«با تمام آنچه بر ما رفته است، میگویم: ما در دلِ نبرد هستیم؛ جنگی که بیش از نیمی از آن در میدانِ رسانهها بهوقوع میپیوندد؛ ما درگیرِ جنگی رسانهای بر سرِ تصاحبِ دلها و اذهانِ امتِمان هستیم».
اَیمن الظواهری در نامهای محرمانه به الزرقاوی (۲۰۰۵)
اندیشدن به نسبت میان تروریسم و رسانههای جدید، حرکت بر روی لبهی باریک و خطرناکی است؛ در یک سمت، حاکمانِ مستبدِ سیاسی مترصد نشستهاند که آزادی بیان و عقیده – در هرنوع رسانهایشدهی آن- را خطری برای بنیانهای حاکمیتی خود میدانند. و از سوی دیگر، پای لغزیدن به نوعی آشوب و هرج و مرج در میان است که جولانگه گروههای تروریستی مانند القاعده و داعش میشود؛ آنهایی که استفاده از هر وسیلهی را برای نیل به هدفِ خود توجیه میکنند.
این یادداشت در مرزِ میانِ هراسِ از پرتابشدگی به ورطهی سکون در برابر سانسور یا سوءاستفاده از رسانههای جدید برای نیل به اهدافِ تروریستی، سعی میکند پیوند میانِ تروریسم و رسانههای جدید را از منظر نحوهی بکارگیری فضای مجازی (به عنوان مثال توسط گروه تروریستی داعش)، اهداف و استراتژیهای بکار رفته، و در نهایت مباحث مطرحشده در این زمینه مورد بررسی قرار دهد.
سرآغاز
صبحگاه یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ را نقطهی عطف در تاریخِ مطالعاتِ «تروریسم و رسانهها» است؛ لحظهای که تصاویر فروریختن برجهای دوقلو در مقیاسی جهانی بر صفحهی تلویزیون ظاهر شد. در این روز بود که بسیاری از مخاطبانِ رسانهای با نفسِ وجود گروهی تروریستی بهنام «القاعده» آشنا شدند، و همزمان، از این طریق بود که گروه تروریستی القاعده به چیزی فراتر از آنچه میخواست دست یافت. خشونتِ خونبار نهفته در اَعمالِ این گروه تروریستی بر صفحههای تلویزیون «چند برابر» شد. چه چیزی بیشتر از این میتوانست اهدافِ این گروه تروریستی را محقق کند؟ جز این است که بُعد نمادین این حرکت تروریستی بیش از نفسِ خود آن در فراگیر شدن خواستهها، شعار، و اهدافِ القاعده یاری رساند؟ اما در عین حال، آیا این بدان معناست که رسانهها را باید از ابتداییترین کارکردشان –اطلاعرسانی- معاف کرد؟ نسبت تروریسم و رسانهها (بطور عام) و رسانههای مجازی (بطور خاص) چیست؟
یازده سپتامبر در عین حال نقطهی آغازِ حملات تروریستی در سطح بینالمللی نبود؛ پیشتر در سال ۱۹۹۳ و از خلالِ بمبگذاری در مرکز تجارت جهانی هفت نفر کشته و صدها زخمی برجای مانده بود. در سالهای ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶، حملات به نیروهای آموزشی امریکایی در عربستانِ سعودی و در سال ۱۹۹۸ حمله به سفارتهای امریکا در کنیا و تانزانیا نیز در قالبِ حملاتی تروریستی اتفاق افتاده بودند. با این حال هیچیک از این حملات تروریستی بازتابِ گستردهی بینالمللی در رسانههای جدید و قدیم نداشتند. یازده سپتامبر بود که نوعی بازگشت به تاریخچهی حملات تروریستی را در متن مباحثِ مرتبط به رسانهها و سیاست قرار داد؛ در سایه این حملات بود که حتی حوادثِ قبل از ۲۰۰۱ نیز «برجسته» شدند، «برچسب خوردند»، و ابعاد رسانهای وسیعتری به خود گرفتند.
آنچه بعدها در قامتِ پروپاگاندای القاعده در اقصاء نقاطِ مختلف جهان بهتصویر کشیده شد خبر از این واقعیت داد که گروههای تروریستی مانند القاعده از نقشِ اساسی رسانهها در سطوح ملی و بینالمللی آگاهی کامل دارند و یا اینکه با مشاهده «دامنهی رسانهای» و «بازخوردهای رسانهای»، به اهمیت و نقش رسانهها در پیشبرد اهداف خود پی بردند. هر کدام از این دو –یا ترکیبی از این دو- را در نظر بگیریم، آنچه به عنوانِ برآیند نهایی بدست میآید عبارتست از اهمیت و جایگاه بیبدیلِ رسانهها –چه قدیم و چه جدید- برای این گروهها برای نیلِ به اهدافشان.
بر همین اساس بود که کثرت و نوع بکارگیری رسانهها توسط این گروههای تروریستی به سرعتی باورنکردنی از «رسانههای چاپی به اینترنت و فضای مجازی» رسید. آنها بعدِ از یازده سپتامبر به دقت رسانههای جمعی، دولتها، و همچنین افکار عمومی را زیر نظر گرفتند؛ و در نسبت میان تروریسم و رسانههای جمعی روابط پیچیدهای بنا نهادند. هدفِ غایی در این میان عبارت بود از «تاثیرگذاری بر افکار عمومی»، شکل دادن به آن، و در نهایت، «دستکاری» آن.
این مسئله زمانی برجسته و واجد اهمیت تحلیلی برای محققان عرصهی سیاست و رسانه میشود که به عنوان مثال به مصاحبهی خبری اُسامه بنلادن در سال ۱۹۹۷ با شبکهی خبری سیانان رجوع کنیم؛ در این مصاحبه، بنلادن از اعلامِ «جهاد بر علیه امریکا» خبر داد اما با توجه به گفتارِ حاکم در آن دوره، چندان جدی گرفته نشد (و یا حداقل مخاطبان و سیاستمداران به ابعاد این «اعلام» پی نبردند).
چهار سال بعد، و در سایه فروریختنِ برجهای دوقلو بود که مصاحبه و «اعلامِ» بنلادن واجد معنایی دیگر شد. به عبارت دیگر، جهانِ پس از یازده سپتامبر چنان امنیتی و آغشته به مفاهیمی مانند تروریسم و تروریست شد و چنان از محدودهی جهانِ واقعی به عرصهی نمادین و تفسیر ارتقاء (و شاید هبوط) کرد که پیش و پس از این رویداد در نسبتِ با آن «معنی» شد: اینک «تروریسم» و «مبارزه با آن» به گفتارِ اصلی و حاکم بر جهان امنیتیشدهی پس از یازده سپتامبر بدل شده بود. در این فاصله، گروههای تروریستی از القاعده (با نوارهای صوتی سخنرانیها برای تهییج پیروانش) به داعش (با بکارگیری از ویدئوهایی حرفهای برای ایجاد رُعب و وحشت عمومی) تحول پیدا کرده بودند.
به همان میزان که گفتارِ حاکم بر سیاستِ بینالمللی به سوی «امنیتیشدنِ» روزافزون حرکت کرد، فضا برای سوءاستفادهی گروههای تروریستی از فضاهای رسانهای بیشتر و بیشتر شد. در عین حال، «ابهامِ معنایی» در استفادهی از واژگان و مفاهیمی که این فضای «امنیتیشده» را شکل میداد سبب شد خلاءهایی در فضای رسانهای ایجاد شود که گروههای تروریستی در آن سُکنی گزیدند و به (باز)تعریف خود، شبکهسازی، و یارگیری پرداختند. «دلبخواهی» بودنِ این فضا که در آن به سهولت برچسبِ «غیرخودی» به گروههای مختلف زده میشد به تشدید این فضای وهمآلود بیشتر یاری رساند.
تروریسم رسانهای
در دلِ این فضای آکنده از ابهام بود که گروههای تروریستی به ترفندی توسل جستند که تا به امروز عنصرِ پایهای فعالیتهای آنها را تشکیل میدهد: «ایجاد سوالِ بیشتر در اذهانِ عمومی». اتفاقی که از لحظهی وقوع حملاتِ تروریستی یازده سپتامبر در ذهن بسیاری مطرح شد این بود که «آنها از انجام چنین اعمالِ چه چیزی در سر دارند؟ »، «هدفشان چیست؟ »، و «چرا به این اعمالِ خشونتبار دست میزنند؟ ».
در عین حال برای آنانی که درباره نسبت میان رسانه و سیاست میاندیشند «ایجاد سوال» در ذهن مخاطب سالها بود که به عنوان یکی از مولفههای مهم در «نظریههای مرتبط با تاثیر رسانهها» مورد تاکید قرار گرفته بود. ایجاد سوال مخاطب را با متنِ رسانهای «درگیر» میکند، او را به اندیشه و تلاشی –حداقل فکری و ذهنی- برای پیدا کردن جواب سوق میدهد، و از این رو به اندازهای هرچند ناچیز بر او «تاثیر» میگذارد. در اینجا ترکیبِ «هر چند ناچیز» واجد اهمیتی تحلیلی است چرا که اثبات و یا رد نظریهای مرتبط با «میزانِ تاثیر رسانهها بر مخاطبان» از پیچیدگیهای نظری و عملی خاصِ خود برخوردار است. در نتیجه صحبت از میزان تاثیر رسانهها بدون انجام مطالعاتِ تجربی راه به بیراهه خواهد برد چرا که نوع و نحوهی مواجههی مخاطب (یا مخاطبان) با این محصولاتِ رسانهای متکثر، متفاوت، و وابسته با بافت و زمینههای شخصیتی، روانی، اجتماعی، طبقهی اجتماعی و اقتصادی و میزان سواد رسانهای آنان متفاوت و متکثر است.
این گروههای تروریستی با «رسانهای شدن» ابعاد و حجم خشونت اعمال شده توسط آنان، به یکی از اهداف اولیه خود یعنی «ایجاد سوال» در ذهن مخاطب دست پیدا کردند. بعدها به توان و قدرت نهفته در این ترفند پی بردند. آنچه مخاطبان تلویزیونی را در روز یازده سپتامبر و روزهای متعاقب در نوعی شوک فرو بُرد همراه با ایجاد این سوال در ذهن آنها بود که «چرا آنها دست بهچنین اقدامی زدهاند؟ ». سوالی که در ماههای اخیر با مشاهده ویدئوهای منتشر شده از گروه تروریستی داعش باز در اذهان هر یک از مخاطبان تکرار میشود که «چرا سر خبرنگاران را از تن جدا میکنند، و یا چرا به کشتار دستهجمعی گروههای مختلف دست میزنند؟ ».
این سوال به زنجیرهای از کنشها و دیدگاههای متعاقب پیوند میخورد که عملِ تروریستی را فراتر از صِرفِ آنچه انجام شده است به «افکار عمومی» گره میزند. بخش عمدهای از عملِ تروریستی همین «دستکاریِ افکار عمومی» یا «ایجاد سوال» و «شبهه» در اذهان مخاطب است.
رویههای تروریستی در فضای مجازی
«تروریسمِ سایبری» و «استفاده از اینترنت برای انتقال پیامهای مدنظر گروههای تروریستی» دو عنصر رایج در مرکز مطالعات «رسانههای جدید و تروریسم» هستند. با این حال، تفاوت معناداری در بین این دو وجود دارد چرا که «تروریسم سایبری» عمدتاً توسط دولتها (در بیشترین مقیاس) و هکرهای شخصی (در مقیاسی کوچکتر) بکار گرفته میشود. این در حالی است که استفاده از اینترنت به منزله رسانهای برای ایجاد هراس و یا انتقال پیام بیشتر توسط گروههای تروریستی سازمانیافته مانند القاعده و داعش بکار گرفته میشود. القاعده اولین گروه تروریستی بود که بهشکل سیستماتیک و گستردهای از اینترنت بهمنزله ابزاری برای انتقال پیام و اطلاعرسانی، ایجاد هراس، شبکهسازی و عضوگیری استفاده کرد. این امر برای اولین بار با انتشار مجلهی اینترنتی این گروه تحقق یافت.
از منظر نوعِ پیام، نگاهی به محتوای تولید شده توسط گروههای تروریستی از القاعده تا داعش نشان میدهد که این اطلاعات از دو عنصر «تبلیغی» و «اطلاعرسانی» تشکیل شدهاند. در بخش «تبلیغی» بیشترین تکیه بر ارائه قرائتی افراطی و بنیادگرایانه از اسلام است که سعی دارد خطِ فارق پُررنگی میان «خودی» و «غیرخودی» ارائه دهد. این مرزبندی بر ارائه «تفسیری ناب» و یا «حقیقی» از دین و آئینهای مرتبط با آن استوار است و همزمان هر نوع قرائتِ متحمل دیگر را رد میکند. کیشِ شخصیتپرستی در این محتواها بهشدت پُررنگ است و در لایههای مختلفی سعی در بهصدرنشادن فرد یا افرادی خاص دارد. پیگیری این خط سیر در محتوای تولید شده توسط این گروههای تروریستی به عنوان مهمترین منبع برای بررسی و تحلیل روابط قدرت در این گروهها را فراهم میکند.
در عین حال، از منظر «اطلاع رسانی»، تلاش بخش دیگری از این محتواهای بر ارائه «خبر» یا «بهگوش دیگران رساندنِ» فعالیتهای این گروههاست. گرچه این دو شکل از محتوا در تولیداتِ گروههای تروریستی از القاعده تا داعش همواره حضور بارزی داشتهاست اما علیرغمِ رشد و بسطِ اندکِ بُعدِ «تبلیغی»، با رشد روزافزون بُعدِ «اطلاعرسانی» در محتواهای تولید شده روبرو هستیم. به این معنا که این گروههای تروریستی برای «رساندن اخبارِ فعالیتهای تروریستی» هم از فرمهای پیچیدهتر (از اخبار چاپی تا ویدئو) استفاده میکنند و هم از نظر محتوا (از اعلانهایی برای جذب نیرو تا جداکردنِ سر روزنامهنگاران غربی) متحول شدهاند.
در همین حال، استفاده از اینترنت امکان و پتانسیل جدیدی برای بسط و تحولِ این سازمانها از منظر نوع شبکهسازی و تلاش آنها برای ایجاد امکانی برای «انتقال پیام» به گروههای گوناگون –از نظر جغرافیایی و نژادی و غیره- فراهم آورده است.
رسانهی تروریستی
در طول دهه ۱۹۹۰ میلادی به اطاقهای فکری سیاسی و سیاستگذاری غربی خطرِ گروهی تروریستی مانند القاعده را «اندک»، «محدود» و «برای خودِ مسلمان» ارزیابی میکردند. در این دست از تحلیلها، تولیداتِ رسانهای چنین گروههایی را با سهگانه «مشروعیتسازی برای گروه تروریستی، ایجاد هراس در بین گروههای مذهبی مخالف، و تبلیغات سیاسی (پروپاگاندا)» تبیین میشد. در این میان، چندان به خطرِ ناشی از تروریسم برای غرب و یا در سطحی بینالمملی سخن بهمیان نمیآمد. امروزه هر یک از ویدئوهای منتشرشده توسط گروه تروریستی داعش بهمنزلهی خطری ملموس در بُعدی بینالمللی عمل میکند. خانوادهها نگران از «احتمالِ» پیوستن فرزندانِ خود به این گروه یا گروههای تروریستی مشابهاند. در این میان، اینترنت و محتواهای منتشرشده بر روی آن به اصلیترین مرکز این تهدیدات بدل شدهاند. اگر گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه با حضور فیزیکی و مادی خود «خشونتِ عریان» و «توحش» اعمال میکند، فضای مجازی محلِ جولان آنها در سراسر جهان است که بهواسطه چند «کلیک» در دسترس قرار میگیرد.
بیتردید در قبالِ هر پدیدهای که خارج از جغرافیای زیستی ما قرار دارد نسبت ما با آن پدیده، نسبتی واسطهدار یا «رسانهای شده» ایجاد میکنیم. به واسطهی میانجیهای مانند زبان و رسانههای دیداری و شنیداری و یا نوشتاری و مورادی از این دست از وجود یا وقوع پدیده یا رویدادی آگاه میشویم. سپس نسبتِ خود با آن پدیده را (باز)تعریف میکنیم، و در رابطهای دوسویه به «فهم» آن دست میزنیم. دوسویهگی در اینجا بدان معناست که ما نهتنها پدیده را برمیسازیم، بلکه این پدیدهها نیز بهنوبهی خود «ما و جهانِ ما» را شکل میدهند.
با در نظر گفتن این مسئله، و قرار دادن داعش در این زمینهی مفهومی با ترکیبِ جدیدی مواجه میشویم که از آن به «رسانهی تروریستی» یاد میکنم. گروه تروریستی داعش در ماههای اخیر و در رابطهای پیچیده از خلالِ رسانههای مجازی و از دلِ ویدئوهایی که منتشر کرده است خود را به «رسانهای تروریستی» بدل کرده است. به عبارت دیگر، ویدئوهای داعش از چنان سبعیت و خشونتی آکنده شده است که نهتنها با نفسِ وجودِ آن در جهان واقعی تعارضی پیدا نمیکند بلکه به ادامه و دنبالهی آن در جهان واقعی بدل شده است. دیدن این ویدئوها با «ذهن و روان» مخاطبان آن کم و بیش همان کاری را میکند که داعش «در جهان واقعی» بدان مشغول است. در اینجا «همارز» جلوه دادن این دو امر متفاوت مدنظر نیست، بلکه این «قیاس» مرتبط بر دو جهانِ واقعی و مجازی و کارکردهای گروههای تروریستی مانند داعش در آنهاست.
نحوهی استفاده داعش از رسانههای مجازی متفاوت از شیوهای است که پیشتر در گروههای تروریستی مانند القاعده رایج بود. اگر اینترنت برای القاعده به عنوان ابزاری برای «انتقال» پیام به گوش جهانیان بود، داعش از ویدئوهایی که در فضای مجازی منتشر میکند نه برای «انتقال پیام» که بیشتر بهعنوان «سلاح» استفاده میکند: سلاح ارعاب و وحشت و آنچه که در واژه دلِ «ترور» مستتر است.
سوالِ تکراری و جوابی جدید
تماشای ویدئوهایی که در آن افراد منتسب به گروه تروریستی داعش به جدا کردن سر قربانیان دست میزنند سوالی در ذهن متبادر میکند که به بخش دیگری از پازلِ رسانههای جدید و تروریسم مرتبط میشود: چرا در این ویدئوها روزنامهنگارانی غربی قربانی میشوند؟
در جنگِ مستقیم میان داعش در کوبانی و یا سبعیتهای این گروه در ماههای گذشته در عراق و سوریه صدها و یا هزاران فرد بیگناه به خاک و خون کشیده شدند. اما هیچیک از این کشتارهای جمعی به اندازهای ویدئوهای منتشر شده در فضای مجازی از «اهمیت خبری» برخوردار نبود. دلیل این امر را باید در «مرجعِ تعریفِ تروریسم» و متعاقب با آن در «نحوهی تعریفِ تروریست» جستجو کرد. اغلب قربانیان این ویدوئوها عبارتند از «روزنامهنگاران غربی». در عین حال، بحثهای دامنهداری درباره هویت کسانی که به سبعیت «دست میزنند» اغلب به این امر منتهی شد که افرادی از خودِ کشورها – با لهجههای انگلیسی مرتبط با استرالیا یا بریتانیا و مواردی از این دست- عاملان این جنایتها هستند.
در اینجا دوباره چرخهی «سوال» به راه میافتد. اینبار سوال دو وجه مرتبطِ بهم ارائه میدهد: (۱) «چرا آنها به این اقدام دست میزنند؟ » و (۲) «چرا کسانی از ما دست به این اقدام میزنند؟ ». در بسیاری از اخبار منتشر شده (و شاید بهجرات در همهی این دست از اخبار) معمولاً متاقبِ معرفی نام یا هویتِ قربانیکننده، جملهای مبنی بر «گرویدن آن فرد به اسلام» در روزها یا ماههای قبل از وقوع حادثه آمده است. این بار سوالها به یک سوال واحد تقلیل پیدا میکنند: «چرا کسانی از ما به «اسلام» میگروند؟ ».
تروریسم در نسبتِ میان کاربران و سوالاتی که در ذهن آنان پدید میآورد به حرکتِ بطئی خود ادامه میدهد. همزمان در در نحوهی چینش و گزینش «بهظاهر منطقی» سوالات از هر دو سوی این درگیری است که هر کدام از ما بهنحوی ممکن است «دستکاری» شویم. اگر توانِ خواندن این «محتواها» را نداشته باشیم، اگر توان دیدنِ بینِ سطرها را نداشته باشیم، اگر توانایی اندیشیدن «انتقادی» به این گفتارها، نحوهی چفتوبند شدن آنها، و نوعِ سوالاتی که در ذهنمان ایجاد میکنند از دست بدهیم آنگاه پیشاپیش «قربانی»ای بیش نخواهیم بود.