«تکتیرانداز آمریکایی» ساخته کلینت ایستوود اگرچه با استقبال بسیار خوب تماشاگران آمریکایی مواجه شده و تاکنون یکی از پرفروشترین فیلمهای آغاز سال ۲۰۱۵ بوده اما منتقدان سینمایی را به دو دسته تقسیم کرده است: رسانهها و منتقدان محافظهکار و دست راستی آمریکا این فیلم را ستوده و در مقابل، منتقدان لیبرال و چپگرا، ضمن ستایش از ارزشهای کارگردانی کلینت ایستوود (ایستوود نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی است) علیه آن موضع گرفته و آن را توجیه غیراخلاقی کشتار شهروندان غیرنظامی در عراق دانستهاند.
«تکتیرانداز آمریکایی» بر اساس خاطرات کریس کایل (با بازی تحسینبرانگیز بردلی کوپر)، سرباز ارتش آمریکا در عراق ساخته شده، کسی که طبق تأیید رسمی وزارت دفاع آمریکا ۱۶۰ نفر را با تفنگ دوربیندارش کشته است که تعدادی از آنها زن و بچههای بیگناه و شهروند عادی بودهاند (روایتهای غیر رسمی، تعداد کشتهها را ۲۵۵ نفر ذکر کردهاند.) او تا سال ۲۰۰۹ در بسیاری از عملیات نظامی ارتش آمریکا در عراق شرکت کرد و عراقیها او را «شیطان رمادی» و آمریکاییها او را «قهرمانی افسانهای» نامیدهاند.
اما آیا میتوان این ادعای کلینت ایستوود و تهیهکننده فیلم را درباره اینکه «تکتیرانداز آمریکایی» فیلمی سیاسی نیست و تنها مطالعهای در مورد یک شخصیت واقعی و یک «قهرمان آمریکایی» است، باور کرد؟ اگر ایستوود فیلمی با همین رویکرد و به همین شکل درباره یک تکتیرانداز تروریست عراقی میساخت که از نظر مخالفان ارتش آمریکا یک قهرمان محسوب میشود، آیا باز هم میتوانست ادعا کند که فیلم سیاسی نساخته است؟
همه میدانیم که ایستوود فیلمسازی با ایدئولوژی سیاسی محافظهکارانه است و حمایتهای آشکاری از نئوکانها کرده است. نمایش سیاسی او در کمپین حمایتیاش از میت رامنی (نامزد ریاست جمهوری جمهوریخواهان) و گفتوگوی انتقادی او با صندلی خالی باراک اوباما، نمونهای روشن از گرایش سیاسی اوست.
با اینکه ایستوود، در «تکتیرانداز آمریکایی»، کاری به زمینههای جنگ عراق ندارد و ظاهراً بدون موضعگیری سیاسی خاصی، تنها روی شخصیت یک سرباز ساده آمریکایی در جنگ تمرکز کرده اما زاویه نگاهش، همراهی با ارتش آمریکا و تأیید حضور آنها در عراق و همدلی بیچون و چرا با سربازان آمریکایی به عنوان قهرمانان ملی آمریکاست که برای نابودی دشمنان این کشور و مبارزه با تروریسم، در قاره و سرزمینی دیگر میجنگند. ایستوود، بسیاری از واقعیتهای جنگ عراق را نشان نمیدهد. ایستوود نمیپرسد چرا جرج بوش به عراق حمله کرد و حاصل تجاوز آمریکا به عراق، جز صدها هزار کشته و خرابیهای عظیم و غارت یک سرزمین، چه بوده است که حالا باید برای تکتیرانداز قهرمانش بر پرده سینما کف بزنیم؟ در فیلم او از دیک چنی و رامسفلد، طراحان جنگ عراق و متهمان واقعی این جنگ، خبری نیست. از تجاوز سربازان آمریکایی به زنان و دختران عراقی و یا شکنجه افراد به اتهام همکاری با تروریستها و یا آنچه که در زندانهایی مثل ابوغریب بر سر زندانیان عراقی آمد، خبری نیست. در فیلم ایستوود، فرقی بین شهروند ساده عراقی و تروریستها وجود ندارد. هر زن و کودک عراقی که با تفنگ سربازان ارتش آمریکا از پا درمیآید، یک تروریست بالقوه است و هر مرد عراقی که آنها را به سر سفره شاماش دعوت میکند، زیرزمین خانهاش انبار اسلحه تروریستهاست و قصد هلاک آنها را دارد. بر این اساس «تکتیرانداز آمریکایی»، فیلمی کاملا یکسویه و تکبعدی است که حضور نظامیان آمریکایی در عراق را توجیه کرده و آنان را در قالب قهرمانانی میهنپرست تطهیر میکند.
باید از کلینت ایستوود پرسید که آیا واقعاً میتوان کسی را که در مکانی امن و در خفا نشسته و با تفنگ دوربیندار، آدمها را هدف گرفته و به آنها شلیک میکند قهرمان خواند، به ویژه اگر هدف شلیکهای او افراد غیرنظامی و زن و بچههای بیگناه باشند؟ مایکل مور (مستندساز آمریکایی) که عمویش در جنگ جهانی دوم با شلیک یک تکتیرانداز کشته شد، گفته است که تکتیراندازها، آدمهای بزدلیاند که افراد را از پشت با تیر میزنند و نمیتوانند قهرمان باشند. لااقل در فیلمهای وسترن کلینت ایستوود، قهرمان، ویژگیهای دیگری داشت. کلینت ایستوود، در فیلمها، همیشه دشمنانش را از روبرو (نه در خفا و دزدکی) و گاهی در دوئلها با تیر میزد اما اینبار تکتیرانداز آمریکایی او، نه هری کالاهان سری فیلمهای هری کثیف و نه جوزی ولز یاغی است که در مصاف با تبهکارانی قرار میگیرند که معترض جان و مال بستگان او و یا شهروندان عادی شدهاند.
لیندی وست، منتقد روزنامه گاردین در مورد قهرمانی کریس کایل به درستی مینویسد: «در این فیلم تنها تصویری که از کریس کایل ارائه میشود یک قهرمان کامل است، در صورتی که او میتواند یک فرد عادی با معیارهای اخلاقی ضعیف اما یک سرباز خوب باشد و حتی او ممکن است یک قاتل زنجیرهای باشد که در صفوف ارتش آمریکا امکان آن را پیدا کرده که بدون هیچ کنترلی هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد.»
فیلم با صحنهای دراماتیک و پرتعلیق شروع میشود که در آن کریس را میبینیم که با تفنگ دوربیندارش، یک زن جوان عراقی و فرزندش را که میخواهند با نارنجک به سربازان آمریکایی حمله کنند هدف گرفته است. ایستوود، این لحظه را قطع کرده و به گذشته کریس فلاشبک میزند و پس از معرفی نسبتاً طولانی محیط خانوادگی او و علت پیوستن او به ارتش آمریکا، دوباره به همان صحنه برمیگردد و پس از آن تا آخر فیلم، قصه زندگی کریس را بدون قطع و به شکل کرونولوژیکال روایت میکند. ایستوود نشان میدهد که کریس، تربیت یافته محیطی نظامی و خشن است و پدرش از بچگی در تگزاس به او یاد میداده که چگونه با تفنگ شکار کند.
کریس در طول زندگیاش چهار بار به عراق اعزام میشود و هربار در مأموریتهای خطرناکی شرکت میکند اما نقش اصلیاش در جنگ، همچنان یک تکتیرانداز است. او همانند بسیاری از آمریکاییها، فاقد آگاهی لازم در مورد جنگ عراق است و هیچ شناختی از سرزمینی که برای جنگ به آنجا اعزام میشود ندارد. برای او نظامیگری و شرکت در جنگ، یک وظیفه ملی و میهنی است.
علاوه بر منتقدان سینمایی، «تکتیرانداز آمریکایی»، بحثهای زیادی در بین موافقان و مخالفان جنگ و دخالت نظامی آمریکا در عراق و خاورمیانه برانگیخته است. سارا پلین، سیاستمدار محافظهکار آمریکایی در صفحه فیسبوکش نوشت: «خداوند به سربازان ما برکت دهد به ویژه به تکتیراندازهای ما.»
بعد از اکران فیلم در آمریکا، «کمیته ضد تبعیض عرب و آمریکا»، با انتشار نامهای سرگشاده خطاب به کلینت ایستوود، در مورد گسترش نفرت نژادی، اسلامهراسی و خشونت علیه مسلمانان و عربها در جامعه آمریکا هشدار داد. به نوشته این کمیته، بسیاری از تماشاگران آمریکایی بعد از خروج از سالن سینما، میگویند دلشان میخواهد عربها و مسلمانان را بکشند.
نوام چامسکی، زبانشناس و متفکر آمریکایی نیز در واکنش به نقد مثبت نیویورک تایمز از فیلم کلینت ایستوود به آن حمله کرد و آن را یک پروپاگاندای دولتی خواند. او کریس کایل را یک قاتل خونسرد و روانی معرفی کرد که همه مردم عراق را وحشی و تروریست فرض کرده و در خاطرات خود که این فیلم بر اساس آن ساخته شده، نوشته است: «من از آن وحشیهای لعنتی که با آنها میجنگیدم، متنفر بودم.»
ست روگن، کمدین مشهور آمریکایی نیز فیلم ایستوود را با یک فیلم تبلیغاتی نازیها مقایسه کرده است.
کلینت ایستوود در «تکتیرانداز آمریکایی»، به خوبی ملودرام خانوادگی را با ژانر فیلمهای جنگی پیوند میزند. فیلمنامه جیسن هال (بر مبنای خاطرات کریس کایل، سرباز ارتش آمریکا در عراق) کشمکش دراماتیک نیرومندی دارد (اگرچه در پایان به شدت سقوط میکند و در سکانسهای مربوط به ترومای بعد از جنگ قهرمان فیلم، ناشیانه ادای فیلمهایی از نوع «متولد چهارم جولای» الیور استون و «بازگشت به خانه» هال اشبی را درمیآورد) و کارگردانی ایستوود در صحنههای جنگ، بدون توسل به دوربین لرزان روی دست، استادانه و قابل تحسین است. تفاوت بصری مهم فیلم ایستوود با فیلمی مثل «صندوق جراحت» کاترین بیگلو و فیلمهای دیگری که درباره جنگ عراق ساخته شده، در این است که ایستوود دنبال مستندسازی نیست و از اصول سینمای کلاسیک خود دست برنمیدارد. او همچنان متکی به سهپایه دوربین است و برخلاف فیلم بیگلو حتی در خونینترین سکانس جنگی فیلم، از دوربین لرزان روی دست (شیوه غالب فیلمهای جنگی اخیر) استفاده نمیکند.
پیشپرده «تکتیرانداز آمریکایی»، ساخته کلینت ایستوود
«تکتیرانداز آمریکایی»، با اینکه فیلم خوشساختی است و بعد از فیلم «دختر یک میلیون دلاری» بهترین کار ایستوود محسوب میشود اما به خاطر رویکرد سیاسی جنگطلبانهاش، تصویر ایستوود را در نزد بسیاری از هواداران او خدشهدار خواهد کرد. ایستوود، با نادیده گرفتن سیاستهای جنگ در عراق و خاورمیانه و تکیه بر ارزشهای زندگی آمریکایی، مثل خانواده، مذهب و میهن و به کمک قهرمانی شجاع و وطنپرست که به خاطر این ارزشها خطر کرده و به جنگ میرود، واقعیتهای جنگ عراق را نادیده گرفته و با روایتی کاملاً یکجانبه و دولتی، میخواهد ما را متقاعد کند که سربازان آمریکایی در عراق، تنها با شیطان جنگیدهاند و هرگز اشتباه نکردهاند.
به اعتقاد من، برخلاف نظر دیوید دنبی، منتقد فیلم نیویورکر، سرنوشت تراژیک کریس کایل و وضعیت اسفبار زندگیاش، برای تبدیل شدن فیلم ایستوود به فیلمی ضد جنگ کافی نیست اما خوبی فیلم ایستوود این است که او بر خلاف برخی فیلمسازان آمریکایی از جمله کاترین بیگلو، سازنده فیلم «صندوق جراحت»، ریاکار نیست و مواضع راستگرایانه خود را در قالب فیلمی مستندگونه و به ظاهر واقعگرایانه از جنگ عراق پنهان نمیکند بلکه شاید برای نخستین بار در هالیوود فیلمی ساخته است که صراحتاً از سربازان آمریکایی و عملکردشان در آمریکا دفاع میکند و از آنها قهرمان میسازد.
کایل اسمیت، منتقد فیلم نیویورک پست به درستی مینویسد: «بعد از ۴۰ سال ضد تبلیغ هالیوودی که همیشه به ما گفته شده جنگ الزاماً بد و فاسد است حالا تکتیرانداز آمریکایی، سوی دیگر آن را به ما نشان میدهد.»
از طرف دیگر کلینت ایستوود، خیلی به کتاب خاطرات کریس کایل وفادار نیست و شخصیتها و صحنههای جدیدی برای افزایش بار دراماتیک فیلم به آن افزوده و نیز خیلی از حرفهای کریس کایل در این کتاب را که آشکارا جنبه نژادپرستانه دارد، حذف کرده است. به عنوان نمونه کریس در خاطراتش اعتراف میکند: «تنها آرزوی من این است که کاش بیشتر میکشتم. کارهایی که کردهام را دوست داشتم، خیلی سرگرمکننده بود (…( آنها از ما بدشان میآمد چون مسلمان نبودیم. آنها میخواستند ما را بکشند چون مذهبمان با آنها فرق داشت. من به افرادی که قرآن داشتند شلیک نکردم. دوست داشتم این کار را بکنم اما نکردم.»
کریس کایل بعد از بازگشت به آمریکا، دچار ترومای بعد از جنگ میشود اما ترومای او برخلاف سربازان از جنگ برگشته ویتنام، عذاب وجدان آنها از کشتن مردم بیگناه نیست بلکه از این بابت ناراحت است که چرا نتوانسته بیشتر آدم بکشد. او به روانکاوش میگوید که روح همه کسانی که او نتوانسته نجات دهد تسخیرش کردهاند. کایل در خاک عراق و به دست نیروهای دشمن آمریکا کشته نمیشود بلکه با شلیک اشتباهی یکی از سربازان خودی در حین تمرین تیراندازی در آمریکا جانش را از دست میدهد. فیلم با نماهای آرشیوی مستند مربوط به تشییع جنازه پرشکوه کریس کایل در آمریکا به پایان میرسد.
شاید «تکتیرانداز آمریکایی»، بتواند با شرح داستان زندگی کریس کایل و قهرمانیهای او، مخاطبان آمریکایی را سرگرم و ارضا کند و به نیاز تاریخی آنها به داشتن قهرمانهای اسطورهای پاسخ دهد اما قطعاً تماشای آن برای مردم خاورمیانه به ویژه عراقیها، نه تنها سرگرمکننده نیست بلکه بسیار آزاردهنده و زجرآور است.
ایرانی جماعت جنایات و اتحاد نامقدس اسلام و چپ را با چشم خود در ایران می بیند و در خارج با استناد به رسواترین و افراطی ترین چپیها ـ گاردین، چومسکی،….. ـ و عنوان من در آوردی «اسلام هراسی» هنوز لنین، استالین و خمینی است.
Behrouz / 06 February 2015
با سلام
اگر فکر کنیم که این فیلم یکسو گرایانه هست و آن را میزانی در نظر بگیریم تا در مورد مطلب ها و فیلم های مشابه نظر بدهیم, پس بیاد بگویم مقاله ی انتقادی شما نیز یکسوگرایانه هست.
شما این نکته را در نظر نگرفته اید که آقای کلینت ایستوود خود به شخصه قهرمان فیلم هایی بوده که شخصیت اصلی فیلم ویژگی های غیر اخلاقی زیادی رو به یدک می کشیده. شما این مساله رو در نظر نمی گیرد که ایشون یک آمریکایی می باشد نه یک ایرانی و یا عراقی.
می توانید فقط یک مثال بیاورید از کارگردان های فرهیخته و روشنفکر ایرانی که به خودشان جرات داده و فیلمی زد جنگ با انتقاد مستقیم و صریح در مورد هشت سال جنگی که بین ایران و عراق در جریان بوده و درست هم زمان با آن ساخته باشند. با توجه به مقاله شما به احتمال زیاد تمام کارگردان های ایرانی جنگ طلب هستند. آقای جاحید به عنوان یک خواننده ی عام اگر بخواهم به میزان تعصب شما و آقای ایستوود نمره بدهم باید بگویم که میزان تعصب شما در نگارش این مقاله بسیار بیشتر از آقای ایستوود در فیلم اخیرش می باشد.
keyvan / 06 February 2015
عذر من رو پذیرا باشد به خاطر املا غلط اسمتون آقای جاهد
keyvan / 06 February 2015
سلام
برداشتنِ گفتآوردهایِ دیگران از نوشته آن را بدل میکند به بیان دلخوری نویسنده — آقای جاهد — از
رجزخوانی و یالانچیگری یک سرباز.
نقدی که میشد در دو‐سه جمله بیاناش کرد تبدیل شده است به ملفمهای از نظرهای آدمهای گوناگون از استاد دانشگاه تا
نویسندههای گوناگون. کوشش نویسنده در کاوش انگیزه(های) نویسنده — راست افراطی، ریاکاری و … — به گونهای
تفتیش عقیده پهلو میزند تا نقدي بیطرفانه.
کاوه
کاوه / 06 February 2015
“نوام چامسکی، زبانشناس و متفکر آمریکایی نیز در واکنش به نقد مثبت نیویورک تایمز از فیلم کلینت ایستوود به آن حمله کرد و آن را یک پروپاگاندای دولتی خواند. ”
استناد به نوام چامسکی ستایشگر پل پت و حزب اله شرم آور است ولی بسیاری هستند که شرم را نمی شناسند.
Behrouz / 06 February 2015
با تشکر از آقای جاهد- در صحنهای از فیلم کریس شاهد حمله به برجهای دوقلو است و این موضوع به عنوان پیش زمینه اعزام او به عراق نشان داده می شود. ارتباط حملات تروریستی و دولت صدام از دروغهای جمهوری خواهان و فاکس نیوز بود که ایستوود تکرار کرده.
موضوع دیگر این است که در طول فیلم چیزی به نام شهروند عراقی وجود ندارد و همه جنبندگان دشمن هستند.
بهداد / 08 February 2015
ممنون
اطلاعاتِ عمومی ام با صفحه شما داره بالا می ره
:)
شیوا/نیکا آراد / 06 August 2016