اشکال زندگی زناشویی مدام در حال تغییر و تحولاند. در کشورهای غربی در پدیدهای که روزبهروز بیشتر رایج میشود، زوجهایی هستند که تصمیم گرفتهاند جدا از هم زندگی کنند؛ فارغ از یک سقف مشترک.
زوجهایی متعهد، فارغ از یک سقف مشترک
اگر در تهران «ازدواجهای سفید» به سبک ایرانی، خواب اصولگرایان را برآشفتهاند، در کشورهای غربی پدیده دیگری روزبهروز بر گستره نفوذش میان شهروندان میافزاید: Living Apart Together که به طور خلاصه «LAT» گفته میشود، به زوجهایی اشاره دارد که به علل گوناگون تصمیم گرفتهاند جدا از هم زندگی کنند؛ فارغ از یک سقف مشترک.
آنها که در بسیاری از موارد پیوند زناشویی نیز بستهاند،گاه در آپارتمانهایی جداگانه واقع در طبقات مختلف یا در یک طبقه از یک ساختمان،گاه در محلههای دور از هم و بعضی اوقات در شهرها یا حتی کشورهای متفاوت سکنی میگزینند.
واقعیت این است که این پدیده جدید نیست؛ اما تا گذشتهای نه چندان دور، این بیشتر روشنفکران، هنرمندان، ستارههای موسیقی و غیره بودند که مشتری پر و پا قرص این نوع زندگی عجیب شمرده میشدند.
اگر امروزه تیم برتون و هلنا بونهام کارتر پرچمدار این نوع زندگی شمرده میشوند، قبلا قلههای روشنفکری فرانسه، یعنی ژان پل سارتر و سیمون دوبوار، یا زوج آوازهخوان فرانسواز هاردی و ژاک دوترون بودند که این اندیشه را که «میتوان با هم بودن را در عین حفظ کردن یک منزل شخصی زندگی کرد»، ترویج کردهاند.
جدا زندگی کردن، راهی برای با هم ماندن
حالا این شیوه زندگی راه خود را در میان بخشهای مختلف جامعه باز کرده و دیگر مختص به نخبگان نیست. در بسیاری از موارد، این مردمان بین جدایی و نوع جدیدی از زندگی زناشویی، تصمیم میگیرند نوآوری کنند.
هفت تا ۹ درصد از استرالیاییهای بزرگسال در این دسته قرار میگیرند. یک میلیون و هفت صد هزار تن از زن و شوهرهای آمریکایی این سبک زندگی را انتخاب کردهاند و تعدادشان رو به افزایش است. در بریتانیا بیش از ده درصد کل زوجها به این شیوه از زندگی مشترک روی آوردهاند. نتایج یک مطالعه منتشر شده در سال ۲۰۱۰ در فرانسه نشان میدهد که تقریبا هشت درصد از افراد ۱۸ تا ۷۹ ساله، یعنی ۳، ۸ میلیون نفر، تصمیم گرفتهاند با هم باشند ولی جدای از هم زندگی کنند.
اما دلایلی که این زوجها را به سمت انتخاب سقف غیر مشترک سوق میدهد، هر چند در نهایت هدف مشترک «با هم ماندن» را دنبال میکنند، یکسان نیست.
در سال ۲۰۱۰، میشل مورگان، ستاره سینمای فرانسه در دهههای ۴۰ و ۵۰ در گفتوگویی گفته است: «وقتی با ژرار اوری (کارگردان سینما) ملاقات کردم، ۳۷ سال داشتم و او ۳۸ ساله بود. هر کدام ما عادات مخصوص به خودمان را داشتیم. چون همه چیز فوقالعاده بود، تصمیم گرفتیم خطر نکنیم و چیزی را تغییر ندهیم. چهل سال است که در آپارتمانهایی جدای از هم، هر یک در گوشهای از پاریس زندگی میکنیم. حتی امروز هم، دوباره دیدن او در تعطیلات پایان هفته، یک شادمانی دوباره است.»
برای دانستن اینکه امروزه جدای از جبر کاری، چه عوامل دیگری در این انتخاب دخیلاند، شاید بد نباشد در ویژگیهای مریدان این شیوه دقیق شویم: در فرانسه، بهعنوان مثال، یک مطالعه نشان میدهد که جوانان، مردان و زنانی که طلاق را تجربه کردهاند، سهم اصلی علاقهمندان به این شیوه را به خود اختصاص میدهند.
برای مردان و زنان بالای چهل سال، نگرانی از دست رفتن خلوت روزانه، مشکلات تربیت فرزندانی که محصول ازدواجهای پیشین هستند، یا اینکه آنها همیشه به این شکل تنها زندگی کردهاند و تمایلی به تغییر شیوه زندگی خود ندارند، علل عمده این انتخاب شمرده شدهاند. در زندگیهای پر هیاهو در شهرهای بزرگ، این شیوه راهی است که به هر دو عضو آن امکان میدهد که زندگی شخصی خود را بزیند و کاملا در معنای یک زوج محو نشوند.
برای جوانان اما، با هم بودن و زیر یک سقف زندگی نکردن، به منزله یک مرحله گذار از میان زندگی در پیله خانواده و تشکیل یک زوج که با هم زندگی میکنند، محسوب میشود.
در هر حال، آنچه که در همه این زوجها ضرورت شمرده شده، این نکته است که هر دو عضوش باید به آن متعهد باشند. این فاصله گرفتن، در واقع راهی است برای حفظ کردن این رابطه.