سپیده جدیری تاکنون هشت کتاب اعم از مجموعه شعر، مجموعه داستان و ترجمه منتشر کرده است. او جایزه شعر زنان ایران را بنیان گذاشت و بعد از مدتی به دعوت انجمن جهانی قلم از ایران خارج شد و در حال حاضر در پراگ اقامت دارد. این روزها مجموعه شعر جدیدی را با عنوان «و زیرِ پوستِ من پُر از جریانهای خالیست» آماده انتشار کرده و در حال ترجمه کتابی با عنوان «چرا من میپرم» به قلم نوجوانی اوتیستیک است.
«چاک» از مجموعه شعر «و غیره» بیانگر مفهوم گریز و ناتمام ماندن یک زندگیست و او که به ناگزیر گریخته است، در این شعر، سپیده جدیری چارهای ندارد جز آنکه با خود بگوید: «دنیا گناهِ من است ای لکّههای بیهدف!»
این شعر را با صدا و اجرای شاعر میشنوید:
چاک
از مجموعه شعر «و غیره»
شاید فقط زندگیِ من بود
که اینگونه گیج
بر چشمهای قرمزتان نشست
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
شاید فقط حواسِ سیاهم بود
مثلِ کسی
که پشتِ در افسوس میخورَد.
از بقیع تا خاوران را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
آوازهای کوچکِ جان را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
اسمِ شیکِ تهران را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
من پُشتِ هم جیغ میکِشم
من پُشتِ هم گوشهای تو را
میگیرم وَ جیغ میکِشم…
دنیا گناهِ من است ای لکّههای بیهدف!
دنیا گناهِ من است ای خندههای بیشمار!
دنیا گناهِ من است و
من
جیغ.
گناههای خندان را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
دوازده است آنچه را که میشماریم دوازده است
آرایشِ ظالمانهٔ صورتِ من / میتواند بخندد به زمین: دوازده است!
و از شکافی که بر تن فِشانم / ببارد هزار شکوفهزار.
چاههای خفته! بگذرید بگذرید از سَرَم؛ دوازده است!
ای روشناییِ تنِ من بگذر!
ای قندیلهای بَسته!
ای شکستگیهای سَرَم!
تکرارتان برای من
تکرارِ طوافِ زمین است
که خورشید به خورشید / بلندتر میشود
و «هوا
که هَوی دارد مرا
بخورد!» (۱)
ای مصر!
ای زنانهترین روز!
صورتت را که لُخت میکُنی
هرگز
هرگز
چشمهای مرا
سیاه نخواهد کرد! (۲)
و نور
در تمامِ «تَرین»ها
فرو رفته است…
بِیت، خون و نان (۳) را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
رَنگینَکی (۴) که پُختیم، رنگینتر از خونمان بود
و عشق
درست وقتی بالای سَرَم نشست
افتاد و
شکست!
گورِ پدرسوختهٔ پدرم!
«که هر چه دارم از اوست!»
گورهای نیمهجان را / با خود بِبَرَم بزنم به چاک!
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست
و آسمانی که میچرخد میچرخد تا سیاه بماند
مثلِ روزهایی که از سَرَم نمیگذرند
و آبهایی که با فشار / با فشار
بیآبترین آبهای جهاناند
مثلِ من
که زن نیستم اصلاً
که رنگ نیستم اصلاً
که جان نیستم اصلاً
فقط صورتی
که میگذارد
و میرود.
شروع: ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱
خاتمه: ۲۱ نوامبر ۲۰۱۱
پانوشت:
۱. برگرفته از شعری در کتاب «خواب دختر دوزیست» از همین قلم، انتشارات معیار، تهران، ۱۳۷۹.
۲. دو سطر نخست، تعمداً یادآور سطر «ای یار!ای یگانهترین یار» فروغ فرخزاد است، به منظور القای حس همبستگی با علیا ماجده المهدی.
۳. برگرفته از نام مقالهای از آدریان ریچ، شاعر فمینیست آمریکایی با عنوان
Blood، Bread and Poetry: The Location of the Poet، The Massachusetts Review، ۱۹۸۳.
۴. رَنگینَک نوعی شیرینی رایج در جنوب ایران و متشکل از خرما، گردو، کَره و آرد است و غالباً نیز در مراسم عزا با آن از مهمانها پذیرایی میشود.