگرایی در قاب‌بندی، با درونمایه اصلی فیلم یعنی آدم‌های به حاشیه رانده شده پیوند تنگاتنگی دارد. کمپوزیسیون‌ها به ویژه در نماهای لانگ شات، بیانگر سنگینی و حاکمیت تقدیری محتوم بر زندگی ایدا و وانداست. به گفته پاولیکوفسکی، آسمان وسیع بالای سر شخصیت‌ها، آن‌ها را مغموم‌تر و تنها‌تر نشان می‌دهد. به اعتقاد او این نوع قاب‌بندی، بیشتر یک حرکت خلاقانه بود تا یک تصمیم روشنفکرانه.

پیش‌پرده فیلم «ایدا» ساخته پاول پاولیکوفسکی

دوربین در این فیلم تقریبا حرکت ندارد و نما‌ها اغلب ثابت‌اند. تنها نماهای متحرک فیلم، نماهای پی او وی ایدا از خیابان‌های شهر یا جنگل‌ها و راه‌های خارج از شهر است که از دید او از پنجره تراموا یا اتومبیل واندا دیده می‌شود. البته نمای تراولینگ رو به عقب طولانی و درخشان پایان فیلم که کلوزآپ صورت ایدا است در حالی که از جهان مادی وسوسه انگیز پشت سرش دست شسته و در جاده، مصممانه به سمت صومعه می رود و دوربین همزمان با حرکت او عقب می کشد تا اندازه کادر حفظ شود و ما تاثیر تغییر روحی درونی ایدا را روی صورتش ببینیم. پاولیکوفسکی در مورد استفاده از نماهای ثابت و پرهیز از حرکت دوربین در این فیلم می‌گوید: «می‌خواستم فیلمی ضد سینما بسازم که هیچ حرکت دوربین بیهوده‌ای و هیچ نمای بسته بی‌دلیلی در آن وجود نداشته باشد. حقه‌های سینمایی دیگر مرا به وجد نمی‌آورند. شاید هم دچار بحران‌های روحی میانسالی شده‌ام. دوست دارم فیلمی ببینم که آرام و متفکر باشد، فیلم چیزی را نشان ندهد بلکه فقط اشاره کند، فیلمی که در آن تمامی نما‌ها وزن و تاثیرگذاری منحصر بفرد خود را داشته باشند.»

فضاهای خاکستری، مه‌آلود و سرد که به شدت غم انگیزاند یادآور آن اندوه خاص لهستانی است که در آثار کیشلوفسکی، زانوسی و وایدا هم دیده می‌شود. بازی‌های سرد و بی‌احساس آگاتا کولژا در نقش واندا و آگاتا ترزبوچوفسکا در نقش ایدا، با لحن و فضای سرد و برسونی فیلم، همخوانی دقیقی دارد. قاب‌های سیاه و سفید لوکاس زال و ریزارد لنچوسکی از لهستان دهه ۱۹۶۰ و طبیعت سرد و غم‌زده آن و نور‌پردازی استادانه آن‌ها در صحنه‌های داخلی، چشم‌نواز و تحسین‌برانگیزند.

ایدا در بیرون از صومعه تنها افسردگی و اندوه را تجربه نمی‌کند بلکه لذت‌های جهان مادی از جمله همخوابگی با جوانی که نوازنده ساکسیفون در یک گروه جاز است را نیز می‌چشد و به درک واقع‌بینانه‌تری از زندگی می‌رسد که با دنیای بسته و محدود درون صومعه در تضاد است اما با این حال، این لذت‌ها آنقدر برایش جذابیت ندارند که او را از فکر بازگشت به صومعه بازدارند چرا که او آینده خود را در واندا و سرنوشت تیره و غم‌انگیز او می‌بیند و در ‌‌نهایت تصمیمش را می‌گیرد.

در پایان فیلم، ایدا جهان سکولار بیرون را ترک کرده و به زندگی مادی پشت می‌کند و دوباره به دنیای روحانی صومعه پناه می‌برد. ایدا دیگر انگیزه‌ای برای ماندن نزد واندا ندارد. او حتی نمی‌تواند با هویت یهودی پدر و مادرش زندگی کند. او مسیحی بار آمده و حالا دیگر تنشی بین هویت و اعتقادش نمی‌بیند پس با آزادی و اراده شخصی‌اش به سمت صومعه می‌رود اما ما دقیقاً نمی‌دانیم که او از این پس چگونه با هویت دوگانه مسیحی/یهودی‌اش کنار خواهد آمد و از زندگی در فضای خارج از صومعه، چه درسی آموخته است؟

«ایدا» اگرچه ظهور فیلمسازی خلاق از اروپای شرقی امروز را نوید می‌دهد اما به اعتقاد من به رغم داستان تکان‌دهنده‌اش که ماهرانه روایت می‌شود و با همه دقت و و وسواس زیباشناختی‌ای که پاولیکوفسکی به خرج می‌دهد، متاسفانه به عمق سینمای معنوی اروپا از نوع آثار درایر یا برسون نزدیک نمی‌شود. کافی است شخصیت ایدا را با شخصیت ترز در فیلم آلن کاوالیه مقایسه کنیم. ایدا حتی در مقایسه با راهبه فیلم «آن سوی تپه‌ها»ی کریستین مونجیو نیز همدلی تماشاگر را برنمی‌انگیزد.

در همین زمینه:

«ایدا» جایزه بهترین فیلم اروپا را به‌دست آورد