عبدی کلانتری: آزادی بیان متضمن سلامت جامعه

عبدی کلانتری، نویسنده و جامعه‌شناس
عبدی کلانتری، نویسنده و جامعه‌شناس

آزادی بیان یک حق است. آزادی بيان در يک جامعه دموکراتيک حقی است که به شهروندان داده می‌شود تا بدون ترس از پـیگرد و سرکوب دولتی دست به انتشار عقايدشان بزنند. تثبيت اين حق از آن‌رو برای دموکراسی اهميت دارد که شهروندان بتوانند از دولت خود انتقاد کنند بدون آن‌که متهم به خيانت، توطئه عليه امنيت کشور، يا ضديت با نظام شوند. نظام دادگستری (قوه قضاییه) در یک جامعه دموکراتیک موظف است از حق شهروند در برابر حکومت و در برابر گروه‌های فشار غيردولتی حمايت به عمل آورد. بر اين اساس، چاپ و انتشار همه نوع روزنامه، نشريه و کتاب، باید آزادانه صورت گيرد و هرگز شاهد آن نباشیم که روزنامه‌ای از سوی دولت و گروه‌های فشار تعطيل شود. حتا در دموکراتيک‌ترين نظام‌ها، حقوق و آزادی‌ها دايماً از سوی دستگاه‌های پلیسی و امنیتی، شرکت‌های خصوصی، و گروه‌های صاحب نفوذ مورد تهديد قرار می‌گیرند؛ افشاگران «اطلاعات محرمانه» (قانون‌شکنی‌های دولتی که از چشم رسانه‌ها پنهان شده) زیر فشار قرار می‌گیرند و به زندان می‌افتند. بدون ديده‌بانی مستمر، دفاع از حقوق شهروندی ممکن نيست. اين همان گفته قديمی را تأييد می‌کند که آزادی دادنی نيست، گرفتنی است! بدون ديده‌بانی مستمر از پايين، فرادستان (صاحبان قدرت و ثروت) آزادی‌ها را به نفع خود مصادره می‌کنند.

علاوه بر انتقاد از حکومت و حاکمان، حق آزادی بيان از اين لحاظ به سلامت يک جامعه کمک می‌کند که اجازه می‌دهد نويسندگان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان، در مقام منتقد، کاستی‌ها و ناهنجاری‌ها را گوشزد کنند. منتقدان در ستون‌های دايمی روزنامه‌ها، در برنامه‌های راديو تلويزيونی، شوهای تفريحی، در طنزنامه‌ها، يا برنامه‌های زنده کمدی و صحنه‌ای، اين امکان را پيدا می‌کنند تا آيينه‌ای در برابر جامعه قرار دهند که کمبودها و اشکالات خود را ببيند. باعث بحث و گفت‌وگو در حوزه عمومی می‌شوند. مردم، بدون ترس از مقامات (دولت و کلیسا)، تمرين «ديالوگ» می‌کنند و ديدگاه‌های موافق و مخالف را می‌سنجند؛ «سنجش انتقادی» را می‌آموزند، طرز مصالحه و ميانجی‌گری را در امور محلّه، شهر، و ايالت تجربه می‌کنند و از اين راه «مشارکت مردمی» که بنيان دموکراسی است تحقق پيدا می‌کند.

اساساً تثبيت آزادی بيان به عنوان يک «حق» باعث گسترش احساسی از امنيت اجتماعی می‌شود که انسان‌ها از کودکی آن را باطنی می‌کنند و در قوام‌ بخشيدن به نوع شخصيت آن‌ها بسيار حائز اهميت است. اين يک تجربه «وجودی» يا «اگزيستانسيل» است که معمولاً ساکنان يک کشور ديکتاتوری که هيچ‌گاه طعم آزادی را نچشيده‌اند آن را درک نمی‌کنند. اگر فردی از يک کشور ديکتاتوری به کشوری آزاد سفر، يا حتا به طور کامل مهاجرت کند، مدت‌های مديد طول خواهد کشيد تا اين احساس و تجربه وجودی را باطنی و از درون آن را احساس کند. در يک فرهنگ بسته و محافظه‌کار، فشار بيرونی تبديل به فشار درونی می‌شود، افراد حتا در خلوت نيز اين فشار را احساس می‌کنند، گويی چشمی از بالا مدام آن‌ها را زير نظر دارد و افکار و حرکات آن‌ها را ثبت می‌کند! بنابراين، «آزادی» علاوه بر جنبه حقوقی و قانونی، يک ساختار احساسی است. چيزی است که از درون ما را می‌سازد و عواطف و احساس و رفتارمان را رنگ‌آميزی می‌کند. نخست ما بايد اين آزادی را ــ طی طول زندگی از کودکی به بعد ــ تجربه کنيم تا سپس بتوانيم آن را در منش و رفتار به شکل آزادگی و آزادمنشی بروز دهيم.