هنگامی که «کا»، شخصیت اصلی رمان «برف»، نوشته اورهان پاموک، برای پوشش انتخابات شهر و نوشتن در مورد میزان بالای خودکشی دختران محجبه عازم شهر قارص ترکیه می‌شود و به دیدار خانواده‌های این دختران می‌رود، همه‌شان می‌گویند که دخترشان از چیزی شکایت نداشته است. آنها اذعان می‌کنند که سخت بهت زده این وقایع هستند… که زیر بار این غم از پا در آمده‌اند.

غم پس از خودکشیِ پدر، مادر، فرزند، خواهر، برادر، همسر یا یک دوست، اندوهی متفاوت و استثنایی را موجب می‌شود. همه کسانی که با خودکشی سر و کار دارند ـ چه بازماندگان و چه کسانی که همراهی‌شان می‌کنند ـ در این نکته اتفاق نظر دارند که روند سوگواری پس از خودکشی، مرحله‌ بسیار دشواری از زندگی را شکل می‌دهد. دردِ ناشی از دست دادن با خفقان احساسات شدید، پرسش‌های ستوه‌آورِ بی پاسخ، و تغییرات در تمامی جنبه‌های زندگی روزانه، حرفه‌ای، خانوادگی، اجتماعی، مالی و غیره در می‌آمیزد.

SUICIDE

خودکشی به وحشت می‌اندازد. اغلب، اطرافیان در برابر چنین فاجعه‌ای احساس درماندگی می‌کنند، به همین دلیل ممکن است به انزوا پناه ببرند. پس، افراد داغدیده در بیشتر موارد خود را در مقابله با این دورانِ آشفتگی تنها می‌یابند. و اگر این آمارها در نظر بگیریم، جمع بزرگی در سراسر جهان این دوران وحشت را طی می‌کنند: هر ۴۰ ثانیه‌، یک نفر در جهان به زندگی خود پایان می‌دهد؛ تنها در فرانسه، هر ۵۰ دقیقه یک خودکشی صورت می‌گیرد (۱۰۰۰۰ خودکشی در سال) و بنا به آمار رسمی، در نه ماهه اول سال۹۲، ۳۱۲۵ تن در ایران در حوادث مشکوک به خودکشی جان خود را از دست داده‌اند.

این بازماندگان با چه تلاطماتی روبه‌رو خواهند شد؟

 لحظه‌ای که همه چیز واژگون می‌شود

آن‌ها که به زندگی خویش پایان می‌دهند، به‌تدریج یا به‌طور ناگهانی، خودکشی را تنها راه حل برای پایان دادن به درد و رنج‌شان می‌یابند؛ تنها روشی که به گمان‌شان با آن به آرامش خواهند رسید. با این حال، آن‌ها چنان در ورطه اضطراب خود گرفتارند که درک نمی‌کنند این آرامش به چه قیمتی برای نزدیکان‌شان تمام خواهد شد: خودکشیِ یک فرد، والدین، همسر، فرزندان، و دوستانش را در عذابی هولناک غوطه‌ور می‌کند که ممکن است سالیانی چند از زندگی‌شان و حتی تمامی عمر آنان را به باد دهد.

onde_eauphotolibre.fr

در حدود ۵۰ درصد از موارد، خودکشی‌ها در خانه صورت می‌گیرند و در این صورت، این بستگان ـ همسر، والدین یا فرزندان ـ هستند که پیکر بی‌جان را کشف می‌کنند. کشفی هولناک که می‌تواند به ظهور اختلال تنش‌زای پس از رویداد (یا به عبارت دیگر استرس پس از سانحه) منجر شود. مشخصه این اختلال یادآوری «فلاش»های مزاحمی است از صحنه‌ اولیه. به علاوه بی‌قراری‌های مزمنی که در آن فرد خود را به شکل مداوم در معرض تجربه‌ دوباره این رویداد حس می‌کند؛ انگار که هر آن ممکن است یک فاجعه‌ جدید رخ دهد. این اختلال به خودی خود برطرف نمی‌شود و نیاز به درمان خاص دارد.

 احساس گناه

احساس گناه در غم و اندوه پس از خودکشی در میان بستگان شدت قابل توجهی دارد و تقریبا همه جا با پیامدهای روانی جدی حضور دارد: جست‌وجوی پاسخی برای «چرا»یی خودکشی، که به‌تقریب هیچ یک از نزدیکان نمی‌توانند از آن بگریزند، از پیامدهای همین احساس شمرده می‌شود. آن‌ها بارها و بارها مکاتبات، ایمیل‌ها، و پیام‌های فرد از دست رفته را می‌خوانند؛ با دوستانش دیدار می‌کنند: ـ«آیا به شما چیزی گفته بود؟»؛ ـ«آیا این اواخر تغییر کرده بود؟» آن‌ها هزار و یک فرضیه را برای درکِ غیرِ قابلِ درک امتحان می‌کنند.

خودکشی

 گاهی این جست‌وجو سال‌ها به طول می‌انجامد، بدون این‌که هرگز کاملا متوقف شود.این روند حتی اگر به چشم اطرافیان زیاده از حد به نظر برسد، غیرعادی نیست و جزء سازنده‌ای از فرایند سوگواری به شمار می‌رود. افرادی که مستقیما از یک خودکشی متاثر شده‌اند، نیاز دارند خودشان مسیر پذیرش این واقعیت را که شاید هرگز پاسخ‌ قطعی برایش پیدا نکنند، طی کنند.

از سوی دیگر این احساس گناه، ظهور مجازات‌هایی را به دنبال دارد که فرد عزادار کمابیش آگاهانه و به‌عنوان کفاره گناهش بر خود روا می‌دارد. بنابراین بسیار معمول است که افراد عزادار ممنوعیت‌هایی را برای خود برقرار کنند که به شکل قابل توجهی میدان زندگی‌شان را محدود می‌کند: آن‌ها خوشبخت بودن، از چیزی لذت بردن، در کار موفقیتی کسب کردن یا هر نوع پاداشی را بر خود ممنوع می‌کنند.

مجازات نهایی که یک فرد عزادار برای خود در نظر می‌گیرد می‌تواند این باشد که او نیز به زندگی خود پایان دهد: «می‌خواهم خودم را بکشم. من هم استحقاقم خودکشی است.» این می‌تواند یک خطر جدی در عزاداری پس از خودکشی باشد و برای رفعش باید از روان‌پزشکان و متخصصان کمک خواست. این آرزوی مرگ در عین حال تک‌معنا نیست و می‌تواند تمایل به نزدیک شدن به احساس فرد از دست رفته را برای درک بهتر حرکتش تداعی کند یا حتی ترجمان تمایل پیوستن به او در مرگ باشد.

 خطر افسردگی

فرد عزادار از یک خودکشی، در مقابل افسردگی آسیب‌پذیرتر است. در واقع، عمل خودکشی در بستگان نوعی کاهش عزتِ نفس را به دنبال دارد که با به پرسش گذاشتن کیفیت عشق آن‌ها به فرد درگذشته همراه است: «عشق من بی‌فایده است؛ نتوانست به کسی که دوست می‌داشتم میل به زندگی بدهد؛ عشقم هیچ ارزشی ندارد؛ من هیچ نمی‌ارزم.» این یک حس شکست شخصی، به‌خصوص در پدر و مادر به وجود می‌آورد. علاوه بر این، به چشم بازماندگان، خودکشی گاهی ترک‌شدن عمدی توسط کسی که مرتکب این عمل شده، به حساب می‌آید. این موضوع تمامی کمبودهای پیش از خودکشی را افزایش می‌دهد.

depression

بی معنا شدن زندگی، حس بیهودگی و سردرگمی‌ای که خودکشی به بار می‌آورد، ممکن است سرمایه‌گذاری مجدد در زندگی پس از سوگواری یا از سر گرفتن برنامه‌های پیشین را با دشواری بسیار روبه‌رو کند. مشخص شده که غم و اندوه پس از خودکشی یک عامل افزایش دهنده خطر خودکشی در میان افراد داغدیده است، بدون این که آن‌ها الزاما به این عمل دست بزنند.

 شرم، ننگ، خشم و تشویش

نزدِ بسیاری، به‌ویژه در جوامعی که سنت در آن‌ها حضور برجسته‌تری دارد، در عزاداری پس از خودکشی، شرم نیز حضور دارد که با احساس گناه در ارتباط مستقیم است. این احساس، غالبا با تجربه یک «ننگ اجتماعی» همراه است که تمایل به گوشه‌گیری را افزایش می‌دهد. بدین ترتیب فرد عزادار پس از خودکشی، خود را از حمایت دوستان، متخصصان و … محروم می‌کند، چرا که به گمانش استحقاق دریافت این کمک‌ها را ندارد.

وانگهی، «شرم» نیز موجب می‌شود که فرد عزادار سکوت کند. او جرات نمی‌کند از شرایط درگذشت فرد خودکشی کرده حرفی بزند و حتی ممکن است سناریوی تازه‌ای سرِ هم کند و این درگذشت را به یک تصادف رانندگی یا یک بیماری ناگهانی نسبت بدهد. این سکوت می‌تواند به رازی خانوادگی منجر شود و لازم است برای خروج از آن هر کاری انجام داد.

فرد عزادار ممکن است در واکنش به خشونتی که از خودکشی نزدیکانش حس می‌کند، با خشونت به دیگران پاسخ دهد. این خشم می‌تواند دیگران (همسر، روانشناس و …) یا حتی خود فرد را هدف بگیرد. احساس خشم نسبت به فرد از دست رفته نیز از ویژگی‌های سوگواری پس از خودکشی محسوب می‌شود: آن‌که کشته با کسی که کشته شده در هم ادغام می‌شوند؛ پس نفرت فرد عزادار از «قاتل» که در عین حال «قربانی» نیز هست، وضعیتی پیچیده به وجود می‌آورد. این شکل خشم البته همیشه حضور ندارد، و گاهی اوقات سرکوب یا حاشا می‌شود، چرا که اغلب خشم گرفتن نسبت به کسی که بر خود چنین خشونتی روا داشته، ساده نیست.

بسیاری از آنان ‌که سوگواری پس از خودکشیِ یکی از نزدیکان‌شان را تجربه می‌کنند، از تضعیف احساس امنیت‌شان در جهانی که در آن به سر می‌برند، سخن می‌گویند. آن‌ها در وحشت دائمی از خودکشی‌های دیگر در میان اطرافیان، یا وحشت یک فاجعه‌ جدید زندگی می‌کنند. تجربه‌ اضطرابی دائمی در جهانی که چیزی در آن قابل پیش‌بینی نیست، آزارشان می‌دهد. همسران افراد خودکشی کرده، از آغاز رابطه‌ای جدید که می‌تواند بالقوه منبع درد و رنج باشد، بیم دارند و والدین داغدیده پس از خودکشی فرزندشان، با چالشی اساسی روبه‌رو می‌شوند: وحشت این که یکی دیگر از فرزندان‌شان به زندگی خود پایان بدهد، ممکن است باعث شود که رویه‌ خود را در تربیت فرزندان به کلی تغییر بدهند، چرا که این رویه را مسوول پیش آمدن این وضعیت می‌دانند.

 احساس تسکین

ممکن است عجیب به نظر برسد، ولی مواردی هم هست که در آنها خودکشی، هم‌چون پایان یک وضعیت مصیبت‌بار است؛ هم برای فردی که دست به عمل خودکشی می‌زند، هم برای نزدیکان او.

afsordegi1

گاهی این احساس به اختلالات شدید در زندگی روزمره فردی که خودکشی می‌کند باز می‌گردد: الکلیسم یا اعتیاد شدید به مواد مخدر. وقت‌های دیگر ممکن است اقدام به خودکشی با رفتارهای آشفته افراد خودکشی‌گرا که مکررا دست به خودکشی می‌زنند و ثبات زندگی خانوادگی را به خطر می‌اندازند، در ارتباط باشد. حتی احتمال دارد بستری شدن‌ متعدد در بیمارستان‌های روانپزشکی همراه با شیوه‌های درمانی دشوار و رنج بی پایان فرد، موجب شکل‌گیری این احساس تسکین غریب شود. دلیلش هر چه باشد، برای شرح و درک این دوگانگی دردناک، بهتر است صبورانه بر همراهی افراد متخصص و آگاه تکیه کنیم.

همه‌ نکاتی که برشمردیم، به یک میزان تمامی بازماندگان یک خودکشی را تحت تاثیر قرار نمی‌دهد. مانند سنگی که به آب انداخته می‌شود، هر خودکشی دایره‌های متحدالمرکزی با شعاع متفاوت ایجاد می‌کند که افرادی که با فرد درگذشته در تماس بوده‌اند، به فراخور رابطه‌ای که با او داشته‌اند، در آن جا می‌گیرند: خانواده، دوستان، همکاران، هم‌کلاسی‌ها، و … . میزان تاثیرپذیری آن‌ها در این دایره‌ها یکسان نیست.

وانگهی، اگر چه مسیر دشواری برای گذر از این مرحله ترسیم می‌شود که گاه ممکن است سال‌ها به طول بینجامد، متخصصان باور دارند که از سر گیریِ زندگی برای بازماندگان یک خودکشی غیرممکن نیست. بسیاری از آن‌ها تنها با تکیه بر حمایت و پشتیبانی نزدیکان‌شان از این مرحله گذر می‌کنند. ولی گاهی کمک گرفتن از روانپزشکان و کارشناسان دیگر امری اجتناب ناپذیر است.